نسیبه به فتح نون و کسر سین، معروف به ام عُماره، دختر کعب بن عمرو و از انصار است. (1) به او «انسیه» و «لسیبه» نیز میگفتهاند. (2) پدر نسیبه، کعب بن عمرو، از طایفه بنی مازن بن النجار است و مادرش، رباب دختر عبدالله نام دارد. کنیه نسیبه، اُم عماره به ضم عین و تخفیف میم است. (3)
نسیبه با زید بن عاصم بن عمرو بن عوف بن مبذول بن غنم، ازدواج کرد و دو فرزند به نامهای عبدالله و حبیب به دنیا آورد که هر دو یار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. سپس با غزیّة بن عمرو ازدواج کرد و تمیم و خوله، حاصل این ازدواج بودند. نسیبه در جنگ حنین نیز شرکت داشت و وقتی مسلمانان فرار میکردند، روی آنان خاک میپاشید و میگفت: «از خدا و رسولش به کجا میگریزید؟» عمر از کنارش گذشت و گفت: «وای بر تو، چرا چنین میکنی؟» نسیبه جواب داد: «این فرمان خداست.» (14) اُم عماره در مدینه زندگی میکرد و در سال سیزدهم بعثت، همراه زنی با هفتاد مرد در عقبه ثانی با همسرش غزیّه پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و با ایشان بیعت کرد. (4) او در شمار راویان حدیث است. (5)
زرکلی درباره وی میگوید:
او صحابی پیامبر و در شجاعت مشهور بود و از ابطال المعارک (شجاعان جنگ) شمرده میشد. در جنگهای احد و خیبر و حنین شرکت داشت و هم چنین در حدیبیه و عمرةالقضیه نیز حاضر بود. (6)
نسیبه همراه همسر خود، غزیّة بن عمرو و دو فرزندش در جنگ اُحد شرکت کرد. آغازِ روز برای سیراب کردن مجروحان، مشک کهنهای برداشت و به سوی احد حرکت کرد. آن روز جنگید و سیزده زخم نیزه و شمشیر برداشت. نسیبه ماجرا را برای ام سعد این گونه تعریف میکند:
آغازِ روز به احد رفتم و نگاه میکردم که مردم چه میکنند. همراهم مشک آبی بود. نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم در حالی که مسلمانان با قدرت میجنگیدند. وقتی مسلمانان شکست خوردند و فرار کردند، خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساندم و با شمشیر از ایشان دفاع کردم و تیر میانداختم تا این که زخمها مرا زمینگیر کرد.
ام سعد میگوید:
زخم عمیقی بر گردن نسیبه دیدم که تو خالی بود. پرسیدم: چه کسی با تو چنین کرده؟ گفت: وقتی مردم فرار میکردند، ابن قمیئه پیشم آمد و فریادزنان دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگشت. مُصعَب بن عُمیر و گروهی در مقابل او ایستادند که من نیز در آن جمع بودم و ابن قمیئه مرا زخمی کرد. البته من چند ضربه به او زدم، ولی او دو زره روی هم پوشیده بود. (7)
ضمرة بن سعید از جد خود، درباره نسیبه نقل میکند:
روز احد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم: به راستی امروز مقام نسیبه بالاتر از مقام فلانی و فلانی است.(8)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میدید که نسیبه سخت مبارزه میکند. لباس خویش به کمر زده بود تا این که سیزده زخم برداشت. من خود نسیبه را غسل دادم و سیزده زخم او را شمردم و بزرگترین زخم روی گردنش بود که یک سال آن را مداوا کرد. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان حرکت به سوی حمراء الاسد را داد، نسیبه پارچهای بر آن زخم بست و خواست حرکت کند، ولی از شدت خون ریزی توان حرکت نداشت. ما تا صبح از او پرستاری کردیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی از حمراء الاسد برگشت، پیش از رفتن به خانه، از برادر نسیبه خواست که او را از حال نسیبه باخبر کند. وقتی او برگشت و خبر سلامت نسیبه را داد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوش حال شد. (9)
عُمارة بن غزیّه، از ام عُماره نقل میکند:
مردم اطراف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خالی کردند و کمتر از ده نفر در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مانده بودند. من و همسر و دو فرزندم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کردیم. من سپری نداشتم. پیامبر مردی را دید که داشت فرار میکرد و سپری با خود داشت. فرمود: سپرت را برای کسانی که مبارزه میکنند، بگذار. من سپر را برداشتم و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کردم. (10)
فرزندش عبدالله بن زید میگوید:
بازوی چپ من زخمی شد و خونش بند نمیآمد. مادرم با بندهایی که قبلاً آماده کرده بود، زخمم را بست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما نگاه میکرد. مادرم گفت: برخیز و مبارزه کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها فرمود:
کیست که طاقت ام عماره را داشته باشد. کسی که مرا مجروح کرده بود، جلو آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به مادرم نشان داد و مادرم با ضربهای پای او را قطع کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تبسم کرد و فرمود: قصاص کردی ای ام عُماره. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمود: من متوجه راست و چپ نمیشدم، مگر این که نسیبه را میدیدم که مقابل من میجنگید. (11)
بیشتر بخوانید: «نسیبه»/ زنِ نمونه
عبدالله بن زید میگوید:
وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مقاومت من و مادرم را دید، فرمود: بارک الله بر شما خانواده. مقام مادرت و مقام همسر مادرت و مقام تو بالاتر از فلانی و فلانی است. رحمت خدا بر شما خانواده. نسیبه عرض کرد: از خدا بخواه در بهشت همراه شما باشیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا فرمود: خدایا آنها را رفیقان من در بهشت قرار بده. نسیبه میگوید: دیگر برایم مهم نبود در دنیا چه بر سرم میآید.؟ (12)
در جنگ احد یکی از فرزندانش میخواست برگردد و فرار کند. نسیبه به او حمله کرد و گفت:
پسرم از خدا و پیامبرش به کجا فرار میکنی؟» او را که برگرداند، مردی به او حمله کرد و او را به شهادت رساند. نسیبه شمشیر فرزندش را برداشت و به آن مرد حمله کرد و او را کشت.
