تأملی اجمالی در زبان، سبک و ساختار شعری علي معلم(2)
4. نوآوري درآوردن قافيه و رديف (موسيقي كناري)
غزل زير، كه از شاعر جوان معاصر، غلامعلي شكوهيان است، نمونه خوبي براي اثبات اين ادعاست:
دلخستهام از اين اتاق چند در چند/يك آسمان چند است، آقا؟ بال و پر، چند؟
آقا اجازه! عيد يعني چه؟ چه روزي؟/من از پدر پرسيدهام ديروز. هر چند؛
او هم نميداند حساب روز و شب را
ميپرسد از من: «خواب راحت تا سحر چند؟»
تا اينكه سهم هر كسي يك لقمه باشد
اكرم، بگو: «دست پدر تقسيم بر چند؟»
ميپرسد از من، حاصل عمر خودش را
ميگويمش: «اندوه ما را، ضرب در چند.»13
وسواس و دقت نظر در انتخاب «قافيه» و «رديف»، به يقين بر تأثيرگذاري كلام ميافزايد، و حلاوت و لطف سخن را بيشتر ميكند. معلم با اشراف بر اين معنا، با انتخاب رديفهاي طولاني و قافيههاي نو، ضمن كشف مضامين جديد، بر غناي موسيقيايي شعرش ميافزايد.
به مثالهاي زير توجه كنيد:
چو كشته برق را زيَم، در اين نفس كه ميرود/چو قطره غرق را زيَم،در اين نفس كه ميرود.14
منم كه سال چو زد، غلّه را بشورانم/چو عطسه كرد زمين، گله را بشورانم.15
دم سموم خزان، موذيانه در باغ است/به باغبان برسان، موريانه در باغ است.16
5. استفاده از تكنيك «تكرار»
چو كشته برق را زيَم، در اين نفس كه ميرود
در اين كه «تكرار»، يكي از تكنيكها و شگردهاي زباني و موسيقيايياي شعر نيمايي است، جاي هيچگونه شكي نيست. چرا كه در شعر نيمايي ـ بخصوص شعر سپيد و آزاد ـ از آنجا كه وزن عروضي كمرنگ و يا به كلّي حذف ميشود، شاعر، براي پر كردن خلأ وزني، به شگردهاي زباني ديگري متوسل ميگردد؛ كه «تكرار»، يكي از آنهاست. تكرار، موسيقي دروني شعر را تقويت ميكند، و به انسجام كلام ميافزايد.
بعد از انقلاب، شاعران جوان، در عين ارادت به قالبهاي سنتي، درصدد يافتن راهكاري براي برونرفت از فضاي كليشهاي شعر سنتي، و پيوند اين قالبها با جريان شعر امروز برآمدند. ظهور جريان «نوكلاسيك»، در واقع پاسخي مناسب به اين ضرورت تاريخي بود. در اين شيوه، شاعر از تمام امكانات و توانمنديهاي موسيقيايي قالبهاي سنتي شعر پارسي استفاده ميكند؛ اما در عرصة خيال و تصوير، زبان و عناصر معنوي، نوآوريهاي شعر بعد از نيما را، به استخدام خود درميآورد. البته، در آثار شاعران دهههاي چهل وپنجاه نيز، رگههايي از اين جريان مشاهده ميشود.
محمدعلي بهمني، در غزلي زيبا، به اين نكته اشاره ميكند و ميگويد:
جسمم غزل است اما، روحم همه نيماييست
در آينة تلفيق، اين چهره تماشاييست.17
«تكرار» در شعرهاي معلم، به شيوههاي مختلفي به كار گرفته ميشود. اين تكرار، گاهي شامل يك يا چند بيت ميشود. مانند نمونه زير:
اين فصل را با من بخوان، باقي فسانهست/اين فصل را بسيار خواندم؛ عاشقانهست.18
اين بيت در مثنوي هجرت، عيناً در چند مورد تكرار شده است. گاهي نيز يك كلمه، به منظور تأكيد، در يك مصرع تكرار ميشود. مانند نمونة زير:
سخت دلتنگم، دلتنگم، دلتنگ از شهر.19
بار كن تا بگريزيم، به فرسنگ از شهر.
گاهي نيز اين تكرار، به شيوههاي ديگري است؛ كه به منظور پيشگيري از اطالة كلام، از آوردن نمونه، خودداري ميكنم.علاقهمندان براي مطالعه بيشتر در اين مورد، ميتوانند به تنها مجموعه شعر شاعر، كتاب «رجعت ستاره سرخ»، و يا اشعاري كه از وي، در طول سالهاي گذشته تا به امروز، در جنگهاي ادبي و مطبوعات چاپ شده است، مراجعه كنند.
