چکیده
عمر دراز زرتشتیگری با همهی افت و خیزهایش، دلیل محکمی بر اثرگذاری آن بر فرهنگ مردم ایران و دیگر ملتهایی ست که به این دین گرویدهاند و مدتها تحت سلطهی ایران بودهاند. اخلاق حرفهای نیز از تاثیر آن به دور نمانده است. طبقههای زارعان و صنعتگران با وجود آنکه برای تأمین هزینههای کشور، تحت فشار دولت بودند، امّا به دلیل استقلال از دستگاه دولتی و مذهبی و برخورداری از آزادی گستردهای که خصلت تولید گری ست، بانی و حافظ اخلاق حرفهای گردیدند. نخستین اتحادیهی حرفه مندان جهان در قالب اتحادیهی بنایان آزاد در مصر باستان تشکیل شد و با الحاق مصر به امپراتوری هخامنشی، قواعد تشکیلاتی و آموزشی این اتحادیهها در سراسر ایران بزرگ رواج یافت و الگوی اتحادیههای حرفهای شد. در ایران باستان، شغل و حرفه، برای هر کس خویشکاری او تلقی میشد که باید در راه مبارزه با اهریمن به کار رود و لذا آموزش آن ضرورت داشت. پدر و مادر که مانند سایر بهدینان خود را موظف به یاری هورمزد میدانستند، نخستین آموزگاران فرزند خود بودند. به گفتهی افلاطون، بزرگزادگان ایرانی را در چهار و جه دین و عدالت و اعتدال و دلاوری، تعلیم میدادند که محورهای اصلی آموزش حرفهای و اخلاق در ایران باستان به شمار میآید. نشان این مبانی را در اندرزنامههای گوناگون و فتوت نامههای حرفه مندان میتوان دید که مبانی آموزش حرفهای همواره با تعلیمات اخلاقی همراه بوده است و از دو محور حفظ و حراست از زندگی، و مبارزه با شر و بدی، برخوردار است. از آنجا که در فرهنگ ایرانی، ذات انسان نیکوست و آمّادگی دارد با بدی بستیزد تا زندگی را دوام بخشد، لذا پیشه ورِ راستین باید کار خود را همراستای ذات و وظیفهاش انجام دهد. چنین پیشه وری را جوانمرد میگفتند. جوانمرد، خردمند و راستکار و مردمی است. آموزههای اخلاقی از عهد باستان تا عصر اسلامی، نمیبایستی مغایر با آموزههای دینی باشد، امّا به تناسب پیشرفت تمدن و پیچیده شدن روابط اجتماعی و اقتصادی تغییر کرده است.طرح مسأله (2)
اگرچه متولیان دین زرتشت و قدرتمندان زرتشتی نتوانستهاند مجموعهای واحد و یکدست از آموزههای او تدوین و ارائه نمایند، امّا هنوز کسی در اصالت و ایرانیت این دین کهن تردید نکرده است. (3) عمر دراز زرتشتیگری با همهی افت و خیزهایش، دلیل محکمی بر اثرگذاری آن بر فرهنگ مردم ایران و دیگر ملتهایی ست که گاه سلطهی ایران بودهاند. از این رو میتوان گفت اخلاق حرفهای و روابط تولیدی و اجتماعی ما نیز تا پیش از ورود به عصر صنعتی شدن، از تاثیر آن به دور نمانده است. (4) الگوی اخلاق حرفه مندی و پیشه وری در پهنهی تمدن ایرانی، از قدیم تا چند دههی پیش، همان است که در «مینوی خرد» آمده: «وظیفهی مزدوران این است که آن کاری را که ندانند دست بدان نبرند، و آنچه دانند خوب و با دقت انجام دهند، و مزد عادلانه خواهند». (5)اخلاق در ایران باستان، مجموعهی آموزههایی ست که در دو مقولهی پاسداشت زندگی و جدالِ با شرّ، خلاصه میشود. (6) به عبارت دیگر، منطق مندرج در نظریهی اخلاق ایرانی، پیروزی قطعی ارگانیزم سازنده و بالنده است که زندگی مینامیم. پس، اخلاقیات با هدف تعلیم همزمانِ دیانت، عدالت، شجاعت و اعتدال [= پیمان]، آموزانده میشد و در حینِ کار نیز با تمثیل و تنبیه توسط استادان خاطرنشان میگردید تا ملکهی ذهن کارورزان و شاگردان شود و به صورت رفتار پایدار درآید.
آموزش اخلاق، خواه حرفهای یا عمومی، معمولاً با یادآوری سخن بزرگان و قصههای متناسب با موضوع همراه میشد و نیز جوانان را در بعضی جلسات حل اختلاف و داوری فرا میخواندند تا فواید عملی به اخلاق را دریابند و بد و خوب را از هم باز شناسند. از آنجا که کشاکش زندگی و نازندگی تا پایان گیتی در کار است و مدام احکام تازهای را به میان میآورد، لازم است کردار و گفتار آدمی با شرایط روز، سازگار باشد تا فریب اهریمن را نخورد. ضرورت این امر در زندگی سادهی کشاورزی عهد قدیم، چندان محسوس نبود امّا برای تسهیل روابط در حرفهها و پیشههای گوناگون که با گسترش امپراتوریهای ایرانی رو به توسعه داشتند، روی آوری به احکام اخلاقی ضروری بود.
انجمنهای حرفه مندان و پیشهوران
به نظر میرسد از زمان داریوش بزرگ به بعد، انجمنهای گوناگون حرفه مندان و پیشه وران، با الگوی اتحادیهی بنایان آزاد که پیشتر در مصر و فلسطین (7) تشکیل شده بود، در سراسر امپراتوری ایران شکل گرفت و تحولات اجتماعی و اقتصادی، همساز شد و بعد از اسلام نیز به صورت جرگههای فتیان و اصناف تداوم یافت. در قرن چهارم هجری که با حکمرانی سلطان محمود غزنوی، فرهنگ ایرانی در پهنهی جهان اسلامی و هندوستان و ترکستان نفوذ موثری یافت، اخلاق و آموزش حرفهای نیز با همان الگو و مبانی پیش از اسلام، گسترده شد و در کنار آموزههای عرفانی وارد زندگی مردم گردید. (8)جرگههای پیشه ورانِ جوانمرد که برای اعضای خود وظایفی فراتر از خدمات حرفهای قائل بودند، جای خود را در جامعهی مسلمان آن روزگار گشودند و مدتها ماندگار شدند. از عصر صفوی به بعد، «اصناف» به وجود آمد (9) که سازمانی متفاوت از جرگههای فتیان داشت امّا همچنان احکام اخلاقی در آن جاری بود و شیوهی گزینش شاگرد و استاد نیز کم و بیش به همان ترتیب صورت میگرفت. به روشنی میتوان تشخیص داد که، اصول آموزشی و اخلاقی در جرگهی فتیان و انجمن اصناف، باز تولید آموزش و اخلاق حرفهای در ایران باستان است امّا با تعلیمات دین اسلام مغایرت ندارد و همچنان در امتداد پاسداشتِ زندگی و طرد نازندگی، میباشد.
نظر غالب آن است که چون صنعتگران و پیشه وران، همانند سایر طبقات جامعهی باستانی ایران، خود را تحت حمایت و تأییدات هورمزد و ایزدان میدانستند و تعلیمات حرفهای نیز همیشه با اخلاق ورزی همراه بوده است، از این رو منجر به پیدایش اصناف و پیشه وران اخلاقمند و متّدین شده و بعد از اسلام نیز همین روند ادامه یافته است. به هر صورت، تداوم این امر در میان حرفه مندان ایرانی هشداری ست برای نسلهای امروز و فردای ما که به آن بی توجه نمانند. یقیناً، بازتولید آن شیوههای متکی بر تجربههای چند هزار ساله با نگاه نقادانه، سودمند خواهد بود.
مفهوم حرفه در عهد باستان
بی گمان اصطلاحاتی که امروز برای توضیح روابط پیچیدهی انسانِ درگیر در کارهای صنعتی و خدماتی به کار میبریم، قابل تسّری به گروه کم شمارِ حرفه مندان شهری و روستائی در عهد باستان نیست. به نظر میرسد منظور از «حرفه» در آن دوران، هرگونه فعالیت تولیدی و آباد گرانهای بود که به ازای مزد نقدی یا جنسی، با میل و ارادهی آزاد مشتری و حرفه مند، صورت میگرفت. طبعاً خدمات و تولیدات خانگی و کشاورزی و دامداری که عموماً وظیفهی اعضای خانواده بود (10) و حق الزحمهی نقدی یا جنسی نداشت، «حرفه» شمرده نمیشد. همچنین است خدماتی که نوعاً یاریگری ست و اعضای جوامع کوچک، بدون مزد و منّت، متقابلاً برای یکدیگر یا برای عموم انجام میدادند.بر حسب این تعریف، مشاغلی قدیمی چون مزدوری در جنگ و عضویت در گروههای باجگیر و راهزن، خود فروشی به هر نوع و بعضی کارهای دیگر، «حرفه» محسوب نمیشد چون آباد گرانه نبود. با آنکه در جامعهی باستانی ما تنوع حرفه اندک بود و حرفه مندان نیز کم شمار بودند، امّا به دلیل نقشی که در آبادگری، بهبود زندگی و ساماندهی داشتند، روابط تولیدی و تجارتی، ضرورت داشت از احکام اخلاقی معیّنی با دقت پیروی نمایند تا کشور دستخوش آشوب نشود و «زندگی» بالنده و پایدار بماند.
طبقات سه گانه در ایران باستان
در جامعهی طبقاتی ایران از قدیمیترین اعصار تا اواسط دوران ساسانی، سه طبقهی ممتازهی روحانیون و سپاهیان و کشاورزان وجود داشت که همگی خود را مورد تأیید هورمزد و ایزدان میدانستند. در اوستا، از طبقهی صنعتگران با نام هویتی Huiti نیز یاد شده است. (11) چنین به نظر میرسد که روابط درونی و بیرونی دو طبقهی روحانیون و سپاهیان، صورت داد و ستدی پیدا نمیکرد و لذا خدماتشان شرایط «حرفه» شدن را نداشت. بنابراین، سرآغاز روابط اقتصادی و حرفهای در ایران را باید مقارن با شکل گرفتن همین «شبه طبقهی» صنعتگران دانست، که قاعدتاً بعد از تمرکز کشاورزی و دامپروری در روستاها یعنی مقارن با ظهور زردشت، حضور موثر یافته است.بستر شکل گیری اخلاق حرفه مندی
بعدها طبقهی کشاورزان به «تودهی مردم» مبدل گردید که با عناوینی چون «واستریوشان» و «هوتوخشان» خوانده میشد. همین طبقه بود که مالیات میپرداخت و بخشی از هزینههای طبقات دیگر را فراهم میساخت. با آنکه طبقهی «توده» فاقد امتیازات طبقاتی بود (12) و برای تامین هزینههای کشور تحت فشار شاهان و سیستم دولتی قرار داشت، امّا به دلیل استقلال از دستگاه دولتی و مذهبی، و برخورداری از آزادی گستردهای که خصلت تولید گری ست، اخلاق حرفهای در جامعهی ایرانی عصر باستان نهادینه گردید (13) و برای حفظ قواعدی وضع شد که مورد احترام و توجه کارورزان تا استادان بود و عدول از آن موجب عقوبت و گرفتاری میشد.در حکومتهای استبدادی، قاعده بر این است که دولت و مذهب، احکام خود را صادر میکند و تودهی مردم آنها را مطابق شرایطی که دارد، اجرا مینماید. در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت که اخلاقِ درخشان در همهی سطوح اجتماع شکل بگیرد و روابط مردم و حاکمیت، هم جهت و عاری از کشاکش باشد. کشاکش مراجع قدرت و تودههای مردم، همواره منجر به تغییر بنیادین در هر دو میشود و کردار و گفتار و پندار اشخاص را در هر دو سوی کشاکش، تحت تاثیر و دگرگونی قرار میدهد.
