به یاد روزهای انقلاب
گلوله ، سنگ ، آتش، تانک ، بنزين
هوا از بوي خون و غصه سنگين
شعار و مشت و فرياد و هياهو
فضا آغشته با عطر پرستو
نه لبخندي ، نه آوازي ، نه ماهي
چه شب هايي ، چه شب هاي سياهي !
سرانجام آسمان پر شد از آواز
از آواز هواپيما و پرواز
عجب روزي ، چه احساسي ، چه بويي !
زمين در خود نمي گنجيد گويي
خدا بر روي ما لبخند مي زد .
دل ما را به هم پيوند مي زد
به لب ها جاري شعر و تخيل
به دست هر کسي يک شاخه ي گل ...
پس از آن غنچه ها پر پر نگشتند
هيولاي وحشت برنگشتند
محل شد امن و مردان غريبه
پس از آن خانه را ديگر نگشتند
تمام حرف ها شد شاعرانه
شبيه طعنه ي درد آور نگشتند
ولي افسوس ، افسوس از شهيدان
که يک يک پر زدند و برنگشتند .
منبع: نشریه باران
/خ
هوا از بوي خون و غصه سنگين
شعار و مشت و فرياد و هياهو
فضا آغشته با عطر پرستو
نه لبخندي ، نه آوازي ، نه ماهي
چه شب هايي ، چه شب هاي سياهي !
سرانجام آسمان پر شد از آواز
از آواز هواپيما و پرواز
عجب روزي ، چه احساسي ، چه بويي !
زمين در خود نمي گنجيد گويي
خدا بر روي ما لبخند مي زد .
دل ما را به هم پيوند مي زد
به لب ها جاري شعر و تخيل
به دست هر کسي يک شاخه ي گل ...
پس از آن غنچه ها پر پر نگشتند
هيولاي وحشت برنگشتند
محل شد امن و مردان غريبه
پس از آن خانه را ديگر نگشتند
تمام حرف ها شد شاعرانه
شبيه طعنه ي درد آور نگشتند
ولي افسوس ، افسوس از شهيدان
که يک يک پر زدند و برنگشتند .
منبع: نشریه باران
/خ