فلسفه‌ی تاریخ بری

نوشته‌ها‌ی بری را همچون یک اثبات گرا در نظریه‌ی تاریخی، ولی اثبات گرایی آشفته و نامنسجم، نشان می دهد. تاریخ نزد او، به شیوه ی حقیقی اثبات گرایانه، عبارت است از تجمع واقعیات جدا که می توان هریک را بدون...
پنجشنبه، 20 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه‌ی تاریخ بری
ذهن فلسفی جان بری نیرومندی نبود
 
چکیده:
نوشته‌ها‌ی بری را همچون یک اثبات گرا در نظریه‌ی تاریخی، ولی اثبات گرایی آشفته و نامنسجم، نشان می دهد. تاریخ نزد او، به شیوه ی حقیقی اثبات گرایانه، عبارت است از تجمع واقعیات جدا که می توان هریک را بدون رجوع به دیگران آشکار کرد یا به جستار در آنها پرداخت.
 
تعداد کلمات: 1878 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
 
فلسفه‌ی تاریخ بری
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
جان بری ذهن فلسفی نیرومندی نداشت اما فلسفه زیاد خوانده بود و درک میکرد که مسائل فلسفی با تحقیق تاریخی پیوند دارد. بنابراین، کارش حالتی از خود آگاهی به خود گرفت. او در مقدمه ی کتابش به نام تاریخ یونان به نحو غیر عادی تصدیق میکند که کتاب از دیدگاه خود او نگارش یافته است. بری در دیباچه ای بر اثر گیبن که به ویراستاری خود اوست، دربارهی اصولی که در ویرایش کتاب به کار برده است، توضیح می دهد و در چند مقاله ی پراکنده ی دیگر درباره ی نکات نظریه ی تاریخی بحث می کند. همچنین به تألیف آثاری نیمه فلسفی از قبیل کتابی تاریخی دربارهی اندیشه ی ترقی و کتاب کوتاه تری موسوم به تاریخ آزادی فکر اقدام کرده است.
 تأثیری که بند آخر این رساله بر خواننده می گذارد، دردناک است. بری در دوازده سال پیش از آن، با زحمت فراوان، به مفهوم تاریخ به عنوان دانش فرد نایل آمده بود. او در اوایل آن روند پی برد که این مفهوم برای شأن و ارزش فکر تاریخی ضرورت می یابد. ولی، در سال ۱۹۱۶، به حدی از آن چه کشف کرده ناخشنود است که حاضر می شود آن را رها کند و در نفس این فردیت عنصری غیر عقلانی (به سبب قرضی بودن) در جهان ببیند و ابراز امیدواری کند که با سیر علم روزی از میان برود. چنانچه او اندیشه ی خود را محکم حفظ میکرد، پی می برد که هم این امید واهی بود (زیرا او در صفحات قبل ثابت کرده بود که حوادث، به معنایی که او از این کلمه در نظر داشت، لزوما باید روی دهند)، هم این که با دل بستن به آن او به حرفه ی تاریخی خود خیانت میکرد.
این نوشته‌ها بری را همچون یک اثبات گرا در نظریه‌ی تاریخی، ولی اثبات گرایی آشفته و نامنسجم، نشان می دهد. تاریخ نزد او، به شیوه ی حقیقی اثبات گرایانه، عبارت است از تجمع واقعیات جدا که می توان هریک را بدون رجوع به دیگران آشکار کرد یا به جستار در آنها پرداخت. به این ترتیب، او کار بسیار عجیب روزآمد کردن نظر گین را با حاشیه نویسی انجام داد و به این ترتیب بر مجموعه ی عظیم معرفتی که از قبل در صفحات تاریخ گین وجود داشت، وقایع بی شمار و در ضمن مستم را اضافه کرد، بی آن که گمان کند که به راستی کشف این واقعیات از طرز فکر تاریخی ای بسیار متفاوتی از طرز فکر گیبن ناشی شده است؛ نتیجه ی امر بی شباهت به افزودن ساکسیفون به عنوان یک ساز اصلی به سرودهای چند نفری دوره ی الیزابت نبود. او هرگز حس نکرد که افزودن یک واقعه ی جدید به مجموعه ای از واقعیات قدیمی موجب تغییر شکل کل واقعیت های قدیمی می شود. از نظر خوانندگان انگلیسی، این دید از تاریخ که شامل قطعات پراکنده بود، بیان کلاسیک خود را در تاریخ های کمبریج، اعم از جدید، قرون وسطایی و باستان، یا تألیفات عظیمی که در آنها فصول، و گاه حتی بخشهای یک فصل، به قلم های مختلف نگارش می یابد و وظیفه ی مونتاژ ثمرهی این تولی عظیم در یک کل واحد به ویراستار محول می شود پیدا می کند. بری یکی از ویراستاران به شمار می آمد، اگرچه طرح اصلی مدیون لرد اکتن، یک نسل جلو تر، بود.

   بیشتر بخوانید:   مکتب تاریخ نگاری شام

اگر تطور فکر بری را دربارهی اصول و روش های تاریخ دنبال کنیم، پی می بریم که او در سال ۱۹۰۰ هنوز از بررسی بقای امپراتوری شرقی بر طبق قواعد سفت و سخت اثبات گرایی خرسند بوده است؛ یعنی بررسی یک حادثه نه به عنوان حادثه ای منحصر به فرد، بلکه به عنوان نمونه ای از یک نوع خاص، و بیان آن با کشف علتی که نه فقط بر آن، بلکه بر هر حادثه ای از همان نوع عام قابل تطبیق باشد. در این جا روش دقیقا روش علوم تجربی طبیعی است که با منطق اثبات گرایانه تحلیل شده است. بری طغیان علیه این روش را در ۱۹۰۳ که نطق افتتاحیهی استادی خود را در کمبریح ایراد کرد، آغاز کرده بود. او در آن نطق اعلام کرد که اندیشه ی تاریخی، چنان که ما اکنون آن را می فهمیم، در جهان چیز جدیدی است و قدمتی بیش و کم یکصدساله دارد: به هیچ وجه شبیه علوم طبیعی نیست و مشخصات خاص خود را دارد و به بشریت دید تازه ای از جهان و انبار جدیدی از سلاح های فکری عرضه می کند. به گفته ی وی، هنگامی که امکانات این حالت فکری جدید را نسبت به جهان بشری که در آن زندگی میکنیم دریابیم، چه ها که نمی توانیم بکنیم. در این جا منحصر به فرد بودین فکر تاریخی به وضوح دیده و به قدرت بیان شده است، ولی هنگامی که بری ادامه می دهد و می پرسد این چیز جدید چیست؟ پاسخ می دهد: «تاریخ فقط یک علم است، نه کم تر و نه بیشتر». این نطق ذهنی را به نمایش میگذارد که بین دو مفهوم پاره پاره شده است: یکی، مفهوم مبهم ولی نیرومند تمایز میان تاریخ و علم؛ دیگر، مفهوم روشن و فلج کننده ی یکسانی غیر قابل تمایز آنها. بری برای خلاصی خود از مفهوم دوم تلاش زیادی کرد، اما موفق نشد.
 جان بری ذهن فلسفی نیرومندی نداشت اما فلسفه زیاد خوانده بود و درک میکرد که مسائل فلسفی با تحقیق تاریخی پیوند دارد. بنابراین، کارش حالتی از خود آگاهی به خود گرفت. او در مقدمه ی کتابش به نام تاریخ یونان به نحو غیر عادی تصدیق میکند که کتاب از دیدگاه خود او نگارش یافته است. بری در دیباچه ای بر اثر گیبن که به ویراستاری خود اوست، دربارهی اصولی که در ویرایش کتاب به کار برده است، توضیح می دهد و در چند مقاله ی پراکنده ی دیگر درباره ی نکات نظریه ی تاریخی بحث می کند. همچنین به تألیف آثاری نیمه فلسفی از قبیل کتابی تاریخی دربارهی اندیشه ی ترقی و کتاب کوتاه تری موسوم به تاریخ آزادی فکر اقدام کرده است.
بری سال بعد، آگاه از شکست خویش، در نطقی دربارهی جایگاه تاریخ جدید در دورنمای شناخت حمله را از سر گرفت. او می پرسد، آیا تاریخ صرفا خزانه ای از واقعیات است که برای استفاده ی جامعه شناسان انباشته شده، یا رشته ی مستقلی است که باید به خاطر خودش مطالعه شود؟ او نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد، زیرا می بیند که سو آلی فلسفی است و درک میکند که بنابراین در صلاحیت او نیست، ولی تا حد پاسخ گفتن به آن بر شالودهی فرض پیش می رود. اگر فلسفه ی طبیعت گرا را ملاک قرار بدهیم، به گمان من، باید نتیجه بگیریم که جایگاه تاریخ، در چارچوب چنین نظامی فرع بر جامعه شناسی با مردم شناسی است.... اما بنابر تعبیر ایده آلیستی شناخت، و ضع فرق می کند.... اگر فکر نه نتیجه روند طبیعت بلکه پیش فرض آن باشد، حاصل این می شود که تاریخ، که فکر ممیز و نیروی هدایت کننده ی آن است، به گونه ای از اندیشه ها تعلق دارد که با اندیشه های قلمرو طبیعت متفاوت است و تعبیری متفاوت می طلبد.) در این جا آن را رها می کند. این لحظه ای چشمگیر در تطور ذهن او بود. اعتقاد وی به شأن و ارزش اندیشه ی تاریخی در تعارضی آشکار با تربیت و اصول اثبات گرایانه ی او قرار داشت. با تعهدی که به خدمت تاریخ داشت، نتایج را پذیرفت.
 
