معشوق سعدی در شکوه و وقار همچون هماست و در زیبایی چون طاووس و همانند طوطی خوش زبان، اگرچه به غمزهی جادویش، دل عاشقان را میرباید؛ امّا برای جاودانه ماندن زیباییهایش از او دوری میکند.
کارل گوستاو یونگ در تکامل شخصیت میگوید: هر مرد در جهان درونی خود تصویر زنی جاودانه را با خود دارد، نه جلوه و تصویر این یا آن زن بخصوص را؛ از آنجا که این تصویر ذهنی ناخودآگاه است و در نتیجه همیشه به طور ناخودآگاه بر محبوب و معشوق پرتوافکنی میکند و یکی از دلایل بسیار نیرومند جاذبه و دلباختگی و تنفر و انزجار است. آنیمای وجود سعدی به شکل معشوق وی در غزلیاتش ظهور مییابد. اوصاف پرشور او در باب معشوق به نظر نمیرسد که منحصر به شخص خاصی باشد و توصیفات متعدد وی بیان احوالات ظاهری و درونی یک یا چند تن نیست.
در باب اوصاف ظاهری معشوق آرمانی و ایدهآلی که در عین حال بیانگر پارامترها و ویژگیهای زیباییشناسانهی زن در جامعه ایرانی است، غزلیات سعدی همچون اشعار بسیاری از شاعران، مشحون از نکتههایی ظریف و قابل تأمل است و از این حیث توصیف کنندهی اصالتهای فرهنگی در باب زن ایرانی است. (غزل شماره 491، 448، 498)
معشوق سعدی در شکوه و وقار همچون هماست و در زیبایی چون طاووس و همانند طوطی خوش زبان، اگرچه به غمزهی جادویش، دل عاشقان را میرباید؛ امّا برای جاودانه ماندن زیباییهایش از او دوری میکند. (غزل شماره 564) سعدی و بسیاری از شاعران ایرانی، زیبایی جسمانی را تظاهر زیبایی معنوی میدانند. در نظر سعدی زیباروی حقیقی آن است که هم نیکو صورت باشد و هم زیباسیرت. (غزل شماره 3) این نکته یکی از شاخصههای فرهنگی ایرانیان در آثار ادبی از رودکی تا به امروز است.
معشوق سعدی سستمهر و عهدشکن، جفاپیشه و ستمکار است که جمیع این اوصاف نشان دهندهی باوری در باب زن ایرانی است که به آسانی دل به مهر کسی نمیسپارد و تسلیم او نمیشود. سعدی به وصال این زن جاودانه نمیتواند طمع داشته باشد، زیرا به خوبی میداند که او حاجت عاشق را برآورده نمیکند و با وجود خوش کلامی، به نرمی با عاشق خویش سخن نمیگوید. (غزل 601)
«گر مرا عشقت به سختی کشت سهلست اینقدر *** کاش اندک مایه نرمی در خطابت دیدمی»
طرفهتر اینکه، این معشوق جفا کار با همهی ستم پیشگیاش، یک نفس از دل عاشق بیرون نمیرود و با اینکه درخت دوستی را از بیخ و بن بر میکند، مهر گیاه عهد را در هر لحظه در دل عاشق مینشاند.
ابیات فراوانی از غزلیات سعدی حکایت کنندهی رنج عاشق از جور معشوق شقایقروست که با وجود سرخرویی، دلی سیاه و آهنین دارد. (غزل 606، 571) از آنجا که یک هنرمند به بیانی واقعی یا تمثیلی بر محور زیباییشناسی از تجارب اجتماعی و باورها و نگرشهای رایج جامعه دارد، با تحلیل توصیفات سعدی در بابا تصویر جاودانهی زن جاودانه یا همان معشوق غزلیاتش میتوان به نتایج ارزشمند روانشناسانه و جامعهشناسانهای رسید.
