تغییراتی از سقوط شوروی در صحنه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
چکیده:
در جوامع سرمایه داری کلاسیک، طبقه سرمایه دار نوپا برای تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی و حقوقی خود با فئودالیسم به مبارزه پرداخت اما در جوامع مستعمراتی طبقه سرمایه دار برای حفظ منافع خود با زمینداران بزرگ رؤسای قبایل و سران مقامات دولتی ائتلاف کرده و با استعمار سرمایه داری کنار آمده.
تعداد کلمات: 1299 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
در جوامع سرمایه داری کلاسیک، طبقه سرمایه دار نوپا برای تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی و حقوقی خود با فئودالیسم به مبارزه پرداخت اما در جوامع مستعمراتی طبقه سرمایه دار برای حفظ منافع خود با زمینداران بزرگ رؤسای قبایل و سران مقامات دولتی ائتلاف کرده و با استعمار سرمایه داری کنار آمده.
تعداد کلمات: 1299 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: شاپور رواسانی
در نظریات کلاسیک امپریالیسم سرمایه داری، ارزیابی دقیق و مطابق با واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی از سرمایه داری به اصطلاح ملی طبقه متوسط مرفه و متمکن در جوامع مستعمراتی ارائه نمی گردد، بلکه در این مورد نیز داده های اجتماعی جوامع سرمایه داری کلاسیک در دوران مبارزه با فئودالیسم در کشورهای اروپای غربی بر اثر پیدایش رشد شیوه تولید سرمایه داری، به مستعمرات تعمیم داده شده و به مسئله سازش اقتصادی و سیاسی طبقه متوسط سرمایه دار و مالک در جوامع مستعمراتی با استعمار سرمایه داری توجهی نمی شود. در جوامع سرمایه داری کلاسیک، طبقه سرمایه دار نوپا برای تحکیم قدرت اقتصادی و سیاسی و حقوقی خود با فئودالیسم به مبارزه پرداخت اما در جوامع مستعمراتی طبقه سرمایه دار برای حفظ منافع خود با زمینداران بزرگ رؤسای قبایل و سران مقامات دولتی ائتلاف کرده و با استعمار سرمایه داری کنار آمده و نه فقط با آن تضادی آشتی ناپذیر ندارد بلکه شریک خرده پا و کارگزار محلی آن نیز هست، در حالی که تضاد طبقه زحمتکشان تهیدست با استعمار سرمایه داری، آشتی ناپذیر می ماند.
بررسی تاریخ تحولات اجتماعی در سرزمینهای مختلف از جمله مستعمرات ثابت می کند که هدف طبقات حاکم برای حفظ حکومت خود بر جامعه با استفاده از انواع و اقسام ترفندها و اقدامات سیاسی و فرهنگی و پلیسی، ادامه استثمار اقتصادی و حفظ و توسعه امتیازات مادی بوده، حتی اگر همه نظریات و بررسیهای اجتماعی انکار شود. این حقیقت تاریخی را نمی توان انکار کرد که در طول تاریخ و در همه جوامع، طبقات حاکم امتیازات و رفاه مادی بیشتری از بقیه طبقات اجتماعی داشته اند و برای حفظ این امتیازات و ثروتها یا مردم جامعه خود را بی خبر نگه داشته و فریب داده اند یا علیه مردم جامعه خود جنگیده اند.
با توجه به تغییراتی که به خصوص پس از سقوط دولت اتحاد جماهیر شوروی در صحنه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان رخ داده و سیاست جدید امپریالیسم سرمایه داری که تحت عنوان «جهانی شدن» در همه زمینه ها اجرا می گردد می توان گفت که دوران کودتاهای نظامی (دخالتهای مستقیم) در مستعمرات به پایان رسیده و سرمایه داری استعماری با توسعه پایگاه اجتماعی سلطه خود از طبقه وابسته به استعمار به اقشار فوقانی ثروتمند و مرفه طبقه متوسط در جوامع مستعمراتی و با کمک شرکا و کارگزاران اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محلی خود به غارت ثروتهای طبیعی و حاصل کار مردم مستعمرات ادامه می دهد.
هدف غایی و نهایی سرمایه داری استعماری از هجوم، لشکرکشی و سپس به کار بردن شیوه های متنوع و مختلف برای حفظ سلطه در جوامع مستعمراتی یا در یک مستعمره معین در طول تاریخ کلنیالیسم و امپریالیسم سرمایه داری و در دوره های مختلف تاریخی و شرایط متغیر اجتماعی در جوامع مستعمراتی حفظ سلطة اقتصادی به منظور ادامه غارت منابع اقتصادی و اجتماعی و طبیعی این سرزمینها بوده و هست.
کلنیلیستها و دول و انحصارات سرمایه داری استعماری به خاطر کسب منافع مادی به مستعمرات آمده اند و به این علت هم حاضر به ترک مستعمرات نیستند، اما برای ماندن» با نوعی «رفتن» موافقند و چنان که خود می گویند از نظر سیاسی و فرهنگی می روند تا از نظر اقتصادی بمانند و چون از نظر اقتصادی مانده اند از نظر سیاسی و فرهنگی نیز بازخواهند گشت.
بررسی تاریخ تحولات اجتماعی در سرزمینهای مختلف از جمله مستعمرات ثابت می کند که هدف طبقات حاکم برای حفظ حکومت خود بر جامعه با استفاده از انواع و اقسام ترفندها و اقدامات سیاسی و فرهنگی و پلیسی، ادامه استثمار اقتصادی و حفظ و توسعه امتیازات مادی بوده، حتی اگر همه نظریات و بررسیهای اجتماعی انکار شود. این حقیقت تاریخی را نمی توان انکار کرد که در طول تاریخ و در همه جوامع، طبقات حاکم امتیازات و رفاه مادی بیشتری از بقیه طبقات اجتماعی داشته اند و برای حفظ این امتیازات و ثروتها یا مردم جامعه خود را بی خبر نگه داشته و فریب داده اند یا علیه مردم جامعه خود جنگیده اند.
بیشتر بخوانید :سرمایه گذاری بر روی خودتان
با توجه به این حقایق می توان دریافت که چرا به خصوص در جوامع مستعمراتی که اختلاف اقتصادی شدید میان طبقه حاکم ثروتمند و طبقه زحمتکشان تهیدست وجود دارد و اختلاف و مبارزه طبقاتی اقتصادی مهمترین و اساسی ترین مسئله است. طبقات حاکم (وابسته به استعمار) و دول و انحصارات سرمایه داری انحصاری با همکاری یکدیگر با بکار بردن ترفندهای سیاسی و فرهنگی و در صورت لزوم زور، از طرح مسائل اساسی اقتصادی، علل اقتصادی فقر شدید و افزایش یابنده اکثریت زحمتکش و محروم و فساد مالی و ثروتهای افسانه ای اقلیت استثمارگر و ثروتمند جلوگیری می نمایند، اما نه فقط مخالفتی با طرح مسائل فرهنگی سیاسی و دینی تا جایی و به صورتی که منجر به طرح مسائل اساسی اقتصادی و بررسی و کشف علل فقراقتصادی توده های وسیع در جوامع مستعمراتی نگردد ندارند، بلکه با کمال شوق و علاقه از ادامه بحثهای پایان ناپذیر، بی خطر و ضرر سیاسی و فرهنگی که ضمن سرگرمی و مشغولیاتی برای کل جامعه است و افکار عمومی مردم را از مسائل اساسی اقتصادی منحرف میکند حمایت و استقبال می نمایند.
جدا دانستن اقتصاد از سیاست و فرهنگ نادرست و بی پایه و از آثار نفوذ و سلطه فرهنگ استعماری است. به نظر می رسد این حقیقت ساده قابل فهم باشد که هر تغییر در یک زمینه، تغییر در زمینه های دیگر را ایجاب می کند و به همراه دارد. در هیچ جامعه ای «توسعه سیاسی» بدون توسعه اقتصادی - اگر مراد از هر دو توسعه اصلاحات اساسی باشد مقدور نیست. اقدامات اقتصادی و سیاسی به طور متقابل بر هم اثر می گذارد و نمی توان حد فاصل و مرزی میان «سیاست» و «اقتصاد» کشید. کسانی که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی را دو مقوله جدا از هم وانمود می کنند یا اصولا با این مقولات آشنایی ندارند یا می کوشند اهداف خاص طبقاتی خود را در پشت پرده یک بحث عام کلی و سرگرم کننده پنهان کنند که در هر دو حال اقدامی به ضرر کل جامعه مستعمراتی است.
کلنیلیستها و دول و انحصارات سرمایه داری استعماری به خاطر کسب منافع مادی به مستعمرات آمده اند و به این علت هم حاضر به ترک مستعمرات نیستند، اما برای ماندن» با نوعی «رفتن» موافقند و چنان که خود می گویند از نظر سیاسی و فرهنگی می روند تا از نظر اقتصادی بمانند و چون از نظر اقتصادی مانده اند از نظر سیاسی و فرهنگی نیز بازخواهند گشت.
برای بسیج اراده آگاه طبقه زحمتکش تهیدست در جوامع مستعمراتی در جهت رهایی از سلطه جوامع سرمایه داری استعماری و غارتگری طبقه حاکم وابسته به استعمار از نظر اقتصادی، مظالم سیاسی و فرهنگی آنان، طرح مسائل اساسی اقتصادی چگونگی شیوه تولید و نظام اقتصادی، و بررسی علل فقر اکثریت و ثروت اقلیت یک مسئله ضروری است.
تعریف امپریالیسم سرمایه داری بدون قبول رابطه تاریخی و ساختاری میان بازارهای چهارگانه (کالا، سرمایه، کار و حیات انسانی) و عدم توجه به وحدت جنبه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بدون بررسی فرهنگ و سیاست استعماری و محدود ساختن بررسیها به عوامل پیدایش و توسعه آن در درون جوامع سرمایه داری کلاسیک و بدون بررسی اثرات سلطة امپریالیسم سرمایه داری بر جوامع مستعمراتی، تشکیل طبقه و دولت وابسته به استعمار و طبقه زحمتکشان تهیدست، تعریف نارساست. با توجه به نکات فوق می توان این حقیقت تاریخی را درک نمود که به علت همه جانبه بودن استعمار سرمایه داری محدود ساختن مبارزات رهایی بخش مردم مستعمرات به زمینه های فرهنگی و سیاسی، حاصلی جز شکست و ناکامی حتی در همان زمینه های فرهنگی و سیاسی ندارد؛ زیرا استعمار سرمایه داری و طبقه وابسته به استعمار (در چهره و لباس جدید با نفوذ حاکمیت در زمینه اقتصاد می توانند در زمینه های فرهنگی و سیاسی نیز مواضع از دست رفته را مجددا تصرف کنند (که در بسیاری از مستعمرات کرده اند).
اما با وجود همه رویدادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سطح جهانی، اعتراضات اجتماعی که در اکثر مستعمرات رخ می دهد، ثابت میکند که اولا سرمایه داری استعماری با وجود به کار بردن ابزارها و وسایل مدرن در جهت ترویج فرهنگ استعماری و با وجود ترفندهای سیاسی و استفاده از انواع سلاحها قادر به کنترل و خفه کردن مبارزات طبقه زحمتکشان تهیدست در مستعمرات برای دفاع از حق حیات نیست و نخواهد بود؛ دیگر این که انقلابات آینده در مستعمرات به علت افزایش فقر عامه در این جوامع با اعلام خواستهای عمومی در زمینه اقتصاد (اعتراض به فقر عامه) آغاز و با هدف خروج از شیوه تولید مستعمراتی، تشکیل جمهوری اجتماعی و در حقیقت رهایی قطعی از غارت و سلطه استعمارگران و پادوهای محلیشان ادامه خواهد یافت.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
جدا دانستن اقتصاد از سیاست و فرهنگ نادرست و بی پایه و از آثار نفوذ و سلطه فرهنگ استعماری است. به نظر می رسد این حقیقت ساده قابل فهم باشد که هر تغییر در یک زمینه، تغییر در زمینه های دیگر را ایجاب می کند و به همراه دارد. در هیچ جامعه ای «توسعه سیاسی» بدون توسعه اقتصادی - اگر مراد از هر دو توسعه اصلاحات اساسی باشد مقدور نیست. اقدامات اقتصادی و سیاسی به طور متقابل بر هم اثر می گذارد و نمی توان حد فاصل و مرزی میان «سیاست» و «اقتصاد» کشید. کسانی که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی را دو مقوله جدا از هم وانمود می کنند یا اصولا با این مقولات آشنایی ندارند یا می کوشند اهداف خاص طبقاتی خود را در پشت پرده یک بحث عام کلی و سرگرم کننده پنهان کنند که در هر دو حال اقدامی به ضرر کل جامعه مستعمراتی است.
کلنیلیستها و دول و انحصارات سرمایه داری استعماری به خاطر کسب منافع مادی به مستعمرات آمده اند و به این علت هم حاضر به ترک مستعمرات نیستند، اما برای ماندن» با نوعی «رفتن» موافقند و چنان که خود می گویند از نظر سیاسی و فرهنگی می روند تا از نظر اقتصادی بمانند و چون از نظر اقتصادی مانده اند از نظر سیاسی و فرهنگی نیز بازخواهند گشت.
برای بسیج اراده آگاه طبقه زحمتکش تهیدست در جوامع مستعمراتی در جهت رهایی از سلطه جوامع سرمایه داری استعماری و غارتگری طبقه حاکم وابسته به استعمار از نظر اقتصادی، مظالم سیاسی و فرهنگی آنان، طرح مسائل اساسی اقتصادی چگونگی شیوه تولید و نظام اقتصادی، و بررسی علل فقر اکثریت و ثروت اقلیت یک مسئله ضروری است.
تعریف امپریالیسم سرمایه داری بدون قبول رابطه تاریخی و ساختاری میان بازارهای چهارگانه (کالا، سرمایه، کار و حیات انسانی) و عدم توجه به وحدت جنبه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بدون بررسی فرهنگ و سیاست استعماری و محدود ساختن بررسیها به عوامل پیدایش و توسعه آن در درون جوامع سرمایه داری کلاسیک و بدون بررسی اثرات سلطة امپریالیسم سرمایه داری بر جوامع مستعمراتی، تشکیل طبقه و دولت وابسته به استعمار و طبقه زحمتکشان تهیدست، تعریف نارساست. با توجه به نکات فوق می توان این حقیقت تاریخی را درک نمود که به علت همه جانبه بودن استعمار سرمایه داری محدود ساختن مبارزات رهایی بخش مردم مستعمرات به زمینه های فرهنگی و سیاسی، حاصلی جز شکست و ناکامی حتی در همان زمینه های فرهنگی و سیاسی ندارد؛ زیرا استعمار سرمایه داری و طبقه وابسته به استعمار (در چهره و لباس جدید با نفوذ حاکمیت در زمینه اقتصاد می توانند در زمینه های فرهنگی و سیاسی نیز مواضع از دست رفته را مجددا تصرف کنند (که در بسیاری از مستعمرات کرده اند).
اما با وجود همه رویدادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سطح جهانی، اعتراضات اجتماعی که در اکثر مستعمرات رخ می دهد، ثابت میکند که اولا سرمایه داری استعماری با وجود به کار بردن ابزارها و وسایل مدرن در جهت ترویج فرهنگ استعماری و با وجود ترفندهای سیاسی و استفاده از انواع سلاحها قادر به کنترل و خفه کردن مبارزات طبقه زحمتکشان تهیدست در مستعمرات برای دفاع از حق حیات نیست و نخواهد بود؛ دیگر این که انقلابات آینده در مستعمرات به علت افزایش فقر عامه در این جوامع با اعلام خواستهای عمومی در زمینه اقتصاد (اعتراض به فقر عامه) آغاز و با هدف خروج از شیوه تولید مستعمراتی، تشکیل جمهوری اجتماعی و در حقیقت رهایی قطعی از غارت و سلطه استعمارگران و پادوهای محلیشان ادامه خواهد یافت.
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)
بیشتر بخوانید :
شرکتهای چندملیتی چه میخواهند؟
آشنایی با آیات اقتصادی قرآن کریم
شش ضرورت اجرای اقتصاد مقاومتی