تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
(این گفتگو سال ها پیش انجام گرفته است)
موسی احمد قصیر برخی ناگفتههای جنگ 33 روزه اسرائیل را علیه لبنان تشریح کرد. موسی احمد قصیر همرزم شهید احمد قصیر از استشهادیون لبنان و دیگر شهدای مقاومت اسلامی حزبالله، اهل روستای دیر قانون النهر از توابع شهر صور در جنوب لبنان است. وی از قدیمیترین رزمندگان حزبالله و همرزم با بسیاری از مبارزان لبنانی و استشهادیون مقاومت اسلامی بوده است و به واسطهء مسئولیت خود، اطلاعات ارزندهای از وضعیت داخلی لبنان و مسائل بینالمللی تأثیرگذار بر شرایط این کشور دارد. وی در جریان سفر خود به ایران به جزئیات و برخی ناگفتههای جنگ 33 روزهء اسرائیل علیه لبنان اشاره کرد و گفت: قبل از اینکه بخواهم در این خصوص مطالبی را ارائه کنم، باید یاد آور شوم که حزبالله شروعکنندهء جنگ نبوده است. حزبالله طبق وعدهای که سید حسن نصرالله به خانوادههای اسرای لبنانی مبنی بر آزادی فرزندان آنها داده بود، به عنوان مقابله به مثل، دو نظامی اسرائیلی را اسیر کرد. اسرائیل و آمریکا بعد از حادثه سال 2000 توافق کرده بودند که حزبالله را باید از لبنان حذف کرد. تعبیرشان این بود که ماری وجود دارد که سر آن در تهران، وسط آن در سوریه و دم آن در لبنان قرار دارد و مناسبترین جایی که میشود به این مار لطمه زد از طریق دم آن است چرا که حزبالله نزدیک به اسرائیل بود و بیشتر میتوانست به اسرائیل زیان برساند. قرار بود در ماه جولای مصادف با رمضان، حمله به حزبالله را انجام دهند بدین طریق که حین سخنرانی سید حسن نصرالله در روز قدس، هواپیماهای اسرائیلی بر فراز بیروت قرار گیرند و از این طریق هم سید حسن و هم کل شخصیتهای طرفدار وی را بزنند و تا میتوانند از رزمندگانی که در مراسم شرکت کردهاند، قتل عام نمایند و از آن به بعد جنگ را شروع کنند. نقشه آمریکا و اسرائیل این بود، اما گرفتن اسرا در دو ماه قبل از زمان اجرای نقشه، باعث شد اجرای آن جلو بیفتد. بوش و اولمرت هر دو افرادی نیستند که نظامی باشند و مسائل نظامی را خوب بفهمند، اما شارون فرق داشت. وی فردی آگاه به مسائل نظامی بود و میدانست قدرت حزبالله چه قدرتی است. به هر حال، بوش از اولمرت خواست این نقشه را زودتر از وقت اجرا کند. رئیس ستاد مشترک اسرائیل اعتراض کرد که ما هنوز برای این حمله آمادگی نداریم، اما به هر حال دستور صادر شده بود و به همین خاطر حمله را آغاز کردند.
نقشهء آنها این بود که در هفتهء اول، آنقدر مناطق حزبالله در لبنان را بمباران کنند که بخش اعظم نیروهای ما از بین بروند. بعد از هفتهء، اول حملهء زمینی به لبنان شروع میشد و همزمان نیروی هوایی اسرائیل به سوریه، و آمریکا به ایران حمله میکرد که به زعم خودشان، این مار را در آن واحد ضعیف کنند. البته آمریکاییها نمیخواهند با ایران بجنگند، اما آن زمان میخواستند ضربهء سنگینی به ایران وارد کنند که شرایط آمریکا را قبول کند. این نقشه را در لبنان شروع کردند و بیش از هزار نقطه از مراکز حزبالله را به کلی نابود کردند. بعد از یک هفته بمباران، سید حسن نصرالله در تلویزیون حاضر شد و اعلام کرد که حزبالله حتی یک شهید هم در این بمباران نداده است. دلیل اینکه حتی یک نفر هم در این بمباران شهید نشد، این بود که حزبالله برای شرایط فوق العاده نقشه کشیده بود و بعد از گرفتن 2 اسیر همهء مناطق خود را تخلیه کرده و از مردم خواسته بود از منطقه خارج شوند بنابراین موفق نشدند اهداف هفته اول را به انجام رسانند. در روز پنجم، آقای احمدی نژاد در ایران اعلام کرد که کشتیهای جنگی آمریکا در خلیج فارس در گروگان ما هستند. بوش متوجه معنی این حرف نشد و به همین خاطر حزبالله یکی از ناوچههای اسرائیل را با یک موشک منهدم کرد که بوش معنی حرف آقای احمدینژاد را متوجه شود. بوش امروز به خوبی درک نموده که ایران میتواند ظرف 15 یا 20 دقیقه، کل کشتیهای آمریکایی حاضر در خلیج فارس را منهدم کند و حتی اگر مناطقی از تهران یا اصفهان را بزنند، کلی کشتیهای آنان در منطقه منهدم خواهد شد. وی افزود: رئیس ستاد مشترک اسرائیل بعد از هفتهء اول اعلام کرد هر جایی از لبنان را که فکر میکردیم حزبالله حضور دارد، زدهایم و کار خاص دیگری در توانمان نیست که انجام دهیم. لذا باید فضا را برای آتشبس و مذاکرات آماده کرد.
اما اینجا بوش، خود به عنوان فرماندهء جنگ وارد قضیه شد و اعلام کرد: آتشبس نخواهیم کرد و جنگ را ادامه میدهیم. اسرائیلیها هم از درخواست آمریکا سوء استفاده کردند و فهرستی از سلاحهای جدید را که آمریکا به آنها نمیداد، از دولت ایالات متحده خواستند. بمبهای خوشهای، نسل جدید بمبهای هوشمند و بسیاری از سلاحهای جدیدی که فقط در اختیار ارتش آمریکا بود، در این فهرست وجود داشت. این سلاحها در اختیار اسرائیل قرار گرفت و حملهء زمینی شروع شد، اما شکست مفتضحانه اسرائیل در حملهء زمینی به دنبال داشت. نسل چهارم تانک مرکاوا به بهترین تانک دنیا معروف است. این تانک اهداف را تا شعاع 6 کیلومتری مورد اصابت قرار میدهد. بچههای مقاومت در سه روز اول اجازه دادند این نیروها به مناطقی مثل خیام و عیتاالشعب وارد شوند. در خیام 35 تانک مرکاوا وارد شد که برای فتح یک شهری با مشخصات خیام 35 تانک واقعاً زیاد بود، اما توسط چند نفر از بچههای مقاومت 23 تانک آنها منهدم شد. اسرائیلیها در تلویزیونهای خود میگفتند که ما نفهمیدیم تانکها چگونه منهدم شد. نتیجه این افتضاح این شد که کشورهایی مثل ترکیه یا آمریکا که 400 تانک مرکاوا سفارش داده بودند، قراردادها را به هم بزنند. خود دولت اسرائیل هم اعلام کرد که تولید مرکاوا را متوقف میکند و اعتراف کرده که خسارت صنایع جنگی اسرائیل بیش از خسارتهای خود جنگ بوده است. اسرائیلیها در عیتا الشعب نتوانستند نیروهای زمینی را بفرستند، به همین خاطر با هلیکوپتر، نیروهای چترباز را وارد مدرسهای کردند که اطلاع داشتند نیرویهای حزبالله در آن قرار دارند. هلیکوپتر که وارد مدرسه شد حدود 40 سرباز پیاده شدند و درست همان لحظهای که هلیکوپتر در حال اوجگیری بود کل مدرسه منفجر شد چرا که نیروهای ما قبل از خارج شدن از مدرسه آن را بمب گذاری کرده بودند. این دو مورد، مشتی نمونه خروار از مناطقی است که اسرائیلیها سعی کردند از طریق زمینی حمله کنند و با این مشکلات مواجه شدند. حتی به این بسنده کرده بودند که به منطقهای از بنت جبیل برسند که سید حسن نصرالله در سال 2000 در آن جا سخنرانی کرده بود و گفته بود اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است.