تعداد کلمات: 2920/ تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
نویسنده: فریده داوودی مقدم (1)
مقدمه
آنیما از پیچیدهترین و جذابترین آرکیتایپهای روانشناسی یونگی است و آن تصویر روحی است که به صورت زن متجلی میشود، به عقیدهی وی مردان به کسی عشق میورزند که خصوصیات روان زنانهی آنان را داشته باشد. وی در تکامل شخصیت مینویسد:
«هر مردی در خود تصویر ازلی زنی را دارد، نه تصویر این یا آن زن به خصوص را، بلکه یک تصویر به خصوص زنانه را. این تصویر اساساً ناخودآگاه است، عاملی است موروثی از اصلی ازلی که در جان مایهی هر مردی مستقر است. صورت مثالیای از همهی تجربیات اجدادی جنس مؤنث و خزانهای از همهی تجربیات و احساساتی که تاکنون در زنان بوده است. از آنجا که این ذهنیت ناخودآگاه است همیشه ناخودآگاه بر معشوق فرا افکنده میشود و عامل عمده در عشق یا نفرت همین آنیما است». (2)
آنیما در ادبیات ایران و جهان جلوههای گوناگونی دارد و با تعابیر و نامهای مختلفی رخ مینمایاند. در میان غزلسرایان فارسی آنیما همان معشوق خیالی و جفاکار است. که از یک سو زیبا و دلربا و حیاتبخش است و از سویی دیگر جفاکار و کشندهی عاشق، یونگ نیز به دو جنبه از تصویر زنی ناشناس در خوابها و تظاهرات ناخودآگاه تأکید میکند و اظهار میدارد که نباید این تصویر را تا حد موجودی شناخته شده تنزّل دهیم. (3)
سعدی نیز همانند بسیاری از شعرای فارسی زبان در غزلیات پرشور خود معشوقی اختیار میکند که به نظر نمیرسد منحصر به شخص خاصی باشد و توصیفات متعدد وی بیان احوالات ظاهری و درونی معشوق بخصوصی نیست، اما تصویر بخصوص معشوق است.
در باب اوصاف ظاهری معشوق آرمانی و ایدهآل که در عین حال بیانگر پارامترها و ویژگیهای زیبایی شناسانهی زن در عصر سعدی است، غزلیات او همچون بسیاری از شاعران قبل و بعد از وی مشحون از نکتههایی ظریف و قابل تأمل است که از حیث نشانه شناسی فرهنگی نیز درخور توجه است. از طرفی با تفسیر این نشانهها میتوان به استنتاجات خاص روانشناسی پی برد با تأکید بر این نکته که هرگاه ما به عنوان مفسر خواهان درک متن یا نشانه باشیم، بنا بر درک خودمان با بنا بر درکی که به واسطهی چگونگی پیام به ما رسیده است، به قضاوت مینشینیم. برای درک چهرهی معشوق یا زن ستایش شده در غزلیات سعدی سه محور اصلی را مورد بحث قرار میدهیم:
1. خصوصیات ظاهری معشوق
2. ویژگیها و احوالات درونی و افعال معشوق
3. معشوق در ارتباط با عاشق
خصوصیات ظاهری معشوق
بسیاری از این ویژگیها در غزلیات سعدی ادامهی سنت پیشینیان است و البته تعداد زیادی از این اوصاف در شاعران پس از او تکرار میشود. باید توجه داشت آنچه که در این نوشتار مورد مداقه قرار میگیرد، معشوق زن است که جنسیت او از طریق وصفهای معشوق قابل درک است. در هر صورت خصوصیاتی که برای زیبایی زن در شعر فارسی در نظر گرفته میشود از نظر اصالت فرهنگی میتواند توصیفگر نگرش خاص جامعه به زن در آن شرایط باشد و به حوزهای فراتر از زنان و کنیزان درباری اشاره دارد. آنچنان که گفتهاند: «فرهنگ اجتماعی غالب در طول قرنهایی که حکومتهای ایرانی بعد از تسلط اعراب آغاز شد و بعد با حکومت ترکان تا قرنها ادامه یافت، حضور زنان را در فعالیتهای اجتماعی بیرون از خانه رخصت نمیداد.
«پوشیدگی و عدم حضور زنان در مجامع و محدودیت ارتباطهای اجتماعی آنان در بیرون از خانه سبب میشد که شاعران زیبایی انسان را بیرون از روابط خانوادگی در چهره غلامان و کنیزان درباری و در مجالس بزم امیران و شاهان مشاهده کنند». (4)
البته اشاره خواهیم کرد که آن همه ناز و تنعم معشوق در قبال عاشق که اوصاف آن در شعر فارسی آمده است، بیارتباط با این غلامان و کنیزان درباری نیست که بسیاری از آنها ترک بودهاند و قیمت گرانی هم داشتهاند و کلمهی ترک که در شعر فارسی به معنی معشوق به کار میرود، اشاره به همین مطلب است. گذشته از این موضوع، اوصاف ظاهری معشوق زن در شعر سعدی و بسیاری از شاعران در طول تاریخ بیانگر نوعی هویت در ویژگیهای ظاهری زن ایرانی است که مسلماً ارتباط محکمی با کهن الگوی آنیما در روان زنانهی مردان ایرانی دارد.