6. پرشها و سكتههاي وزني
مواردي از پرشها و سكتههاي وزني، در نمونههاي زير، ديده ميشود:
شرحه شرحه است صدا در باد، شب پا رفته است/نقل امشب نيست از برساد، شب پا رفته است.20
جگرم داغ ملامت نيست، كسبم دشنه است/باز بي نفت است فانوسم، اسبم تشنه است.21
7. استفاده از تكنيك زبانيِ «قطع جمله»
به عبارت ديگر، اگر تصرف در اصول و قواعد نحوي بتواند بر زيبايي كلام شاعر بيفزايد، و كلام او را در چاه و چاله «پيچيدگي» گرفتار نسازد، دستبرد آگاهانه در اصول و قواعد دستوري، براي شاعر مجاز است. همچنان كه دخل و تصرف در وزن در محدوده اختيارات شاعري، مجاز است.
«قطع جمله»، كه يكي از ويژگيهاي زباني علي معلم است، شايد از منظر متقدمين، نوعي «نحوشكني» و دهن كجي به اصول و قواعد نحوي به شمار آيد (چنان كه متقدمين، آوردن واو عطف را در آغاز مصرع، همچنين، جابه جايي اجزاي جمله را، هرگز مجاز نميدانستند)؛ در حالي كه در شعر نيمايي، سپيد و آزاد، از اين تكنيكها به فراواني استفاده ميشود.
البته باز هم تأكيد ميكنم كه هرگونه نوآوري، بايد بر پايه تجربيات گذشتگان و بصيرت ادبي، و در دايرة اعتدال صورت بگيرد، تا شبكة زبان را دچار اختلال نسازد.
در اشعار معلم، استفاده از تكنيك «قطع جمله» بسيار ديده ميشود. در بسياري از اشعار او، جملهاي كه آغاز شده، به ناگهان قطع ميشود، و به شيوهاي ديگر ادامه مييابد. كه اين، براي خوانندهاي كه در فضاي شعر امروز تنفس ميكند، حادثهاي شوقانگيز و قابل تأمل است.
مثال زير، براي تأييد اين نكته و اشاره به اين ويژگي، كافي است:
وجودي و... نه وجودي، عدم، دقيقتر است/عدم نهاي و وجودت، شكي عميقتر است.22
8. بهرهگيري از جملات «معترضه»
ميايستي
ـ بي كه به كوه تكيه زني ـ
و به راه ميافتي
ـ بي كه گام برداري ـ
درخت ميشوي
و پرنده
آغاز ميكني
آوازهاي بومي خود را.
هادي خورشاهيان
در نمونههاي زير از اشعار علي معلم نيز، استفاده مؤثر و آگاهانه از اين تكنيك زباني، به خوبي قابل مشاهده است:
اي خلق، تار و پود شما دلق ژندهاي است/ ـ سنجيدهام ـ خداي شما نيز بندهاي است.23
تو را ز غربت دلگير جادهها خبر است/تو را ـ اگرچه سوار ـ از پيادهها خبر است.24
9. استفاده از آراية معنوي «تمثيل»
توانايي در بهرهگيري از «تمثيل»، كه يكي از صنايع معنوي است، به ميزان آگاهيها، اطلاعات و معلومات ادبي، علمي و تاريخي شاعر برميگردد.
علي معلم، از جمله شاعراني است كه به خاطر برخورداري از دانش و بينش والاي ادبي و آشنايي با علوم و معارف اسلامي، در به كارگيري هنرمندانه صنعت «تمثيل»، موفق عمل كرده است. او در سرودههاي خويش، به منظور جذب خواننده و توجه دادن او به مطلب و پروراندن معنا، اشارههاي دقيق و ظريفي به اُسطورههاي ملي و مذهبي، آداب و رسوم مردم، آيات و احاديث و ضربالمثلها دارد. توانمندي او در استخدام اين صنعت آن چنان است كه خوانندة شعرش به هيچ وجه متوجه كاربرد اين شگرد توسط شاعر نميشود.