از جهت مطالعهی ما، روابط اقتصادی درون طبقهی «تودهی مردم» بسی مهمتر از روابط این طبقه با سایر طبقات است زیرا روابطی همسطح درون طبقه برقرار بوده که منجر به ساخت مبانی اخلاق شده است. همچنین، روابط طبقهی توده با سایر طبقات نیز میبایستی بسامان میبود تا جایگاه این طبقه محفوظ و محترم میماند. پس، قواعدی وضع شد که همگان و همهی طبقات، خود را ملزم به رعایت آن یافتند.
سازگاری اخلاق و دین
طبیعی است که این بایدها و نبایدهای اخلاقی که حرفه مندان و بازرگانان به آن احترام میگذاشتند و با دقت از سوی اعضای همهی طبقات جامعه رعایت میشد، نمیتوانست با احکام دین زرتشتی مغایرت داشته باشد. بعد از اسلام، به تدریج احکام اخلاقی مغایر با دین اسلام از میان رفت یا چنان تغییر کرد که مخالف و مغایر مبانی اسلام نباشد. بنابراین، یک گوشهی فرش رنگارنگ اخلاق که جامعهی قدیم ایران بر آن آرام گرفته بود، همواره در دست روحانیّت بوده است. گوشهی دیگرش را حرفه مندان و بازرگانان در دست داشتند و سومین گوشه در دستانِ پرقدرت حاکمان و نایبان دولتی بود، و چهارمین گوشه را محترمان و معتمدان مردم در اختیار داشتند که وارثان تجربههای زیستن در این سرزمین پر طلاطم بودهاند.اطلاعی از چگونگی تشکیلات حرفه مندان پیش از عصر ساسانی نداریم جز اینکه میدانیم نخستین اتحادیهی بنایان و کارگران فنی در کارگاههای ساختمانی معابد و قصور مصری شکل گرفت و هستهی تشکیلات سیاسی و اجتماعی معروف به «فرماسونری» شد.
در عصر هخامنشی، پارسیان که حاکمیت هخامنشی به آنان متکی بود، شایستهی خود نمیدانستند که در کارگاههای ساختمانی آن دوران کار کنند (14) و لذا کارهای ساختمانی بزرگ توسط کارگران فنی غیر پارسی صورت میگرفت و طبیعی ست که روال رایج در شکل گیری و ادارهی اتحادیهی بنایان آزاد مصری، در این کارگاههای ساختمانی نیز الگوی تشکیلات حرفهای شده باشد. به عبارت دیگر عدم حضور پارسیان به عنوان حرفه مندان و کارگران فنی در کارگاههای پرجمعیت ساختمانی، منجر به استقلال و آزادی هر چه بیشتر کارگران شد، و آنگاه که کشاکش بین دستگاه دولتی و حرفه مندان درگرفت، تشکیلات حرفهای مستقل و آزاد به عنوان نتیجه و زادهی این کشاکش پیدا شد. به نظر میرسد این اقدام خودجوش حرفه مندان در دو هزار و پانصد سال پیش، سرمشق سایر تشکیلات و جرگههای حرفهای پیشه وران و بازرگانان ایرانی شده باشد.
حرفه مندان از وقتی پیدا شدند، به رغم همهی اختلافات شخصیتی و معیشتی، جمعیتی تقریباً مستقل از بقیهی مردم تشکیل دادند که در کویهای معیّنی در شهر و ده سکونت داشتند. (15) قاعدتاً تکامل همین کویهاست که بعدها «بازار» شد و شهرها در امتداد و اطراف آن بوجود آمد. در اروپای بعد از قرن یازدهم که در پی جنگهای صلیبی رشد اقتصادی و فنی چشمگیری کرد، شهرهای متعدد غیردولتی [= بورگ] در بندرگاههای طبیعی و نقاط صعب العبور راهها، شکل گرفت. (16) میدانی که پیشه وران و بازرگانان [= بورگرها]، کالاهای خود را در آن عرضه میکردند، مرکز «بورگ» شد و شهر در کنار همین میدان توسعه یافت. بورگرها، به نشان اعتقاد پایدارشان به مسیحیت، همواره کلیسایی با شکوه در کنار میدان مرکزی شهر میساختند. در بازارهای ما نیز همیشه مسجد جامع، و درگذشته، آتشکده و مهرآبه ساخته شده است، (17) امّا مشخص نیست که هزینهی آنها را پیشه وران پرداخته باشند.
در عصر ساسانی، حرفه مندان و سوداگران، تشکیلات صنفی و جشنهای صنفی داشتند و امورشان را «واستریوشان سالار» رسیدگی و اداره میکرد، چرا که با کشاورزان در یک طبقه بودند. وظیفهی اصلی این مأمور که از طرف شاه و اعضای خاندانهای اعیان معین میشد، جمع آوری مالیات بود. در بعضی نواحی و ایالات ایران، جمع آوری خراج توسط «آمارکاران» انجام میشد که تابع واستریوشان سالار بود. از آنجایی که این مشاغل، پرسود و محترم شمرده میشد، غالباً زمینداران بزرگ شاغل آن بودند. (18) میتوان گفت که درهم شدگی پیشه وری و کشاورزی در یک طبقهی واحد، بعدها به تداخل مالکیت و تجارت انجامید. مالکان بزرگ با تجّار موفق شریک میشدند و بازرگانان ثروتمند، دهات آباد و وسیعی میخریدند. همچنین رسم بود که خرده مالکان، پس انداز خود را به پیشه وران بازاری میسپردند تا برای رونق حرفهی خود به کار گیرند و بخشی از سودی را که کسب میکردند به آنان بازگردانند. گرچه این اتفاق به رشد اقتصادی پیشه وران و سوداگران کمک کرد، امّا نقش آنان را در سیاست و مدنیّت ایران، کمرنگ نمود.