خلاصه این ویژگیها در غزلیات سعدی عبارتست از: (غزلها به عنوان نمونه آورده میشود)
- قد سرو مانند و خرامان (غزل 217، 233، 403، 704، 709)
- دهانی تنگ و خوشبو و لعل مانند (89، 233، 336، 244)
- موی سیاه و پریشان و پیچیده (86، 406)
- چشمان سیاه و مست و خمارآلود (210، 690)
- سیم تن و سیمین بر و شقایق رو (218، 327، 400، 438)
- سر انگشتان خضاب کرده و حنایی (85، 258)
- خالی سیاه بر چهره (162، 241)
- عنبر بوی (585)
- لاله بناگوش (587)
- ابروی کمان و هلالی (86، 116)
- میان باریک و مویی تا میان (225)
میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی *** میانت کمتر از مویی و مویت تا میان باشد
مسلماً ویژگیهای ظاهری این کهن الگو در شعر یک شاعر اروپایی با اوصاف یک زن غربی منطبق است و از این دیدگاه میتوان گفت که این آرکیتایپ از کارکرد روانشناسی خود خارج و در پژوهشهای جامعه شناسی و قومنگاری به کار گرفته میشود، آنچنان که در غزلیات سعدی متجلی است. آنیما و آنیموس در رویاها و تخیلات و آثار هنری و ادبی به صورت معشوق رویایی (girl – dreasm)عاشق رویایی (lover- dream) تجلّی میکنند که صرف نظر از ویژگیهای ظاهری، خصوصیاتی مشترک در شعر شاعران شرقی و غربی دارد. فراق دیرپایی و گدازندهی سعدی از معشوق خود و تصویر محو و فرار معشوق بودلر ناظر به همین جنبه از آنیماست. آنچنان که بودلر در شعر آرزوی نقاشی میگوید:
من در اشتیاق کشیدن تصویر زنی میگدازم که بسیار به ندرت بر من ظاهر شده و بسیار زود از من رمیده است. (5) مقایسه کنید با این شعر سعدی:
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی *** بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
(غزل 692)
اخلاق و احوال معشوق
معشوق سست عهد، پیمان شکن، جفاکار و سنگدل است (غزل 62، 64، 224، ...)
این ویژگی از خصوصیات دیرینه معشوق در غزلهای فارسی از عهد رودکی تا دوره معاصر است. چنان که رودکی از آهن دلی معشوق شکوه میکند:
قسم بر آن دل آهن خورم که از سختی *** هزار طرح نهادست سنگ خارا را
که از تو هیچ مروت طماع نمیدارم *** که کس ندیده ز سنگین دلان مدارا را
(رودکی، ص 8)
این خصوصیت در برخی غزلهای عرفانی به صورت استغنای معشوق طرح و توجیه میشود. (به عنوان نمونه غزل 2289، 2294 از غزلیات شمس).
از طرفی بار جور معشوق را کشیدن از سوی عاشق هم از رایجترین موتیفهای غزلهای عاشقانه است. عاشق عهد شکنی و سنگدلی معشوق را در طیفی مثبت و گاه دلپذیر باز مینمایاند که از منظر نشانهشناسی فرهنگی تشخّص بخشیدن به زنی است که به آسانی دل به مهر کسی نمیسپارد و تسلیم او نمیشود. جفای معشوق در نظر عاشق عین آسایش است و ترشرویی او شیرین و دلپذیر:
تیغ جفاگر زنی ضرب تو آسایش است *** روی ترشگر کنی تلخ تو شیرین گوار
(غزل 339)
عاشق علاوه بر تحمل این جفا، همواره رضای یار را بر خشنودی خویش ترجیح میدهد:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار *** ترک رضای خویش کند در رضای یار
(غزل 346)
و طرفهتر این که عاشق از جفای معشوق بوی وفا میشنود:
زین در کجا رویم که ما را به خاک او *** و او را به خون ما که بریزد حوالت است
از هر جفایت بوی وفا همی میدمد *** در هر تعنّتت هزار استمالت است
(غزل 62)
با اندکی تأمل در مضامین این گونه غزلها در باب تحمّل سختیهای راه عشق و وصال به معشوق و مقایسهی آن با مضمون برخی ترانههای رایج که در آن عاشق به هیچ وجه حاضر به تحمّل کشیدن ناز معشوق نیست، علاوه بر روشن شدن بسیاری از عناصر اجتماعی چون حضور بیشتر زنان در جامعه به نوعی تغییر نگرش در این باره میرسیم که از نظر اصالت فرهنگی چون اصیل و روشن نیست با عکسالعمل جنس مؤنث مواجه میشویم. از طرفی سنّت عاشقی در گسترهی فرهنگی و ادبی ناز معشوق کشیدن و بار جفای او را تحمل کردن است و از سوی دیگر ویژگی مدرنیته، غیر عقلانی بودن و در حوصله نگنجیدن این موضوع از سری عاشق است که بر حسب همین مدرنیته وی التزام چندانی به معشوق به خصوصی احساس نمیکند.
اما سعدی ناز را لازمهی روی زیبا میداند:
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم *** هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
(غزل 328)
توصیفات سعدی از دنیا شباهت زیادی به اوصاف وی از پیمانشکنی معشوق دارد. گویی سعدی این رفتار معشوق را در کنار دیگر ویژگیهای دنیا و هستی پذیرفته است:
فلک با بخت من دایم به کین است *** که با من بخت و دوران هم به کین است
گهم خواند جهان گاهی براند *** جهان گاهی چنان گاهی چنین است
(غزل 100)
و در خطاب به معشوق خود میگوید:
من با تو دوستی و وفا کم نمیکنم *** چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی
شرط است سعدیا که به میدان عشق دوست *** خود را به پیش تیر ملامت سپر کنی
(غزال 667)
زیبایی دلپذیر و هستی بخش معشوق در کنار جفای گدازندهی او از نظر سعدی ناظر به دو جنبه از کهن الگوی آنیماست. یونگ آنیما را از لحاظ وابستگی به کیفیات و سنخهای متفاوت زنان دو سویه میداند یکی روشن و دیگری تاریک. در یک سو خلوص خیر، تمثال نجیب الهه مانند و در سوی دیگر جفا کار و فریبنده و ساحره. (6)
معشوق سعدی جوان است و به این موضوع در غزلهایش اشاره دارد:
چو عندلیب چه فریادها که میدارم *** تو از غرور جوانی همیشه در خوابی
(غزل 578)
به عقیدهی یونگ نیز آنیما کیفیتی لازمان دارد و غالباً جوان دیده میشود، هر چند که همیشه آثار سالها تجربه و استنباط در ورای وی موجود است. (7)
معشوق شیرین بیان و دارای کلامی رسا و بلیغ و چون طوطی خوش زبان است.
(غزل 91، 564)
در باب معشوق زمینی غزلهای عاشقانه اوصاف متعددی آوردهاند، از جمله این که فاقد علم و دانش و فضل بودهاند. (8) سعدی، معشوق خود را دارای خطی خوش و منطقی شکرافشان میداند:
این خطّ شریف از آن بنان است *** وین نقل حدیث از آن دهان است
این خود چه عبارت لطیف است *** وین خود چه کفایت بیان است
معلوم شد این حدیت شیرین *** کز منطق آن شکرفشان است
(غزل 91)
جالب اینکه معشوق خوش سخن و زیبا کلام به نرمی با عاشق خود سخن نمیگوید:
گر مرا عشقت به سختی کشت سهلست این قدر *** کاشی اندک مایه نرمی در خطابت دیدمی
در برخی موارد، زیبایی ظاهری معشوق همراه سیرت و اخلاق نیک آورده میشود. (غزل 3)
وی روحانیی است که درکش فراتر از حوزهی نفسانیات و ظواهر است.
با چو تو روحانیی تعلّق خاطر *** هر که ندارد دواب نفس پرست است
(غزل 63)
بیشتر بخوانید: تحلیل و خوانش فرمالیستی و ساختار گرایانهی دو غزل از حافظ
ارتباط عاشق با معشوق
1. دیدار معشوق، مشکلات عاشق را حل میکند (غزل 62)
2. عاشق با همهی بیوفاییهای معشوق آمادهی جانفشانی برای اوست و این نمایانگر آن است که عشق در نظر سعدی از یک میل غریزی و شهوانی فراتر است. آنچنان که از سنت شعر فارسی مستفاد میشود، عاشق «بی آن که معشوق را برای لذت و کامجویی خود بخواهد، وجودش را آمادهی ایثار در راه او میکند و این حال همانقدر در عشق الهی صادق است که در عشق انسان صدق میکند». (9)
زن به عنوان نمونهای از عشق مجازی و به حکم باوری عارفانه که «المجاز قنطره الحقیقه»، برای رسیدن به عشق حقیقی همواره مورد توجه اهل نظر بوده است، مسلماً ویژگیهای نهفته در وجود او به صورت بالقوه توانایی رسیدن به تعالی را دارد.
احمد غزالی در تکامل این سیر میآورد که: «در ابتدای عشق چنان بود که عاشق معشوق را از بهر خود بخواهد و این کس عاشق خود است به واسطهی معشوق و اگرچه نداند که میخواهد تا او را در راه ارادت خود به کار برد، اما کمال عشق چون بتابد، کمترینش آن بود که خود را برای او میخواهد و در راه رضای او جان در باختن بازی داند». (10)
و این همان مضمونی است که بارها در غزلیات سعدی آمده است.
3. از نگاه عاشق، کسی به زیبایی معشوق نیست:
به هرچه خوبتر اندر جهان نظر کردم *** که گویمش به تو ماند تو خوبتر از آنی
(غزل 681)
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند *** نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
(غزل 260)
4. معشوق عاشقان متعددی دارد:
تو را نادیدن ما غم نباشد *** که در خیلت به از ما کم نباشد (غزل 232)
و به همین سبب غیرت عاشقان را برمیانگیزد. بدین علت بارها از او میخواهد که جمالش را بپوشاند تا عاشقانش ساکن و آرام باشند.
گر برقعی فرو نگذاری بدین جمال *** در شهر هر که کشته شود در ضمان توست
(غزال 65)
5. اگرچه به غمزهی جادویش، دل عاشقان را میرباید، اما برای جاودانه ماندن زیباییهایش از آنها دوری میکند. (غزل 564)
6. عاشق در عشق خود و در وصف معشوق خویش اغراق میکند. «این عنصر اغراق که در بعضی اقسام شعر نامطبوع و ناسازگار مینماید، در غزلهای عاشقانه به سبب حسن و جمال بیمانند معشوق از نگاه عاشق و اندوه و بیقراری بسیار شدید عاشق در فراق یار به سبب شدت عشق، بسیار خوش میافتد». (11)
7. با وجود معشوق غرور و رعونت از ساحت هستی عاشق رخت بر میبندد:
بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت *** به زیر پای نهادیم و پای بر سر هستی
(غزل 582)
8. فراق و زبونی در دست معشوق، حاصل تقدیر است و وصال به جهد حاصل نمیشود:
چو زمام وبخت و دوست نه به دست جهد باشد *** چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
(غزل 583)
استنتاجات نشانهشناسی
1. زن به عنوان معشوق شعر فارسی همواره پلی بوده است برای درک لطایف عشق به مفهوم کلی و در بعد متعالی آن، در غزلهای عارفانه به خدا تغییر ماهیت میدهد. درک این لطیفههای زمینی و الهی امکانپذیر نیست مگر با ژرفاندیشی در تصویر معشوق و تجربهی لحظات عاشقانه.
2. با نگاهی روانشناسانه به معشوق غزلهای فارسی و اوج غزلیات عاشقانه یعنی غزلهای سعدی میتوان دریافت که تصویر زن بسیار فراتر از حوزهی نفسانیات و غرایز رقم میخورد. چنانکه سعدی به صاحب نظران هشدار میدهد که بدانند: عشقبازی دگر و نفسپرستی دگر است. (غزل 75) سعدی و بسیاری از شاعران ایرانی، زیبایی جسمانی زن را تظاهر زیبایی معنوی میدانند (غزل 3) و غرض از گوهر تن و زیباییهای ظاهری را پی بردن به نشانههای حق میداند.