به نمونههاي زير توجه كنيد:
رهين چاه رستمم، زننگ جاه زالها
سپيده زد چه ميكنم، در آسياب سالها؟25
تاج و تيشهست بسي بر ره، يكرويه كنم
مويه بر خسرو، تا چند ز شيرويه كنم؟26
مار ضحاك است بر راه، بگو با كاوه
كه ميفكن كُله از سر، مگشا پاتاوه.27
از اين دليل نمايان كه از دغا برياند
يكيست موسي و باقي، نهفته، سامرياند.28
خداپرست بد آغاز و بتگري آموخت
خليل بود، به تخليط، آزري آموخت.29
كسي به طيب روانها كسي به طيبت روح
كسي به طبع سليمان، كسي به هيبت نوح.30
سخن آخر
آنچه كه مسلم است، اگر بخواهيم سيماي اين شاعر معاصر و دانشي مرد فرهيخته را در آيينة ادبيات امروز به خوبي بنمايانيم، بايد مقالهها و ويژهنامههاي بسياري تدارك ببينيم، تا حق مطلب ـ آن گونه كه شايسته و بايسته است ـ ادا شود. اين كوچكترين، تنها در حد بضاعت خويش قلم زدم، و اميد آن دارم كه در آينده نزديك، تحقيق و پژوهش پيرامون ادبيات انقلاب اسلامي و معرفي چهرههاي درخشان آن، به صورت جدّيتر، توسط محققين و صاحبنظران دنبال شود.
به نظر من، معرفي ادبيات امروز ايران، بر آنان كه اهليت اين كار را دارند، يك وظيفه و تكليف ملّي است؛ و شانه خالي كردن از زير بار اين تكليف، راه و رسم جوانمردان نيست. اگر امروز كساني آغازگر اين راه روشن و خجستهاند، بايد فردا نيز كسي پيدا شود كه اين امانت را به سر منزل مقصود برساند. پس بايد از هم اكنون به فردا انديشيد، و نسل جوان و نوجوي امروز را، براي به دوش كشيدن اين رسالت بزرگ در فرداي تاريخ ـ كه به زودي خواهد رسيد ـ آماده كرد:
زين گلستان به حيرت شبنم رسيدهايد
بايد دري به خانه خورشيد باز كرد.
پينوشتها:
1. فصلنامه شعر؛ شماره 20؛ سال چهارم؛ تابستان 75؛ ص 60.
2. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ صص 40 - 55.
3. فصلنامه شعر؛ شماره 31؛ بهار 82؛ ص 82 .
4. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ ص 61.
5. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ ص 61.
6. فصلنامه شعر؛ شماره 10؛ سال دوم؛ فروردين و ارديبهشت 73؛ ص 42.
7. فصلنامه شعر؛ شماره 10؛ سال دوم؛ فروردين 73؛ ص 42.
8. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ صص 61 - 64.
9. از مثنوي «آيينه و جراحت»؛ كيهان فرهنگي؛ سال پانزدهم؛ شماره 148؛ آذر و دي 1377؛ صص 64- 65.
10. فصلنامه شعر؛ شماره 31؛ سال دهم؛ بهار 82؛ ص 82 .
11. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ صص 61-64.
12. فصلنامه شعر؛ شماره 10؛ سال دوم؛ فروردين و ارديبهشت 73؛ ص 42 .
13. روزنامه جام جم؛ سال چهارم؛ شماره 967؛ 30/6/82؛ ص 10.
14. فصلنامه شعر؛ شماره 10؛ سال دوم؛ فروردين و ارديبهشت 73؛ ص 42 .
15. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ ص 62.
16. كيهان فرهنگي؛ شماره 93؛ بهمن ماه 71؛ ص 110.
17. محمدعلي بهمني ؛ مجموعه شعر «شاعر شنيدني است»؛ نشر دارينوش؛ ص 159.
18. مجموعه شعر «رجعت سرخ ستاره».
19. محمدعلي مشايخي؛ با بلبلان سرمست عشق؛ ناشر: جهاد دانشگاهي دانشگاه صنعتي اصفهان ؛ ص 30.
20. مثنوي شب پا؛ روزنامه قدس؛ 8/5/71 ؛ صفحه هنر و ادبيات.
21. مثنوي شب پا؛ روزنامه قدس؛ 8/5/71 ؛ صفحه هنر و ادبيات.
22. رجعت سرخ ستاره؛ ص 33.
23. روزنامه اطلاعات؛ سهشنبه 26 خرداد 71؛ صفحه «بشنو از ني«
24. رجعت سرخ ستاره؛ ص 32.
25. فصلنامه شعر؛ شماره 10؛ سال دوم؛ فروردين و ارديبهشت 73؛ ص 42 .
26. فصلنامه شعر؛ شماره 31؛ سال دهم؛ بهار 82؛ ص 82 .
27. فصلنامه شعر؛ شماره 31؛ سال دهم؛ بهار 82؛ ص 82 .
28. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ ص 62 - 63.
29. فصلنامه شعر؛ شماره 17؛ سال دوم؛ سال 73؛ صص 62 – 63
/خ