با توسعهی شهرنشینی، پیشه وران از طبقهی کشاورزان جدا شدند و آنها که دوره گردی میکردند یا در روستاها سکونت داشتند، در شهرها ساکن گردیدند و همگی خود را به کانون قدرت مذهبی نزدیک ساختند تا فشار حاکمیت را بر طبقهی خود بکاهند. با نفوذ فزایندهی مذهب و روحانیت در طبقهی حرفه مندان، اخلاق حرفهای بیش از پیش تحت تأثیر مذهب قرار گرفت و همین امر به استواری بیشتر پیوند روحانیت و بازار انجامید.
شایسته سالاری در حرفه
میدانیم که از دیرترین زمان در ایران، شغل و حرفه برای هر کسی خویشکاری او تلقی میشد و باید همچون قابلیت ذاتی و اکتسابی، در راه مبارزه با اهریمن به کار میرفت. از این دیدگاه، احراز هر حرفهای همچون حضور در جدالی باشکوه و درازمدت، مستلزم آموزشهای اساسی بود. پدر و مادر که مانند سایر بهدینان خود را موظف به یاری هورمزد میدانستند، مسئولیت آموزش حرفهای فرزندان را برعهده داشتند. گرچه در ایران باستان پذیرفته شده بود که هر کسی را بهر کاری ساختند، امّا تغییر شغل و حرفه نیز ناممکن نبود. در نامهی تَنسُر آمده است که سران و بزرگان طبقات، موظّف بودند اگر در اعضای خود «اثر رشد و خیر یابند و مأمول باشد بر دین یا صاحب قوّت و شجاعت یا بافضل و فطنت و شایستگی، بر ما [= شاه] عرضه دارند» (19) طبعاً بالا کشیدنِ افراد شایسته، مستلزم مقدماتی بود که نهایتاً به آزمونهایی برای سنجش استعداد و مهارت آنها منجر میشد. هر کس میتوانست، حرفهی پدری و مادری خود را دنبال کند زیرا فرض بر این بود که بطور مادرزادی، قابلیت انجام آن کار را دارد. مردم ایران از دیرباز برای خمیره و ذات، اهمیتی فراتر از تربیت و آموزش قائل بودند امّا ارزش و اثر تعلیم و تربیت را نیز میدانستند.دلیل این باور آن است که در جوامع قدیمی که ازدواج خویشاوندی موسوم بود، گمان میرفت صفات اجدادی بهتر حفظ میشود. پس هنرمند و صنعتگرِ قابل در خانوادهای پیدا میشد که به این صفت ممتاز بود. به علاوه، مطابق نظریه تحول انواع «صفات و تغییرات اکتسابی، موروثی نمیگردد» (20) یعنی ممکن است یک انسان یا یک حیوان بتواند با کسب بعضی تواناییها، خودش را از گزند بلاهای بسیار نجات دهد و عمر طولانی بیابد، امّا نمیتواند این قابلیتهای کسب شده را به نسلهای بعد از خود منتقل کند. آنچه «مهارت» دانسته میشود، صفات آموزش دیدهی فرد است برای انجام بعضی کارها که تا حدّی قابل انتقال است.
ظاهراً ایرانیان، از پرورش صفات ممتازه برای کسب مهّارت فنی و حرفهای، غافل نبودند امّا تحصیل هر نوع مهارت و تخصصی را وقتی سودمند میدانستند که همراه با فضائل اخلاقی شود، حتی وقتی جوان را رزم آوری میآموختند. بخش قابل ملاحظهای از اندرزنامهها که وارد ادبیات بعد از اسلام شده است، لزوم آموزش اخلاق را حین آموزش حرفهای گوشزد میکند. یقیناً تحقیق جامع پیرامون تعلیم و تربیت در ایران باستان ضرورت دارد امّا اجمالاً میتوان گفت که نگرش ما با یونانیان در این زمینه بکلی متفاوت بوده است.
یونانیان برای تعلیم و تربیت چنان اهمیتی قائل بودند که گویا میتواند ذات انسان را نیز دگرگون کند، (21) امّا چنین عقیدهای در ایران آن زمان رایج نبوده است زیرا چنان که یادآور گردید، ایرانیان وقتی آموزش را مؤثر میدانستند که ذات شخص مساعد آن باشد. به علاوه برای ایرانی بهدین، وظیفه اصلی، پایش زندگی و مبارزه با شر و اهریمنی ست که طبعاً جهت مشخصی به تعلیم و تربیت میدهد که تعالی جویی یونانی را فاقد است.
الگوی چهار وجهی تربیت حرفهای
افلاطون که بیشترین توجه را به اخلاق داشته و والاترین فضیلت دولت را تربیت دانسته (22) و ظاهراً با شیوهی ایرانی آموزش نظر مساعد داشته است، در رسالهی آلکیبیادس به شرح آموزش شاهزادگان ایرانی میپردازد. وی متذکر میشود که آنان را چهارگونه آموزش میدادند توسط چهار آموزگار که هر یک سرآمد و نمونهی روزگار بودند در آنچه میآموزاندند. آن چهار وجه آموزش بدین قرارند: (23) دانش دین و سیاست، انصاف و عدالت ورزی، میانه روی و خویشتنداری، دلاوری و بی باکی. میتوان گفت: که این آموزش چهار وجهی الگوی تربیت حرفهای، جسمی و اخلاقی هر جوان ایرانی نیز بوده است چرا که در ایران، همیشه رفتار و روش بزرگان، مرجع و ملاک رفتار تودهی مردم است و همواره اخلاق و رفتار پسندیده یا نکوهیده، از عالی به دانی سرایت میکند.دوشن گیمن متذکر میشود که در «دین بهی»، هر کوششی در راستای تقویت و تطویل زندگی، همچون اقدامی در جهت مبارزه با شّر و بدی تلقی میشد و تحکیم زندگی مثل تحکیم مواضع جنگ، از لوازم نبرد بود. توصیه و تأکید شده که باید احکام میانه روی [= پیمان] رعایت شود تا سرکوبیِ عمل زشت منجر به سرکوب خوبی نشود، زیرا ممکن است زشتکاری به آن شبیه باشد و اسباب اشتباه شود. همچنین، تمیزِ میان خوبی و بدی در هر موردی باید با دقت صورت گیرد و به این حکم منطقی توجه شود که: همواره میان امور خوب، سازگاری و هماهنگی برقرار است امّا کارهای بد، فاقد هماهنگی و سازگاری ست. گاهی سطح بدی یک عمل چنان با اعمال بد دیگر متفاوت است که خوب جلوه میکند و در نتیجه، موجب خطا میشود. توجه مداوم به این اندرزها و نکتههای پند آموز کمک میکند تا تضاد نهفته در امور شریرانه و اهریمنی شناخته شود و کار بد از عمل خوب متمایز گردد. مطابق آموزههای اخلاقی زرتشت، هرگاه «میانه روی» و «تمیز» ملکهی ذهن انسان شود، رفتار وی اخلاقی خواهد بود. چرا که دانسته و ندانسته کاری نمیکند که به زیان زندگی تمام شود یا موجب تقویت جبههی اهریمن گردد. (24)
از تمثیلهای خوشایند حین آموزش، یکی آن است که: آتش نماد زندگی ست زیرا دائماً در فعالیت و بی قراری است و تا دم آخر، یکپارچه شور و حرارت و سرشار از اشتیاقِ شدن میماند. هم خودش دگرگونی میپذیرد و هم غیر خود را دگرگون میسازد. آتش، تجسم زندگی پاک و سودمند است. هستیهای خاموش را روشن میسازد و آلودگیها میپالاید و در عین حال، تربیت پذیر است. انسان که آتش نهفته و ابدی در سینه دارد، اساساً خوب است و هیچ خصوصیت ناپسندی ندارد. از آنجا که آتش تربیت و تغییر میپذیرد، اگر آلوده شود و صفتهای ناپسند بگیرد، باز هم قادر است آنها را از خود بزداید و همچنان خوب و پالوده بماند. بنیان اندیشهی ایرانی در همین تمثیل آتش خلاصه میشود و همهی احکام اخلاقی ما در راستای فروزان نگاهداشتنِ آتش که عین زندگی ست معنا مییابد که با نفی آلودگی و تاریکی ملازمت دارد.
چگونگی روشِ آموزش و آزمونِ مهارت در ایران باستان، روشن نیست و به نظر میرسد که به نظر «استاد» مربوط میشد. امّا تشخیص صلاحیت فنی و حرفهای در مقطع استادی، قاعدتاً با مرجعی بوده که مقامّات دولتی آن را تأیید میکردند. بر اساس گل نوشتههای تخت جمشد، شرحی از زندگی پیشه وران ماهر و شاگردان آنها تهیه شده که تا حدی اصول کار حرفهای را در عصر هخامنشی نشان میدهد. (25) از این شرح و گل نوشتههای دیگر و آنچه مورخان یونانی و رومی در این خصوص گفتهاند، میتوان تصویری نسبتاً روشن از شیوهی آموزش حرفهای در ایران عصر هخامنشی به دست آورد که با تربیت اخلاقی و جسمانیِ نوآموزان همراه بوده است. از آنجا که تا دو قرن پیش (عصر قاجار)، هنوز شیوههای آموزشِ حرفهای نوین و تعیین صلاحیت و مهارت حرفه مندان به شیوهی اروپایی به ایران راه نیافته بود، میتوان یقین کرد که سنت قدیمی قبل از اسلام هنوز زنده بود.
پس به قرینهی آداب و اخلاق حرفهای در عصر صفوی و قاجار، میتوان گفت که در دوران باستان نیز «هر صنفی رئیس انتخابی داشت که مقامات شهری او را به رسمیت میشناختند و هیچکس نمیتوانست بدون اجازهی رئیس صنف، کارگاه بگشاید و استادان هر صنف، مجامعی داشتند. در سه ماه اول هر سال، کلانتر شهر جلسهای از تمام رؤسای اصناف در خانهی خود تشکیل میداد و طرز تقسیم کل مالیات پیشه وران را میان اصناف مختلف تعیین میکرد». (26)
چنین اتحادیههایی که در امور اقتصادی و سیاسی کشور مؤثر بودند، تشکیلات و انتظاماتی داشتند و «از حق ادارهی امور داخلی خویش برخوردار بودند». (27) همچنین، «تشخیص صلاحیت فنی هر استادکاری را صنف گواهی میداد و تصویب مینمود. در هر صنفی درجات مختلف شاگرد، خلیفه و استاد وجود داشت و مراسمی نیز برای اعلام استادی برگزار میشد». (28)
حرفه مندی و پیشه وری در اروپا از قرن یازدهم با الگوی مرسوم در جهان اسلام شکل گرفت. آن نیز از مدل ایرانی پیش از اسلام بوده است. (29) بنابراین میتوان گفت که در ولایات جنوبی و غربی ایران که ارتباطات بازرگانی با اروپا آسانتر بوده، شیوههائی برای کسب و کار داشتهاند که نزدیک به روش بورگرهای اروپائی بود. در همه جای امپراتوری ایران، یک شیوهی واحد اخلاقی و آموزشی برای کسب پیشه رایج نبوده و حسب شرایط و امکانات، حرفه مندان، راهکارهای مختلفی تجربه میکردند که البته با اخلاق و دین عجین بوده است.
از آنجا که در عصر رنسانس، رشدِ صنعت و تجارت در اروپا بسیار سریع شد و جهان اسلام با درگیریهای روز افزون داخلی، دیگر فضای مناسبی برای رشد صنایع و پیشهها به حساب نمیآمد، لذا طی چند قرن اروپا به همّت پیشه وران و بازرگانانش صاحب تشکیلات سیاسی منسجمی شد که موجبات پیشرفت همه جانبه را فراهم ساخت. در مقابل، با تقلیل نقش اجتماعی و سیاسی حرفه مندان و بازرگانان در جهان اسلام و به ویژه ایران (به دلیل ناامنی ناشی از جدالهای داخلی و جنگهای خارجی با ترک و تاتار و مغول)، ساختار سیاسی متحول نشد و همچنان در «قدرت مطلقه»، خلاصه گردید. در چنین فضای ناامن سیاسی و اجتماعی، تشکیلات آزاد و بالندهای چون انجمنهای حرفه مندان و بازرگانان، زیرزمینی شد و به صورت جرگههای فتیان ظاهر گردید تا پناهگاه کارگران فنی و استادکاران حرفههای گوناگون شود.
مؤلف قابوسنامه، در بیان آداب دهقانی و پیشه وری گوید: (30) «پس اگر پیشه ور باشی از پیشه وران بازار از هر پیشهای که باشی، زودکار و ستوده کار باش تا خریدارانت بسیار باشند و به وقت کار، کار به از آن کن که همپیشگان تو کنند. و بر کم مایه سود، قناعت کن ... پس خریدار را مگریزان به مکاس [ = چانه زنی] و لجاج بسیار، تا در پیشه، مرزوق باشی و مردم بیشتر ستد و داد با تو کنند... امّا عادت کن به راست گفتن و از بخل پرهیز کن ... و بر فرودترِ خود ببخشای و بدان کس که بر تراز تو باشد، نیازمند باش... و با زنان و کودکان در معامله فزونی مجوی و از غریبان بیشی مخواه ... و مستحق را نیکودار و با پادشاه خویش راستی کن ولکن به خدمت پادشاه حریص مباش ... با انبازان خیانت مکن ...، از بهر کارشناس و ناکارشناس، کار یکسان کن ... و سوگند به دروغ مخور ... نیکدل باش تا نیک پی باشی و ایزد تعالی، بر ستد و داد تو برکت کند. و هر پیشه وری که برین جمله باشد که یاد کردم، جوانمردترین همه پیشه وران بود. هر قومی را در آن قناعت که باشند، در جوانمردی طریقی است....».
در فتوت نامههای معماران (31) اشارهی صریح به این نکته شده که «تا چیزی را به زمان پیغمبر خدا صلوات اله سلامه علیه، اسناد توان کرد، به جای دیگر لایق نباشد». بنابراین، گفتن اینکه رسم جوانمردی که بنا بر مستندات کافی در عصر اسلامی میان معماران رواج داشته، ریشه در فرهنگ پیش از اسلام دارد، خلاف واقع و گزافه نیست. نیک میدانیم که صنعتگران در بعضی حرفههای دیگر نیز فتوت نامههایی مشابه معماران داشتهاند.
مبانی آموزش حرفهای و محورهای اخلاق شغلی در پیش و بعد از اسلام را اجمالاً مقایسه میکنیم. (32) مثلاً، در تعریف «جوانمردی» به عنوان هدف قابل حصول حرفه مندان، میگوید: بدان که «فتوت» عبارت است از ظهور نور فطرت و استیلاء آن بر ظلمت نشأت حیات، تا تمامت فضائل در نفس ظاهر شود و رذائل منتفی گردد ... و مستعد و مشتاق کمال شود و ... به همت عالی از امور فانی ترقی کند و سوی معانی و مکارم، متوجه شود و به اظهار آنچه در طبع اوست از فضائل و كمالات، حریص و مشعوف گردد و این حال را «مروّت» خوانند. ... چون مواظبت بر این امور به غایت رسد ... و بر صفا و اشراق و نورانیت و لطف خود ثابت ماند، تمامت انواع عفت و شجاعت در او راسخ شود و جمیع اصناف حکمت و عدالت، بالفعل در او ظاهر گردد و آن را «فتوت» خوانند. پس، «مروّت» سلامت و صفای فطرت است و «فتوت» نوریّت و بهاء آن.
به نظر نویسندهی فتوت نامه، استعداد و انگیزهی کافی همراه با آموزش مناسب، حرفه مند را اهل «مروّت» میکند که علاوه بر انصاف و عدالت، صاحب خصوصیات اخلاقی دیگری نیز است. امّا رسیدن به این مرحله، شرط کافی نیست، باید مراقبت کند که در همین حال بماند و بالاتر برود. آن جز با کسب فضائل عقلی و علمی، دلیری و بی باکی حاصل نمیشود.
رسیدن به درجهی «فتوت» مستلزم همان آموزشهای چهارگانهایست که برای تعلیم و تربیت شاهزادگان ایرانی معمول و مرسوم بوده است. همچنین، روشن به نظر میرسد که محورهای اخلاقی حرفهای، کماکان در مبارزهی با شرارت و کمک به بقای زندگی متجلی میگردید، چرا که با رسیدن شاگرد به مرحلهی «مروّت»، حیات او تعالی میجوید و از امور فانی ترقی میکند. یعنی زندگانیاش گسترش و کیفیت مییابد. با کسب مهارت و تجربهی کافی به جهت حفظ سطح کیفیت تولید، صنعتگر میتواند خدماتی مطمئن به بندگان خدا ارائه کند و آنان را در رفع حوائج زندگی یاری دهد و به این ترتیب، به بهبود زندگی به طور کلی و خشنودی زندگان به طور اخص، یاری رساند.
اصول تربیت حرفهای
اصولی که در کارگاهها و موسسات تولیدی رعایت میشد تا ضمن آموزش، مهارت و اخلاق شاگرد ارتقاء یابد، بسیار متنوع و گسترده است. اهم آنها را گزارش میکنیم:1- توجه مداوم استاد به شاگرد و تذکر به موقع خطاهای شاگرد با تمثیل و استدلال، به جای تهدید و تنبیه.
2- مسئولیت استاد در قبال آموزش شاگرد تا رساندن وی به سطح مهارتِ قابل قبول توسط انجمن استادان هر حرفه.
3- سخاوت و گشاده دستی استاد برای رفع حوائج مادی و معنوی و علمی شاگرد.
4- آموزش عملی اخلاق در حین کار و به هنگام زندگی در فتوت خانهها و انجمنهای مشابه.
5- ایجاد حس همکاری و اعتماد متقابل میان شاگردانِ استادان مختلف، با تأکید بر لزوم پشتیبانی صنفی در هر حرفه.
6- معرفی شاگردان مستعد و آماده برای ارتقاء مرتبه به انجمن استادان هر حرفه.
7- آموزش روابط حرفهای شاگرد همراه با الزامات اخلاقی در هر نوع رابطهی حرفهای و صنفی.
8- آموزش دینی و عبادی شاگرد به نحوی که رابطهی دین و حرفه را بشناسد.
ضرورت احیای اتحادیههای حرفهای در حمایت از اخلاق
از آنجا که محور اخلاق حرفهای در ایران باستان بر بزرگداشت زندگی و پاسداری از آن در برابر اهریمن استوار بوده و این اصول در قرآن و سنت و حدیث نبوی نیز مورد تأکید قرار گرفته است، لذا در دوران اسلام نفی نشده امّا به تناسب پیشرفت تمدن و پیچیده شدن روابط اجتماعی و اقتصادی، تغییراتی نموده است. از عصر قاجار که ایران با غرب پیشرفته مواجه میشود، به تغییرات بنیادین در آموزش حرفهای تن نمیدهد بلکه از آن اساس کهنسال میگریزد و خلائی ایجاد میشود که همچنان ادامه دارد. در عصر پهلوی که خودگردانیِ نهادهای مدنی مغایر با سیاست رسمی دولت تلقی میشد، هیچ اتحادیهی کارگری مستقل و نیرومندی در ایران پا نگرفت تا فقدان اصنافِ قاجاری را پُر کند. در نتیجه، دولت مسئول آموزش حرفهای و تنظیم روابط حرفه مندان با یکدیگر و با کارآفرینان گردید و تقریباً وضع به همین منوال ادامه یافت. در این هشتاد و اندی سال که تولیت و تصّدی حرفه و پیشه، کاملاً در دست دولت قرار داشته است، (33) مهمترین اقدام بنیادینی که صورت گرفته، تدوین قانون کار و آیین نامههای اجرایی مرتبط با آن است. قانون، ولو با دقت تهیه و اجرا شود، هرگز نمیتواند فضای خالی اخلاق را پر کند. مثلاً نمیتواند رفتار ناهنجار کارگر و کارفرما را بهنجار کند یا حافظ منافع مردم باشد که تولیدات صنعتی را خریداری میکنند. مدتهاست که در جهان سرمایه داری، اصل «حق با مشتری ست» به صورت اخلاق رایج جامعه درآمده و مردم به عنوان مصرف کننده، صاحب حق تلقی میشوند و کارفرما نیز به عنوان خریدار خدمات حرفهای نسبت به کارگر، صاحب حق است. در ایران امّا اینطور نیست و در غیاب اخلاق حرفهای که روزگاری یگانه تنظیم کنندهی روابط تولیدی و اقتصادی بود، اکنون فقط سایهای از قانون دیده میشود که معلوم نیست چه مشکلاتی را میتواند حل کند و کدام مسائل را باقی میگذارد، امّا فضای رشد اخلاق حرفهای را اشغال کرده است.در خصوص تربیت مهارت و آموزش حرفهای که در قدیم با خانواده و استاد کار و خلیفههای او بود، اکنون فقط دانشگاه و آموزشگاه است که تابع قوانین و مقررات دولتیاند و همچنان خلاء عاطفه و اخلاق در آنها به چشم میخورد. اگر جوان به هر دلیل امکانات آموزش در این مؤسسات را نداشته باشد، نه فقط عنصری مفید در کرهی تکنولوژیک به حساب نمیآید و جایگاهی در جامعهی صنعتی ندارد، بلکه موجودی مزاحم است که اجتماع او را طرد میکند. گرفتاری نسل جوان کشور ما از این دست است، و فقط با سرمایه گذاری گشوده نمیشود. شاید باز تولید اخلاق و آموزش حرفهای بتواند این خدمت بزرگ را به انجام رساند.
بر این اساس احیای اتحادیههای مستقل حرفهای برای تمام مشاغل ضرورت دارد و میتوان اساسنامههای قدیمی این اتحادیهها را که زمینههای نیرومند اخلاقی دارند، بازنگری کرد و با تأکید بیشتر بر آموزش و تنظیم روابط درونی و بیرونی اتحادیهها، ترتیبی داد تا تنبیه اعضای خطاکار و بداخلاق، به نحو مؤثر و مناسبی توسط اتحادیهی صورت گیرد و آموزش اجباریِ حین خدمت از طریق همین مؤسسات برگزار شود و تشخیص و تعیین صلاحیت حرفه مندان نیز با آنها باشد.
نتیجه
اخلاق در ایران باستان مجموعه آموزههایی است که در دو مقولهی پاسداشت زندگی و جدال با شر خلاصه میشود. به تعبیری اخلاقیات با هدف تعلیم دیانت عدالت، شجاعت و اعتدال سامان مییافته است. از زمان داریوش انجمنهای گوناگون حرفه مندان و پیشه وران در سراسر امپراتوری ایران شکل گرفت و در پی آن مفهوم حرفه بالنده شد. سیر اخلاق حرفهای در ایران باستان نشانگر آن است که شغل و حرفه برای هر کسی خویشکاری او تلقی میشد و باید همچون قابلیت ذاتی و اکتسابی در راه مبارزه با اهریمن به کار میرفت از این رو حرفه مفهومی اخلاقی و مقدس پیدا میکرد.پینوشتها:
1. محقق در فرهنگ ایرانی.
2. تمام عناوین متن مقاله از ویراستار است.
3. مری بویس در تحقیق مفصل خود تحت عنوان تاریخ کیش زرتشت (ترجمه همایون صنعتی زاده، (تهران، انتشارات توس، چاپ اول، 1375 در سه جلد)، آگاهیهای جالبی در مورد اصالت این دین و تحولاتش ارائه داده که در این نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است.
4. هنری، لوکاس در تاریخ تمدن (ترجمهی عبدالحسین آذرنگ، جلد اول ص183)، یادآور میشود: بیشتر نیروی برانگیزانندهی فرهنگ ایرانی از آیین زرتشتی گرفته شده بود. دو گرایی (ثنویت) کامل این آیین اثر بسیار گذاشت و در اخلاقیات و شیوهی رفتار ایرانیها تأثیر عمیق کرد.