سعدی غرض از حقّهی تن آیت حق است *** صد تعبیه در توست و یکی باز نجستی
(غزل 584)
و سرانجام این که با درک زیباییها و جمال بیحصر صورتها، مصور را میتوان یافت:
نقاشی وجود این همه صورت که بپرداخت *** تا نقش ببینی و مصّور بپرستی
(غزل 5843)
عدم سازگاری عشق با عقل: این موضوع از میراثها و سنتهای ادبی شعر فارسی است که در غزلهای متعددی از سعدی جلوهگر است. (غزل 584، 399، 583، 214) چنانکه میدانیم در آموزههای عرفانی عشق ملامتجو و پاکباز با عقل حسابگر و استدلالی سنخیتی ندارد، اما در دنیای غزلهای عاشقانه این مفهوم چگونه توجیهپذیر است؟ مسلماً دنیای عشق، جهان برانگیخته شدن عواطف و احساسات و انقلاب درونی است و این موضوع با عقل به عنوان گسترهی نظم و استدلال در تعارض است.
فراموش نکنیم که زن به عنوان محوریترین موضوع این انقلاب درونی در ادبیات غنایی از اهمیت ویژهای برخوردار است.
از آنجایی که شعر غنایی صمیمانهترین شعر و آیینهی شخصیت حقیقی شاعر است، میتوان گفت که تصویر زن جاودانه در وجود سعدی مانند آنیمای بسیاری از مردان ایرانی وابستگی زیادی به عناصر فرهنگی و باورهای ملی و مذهبی دارد.
درک این تصویر در ناخودآگاه مردان از سوی خود آنان و از سوی زنان میتواند آنها را در ایجاد زندگی بهتر یاری رساند، با این شرط که ژرفاندیشی در نشانههای زبانی و فرهنگی را همواره قرین اندیشهشان سازند. سعدی به عنوان حکیمی ایرانی و غزلهایش به عنوان اوج غزلهای عاشقانه هماره بر تارک، شعر و ادب فارسی درخشیدهاند.
وی در کنار اوصاف فراوان جمال معشوق در غزلهای فراوان به او و آنیمای خویش یادآور میشود:
حسن تو دایم برقرار نماند *** مست تو جاوید در خمار نماند
ای گل خندان نو شکفته نگهدار *** خاطر بلبلی که نوبهار نماند
حسن دل آویز پنجهایست نگارین *** تا به قیامت برو نگار نماند
عاقبت از ما غبار ماند، زنهار *** تا ز تو بر خاطری غبار نماند
(غزل 253)
پینوشتها:
1. استاد دانشگاه شاهد.
2. یونگ، کارل گوستاو، انسان و سمبلهایش، ترجمه ابوطالب صارمی، ص 230.
3. یونگ، 1976، ص 239.
4. پورنامداریان، تقی، در سایهی آفتاب، ص 81.
5. بودلر به نقل از شمیسا، سیروس، داستان یک روح، ص 130.
6. یونگ، 1359، ص 99.
7. یونگ، 1359، ص 408.
8. پورنامداریان، در سایه آفتاب، ص 55.
9. همان، ص 49.
10. غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی، به اهتمام احمد مجاهد، ص 287.
11. پورنامداریان، در سایه آفتاب، ص 56.
منابع تحقیق:
- پورنامداریان، تقی، در سایه آفتاب، تهران، انتشارات سخن، 1384.
- رودکی، ابو عبدالله جعفر، دیوان، تنظیم و تصحیح جهانگیر منصور، تهران، انتشارات ناهید، 1373.
- سعدی، مشرف الدین، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، انتشارات روزنه، 1383.
- شمیسا، سیروس، داستان یک روح، تهران، انتشارات فردوس، 1383.
- غزالی، احمد، مجموعه آثار فارسی، به اهتمام احمد مجاهد، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358.
- فوردهام، فریدا، مقدمهای بر روانشناسی یونگ، ترجمه دکتر مسعود میربها، تهران، انتشارات اشرفی، 1346.
- مولوی، جلالالدین محمد، کلیات شمس تبریزی، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر و مقدمهی عبدالحسین زرینکوب، تهران، انتشارات صدای معاصر، 1381.
- یونگ، کارل گوستاو، انسان و سمبلهایش، ترجمهی ابوطالب صارمی، تهران، کتاب پایا، 1359.
- خاطرات، رؤیاها، اندیشهها، ترجمهی پروین فرامرزی، تهران، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1370.
منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.