میخواستند از این طریق یک کار تبلیغاتی انجام دهند. در این راه واقعاً سعی کردند و کشته دادند. چند هلیکوپتر، یک هواپیمای جنگی و دو ناوچه از آنها منهدم شد، اما به این منطقه هم نرسیدند. اسرائیل اعتراف کرد که در این جنگ 124 تانک مرکاوای نسل چهارم را که گرانقیمتترین تانک دنیاست، از دست داده است. اسرائیل نیروهای کماندویی خاصی دارد، اما هر وقت این نیروها با حزبالله مواجه شدهاند، شکست خوردهاند و اسرائیل مجبور شد به دنبال ایجاد یک گروه دیگر باشد. گولها یا گروه جاویدان همان نیروهایی هستند که در آن سر دنیا به فرودگاه عنتبه حبشه حمله کرده بودند و برای اسیر کردن چند فلسطینی، کل فرودگاه را منهدم نمودند و موفق به آزادی گروگانهای اسرائیلی شدند. اما همین گروه در لبنان در اولین عملیاتشان علیه مقاومت اسلامی در انصاریه، 13 کشته دادند. آن قدر از نظر خودشان این گروه برایشان مهم بود که حاضر بودند، مابقی اجساد آنها را با کل اسرای لبنان و شهدا مبادله کنند. احمد قصیر اظهار داشت: مهمتر از خود جنگ مراقبت از مردم بود. حزبالله در این مدت فقط در گیر جنگ نبود. حزبالله یک دولت نیست و دولت لبنان هم هیچ کاری برای مردم نکرد، بخصوص چون این مناطق شیعهنشین است، دولت اهمیتی به مردم نمیداد، اما حزبالله کمکرسانی به مردم را آغاز کرد. مشکل مسکن و مایحتاج همه آوارگان را حل کرد. دولت لبنان در این جنگ مزدور اسرائیل بود و همکاری همهجانبهای با اسرائیل انجام داد. وزیر مخابرات لبنان، کل شبکه مخابراتی لبنان را برای اسرائیلیها قابل نفوذ گذاشت و به همین خاطر امکان استفاده از تلفن ثابت، موبایل و بی سیم برای ما وجود نداشت. بسیاری از کارشناسان نظامی شگفتزدهاند که نیروهای مقاومت در طول جنگ 33 روزه چگونه با هم در ارتباط بودهاند. اسرائیلیها تأکید میکردند که نیروهای لبنانی قسمت قسمت شدهاند و امکان ارتباطی بین این گروههای به هم ریخته وجود ندارد. در پاسخ به این حرفشان، سید حسن نصرالله در تلویزیون دستور مستقیم حمله به ناوچه را میدهد و به مخاطبان میگوید به ناوچه اسرائیلی نگاه کنند. این برای اولین بار در تاریخ است که فرماندهء جنگ در پخش مستقیم تلویزیونی فرمان حمله صادر میکند. دقت و هماهنگی بین نیروها و فرماندهء حزبالله، برای اسرائیلیها و دیگران قابل فهم نبود. اما در مورد رسیدگی به مسائل مردم، درست همان زمانی که حزبالله درگیر جنگ سختی است، در مقابل، نیروی دریایی، هوایی و زمینی ارتش اسرائیل با پشتیبانی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و به عبارتی همهء دنیا، علیه حزبالله وارد عمل شده بودند. اما سید حسن نصرالله هیچ وقت مردم را از یاد نمیبرد. حزبالله همزمان با اوج درگیریها، مردم را از مناطق جنگی به مناطق امن منتقل کرد و مسکن و مایحتاج زندگی را برایشان فراهم نمود و به نیازهای پزشکی مردم رسیدگی میکرد. جالب است بدانید که در طول این 33 روز، 1300 عمل زایمان صورت گرفت یعنی خیلی بیش از کل آمار شهدا کودک لبنانی متولد شده است. سید حسن نصرالله همیشه به نیروهای مقاومت سفارش میکرد که مردم ذلیل نشوند و عزت و کرامت مردم باید حفظ شود و این برای سید حسن مهم است چون میدانست دولت لبنان سعی میکند عمداً مردم را ذلیل کند و روابط مردم با حزبالله را قطع نماید و بگوید حزبالله عامل بیچارگی شما بوده است. اما بحمدالله دشمن نتوانست مردم ما را ذلیل کند. احمد قصیر، در خصوص وضعیت داخل لبنان و نوع مواجهه گروههای مخالف حزبالله، معروف به گروههای 14 مارس با حزبالله گفت: آقای شئال ایوب سر دبیر روزنامه الدیار یک مسیحی مارونی است. او اسم خوبی برای این گروهها گذاشت گفت: به اینها نگوییم گروههای 14 مارس، بلکه بگوییم یهود داخل یعنی تعدادی یهودی صهیونیست در اسرائیل وجود دارد و تعدادی هم در داخل لبنان. به نظر من هم این اسم مناسبی برای آنهاست چرا که این گروهها حتی از یهودیان اسرائیل بیشتر به اسرائیل کمک کردند. قبل از این جنگ هم این گروهها حالت هجومی با حزبالله داشتند و سعی میکردند سلاح حزبالله را بگیرند.
سید حسن نصرالله، در مقابل این هجوم گفت که گروههای داخلی لبنان با هم مذاکره کنند. به همین خاطر، 8 جلسه مذاکره انجام شد و حزبالله در مذاکرات پیروز گردید و مذاکرات به این نتیجه رسید که باید استراتژی دفاعی لبنان را با حضور حزبالله تدوین کنند. به همین خاطر گروههای داخلی به اسرائیل اعلام کردند که ما در مذاکرات شکست خوردهایم و باید خودتان از این به بعد وارد عمل شوید. آمریکا جرأت نمیکند خودش به طور مستقیم وارد جنگ با حزبالله شود چرا که در صورت شکست، آبروریزی آن به مراتب بیشتر خواهد بود. آمریکا اگر در عراق ظرف 4 سال، 4 هزار نفر کشته داد، اما در لبنان در یک ماه این مقدار کشته خواهد داد. به همین خاطر، به اسرائیل مأموریت داد که حزبالله را خلع سلاح و نابود کند. در زمان جنگ، یهودیان داخل، یعنی جنبلاط جعجع و حریری تمام همکاریها را با اسرائیل داشتند و فکر میکردند طبق وعدهء خانم رایس، حزبالله رفتنی است چرا که رایس گفته بود شما کار خود را انجام دهید، بعد اگر سید حسن نصرالله زنده بود میتوانید او را در گوانتانامو ببینید. واقعاً هم قسمتی از گوانتانامو و بخشی از زندانهای فلسطین اشغالی را برای نیروهای مقاومت لبنان خالی کرده بودند. گروههای یهود داخل که قبل از جنگ، منافقانه عمل میکردند، با وعده خانم رایس چهرهء اصلی خود را نشان دادند و با اسرائیل همکاری کردند. حتی آقای سعد حریری در روزهای اول جنگ اعلام کرد که ما حزبالله را در پایان جنگ محاکمه خواهیم کرد. جنبلاط و دیگران هم گفتند: تا حزبالله خلع سلاح نشود، جنگ متوقف نمیشود. کار به جایی رسید که حتی وزیر کشور لبنان هم گفت: تا حزبالله خلع سلاح نشود جنگ را متوقف نمیکنیم یعنی خود را با طرف اسرائیلی دانست. این گروهها بعد از جنگ رسوا شدند و حالا حالت تدافعی دارند. اطمینان میدهم که ما پیروزیم و به دشمنانمان در داخل اطمینان میدهیم که ما از آنها انتقام نخواهیم نگرفت. به همین خاطر، آنها الان سعی میکنند از طریق مذاکره و به قول خودشان حرکتهای قانونی، دوباره سلاح حزبالله را بگیرند. بعد از آتشبس مطرح کردند که نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان مستقر شوند و حزبالله را خلع سلاح کنند و طبق بند 7 منشور ملل متحد، قطعنامهای صادر شود که این نیروها بتوانند به حزبالله حمله کنند. اما حزبالله قبول نکرد و گفت: در این صورت به این نیروها حمله خواهد کرد. حزبالله گفت: در صورتی که میخواهید قطعنامهای تصویب کنید، باید بر اساس بند 6 باشد و سرانجام هم آمریکاییها پذیرفتند. طبق بند 6 نیروهای سازمان ملل حق دخالت ندارند، بلکه فقط میتوانند جلوی درگیری را بگیرند. بر همین اساس 15 هزار نیروی سازمان ملل وارد لبنان شدند و 15 هزار نفر از ارتش لبنان نیز در این منطقه مستقر گردیدند. گروههای یهودی داخل تصور کردند که این 30 هزار نیرو در صورت عوض شدن رئیس جمهور و فرماندهء ارتش میتوانند با دستور رئیس جمهور جدید، حزبالله را خلع سلاح کنند. به همین خاطر، قبل از اینکه چنین جنگی ایجاد شود، حزبالله برای پیشگیری از این حرکت اعلام کرد که کابینه باید عوض شود و حزبالله و متحدانش حداقل باید یک سوم به اضافه یک نفر از وزرای کابینه را تشکیل دهند تا کابینه نتواند هیچ قانونی علیه مقاومت تصویب کند. در مرحلهء کنونی، این گروهها زیر بار این قضیه نرفتهاند و قبول نکردند که کابینه وحدت ملی را تشکیل دهند. در حال حاضر، حرکت دوم حزبالله دعوت از مردم برای حضور در خیابانها خواست و در چنین حالتی حزبالله دیگر کابینهء وحدت ملی را هم قبول نخواهد کرد، بلکه خواهان یک انتخابات زودرس خواهد شد چرا که ما معتقدیم انتخابات قبلی مجلس جعلی بود و این گروهها از خون رفیق حریری و از عواطف مردم سوء استفاده کردند. الان اکثریت مردم، مخالف یهودیان داخل و موافق حزبالله و مقاومت هستند. فقط خود حزبالله، جنبش امل و میشل عون بیش از دو سوم جمعیت، طرفدار دارند چرا باید در مجلس کمتر از یک سوم نماینده داشته باشند؟ اگر این را هم قبول نکنند درخواستهای بیشتری به وجود خواهد آمد. آخرین مرحله در این جنگ سیاسی این است که حزبالله اعلام کند باید از مردم لبنان آمارگیری کرد. جالب است بدانید که آخرین آمارگیری در لبنان در سال 1943 بوده است. 63 سال قبل یک آمارگیری کردند و دیگر جرأت نمیکنند آمار بگیرند. دلیل آن این است که در حال حاضر شیعیان در لبنان 45 درصد هستند و در نتیجه باید 45 درصد کابینه را در دست بگیرند. مسیحیان 25 درصد، اهل سنت 25 درصد و دروزیها 5 درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدهند. البته این گروهها در مذاکرات تا حدود زیادی شرایط را قبول کرده بودند، اما دوباره سفیر آمریکا وارد عمل شد و گفت: نباید به حزبالله امتیازی بدهید. به هر حال، در صورت ادامه این وضعیت، تظاهرات مردمی حرف آخر را خواهد زد.
تأثیر حرکت سید حسن نصرالله فقط روی مسلمانان نبوده است. در منطقه، بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان مخالف اسرائیل طرفدار حزبالله شدهاند و خیلی از اهل تسنن به مذهب شیعه گرویدهاند. به غیر از مسائل مذهبی، اخبار گستردهای از حضور مسیحیان در کلیساهای سراسر دنیا مخابره شده که برای پیروزی سید حسن نصرالله دعا کردند و برای وی شمع روشن کردند. در سوریه خیلیها با حزبالله و شیعیان لبنان مخالف بودند، اما در این جنگ واقعاً همکاری خوبی با مردم لبنان داشتند. در روزهای جنگ در حدود 300 هزار نفر لبنانی به سوریه رفتند و مردم سوریه آنها را در خانههای خود اسکان دادند. در دانشگاه الازهر مصر که مخالف تشیع بود، برای اولین بار عکس سید حسن نصرالله را نصب و اعلام کردند که رهبر ما ایشان است. بسیاری از مردم جهان عرب پیشنهاد کردند که سید حسن نصرالله رهبر جهان عربی باشد. بسیاری از کسانی که با مقاومت کار میکنند، مسیحی، سنی یا دروزی هستند. مردم کشورهایی همچون مصر و تونس که جرأت حرف زدن را از آنها گرفته بودند، میگفتند که ارتش عربی به چه کار میآید؟ 22 کشور که ارتش عربی را تشکیل دادهاند و بیش از 2 میلیون نفر با خرجهای هنگفت در این ارتش حضور دارند، چه دردی از امت عربی دوا کردهاند؟ این همه خرج نکنید و به جای آن هستههای مقاومت، شبیه به حزبالله را ایجاد کنید. روزنامه الرای العام کویت، در گزارشی تنها راهحل بحران عراق را توجه به ملاحظات کشورهای همسایه و گفتوگوی جدی میان علمای اهل سنت عربستان سعودی و روحانیان شیعه عراق دانست. این روزنامه، به بررسی نقش آیتالله علی سیستانی از مراجع برجسته شیعی در عراق و نقشآفرینی هر یک از کشورهای سوریه، عربستان سعودی و ایران در عراق پرداخته است. نویسندهء این گزارش، ابتدا این سؤالها را مطرح کرد: آیا نفوذ مرجع عالیقدر شیعیان، آیتالله سیستانی، رو به ضعف گراییده است؟ آیا مرجعیت دینی نجف اشرف از دولت نوری المالکی دفاع میکند یا ترجیح میدهد از دولت نجات ملی صحبت کند؟ دیدگاه مرجعیت درباره نیروهای اشغالگر و سیاستهایشان، سه سال پس از سقوط صدام چیست؟ نقشآفرینی ایران، سوریه و عربستان در عراق چگونه است و مرجعیت نگاهش به این مسئله چیست؟ نویسنده پس از طرح این پرسشها میافزاید: اینها سؤالهای متداولی است که هر روز در عرصهء عراق و جهان مطرح میشود و به موضوعی اساسی در معادله ثبات خاورمیانه به طور کلی و به طور خاص از دریچه خاورمیانه جدید و مورد نظر آمریکا تبدیل شده است.
آیتالله سیستانی مرجعیت عالیقدر عراق، خردمندی و تأمل خود را در اتخاذ هر گونه تصمیمی که بر عرصهء تحولات عراق تأثیر مستقیم داشته، نشان داده است. در این گزارش آمده است: ما از آن جهت واژه مرجعیت عالیقدر را برای آیتالله سیستانی استفاده کردهایم که علاوه بر ایشان مراجع دیگری نیز در نجف اشرف وجود دارند، اما تأثیر سیاسی آنها بر عرصهء تحولات عراق اندک است مانند محمد سعید حکیم، شیخ محمد اسحاق فیاض و شیخ بشیر نجفی که بی هیچ مناقشه به مواضع سیاسی آیتالله سیستانی پایبند هستند و به گفتهء خودشان، تمامی تصمیمگیریهای سیاسی را به آیتالله سیستانی واگذار کردهاند، اگر چه در برخی موارد بیانیههایی نیز صادر میکنند. آیتالله سیستانی سیطره و کنترل خود را بر مردم عراق نشان داد. ما اکنون درصدد آن نیستیم که مسئلهء مرجعیت وی را در جهان تشیع مطرح کنیم. وی پس از سقوط صدام، آمریکاییها را مجبور کرد برگزاری اولین انتخابات را در موعد مقرر بپذیرند و قانون اساسی نیز نوشته شود. همچنین وی محرک اصلی وحدت صف احزاب شیعی مختلف، در دور دوم انتخابات بود و در سالهای اول پس از سقوط صدام تلاشهای گستردهای در جهت جلوگیری از درگیریهای طایفهای انجام داد، اما همان گونه که شاهد هستیم، در سومین سال اشغال عراق درگیریهای طایفهای، به ویژه پس از انفجار مرقد امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، از کنترل خارج شده است. آیتالله سیستانی از نیروهای امنیتی همواره حمایت کرده و تمامی مقلّدان خود را به عدم مخالفت با قانون فرا خوانده است و بنا به گفتهء یکی از منابع نزدیک به این مرجع عالیقدر، وی در خصوص حوادث دیوانیه و العماره که منجر به کشته شدن شماری از نیروهای امنیتی و پلیس، در درگیری با نیروهای ارتش المهدی وابسته به مقتدا صدر شد، درد و رنج زیادی متحمل شد. همچنین رقابت صدر با آیتالله سیستانی در مورد نفوذ در مردم، در واقع نشأت گرفته از عدم درک دقیق عرصهء سیاسی عراق و ادبیات مرجعیت نجف اشرف است. درست است که مرجعیت زبان و ادبیات خاص و دشوار خود را دارد و اغلب کارشناسان متخصص در امور مرجعیت، امروزه در مقابل درک مرجعیت و معادل آن در مرحله ابتدایی قرار دارند، اما مقایسه میان آیتالله سیستانی و صدر نشان از جهل کامل به اوضاع عراق خواهد بود زیرا آیتالله سیستانی همان شخصیتی است که صدر و جناحش و ارتش المهدی را در اواسط سال 2004 از فنای کامل نجات داد.
مقتدا صدر امروز از اختلافات داخلی شدیدی در داخل جناح سیاسی خود و چندگانگی در میان ارتش المهدی رنج میبرد به گونهای که برخی از اعضای آن به شکل مستقیم یا به واسطهء سیاستهای خارجی به عملیات جنایتکارانه و تروریستی که دست کمی از اقدامات تروریستی تکفیریهای اهل سنت ندارد، اقدام میکنند. برخی از نمایندگان مقتدا صدر که تعداد آنها در پارلمان حدود سی نفر است و در کابینه نیز پنج وزیر دارند، با نمایندگان آمریکا و انگلیس در منطقه الخضرای بغداد ملاقات میکنند. در حالی که آیتالله سیستانی هیچ گروه شبهنظامی یا نماینده یا وزیری در اختیار ندارد. ضمن آنکه باید اقرار کنیم وقتی که رأیی صادر میکند یا تصمیمی اتخاذ میکند، هیچ کس با وی مخالفت نمیکند و علت دیدار نکردنش، آن گونه که آمریکاییها و انگلیسیها معتقدند، هرگز به این مسئله مربوط نمیشود که وی آنها را کافر یا غیر مسلمان میداند، بلکه صرفاً دلیل سیاسی محض دارد و وی نمیخواهد با این کار خود، به اشغالگری مشروعیت ببخشد. به عنوان مثال، پیشتر آیتالله سیستانی با شخصیتهای مسیحی بسیار زیادی مانند سرجیودی ملو نماینده دبیر کل سازمان ملل و غسان سلامه و هیأتهای دیگر از کلدانیان و صائبیهای عراق دیدار کرده بود. شمار زیادی از وزرا و شخصیتهای فراوانی به نمایندگی از نیروهای اشغالگر، تمامی ابزارهای موجود و کانالها را برای ارتباط گرفتن با آیتالله سیستانی امتحان کردند و نمایندگان و میانجیهای عراقی زیادی به نمایندگی از طرف انگلیس، آمریکا و اسپانیا و دیگر کشورها، برای گشودن باب گفتوگو یا دیدار با آیتالله سیستانی یا حتی نمایندهء شخصی وی تلاش کردند، اما این تلاشها بیفایده بود زیرا موضع وی در مورد اشغالگران تا زمانی که در عراق هستند، تغییر نخواهد کرد. آیتالله سیستانی قدرت خود را از حوزهء علمیه، مردم عراق و کشورهای اسلامی حامی خود گرفته است و همین امر باعث شده از شعور بالایی در مسئولیتها و وظایف سنگینی که بر عهده دارد، برخوردار باشد و در تصمیمگیریهای خود بسیار خردمندانه و با تأمل اقدام کند چرا که به خوبی میداند توانایی حرکت دادن هزاران عراقی را در جهتی که میخواهد، داراست. وی با مردم عادی و کوچه و بازار همان گونه دیدار میکند که شخصیتها، وزرا و حتی نخست وزیر را به حضور میپذیرد. این گزارش به موضع آیتالله سیستانی، در قبال دولت نوری المالکی اشاره میکند و مینویسد: مرجعیت از المالکی حمایت میکند و علت آن، دامهای تنیده شده، توسط پل برمر حاکم آمریکایی عراق و پس از آن چالشهایی که در دولت علاوی و جعفری ایجاد شد، بیان شده است. مرجعیت عراق به خوبی این نکته را هم میداند که شمار زیادی از اعضای دولت عراق، اولاً دنبال منافع شخصی و سپس منافع حزبی و مذهبی هستند و در پایان اگر چیزی از توانشان باقی ماند، در جهت خدمت به عراق صرف میکنند. شیخ بشیر نجفی از دیگر مراجع شیعی میگوید: فساد اداری غیرقابل تحمل شده و داد و ستدها و نصب و عزلها، در قالب ضرورتهای حزبی و گروهی و مقاصد شخصی است. در ادامه این گزارش آمده است: تصمیمی که نخست وزیر در مورد تغییر دست کم پنج تا ده وزیر عراقی گرفت، به ویژه وزرای منتسب به جناح صدر، همگی در همین راستا بود چرا که وی تلاش میکند مانع فروپاشی دولت و جلوگیری از نارضایتیهای مردمی و فساد اداری شود. منابع نزدیک به آیتالله سیستانی میگویند: وی معتقد است دولت باید به ایفای نقش خود ادامه دهد و تمامی مسئولیتهایش را بپذیرد و هرگز نظری در مورد اداره دولت ارائه نمیکند زیرا این مأموریت به دوش اعضای دولت است نه مرجعیت دینی. مرجعیت تمامی امور را به دقت زیرنظر دارد و اگر مشخص شود تصمیمی در راستای تهدید منافع و مصالح عراق اتخاذ میشود، وارد عمل شده و موضع صریح و علنی خود را اعلام میکند تا خللی به وجود نیاید. مردم عراق امید خود را به تأمین امنیت و ارائهء خدمات عمومی توسط دولت از دست دادهاند و روزانه شمار عراقیهایی که از مناطق ناآرام به جاهای دیگر سفر میکنند یا کسانی که به خارج از عراق مهاجرت میکنند، بیش از تعداد مهاجران در زمان حکومت صدام است. صاحبنظران معتقدند: مرجعیت باید اقداماتی ضروری برای جمع کردن اعضای دولت در کنار یکدیگر و وادار کردن آنها به تلاش و فعالیت، به دور از محاسبات شخصی و حزبی انجام دهد و ایجاد یک اهرم کنترل و هماهنگی از جانب مرجعیت امری ضروری و اساسی است. این اقدام هرگز به منزله تبعیت دولت از مرجعیت نخواهد بود و به هماهنگی میان اصحاب قدرت کمک خواهد کرد. قدرت مرجعیت بسیار بیشتر از حدّ تصور و انتظار است و مردم عراق نیز هرگز مرجعیت را به سبب وادار کردن آنها به مشارکت در انتخابات یا حتی به علت عملکرد دولت سرزنش نمیکنند، بلکه آنها خواستار تحقق امنیت و ثبات در وهلهء اول هستند. این در حالی است که مرجعیت نجف، مسئولیت وخامت اوضاع امنیتی را متوجه نیروهای اشغالگر میداند و معتقد است آنها تصمیمات امنیتی را در دست دارند. این روزنامه مینویسد: شماری از مراجع نجف معتقدند تا پروندهء امنیتی به طور کامل به دست مردم مخلص این کشور نیفتد، عراق هرگز رایحه امنیت و ثبات و صلح را استشمام نخواهد کرد.
منبع: www.hawzah.net
/خ
موسی احمد قصیر برخی ناگفتههای جنگ 33 روزه اسرائیل را علیه لبنان تشریح کرد. موسی احمد قصیر همرزم شهید احمد قصیر از استشهادیون لبنان و دیگر شهدای مقاومت اسلامی حزبالله، اهل روستای دیر قانون النهر از توابع شهر صور در جنوب لبنان است. وی از قدیمیترین رزمندگان حزبالله و همرزم با بسیاری از مبارزان لبنانی و استشهادیون مقاومت اسلامی بوده است و به واسطهء مسئولیت خود، اطلاعات ارزندهای از وضعیت داخلی لبنان و مسائل بینالمللی تأثیرگذار بر شرایط این کشور دارد. وی در جریان سفر خود به ایران به جزئیات و برخی ناگفتههای جنگ 33 روزهء اسرائیل علیه لبنان اشاره کرد و گفت: قبل از اینکه بخواهم در این خصوص مطالبی را ارائه کنم، باید یاد آور شوم که حزبالله شروعکنندهء جنگ نبوده است. حزبالله طبق وعدهای که سید حسن نصرالله به خانوادههای اسرای لبنانی مبنی بر آزادی فرزندان آنها داده بود، به عنوان مقابله به مثل، دو نظامی اسرائیلی را اسیر کرد. اسرائیل و آمریکا بعد از حادثه سال 2000 توافق کرده بودند که حزبالله را باید از لبنان حذف کرد. تعبیرشان این بود که ماری وجود دارد که سر آن در تهران، وسط آن در سوریه و دم آن در لبنان قرار دارد و مناسبترین جایی که میشود به این مار لطمه زد از طریق دم آن است چرا که حزبالله نزدیک به اسرائیل بود و بیشتر میتوانست به اسرائیل زیان برساند. قرار بود در ماه جولای مصادف با رمضان، حمله به حزبالله را انجام دهند بدین طریق که حین سخنرانی سید حسن نصرالله در روز قدس، هواپیماهای اسرائیلی بر فراز بیروت قرار گیرند و از این طریق هم سید حسن و هم کل شخصیتهای طرفدار وی را بزنند و تا میتوانند از رزمندگانی که در مراسم شرکت کردهاند، قتل عام نمایند و از آن به بعد جنگ را شروع کنند. نقشه آمریکا و اسرائیل این بود، اما گرفتن اسرا در دو ماه قبل از زمان اجرای نقشه، باعث شد اجرای آن جلو بیفتد. بوش و اولمرت هر دو افرادی نیستند که نظامی باشند و مسائل نظامی را خوب بفهمند، اما شارون فرق داشت. وی فردی آگاه به مسائل نظامی بود و میدانست قدرت حزبالله چه قدرتی است. به هر حال، بوش از اولمرت خواست این نقشه را زودتر از وقت اجرا کند. رئیس ستاد مشترک اسرائیل اعتراض کرد که ما هنوز برای این حمله آمادگی نداریم، اما به هر حال دستور صادر شده بود و به همین خاطر حمله را آغاز کردند.
نقشهء آنها این بود که در هفتهء اول، آنقدر مناطق حزبالله در لبنان را بمباران کنند که بخش اعظم نیروهای ما از بین بروند. بعد از هفتهء، اول حملهء زمینی به لبنان شروع میشد و همزمان نیروی هوایی اسرائیل به سوریه، و آمریکا به ایران حمله میکرد که به زعم خودشان، این مار را در آن واحد ضعیف کنند. البته آمریکاییها نمیخواهند با ایران بجنگند، اما آن زمان میخواستند ضربهء سنگینی به ایران وارد کنند که شرایط آمریکا را قبول کند. این نقشه را در لبنان شروع کردند و بیش از هزار نقطه از مراکز حزبالله را به کلی نابود کردند. بعد از یک هفته بمباران، سید حسن نصرالله در تلویزیون حاضر شد و اعلام کرد که حزبالله حتی یک شهید هم در این بمباران نداده است. دلیل اینکه حتی یک نفر هم در این بمباران شهید نشد، این بود که حزبالله برای شرایط فوق العاده نقشه کشیده بود و بعد از گرفتن 2 اسیر همهء مناطق خود را تخلیه کرده و از مردم خواسته بود از منطقه خارج شوند بنابراین موفق نشدند اهداف هفته اول را به انجام رسانند. در روز پنجم، آقای احمدی نژاد در ایران اعلام کرد که کشتیهای جنگی آمریکا در خلیج فارس در گروگان ما هستند. بوش متوجه معنی این حرف نشد و به همین خاطر حزبالله یکی از ناوچههای اسرائیل را با یک موشک منهدم کرد که بوش معنی حرف آقای احمدینژاد را متوجه شود. بوش امروز به خوبی درک نموده که ایران میتواند ظرف 15 یا 20 دقیقه، کل کشتیهای آمریکایی حاضر در خلیج فارس را منهدم کند و حتی اگر مناطقی از تهران یا اصفهان را بزنند، کلی کشتیهای آنان در منطقه منهدم خواهد شد. وی افزود: رئیس ستاد مشترک اسرائیل بعد از هفتهء اول اعلام کرد هر جایی از لبنان را که فکر میکردیم حزبالله حضور دارد، زدهایم و کار خاص دیگری در توانمان نیست که انجام دهیم. لذا باید فضا را برای آتشبس و مذاکرات آماده کرد.
اما اینجا بوش، خود به عنوان فرماندهء جنگ وارد قضیه شد و اعلام کرد: آتشبس نخواهیم کرد و جنگ را ادامه میدهیم. اسرائیلیها هم از درخواست آمریکا سوء استفاده کردند و فهرستی از سلاحهای جدید را که آمریکا به آنها نمیداد، از دولت ایالات متحده خواستند. بمبهای خوشهای، نسل جدید بمبهای هوشمند و بسیاری از سلاحهای جدیدی که فقط در اختیار ارتش آمریکا بود، در این فهرست وجود داشت. این سلاحها در اختیار اسرائیل قرار گرفت و حملهء زمینی شروع شد، اما شکست مفتضحانه اسرائیل در حملهء زمینی به دنبال داشت. نسل چهارم تانک مرکاوا به بهترین تانک دنیا معروف است. این تانک اهداف را تا شعاع 6 کیلومتری مورد اصابت قرار میدهد. بچههای مقاومت در سه روز اول اجازه دادند این نیروها به مناطقی مثل خیام و عیتاالشعب وارد شوند. در خیام 35 تانک مرکاوا وارد شد که برای فتح یک شهری با مشخصات خیام 35 تانک واقعاً زیاد بود، اما توسط چند نفر از بچههای مقاومت 23 تانک آنها منهدم شد. اسرائیلیها در تلویزیونهای خود میگفتند که ما نفهمیدیم تانکها چگونه منهدم شد. نتیجه این افتضاح این شد که کشورهایی مثل ترکیه یا آمریکا که 400 تانک مرکاوا سفارش داده بودند، قراردادها را به هم بزنند. خود دولت اسرائیل هم اعلام کرد که تولید مرکاوا را متوقف میکند و اعتراف کرده که خسارت صنایع جنگی اسرائیل بیش از خسارتهای خود جنگ بوده است. اسرائیلیها در عیتا الشعب نتوانستند نیروهای زمینی را بفرستند، به همین خاطر با هلیکوپتر، نیروهای چترباز را وارد مدرسهای کردند که اطلاع داشتند نیرویهای حزبالله در آن قرار دارند. هلیکوپتر که وارد مدرسه شد حدود 40 سرباز پیاده شدند و درست همان لحظهای که هلیکوپتر در حال اوجگیری بود کل مدرسه منفجر شد چرا که نیروهای ما قبل از خارج شدن از مدرسه آن را بمب گذاری کرده بودند. این دو مورد، مشتی نمونه خروار از مناطقی است که اسرائیلیها سعی کردند از طریق زمینی حمله کنند و با این مشکلات مواجه شدند. حتی به این بسنده کرده بودند که به منطقهای از بنت جبیل برسند که سید حسن نصرالله در سال 2000 در آن جا سخنرانی کرده بود و گفته بود اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است.
میخواستند از این طریق یک کار تبلیغاتی انجام دهند. در این راه واقعاً سعی کردند و کشته دادند. چند هلیکوپتر، یک هواپیمای جنگی و دو ناوچه از آنها منهدم شد، اما به این منطقه هم نرسیدند. اسرائیل اعتراف کرد که در این جنگ 124 تانک مرکاوای نسل چهارم را که گرانقیمتترین تانک دنیاست، از دست داده است. اسرائیل نیروهای کماندویی خاصی دارد، اما هر وقت این نیروها با حزبالله مواجه شدهاند، شکست خوردهاند و اسرائیل مجبور شد به دنبال ایجاد یک گروه دیگر باشد. گولها یا گروه جاویدان همان نیروهایی هستند که در آن سر دنیا به فرودگاه عنتبه حبشه حمله کرده بودند و برای اسیر کردن چند فلسطینی، کل فرودگاه را منهدم نمودند و موفق به آزادی گروگانهای اسرائیلی شدند. اما همین گروه در لبنان در اولین عملیاتشان علیه مقاومت اسلامی در انصاریه، 13 کشته دادند. آن قدر از نظر خودشان این گروه برایشان مهم بود که حاضر بودند، مابقی اجساد آنها را با کل اسرای لبنان و شهدا مبادله کنند. احمد قصیر اظهار داشت: مهمتر از خود جنگ مراقبت از مردم بود. حزبالله در این مدت فقط در گیر جنگ نبود. حزبالله یک دولت نیست و دولت لبنان هم هیچ کاری برای مردم نکرد، بخصوص چون این مناطق شیعهنشین است، دولت اهمیتی به مردم نمیداد، اما حزبالله کمکرسانی به مردم را آغاز کرد. مشکل مسکن و مایحتاج همه آوارگان را حل کرد. دولت لبنان در این جنگ مزدور اسرائیل بود و همکاری همهجانبهای با اسرائیل انجام داد. وزیر مخابرات لبنان، کل شبکه مخابراتی لبنان را برای اسرائیلیها قابل نفوذ گذاشت و به همین خاطر امکان استفاده از تلفن ثابت، موبایل و بی سیم برای ما وجود نداشت. بسیاری از کارشناسان نظامی شگفتزدهاند که نیروهای مقاومت در طول جنگ 33 روزه چگونه با هم در ارتباط بودهاند. اسرائیلیها تأکید میکردند که نیروهای لبنانی قسمت قسمت شدهاند و امکان ارتباطی بین این گروههای به هم ریخته وجود ندارد. در پاسخ به این حرفشان، سید حسن نصرالله در تلویزیون دستور مستقیم حمله به ناوچه را میدهد و به مخاطبان میگوید به ناوچه اسرائیلی نگاه کنند. این برای اولین بار در تاریخ است که فرماندهء جنگ در پخش مستقیم تلویزیونی فرمان حمله صادر میکند. دقت و هماهنگی بین نیروها و فرماندهء حزبالله، برای اسرائیلیها و دیگران قابل فهم نبود. اما در مورد رسیدگی به مسائل مردم، درست همان زمانی که حزبالله درگیر جنگ سختی است، در مقابل، نیروی دریایی، هوایی و زمینی ارتش اسرائیل با پشتیبانی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و به عبارتی همهء دنیا، علیه حزبالله وارد عمل شده بودند. اما سید حسن نصرالله هیچ وقت مردم را از یاد نمیبرد. حزبالله همزمان با اوج درگیریها، مردم را از مناطق جنگی به مناطق امن منتقل کرد و مسکن و مایحتاج زندگی را برایشان فراهم نمود و به نیازهای پزشکی مردم رسیدگی میکرد. جالب است بدانید که در طول این 33 روز، 1300 عمل زایمان صورت گرفت یعنی خیلی بیش از کل آمار شهدا کودک لبنانی متولد شده است. سید حسن نصرالله همیشه به نیروهای مقاومت سفارش میکرد که مردم ذلیل نشوند و عزت و کرامت مردم باید حفظ شود و این برای سید حسن مهم است چون میدانست دولت لبنان سعی میکند عمداً مردم را ذلیل کند و روابط مردم با حزبالله را قطع نماید و بگوید حزبالله عامل بیچارگی شما بوده است. اما بحمدالله دشمن نتوانست مردم ما را ذلیل کند. احمد قصیر، در خصوص وضعیت داخل لبنان و نوع مواجهه گروههای مخالف حزبالله، معروف به گروههای 14 مارس با حزبالله گفت: آقای شئال ایوب سر دبیر روزنامه الدیار یک مسیحی مارونی است. او اسم خوبی برای این گروهها گذاشت گفت: به اینها نگوییم گروههای 14 مارس، بلکه بگوییم یهود داخل یعنی تعدادی یهودی صهیونیست در اسرائیل وجود دارد و تعدادی هم در داخل لبنان. به نظر من هم این اسم مناسبی برای آنهاست چرا که این گروهها حتی از یهودیان اسرائیل بیشتر به اسرائیل کمک کردند. قبل از این جنگ هم این گروهها حالت هجومی با حزبالله داشتند و سعی میکردند سلاح حزبالله را بگیرند.
سید حسن نصرالله، در مقابل این هجوم گفت که گروههای داخلی لبنان با هم مذاکره کنند. به همین خاطر، 8 جلسه مذاکره انجام شد و حزبالله در مذاکرات پیروز گردید و مذاکرات به این نتیجه رسید که باید استراتژی دفاعی لبنان را با حضور حزبالله تدوین کنند. به همین خاطر گروههای داخلی به اسرائیل اعلام کردند که ما در مذاکرات شکست خوردهایم و باید خودتان از این به بعد وارد عمل شوید. آمریکا جرأت نمیکند خودش به طور مستقیم وارد جنگ با حزبالله شود چرا که در صورت شکست، آبروریزی آن به مراتب بیشتر خواهد بود. آمریکا اگر در عراق ظرف 4 سال، 4 هزار نفر کشته داد، اما در لبنان در یک ماه این مقدار کشته خواهد داد. به همین خاطر، به اسرائیل مأموریت داد که حزبالله را خلع سلاح و نابود کند. در زمان جنگ، یهودیان داخل، یعنی جنبلاط جعجع و حریری تمام همکاریها را با اسرائیل داشتند و فکر میکردند طبق وعدهء خانم رایس، حزبالله رفتنی است چرا که رایس گفته بود شما کار خود را انجام دهید، بعد اگر سید حسن نصرالله زنده بود میتوانید او را در گوانتانامو ببینید. واقعاً هم قسمتی از گوانتانامو و بخشی از زندانهای فلسطین اشغالی را برای نیروهای مقاومت لبنان خالی کرده بودند. گروههای یهود داخل که قبل از جنگ، منافقانه عمل میکردند، با وعده خانم رایس چهرهء اصلی خود را نشان دادند و با اسرائیل همکاری کردند. حتی آقای سعد حریری در روزهای اول جنگ اعلام کرد که ما حزبالله را در پایان جنگ محاکمه خواهیم کرد. جنبلاط و دیگران هم گفتند: تا حزبالله خلع سلاح نشود، جنگ متوقف نمیشود. کار به جایی رسید که حتی وزیر کشور لبنان هم گفت: تا حزبالله خلع سلاح نشود جنگ را متوقف نمیکنیم یعنی خود را با طرف اسرائیلی دانست. این گروهها بعد از جنگ رسوا شدند و حالا حالت تدافعی دارند. اطمینان میدهم که ما پیروزیم و به دشمنانمان در داخل اطمینان میدهیم که ما از آنها انتقام نخواهیم نگرفت. به همین خاطر، آنها الان سعی میکنند از طریق مذاکره و به قول خودشان حرکتهای قانونی، دوباره سلاح حزبالله را بگیرند. بعد از آتشبس مطرح کردند که نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان مستقر شوند و حزبالله را خلع سلاح کنند و طبق بند 7 منشور ملل متحد، قطعنامهای صادر شود که این نیروها بتوانند به حزبالله حمله کنند. اما حزبالله قبول نکرد و گفت: در این صورت به این نیروها حمله خواهد کرد. حزبالله گفت: در صورتی که میخواهید قطعنامهای تصویب کنید، باید بر اساس بند 6 باشد و سرانجام هم آمریکاییها پذیرفتند. طبق بند 6 نیروهای سازمان ملل حق دخالت ندارند، بلکه فقط میتوانند جلوی درگیری را بگیرند. بر همین اساس 15 هزار نیروی سازمان ملل وارد لبنان شدند و 15 هزار نفر از ارتش لبنان نیز در این منطقه مستقر گردیدند. گروههای یهودی داخل تصور کردند که این 30 هزار نیرو در صورت عوض شدن رئیس جمهور و فرماندهء ارتش میتوانند با دستور رئیس جمهور جدید، حزبالله را خلع سلاح کنند. به همین خاطر، قبل از اینکه چنین جنگی ایجاد شود، حزبالله برای پیشگیری از این حرکت اعلام کرد که کابینه باید عوض شود و حزبالله و متحدانش حداقل باید یک سوم به اضافه یک نفر از وزرای کابینه را تشکیل دهند تا کابینه نتواند هیچ قانونی علیه مقاومت تصویب کند. در مرحلهء کنونی، این گروهها زیر بار این قضیه نرفتهاند و قبول نکردند که کابینه وحدت ملی را تشکیل دهند. در حال حاضر، حرکت دوم حزبالله دعوت از مردم برای حضور در خیابانها خواست و در چنین حالتی حزبالله دیگر کابینهء وحدت ملی را هم قبول نخواهد کرد، بلکه خواهان یک انتخابات زودرس خواهد شد چرا که ما معتقدیم انتخابات قبلی مجلس جعلی بود و این گروهها از خون رفیق حریری و از عواطف مردم سوء استفاده کردند. الان اکثریت مردم، مخالف یهودیان داخل و موافق حزبالله و مقاومت هستند. فقط خود حزبالله، جنبش امل و میشل عون بیش از دو سوم جمعیت، طرفدار دارند چرا باید در مجلس کمتر از یک سوم نماینده داشته باشند؟ اگر این را هم قبول نکنند درخواستهای بیشتری به وجود خواهد آمد. آخرین مرحله در این جنگ سیاسی این است که حزبالله اعلام کند باید از مردم لبنان آمارگیری کرد. جالب است بدانید که آخرین آمارگیری در لبنان در سال 1943 بوده است. 63 سال قبل یک آمارگیری کردند و دیگر جرأت نمیکنند آمار بگیرند. دلیل آن این است که در حال حاضر شیعیان در لبنان 45 درصد هستند و در نتیجه باید 45 درصد کابینه را در دست بگیرند. مسیحیان 25 درصد، اهل سنت 25 درصد و دروزیها 5 درصد جمعیت لبنان را تشکیل میدهند. البته این گروهها در مذاکرات تا حدود زیادی شرایط را قبول کرده بودند، اما دوباره سفیر آمریکا وارد عمل شد و گفت: نباید به حزبالله امتیازی بدهید. به هر حال، در صورت ادامه این وضعیت، تظاهرات مردمی حرف آخر را خواهد زد.
تأثیر حرکت سید حسن نصرالله فقط روی مسلمانان نبوده است. در منطقه، بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان مخالف اسرائیل طرفدار حزبالله شدهاند و خیلی از اهل تسنن به مذهب شیعه گرویدهاند. به غیر از مسائل مذهبی، اخبار گستردهای از حضور مسیحیان در کلیساهای سراسر دنیا مخابره شده که برای پیروزی سید حسن نصرالله دعا کردند و برای وی شمع روشن کردند. در سوریه خیلیها با حزبالله و شیعیان لبنان مخالف بودند، اما در این جنگ واقعاً همکاری خوبی با مردم لبنان داشتند. در روزهای جنگ در حدود 300 هزار نفر لبنانی به سوریه رفتند و مردم سوریه آنها را در خانههای خود اسکان دادند. در دانشگاه الازهر مصر که مخالف تشیع بود، برای اولین بار عکس سید حسن نصرالله را نصب و اعلام کردند که رهبر ما ایشان است. بسیاری از مردم جهان عرب پیشنهاد کردند که سید حسن نصرالله رهبر جهان عربی باشد. بسیاری از کسانی که با مقاومت کار میکنند، مسیحی، سنی یا دروزی هستند. مردم کشورهایی همچون مصر و تونس که جرأت حرف زدن را از آنها گرفته بودند، میگفتند که ارتش عربی به چه کار میآید؟ 22 کشور که ارتش عربی را تشکیل دادهاند و بیش از 2 میلیون نفر با خرجهای هنگفت در این ارتش حضور دارند، چه دردی از امت عربی دوا کردهاند؟ این همه خرج نکنید و به جای آن هستههای مقاومت، شبیه به حزبالله را ایجاد کنید. روزنامه الرای العام کویت، در گزارشی تنها راهحل بحران عراق را توجه به ملاحظات کشورهای همسایه و گفتوگوی جدی میان علمای اهل سنت عربستان سعودی و روحانیان شیعه عراق دانست. این روزنامه، به بررسی نقش آیتالله علی سیستانی از مراجع برجسته شیعی در عراق و نقشآفرینی هر یک از کشورهای سوریه، عربستان سعودی و ایران در عراق پرداخته است. نویسندهء این گزارش، ابتدا این سؤالها را مطرح کرد: آیا نفوذ مرجع عالیقدر شیعیان، آیتالله سیستانی، رو به ضعف گراییده است؟ آیا مرجعیت دینی نجف اشرف از دولت نوری المالکی دفاع میکند یا ترجیح میدهد از دولت نجات ملی صحبت کند؟ دیدگاه مرجعیت درباره نیروهای اشغالگر و سیاستهایشان، سه سال پس از سقوط صدام چیست؟ نقشآفرینی ایران، سوریه و عربستان در عراق چگونه است و مرجعیت نگاهش به این مسئله چیست؟ نویسنده پس از طرح این پرسشها میافزاید: اینها سؤالهای متداولی است که هر روز در عرصهء عراق و جهان مطرح میشود و به موضوعی اساسی در معادله ثبات خاورمیانه به طور کلی و به طور خاص از دریچه خاورمیانه جدید و مورد نظر آمریکا تبدیل شده است.
آیتالله سیستانی مرجعیت عالیقدر عراق، خردمندی و تأمل خود را در اتخاذ هر گونه تصمیمی که بر عرصهء تحولات عراق تأثیر مستقیم داشته، نشان داده است. در این گزارش آمده است: ما از آن جهت واژه مرجعیت عالیقدر را برای آیتالله سیستانی استفاده کردهایم که علاوه بر ایشان مراجع دیگری نیز در نجف اشرف وجود دارند، اما تأثیر سیاسی آنها بر عرصهء تحولات عراق اندک است مانند محمد سعید حکیم، شیخ محمد اسحاق فیاض و شیخ بشیر نجفی که بی هیچ مناقشه به مواضع سیاسی آیتالله سیستانی پایبند هستند و به گفتهء خودشان، تمامی تصمیمگیریهای سیاسی را به آیتالله سیستانی واگذار کردهاند، اگر چه در برخی موارد بیانیههایی نیز صادر میکنند. آیتالله سیستانی سیطره و کنترل خود را بر مردم عراق نشان داد. ما اکنون درصدد آن نیستیم که مسئلهء مرجعیت وی را در جهان تشیع مطرح کنیم. وی پس از سقوط صدام، آمریکاییها را مجبور کرد برگزاری اولین انتخابات را در موعد مقرر بپذیرند و قانون اساسی نیز نوشته شود. همچنین وی محرک اصلی وحدت صف احزاب شیعی مختلف، در دور دوم انتخابات بود و در سالهای اول پس از سقوط صدام تلاشهای گستردهای در جهت جلوگیری از درگیریهای طایفهای انجام داد، اما همان گونه که شاهد هستیم، در سومین سال اشغال عراق درگیریهای طایفهای، به ویژه پس از انفجار مرقد امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، از کنترل خارج شده است. آیتالله سیستانی از نیروهای امنیتی همواره حمایت کرده و تمامی مقلّدان خود را به عدم مخالفت با قانون فرا خوانده است و بنا به گفتهء یکی از منابع نزدیک به این مرجع عالیقدر، وی در خصوص حوادث دیوانیه و العماره که منجر به کشته شدن شماری از نیروهای امنیتی و پلیس، در درگیری با نیروهای ارتش المهدی وابسته به مقتدا صدر شد، درد و رنج زیادی متحمل شد. همچنین رقابت صدر با آیتالله سیستانی در مورد نفوذ در مردم، در واقع نشأت گرفته از عدم درک دقیق عرصهء سیاسی عراق و ادبیات مرجعیت نجف اشرف است. درست است که مرجعیت زبان و ادبیات خاص و دشوار خود را دارد و اغلب کارشناسان متخصص در امور مرجعیت، امروزه در مقابل درک مرجعیت و معادل آن در مرحله ابتدایی قرار دارند، اما مقایسه میان آیتالله سیستانی و صدر نشان از جهل کامل به اوضاع عراق خواهد بود زیرا آیتالله سیستانی همان شخصیتی است که صدر و جناحش و ارتش المهدی را در اواسط سال 2004 از فنای کامل نجات داد.
مقتدا صدر امروز از اختلافات داخلی شدیدی در داخل جناح سیاسی خود و چندگانگی در میان ارتش المهدی رنج میبرد به گونهای که برخی از اعضای آن به شکل مستقیم یا به واسطهء سیاستهای خارجی به عملیات جنایتکارانه و تروریستی که دست کمی از اقدامات تروریستی تکفیریهای اهل سنت ندارد، اقدام میکنند. برخی از نمایندگان مقتدا صدر که تعداد آنها در پارلمان حدود سی نفر است و در کابینه نیز پنج وزیر دارند، با نمایندگان آمریکا و انگلیس در منطقه الخضرای بغداد ملاقات میکنند. در حالی که آیتالله سیستانی هیچ گروه شبهنظامی یا نماینده یا وزیری در اختیار ندارد. ضمن آنکه باید اقرار کنیم وقتی که رأیی صادر میکند یا تصمیمی اتخاذ میکند، هیچ کس با وی مخالفت نمیکند و علت دیدار نکردنش، آن گونه که آمریکاییها و انگلیسیها معتقدند، هرگز به این مسئله مربوط نمیشود که وی آنها را کافر یا غیر مسلمان میداند، بلکه صرفاً دلیل سیاسی محض دارد و وی نمیخواهد با این کار خود، به اشغالگری مشروعیت ببخشد. به عنوان مثال، پیشتر آیتالله سیستانی با شخصیتهای مسیحی بسیار زیادی مانند سرجیودی ملو نماینده دبیر کل سازمان ملل و غسان سلامه و هیأتهای دیگر از کلدانیان و صائبیهای عراق دیدار کرده بود. شمار زیادی از وزرا و شخصیتهای فراوانی به نمایندگی از نیروهای اشغالگر، تمامی ابزارهای موجود و کانالها را برای ارتباط گرفتن با آیتالله سیستانی امتحان کردند و نمایندگان و میانجیهای عراقی زیادی به نمایندگی از طرف انگلیس، آمریکا و اسپانیا و دیگر کشورها، برای گشودن باب گفتوگو یا دیدار با آیتالله سیستانی یا حتی نمایندهء شخصی وی تلاش کردند، اما این تلاشها بیفایده بود زیرا موضع وی در مورد اشغالگران تا زمانی که در عراق هستند، تغییر نخواهد کرد. آیتالله سیستانی قدرت خود را از حوزهء علمیه، مردم عراق و کشورهای اسلامی حامی خود گرفته است و همین امر باعث شده از شعور بالایی در مسئولیتها و وظایف سنگینی که بر عهده دارد، برخوردار باشد و در تصمیمگیریهای خود بسیار خردمندانه و با تأمل اقدام کند چرا که به خوبی میداند توانایی حرکت دادن هزاران عراقی را در جهتی که میخواهد، داراست. وی با مردم عادی و کوچه و بازار همان گونه دیدار میکند که شخصیتها، وزرا و حتی نخست وزیر را به حضور میپذیرد. این گزارش به موضع آیتالله سیستانی، در قبال دولت نوری المالکی اشاره میکند و مینویسد: مرجعیت از المالکی حمایت میکند و علت آن، دامهای تنیده شده، توسط پل برمر حاکم آمریکایی عراق و پس از آن چالشهایی که در دولت علاوی و جعفری ایجاد شد، بیان شده است. مرجعیت عراق به خوبی این نکته را هم میداند که شمار زیادی از اعضای دولت عراق، اولاً دنبال منافع شخصی و سپس منافع حزبی و مذهبی هستند و در پایان اگر چیزی از توانشان باقی ماند، در جهت خدمت به عراق صرف میکنند. شیخ بشیر نجفی از دیگر مراجع شیعی میگوید: فساد اداری غیرقابل تحمل شده و داد و ستدها و نصب و عزلها، در قالب ضرورتهای حزبی و گروهی و مقاصد شخصی است. در ادامه این گزارش آمده است: تصمیمی که نخست وزیر در مورد تغییر دست کم پنج تا ده وزیر عراقی گرفت، به ویژه وزرای منتسب به جناح صدر، همگی در همین راستا بود چرا که وی تلاش میکند مانع فروپاشی دولت و جلوگیری از نارضایتیهای مردمی و فساد اداری شود. منابع نزدیک به آیتالله سیستانی میگویند: وی معتقد است دولت باید به ایفای نقش خود ادامه دهد و تمامی مسئولیتهایش را بپذیرد و هرگز نظری در مورد اداره دولت ارائه نمیکند زیرا این مأموریت به دوش اعضای دولت است نه مرجعیت دینی. مرجعیت تمامی امور را به دقت زیرنظر دارد و اگر مشخص شود تصمیمی در راستای تهدید منافع و مصالح عراق اتخاذ میشود، وارد عمل شده و موضع صریح و علنی خود را اعلام میکند تا خللی به وجود نیاید. مردم عراق امید خود را به تأمین امنیت و ارائهء خدمات عمومی توسط دولت از دست دادهاند و روزانه شمار عراقیهایی که از مناطق ناآرام به جاهای دیگر سفر میکنند یا کسانی که به خارج از عراق مهاجرت میکنند، بیش از تعداد مهاجران در زمان حکومت صدام است. صاحبنظران معتقدند: مرجعیت باید اقداماتی ضروری برای جمع کردن اعضای دولت در کنار یکدیگر و وادار کردن آنها به تلاش و فعالیت، به دور از محاسبات شخصی و حزبی انجام دهد و ایجاد یک اهرم کنترل و هماهنگی از جانب مرجعیت امری ضروری و اساسی است. این اقدام هرگز به منزله تبعیت دولت از مرجعیت نخواهد بود و به هماهنگی میان اصحاب قدرت کمک خواهد کرد. قدرت مرجعیت بسیار بیشتر از حدّ تصور و انتظار است و مردم عراق نیز هرگز مرجعیت را به سبب وادار کردن آنها به مشارکت در انتخابات یا حتی به علت عملکرد دولت سرزنش نمیکنند، بلکه آنها خواستار تحقق امنیت و ثبات در وهلهء اول هستند. این در حالی است که مرجعیت نجف، مسئولیت وخامت اوضاع امنیتی را متوجه نیروهای اشغالگر میداند و معتقد است آنها تصمیمات امنیتی را در دست دارند. این روزنامه مینویسد: شماری از مراجع نجف معتقدند تا پروندهء امنیتی به طور کامل به دست مردم مخلص این کشور نیفتد، عراق هرگز رایحه امنیت و ثبات و صلح را استشمام نخواهد کرد.
منبع: www.hawzah.net
/خ