5. تفضلی، احمد، مینوی خرد، انتشارات توس، چاپ چهارم، 1385، پرسش31، ص49.
6. گیمن، دوشن، دینی ایران باستان، ترجمه رویا منجم، (تهران، انتشارات فکر روز، 1375)، ص 241-244 و ص457.
7. رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فرماسونری در ایران، (تهران، انتشارات امیرکبیر، جلد اول، 1357)، ص41-48.
8. نگاه کنید به: قابوس بن وشمگیر، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373)، بابهای 43 و 44، ص240-264.
9. شکل گیری اصناف از قرن هشتم هجری و تطور آن تا قرن دوازدهم را مراجعه کنید: کاظم بیگی، محمد علی، «اخلاق حرفهای و باورهای دینی در بازارهای ایران»، همین مجموعه، بخش سوم (ویراستار).
10. همچنین است وضعیت بردگان (ویراستار).
11. قریب، عبدالعظیم، تاریخ ده هزار سالهی ایران، (تهران، نشر اقبال، جلد دوم، 1364)، ص87-88.
12. همانجا.
13. فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، (تهران، نشر بلخ، 1362)، ص197، مدیریت پروژههای ساختمانی در ایران باستان را به حکام و مقامّات مذهبی نسبت میدهد. با وجود این، نمیتوان اخلاقمندی پیشه وران و حرفه مندان را نتیجهی نظارت مستقیم مقامات مذکور در بعضی طرحهای بزرگ دانست.
14. ایران شناسان شوروی، تاریخ ایران، ترجمهی کریم کشاورز، (تهران، انتشارات موسسهی مطالعات تحقیقات اجتماعی تهران)، ص31.
15. همان، ص80.
16. لوکاس، هنری، ص564-566.
17. مثلاً مساجد جامع اصفهان و ساوه، بر روی آتشکده و مهرآبهی عصر ساسانی بنا شدهاند.
18. ایران شناسان شوروی، ص81.
19. قریب، عبدالعظیم، جلد2، ص88.
20. بهزاد، محمود، داروینیسم، (تهران، انتشارات نیل، 1338)، ص231.
21. ورنریگر، پایدیا، ترجمهی محمد حسن لطفی، (تهران، انتشارات خوارزمی، جلد اول، 1376)، ص17.
22. همان، ج2، ص844.
23. نقل از همان، ص370-371. [از افلاطون دو رساله به نام آلکیبیادس Alkibiades داریم. آلکیبیادس اول در ماهیت آدمی است. محمد حسن لطفی ترجمهی آن را در جلد دوم مجموعه آثار ص627 تا 684 و آلکیبیادس دوم. در انتساب رساله نخست به افلاطون محل تردید است و در منحول بودن رساله دوم تقریباً اتفاق نظر است. بحثی که نویسنده محترم از ورنریگر میآورد ظاهراً در آلکیبیادس اول است اما نه با این تفصیل بلکه به اشاره. (ویراستار)].
24. گیمن دوشن، ص167-176(نقل با تصرف).
25. ماری کخ، هاید، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، (تهران، نشر کارنگ، 1371)، ص263-267.
26. قریب، عبدالعظیم، ص537-538، انتخاب نماینده و رئیس برای گروههای حرفهای در شهرهای ایران باستان، مغایرتی با تعیین رئیس طبقه توسط پادشاه ندارد.
27. همان، ص539.
28. همان، ص537.
29. الگوی حرفه مندی و پیشه وری در جهان اسلام اولاً متنوع است و ثانیاً از عناصر و اضلاع مختلفی برخوردار است. سخن دقیق آن است که الگوی مرسوم در جهان اسلام در برخی عناصر از الگوی ایرانی پیش از اسلام نیز متأثرند (ویراستار).
30. قابوس بن وشمگیر، ص240-242.
31. نقل از: هادی ندیمی، «آیین جوانمردان و طریقت معماران»، کنگرهی تاریخ معماری و شهرسازی، 1385، (ارگ بم، کرمان، ناشر: میراث فرهنگی)، ص448-474.
32. همان، ص453.
33. امروزه اتحادیههای حرفهای مؤثری در ایران به وجود آمدهاند. جامعهی مهندسان مشاور کانون وکلای دادگستری نمونههایی از آنهاست. (ویراستار)
افلاطون، مجموعه آثار، رسالهی آلکیبایدس، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1380.
ایران شناسان شوروی، تاریخ ایران، ترجمهی کریم کشاورز، تهران، انتشارات موسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی.
بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمه همایون صنعتی زاده، تهران، انتشارات توس، 1375، ج3.
بهزاد، محمود، داروینیسم، تهران، انتشارات نیل، 1338.
تفضلی، احمد، مینوی خرد، تهران، انتشارات توس، چاپ چهارم، 1385.
رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فرماسونری در ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1357، ج اول.
فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، نشر بلخ، 1362.
قابوس بن وشمگیر، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
قریب، عبدالعظیم، تاریخ ده هزار سالهی ایران، تهران، نشر اقبال، 1364.
کاظم بیگی، محمد علی، «اخلاق حرفهای و باورهای دینی در بازارهای ایران»، همین مجموعه.
گیمن، دوشن، دین ایران باستان، ترجمه رویا منجم، تهران، انتشارات فکر روز، 1375.
لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمهی عبدالحسین آذرنگ، بی تا.
ماری کخ، هاید، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، نشر کارنگ، 1376.
ندیمی، هادی، «آیین جوانمردان و طریقت معماران»، کنگرهی تاریخ معماری و شهرسازی، ارگ بم، کرمان، میراث فرهنگی، 1385.
ورنریگر، پایدیا، ترجمهی محمد حسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1376.
منبع مقاله :
فرامرز قراملکی و همکاران، احد؛ (1388)، اخلاق حرفهای در تمدن ایران و اسلام، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ دوم.