نسیبه با سپر کردن سینه و دستهایش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع میکرد. (13)
نسیبه در جنگ حنین نیز شرکت داشت و وقتی مسلمانان فرار میکردند، روی آنان خاک میپاشید و میگفت: «از خدا و رسولش به کجا میگریزید؟» عمر از کنارش گذشت و گفت: «وای بر تو، چرا چنین میکنی؟» نسیبه جواب داد: «این فرمان خداست.» (14)
واقدی گوید:
وقتی نسیبه خبر شهادت فرزندش حبیب را شنید، با خدا عهد کرد که یا مسیلمه (مدعی دروغین پیامبری) را بکشد یا آن جا بمیرد، از این رو، با خالد بن ولید در جنگ یمامه شرکت کرد و فرزندش عبدالله نیز همراه او بود. (15)
أم سعد میگوید:
از نسیبه پرسیدم: دستت چه شده است؟ گفت: در جنگ یمامه وقتی مردم میگریختند، من همراه انصار به حدیقة الموت (16) رسیدیم و آن جا مدتی جنگیدیم تا ابودجانه بر در باغ کشته شد. من داخل باغ رفتم و دنبال دشمن خدا، مسیلمه میگشتم. مردی به من حمله کرد و دستم را جدا ساخت. به خدا سوگند چیزی جلودار من نبود تا به آن خبیث رسیدم. او کشته شده بود و پسرم عبدالله شمشیرش را از خون او پاک میکرد. همان جا سجده کردم. (17)
نسیبه غیر از دستش یازده زخم دیگر در یمامه متحمل شد (18) و بنا به نقل قمی، یکی از فرزندانش در جنگ احد به شهادت رسید. (19) فرزند دیگرش حبیب را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی مسیلمه کذّاب فرستاد که به دست مسیلمه قطعه قطعه شد و به شهادت رسید (20) و عبدالله، فرزند دیگرش، مسیلمه را کشت. (21) در سال 63 هجری قمری، در 73 سالگی، در جنگ با یزید بن معاویه شرکت کرد که برای فتح مدینه آمده بودند و در این جنگ که به واقعه حرّه معروف شد، به شهادت رسید. (22)
گویند نسیبه روزی به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد:
«تمام آیات قرآن برای مردان است و آیهای درباره زنان نیست.»
از این رو خداوند آیه 35 سوره احزاب را نازل فرمود. (23) این کتاب را با همین آیه آغاز کردیم.
نسیبه حدود سال سیزده هجری قمری از دنیا رفت. او از راویان حدیث شیعه است و بزرگانی مانند ابوحمزه ثمالی (24) و عبدالکریم بن عمرو خثعمی (25) از او روایت کردهاند. دختر او فاطمه نیز از راویان حدیث به شمار میآید و از امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) روایت کرده است. (26)
نمایش پی نوشت ها:
1. نسیبه به ضم اول و فتح دوم، معروف به ام عطیه انصاریه فرد دیگری است. (اکمال الکمال، ج7، ص337).
2. الاصابه، ج8، ص45 و 302.
3. تحفة الأحوذی، ج9، ص53.
4. مسند احمد، ج3، ص341؛ تاریخ طبری، ج2، ص92، همان، ج3، ص195؛ طبقات الکبری، ج8، ص412-416؛ سیره ابن هشام، ج2، ص302؛ بحارالأنوار، ج19، ص24.
5. کنزالعمال، ج8، ص589.
6. أعلام، ج8، ص19.
7. مغازی واقدی، ج1، ص268-273؛ طبقات الکبری، ج8، ص412-416.
8. نک: الصحیح من السیره، ج6، ص206. (ابن ابی الحدید میگوید: «ای کاش راوی نام آن دو تن را میبرد تا اهل ظن و گمان آن را بر امور مشتبه حمل نمیکردند.»، (شرح نهج البلاغه، ج14، ص226).
علامه مجلسی نیز میگوید: «شاید راوی تقیه کرده است. چگونه میتوانسته به نام دو بت قریش و دو شیخ مخالفان تصریح کند که آن دو را بر امیرالمؤمنین مقدم داشتهاند.»، بحار الأنوار، ج20، ص133).
9. مغازی واقدی، ج1، ص268-273؛ طبقات الکبری، ج8، ص412-416.
10. همان.
11. همان.
12. همان.
13. تفسیر قمی، ج1، ص116.
14. همان.
15. الاصابه، ج8، ص334.
16. معجم البلدان، ج3، ص237. حدیقة الموت، بوستانی در یمامه بود.
17. مغازی، ج1، ص269.
18. طبقات الکبری، ج8، ص416.
19. تفسیر قمی، ج1، ص116.
20. اسدالغابه، ج1، ص370.
21. تهذیب التهذیب، ج5، ص223.
22. ثقات ابن حبان، ج3، ص223؛ مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص520.
23. معجم کبیر، ج25، ص31.
24. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص415، ح5902.
25. کافی، ج1، ص346، حدیث سوم.
26. معجم رجال الحدیث، ج24، ص226.
جعفری، جواد؛ (1392)، بانوان رجعت کننده، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول.