امپریالیسم و توسعه کلاسیک

مطالعه اثرات توسعه فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی در دهه های اخیر به خوبی نشان می دهد که محافل سرمایه داری استعماری و همکاری با آنها طبقات حاکم وابسته به استعمار در این سرزمینها به خوبی به اثرات فرهنگ بر اقتصاد و این که چگونه می توان با به کار گرفتن فرهنگ ترویج و تبلیغ باورها، نظریات و شیوهای زندگی معین به اهداف اقتصادی رسید
شنبه، 8 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امپریالیسم و توسعه کلاسیک
بورژوازی و طبقه کارگر دو طبقه اساسی در این جوامع
 
چکیده:
مطالعه اثرات توسعه فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی در دهه های اخیر به خوبی نشان می دهد که محافل سرمایه داری استعماری و همکاری با آنها طبقات حاکم وابسته به استعمار در این سرزمینها به خوبی به اثرات فرهنگ بر اقتصاد و این که چگونه می توان با به کار گرفتن فرهنگ ترویج و تبلیغ باورها، نظریات و شیوهای زندگی معین به اهداف اقتصادی رسید

تعداد کلمات: 1369 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
امپریالیسم و توسعه کلاسیک
نویسنده: شاپور رواسانی

در تئوریهای امپریالیسم سرمایه داری در دوران ما نیز در باب شیوه تولید مسلط در مستعمرات، نظر روشنی ارائه نگردید؛ حداکثر این که در بررسیهای پراکنده سخن از سرمایه داری وابسته، و راه رشد غیر سرمایه داری به میان می آید. در باب ساختار اجتماع مستعمرات از بورژوازی ملی و طبقه کارگر صنعتی (پرولتاریا) به عنوان دو طبقه مهم و اساسی در این جوامع یاد می شد و براساس چنین تحلیلی، احزاب کمونیست در جوامع مستعمراتی که خود را حزب طبقه کارگر (پرولتاریا) و سازمانهای سیاسی دیگر را نماینده بورژوازی ملی میدانستند، شعار تشکیل جبهه واحد ضد استعمار می دادند.
 
این نظریات و تحلیلها چیزی جز تعمیم شرایط اقتصادی و اجتماعی جوامع سرمایه داری کلاسیک به مستعمرات نبوده و نیست. نتیجه قبول چنین نظریاتی در بررسی امپریالیسم سرمایه داری در دوران ما این است که در تنظیم برنامه اجتماعی در درون جوامع مستعمراتی علیه سلطه همه جانبه استعمار سرمایه داری به جای این که به ساختار طبقاتی و فرهنگ، تاریخ و ادیان مستعمره معین و محتوای اجتماعی آنها توجه شود، شعارها و برنامه های جنبشهای طبقات مختلف در جوامع سرمایه داری کلاسیک اقتباس می شود و کار مبارزات اجتماعی با ناکامی و شکست به پایان می رسد. در تئوریهای امپریالیسم سرمایه داری هنوز به این نکته توجه نشده که شیوه تولید مسلط در مستعمرات، شیوه تولید مستعمراتی است و طبقات اصلی آن را طبقه حاکم وابسته استعمار سرمایه داری در یک طرف و طبقه بالقوه زحمتکشان تهیدست در طرف دیگر تشکیل می دهند. در مستعمرات به علت عدم رشد شیوه تولید سرمایه داری آنهم در سایه سلطه کالایی و سرمایه ای کشورهای سرمایه داری استعماری، نه طبقه سرمایه دار ملی (صنعتی) توانسته رشد کند و نه طبقه کارگر صنعتی. یادآوری این نکات برای توضیح فرهنگ و سیاست استعماری در مستعمرات ضروری است، زیرا استعمار سرمایه داری در هر مستعمره با توجه به داده های اجتماعی و اقتصادی همان مستعمره، شیوه های سلطۀ اقتصادی، سیاسی وفرهنگی خود را چه از نظر محتوا و چه از نظر شکل و روش، تعیین و مشخص می کند. طبقه وابسته به استعمار ناقل، مروج و حامی فرهنگ استعماری است. با بهره برداری از باورها، اعتقادات و سطح آگاهی فرهنگی و تفاوتها، تناقضات و تضادهایی که در درون طبقه زحمتکشان تهیدست وجود دارد یا به وجود آورده می شود سیاست استعماری و محتوای فرهنگ استعماری با همکاری طبقه وابسته به استعمار و محافل استعماری تنظیم و اجرا میگردد؛ هدف از ایجاد مرزهای مصنوعی قومی، اقتصادی و دینی میان گروههای اجتماعی طبقه زحمتکشان تهیدست در مستعمرات، حفظ شیوه تولید مستعمراتی و به این ترتیب ادامه سلطه مشترک طبقه حاکم وابسته به استعمار و استعمارگران در حقیقت و عمل، ادامه غارت استثماری و استعماری است.

   بیشتر بخوانید :  سرمایه گذاری مستقیم خارجی

  در تئوریهای کلاسیک امپریالسیم سرمایه داری، آثار فرهنگ استعماری بر طبقات مختلف در جوامع مستعمراتی و این که ممکن است همراه با نفوذ اقتصادی، از طریق اشاعه و تبلیغ نظریات و افکار خاصی طبقات متوسط و سرمایه داری خرده پا را نیز علاوه بر طبقه وابسته به استعمار به پادوی اقتصادی، دنباله رو سیاسی و ریزه خوار فرهنگی سرمایه داری تبدیل نمود و حتی قدرت و قابلیت مقاومت و اعتراض علیه غارتگریها را در توده مردم محروم و استثمار شده این جوامع تضعیف و منحرف کرده مورد بررسی قرار نگرفته است.
 
مطالعه اثرات توسعه فرهنگ استعماری در جوامع مستعمراتی در دهه های اخیر به خوبی نشان می دهد که محافل سرمایه داری استعماری و همکاری با آنها طبقات حاکم وابسته به استعمار در این سرزمینها به خوبی به اثرات فرهنگ بر اقتصاد و این که چگونه می توان با به کار گرفتن فرهنگ ترویج و تبلیغ باورها، نظریات و شیوهای زندگی معین به اهداف اقتصادی رسید، و قوت کافی داشته و دارند و توانسته اند با ترویج فرهنگ استعماری نه فقط رفتار اقتصادی و اجتماعی مصرفی «مطلوبی» را در طبقات متوسط جوامع استعماری تزریق و تثبیت نمایند، بلکه توانسته اند سدی فرهنگی - اجتماعی در برابر اشاعه و ارائه نظریات مخالف با سرمایه داری، سرمایه داری استعماری و شیوه تولید مستعمراتی در این جوامع برپا سازند به اندازه ای که از نیرو و توان بخشی از محرومان و استثمارشوندگان جامعه برای درهم شکستن قیامها و اعتراضات بخش دیگری از محرومان و استثمار شوندگان در همان جامعه یا مستعمرة دیگری بهره برداری کنند (که میکنند).
 در تئوریهای امپریالیسم سرمایه داری در دوران ما نیز در باب شیوه تولید مسلط در مستعمرات، نظر روشنی ارائه نگردید؛ حداکثر این که در بررسیهای پراکنده سخن از سرمایه داری وابسته، و راه رشد غیر سرمایه داری به میان می آید. در باب ساختار اجتماع مستعمرات از بورژوازی ملی و طبقه کارگر صنعتی (پرولتاریا) به عنوان دو طبقه مهم و اساسی در این جوامع یاد می شد و براساس چنین تحلیلی، احزاب کمونیست در جوامع مستعمراتی که خود را حزب طبقه کارگر (پرولتاریا) و سازمانهای سیاسی دیگر را نماینده بورژوازی ملی میدانستند، شعار تشکیل جبهه واحد ضد استعمار می دادند.
فرهنگ استعماری همراه و همقدم با توسعه نظامی و اقتصادی کلنیالیسم کشورهای اروپای غربی در سایر قاره ها شکل گرفت و توسعه یافت. ریشه های تاریخی فرهنگ استعماری به دوره جنگهای تجاوزکارانه ای که در تاریخ اروپا به نام جنگهای صلیبی معروف است، می رسد. هدف و محتوای فرهنگ استعماری که حفظ منافع اقتصادی است، از آن دوره تا کنون در ماهیت و اصول تغییر نیافته گرچه شیوه هایی که به کار برده می شود اشکال جدیدی یافته است جهت توسعه و کاربرد فرهنگ استعماری فقط سرزمینهای مستعمره نبوده و نیست. این فرهنگ نه فقط به سوی خارج بلکه رو به داخل در جهت جوامع کلنیالیسیتی و امپریالیسیتی نیز توسعه یافته و می یابد، البته با تفاوت در آنچه موضوع آن است و اینکه چگونه انتشار می یابد. این دو بخش در عمل و در حقیقت یک کل را می سازند و یکدیگر را تکمیل می کنند.
 
هدف فرهنگ استعماری از همان مراحل اولیه پیدایش و تکوین در دوره کلنیالیسم در جهت - داخلی توجیه، مشروع و منطقی و حتی اخلاقی و دینی نشان دادن جنایات، تجاوزات، دزدیها وغارتگریهای کلنیالیست ها در مستعمرات، در جوامع اروپایی بود. طبقات حاکم در کشورهای کلنیالیستی می کوشند با پنهان کردن مقاصد طبقاتی و اقتصادی خود در زیر لفافه دینداری و تلاش برای توسعه مسیحیت با حمایت کامل و شامل رهبران کلیسای کاتولیک مردم عادی وبی اطلاع سرزمینهای تحت سلطه خود را در جهت اجرای خواستها و افزایش ثروتهای خود - بسیج کنند و به کشتار مردم سایر سرزمینها و غارت اموال آنان وادارند. برای فریب عامه مردم، طبقات حاکم و مقامات کلیسا که ابزار فرهنگی سلطه به شمار می رفتند، در سودجوییها و منافع حاصل از غارت مستعمرات با هم شریک بودند و به کسانی که حاضر می شدند در این غارتها و کشتارها شرکت کنند وعده می دادند که اگر در تجاوزات مسلحانه شرکت نمایند، گناهانشان بخشوده شده و به بهشت خواهند رفت و اگر زنده ماندند سهمی از اموال غارتی نصیب آنان خواهد شد.
 
برای ایجاد این تصور و باور، تکمیل آن که کشتار و غارت ساکنان قاره های دیگر وظیفه اخلاقی و دینی است و همه مؤمنان باید در اجرای اراده خداوند در این امر خیر شرکت کنند، ساکنان قاره های دیگر و سرزمینهای مورد تجاوز به عنوان وحشیان، آدمخواران، دشمنان خدا و دین و... و برای اثبات این نظر تاریخ، فرهنگ، ادیان و به طور کلی همه جنبه های زندگی اجتماعی و فردی آنان به صورتی تحریف شده، مغرضانه و آلوده به دروغ و اتهام به وسیله مؤسسات و مقامات دینی و دولتی حاکم و کلیسا به مردم عادی جوامع اروپایی معرفی می شد.
 
این روند تحریف و تبلیغ مغرضانه و همراه با آن تطمیع شرکت کنندگان در جنگهای مستعمراتی برای غارت مستعمرات در دوره ای که با پیدایش شیوه تولید سرمایه داری و با توسعه امپریالیسم سرمایه داری آغاز گردید ادامه یافت و ادامه دارد با این تفاوت که در این دوره فرضیه های نژادی، جای استدلالات دینی، دانشگاهها جای کلیساها و بخشی از نویسندگان در دوره روشنفکری جای فئودالها را گرفتند. برای فریب ساکنان جوامع اروپایی منطقی و حتی ضروری نشان دادن جنگها و غارتهای استعماری و کشتار مردم مستعمرات چنین تبلیغ شد که گویا نژاد سفید و در هر حال اروپاییان، انسانهای برتر و مردم مستعمرات انسانهایی پستند و با میمونها قرابت دارند؛ لذا تصرف سرزمینهای آنان ضروری و مطیع ساختن و اسیر کردنشان مفید است و کشتار مردم مستعمرات نباید موجب تأسف شود.
 
به تدریج غارت استعماری به جای آنکه با دزدی دریایی، چپاول و کاربرد علنی و مستقیم زور انجام گیرد، با استفاده از مکانیسم بازار سرمایه داری صورت گرفت و می گیرد و بخش عمده از اقشار و طبقات گروهها و افراد در موقعیتهای مختلف اجتماعی، در جوامع سرمایه داری استعماری مؤثرتر و بیشتر از گذشته شریک دزد شدند و از غارت استعماری سود بردند، درحالی که خود را رفیق قافلۂ آزادی خواهان و عدالت جویان در جامعه بشری می دانستند (و میدانند).
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
  وابستگان به استعمار
   طبقه‌ی وابسته به استعمار
   جامعه مدنی چیست؟

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.