در سال ۱۹۰۹، رساله ای دربارهی داروینیسم و تاریخ انتشار داد و تعمدة به این ایده که حوادث تاریخی را می توان با مراجعه به قوانین کلی بیان کرد، حمله کرد. همسانیها، آری؛ قوانین عام، نه. آنچه واقعا آنها را تعیین میکند تصادف بخت» است. مثالهای آن «مرگ ناگهانی یک رهبر، ازدواج بدون ثمره» و به طورکلی عملکرد قاطع فردیت است که جامعه شناسی به غلط آن را حذف میکند تا کار خود را جهت ادغام تاریخ برای همگونی با علم آسان کند. «فصل تصادفات» همه جا به سان عنصری مزاحم وارد فرایندهای تاریخی می شود. او در رساله ای به نام بینی کلئوپاترا (۱۹۱۶) همین فکر را تکرار میکند. تاریخ با تسلسلهای محلی از آن قبیل که بن مایه ی علم را تشکیل میدهد، تعیین نمی شود؛ بلکه «برخورد اتفاقی دو یا چند سلسله علل مستقل» آن را تعیین میکند. در این جا حتی کلمات بحیر بری پژواک کلمات کو رنو در رسالهى ملاحظاتی در سیر افکار و حوادث در عصر جدید (پاریس، ۱۸۷۲) است، که او در آن مفهوم بخت را، بر اساس فرق میان «علل عام» و علل خاص»، تبیین میکند و بخت به عنوان «استقلال دوجانبه ی چند سلسله علت و معلول که تصادفأ به هم بر خورد کرده اند» تعریف می شود. یادداشت بری در «اندیشهی ترقی» همراه با حاشیه ای بر «داروینیسم و تاریخ» نشان می دهد که او ممکن است نظریه ی خود را از کورنو گرفته باشد، اما به هر حال، با اشاره به این نکته که چیزی که صرفا تصادفی باشد تاریخی از آن نمی تواند وجود داشته باشد، آن را توسعه می دهد. او معتقد است که وظیفه راستین تاریخ تمیز دادن لازم از عرضی محض است. بری با افزودن این اصل به نظریه ی کورنو، که تا جایی که تاریخ فردی است همه چیز در آن عرضی است و هیچ چیز لازم نیست، آن را توسعه می دهد یا بهتر بگوییم تحلیل می کند، اما پس از روشن کردن منظورش مقاله خود را با این اظهار نظر به پایان می برد هر چه زمان پیشتر می رود، اهمیت امور عرضی در تکامل بشر کم تر خواهد شد و بخث قدرت کمتری در مسیر حوادث خواهد داشت.
 
تأثیری که بند آخر این رساله بر خواننده می گذارد، دردناک است. بری در دوازده سال پیش از آن، با زحمت فراوان، به مفهوم تاریخ به عنوان دانش فرد نایل آمده بود. او در اوایل آن روند پی برد که این مفهوم برای شأن و ارزش فکر تاریخی ضرورت می یابد. ولی، در سال ۱۹۱۶، به حدی از آن چه کشف کرده ناخشنود است که حاضر می شود آن را رها کند و در نفس این فردیت عنصری غیر عقلانی (به سبب قرضی بودن) در جهان ببیند و ابراز امیدواری کند که با سیر علم روزی از میان برود. چنانچه او اندیشه ی خود را محکم حفظ میکرد، پی می برد که هم این امید واهی بود (زیرا او در صفحات قبل ثابت کرده بود که حوادث، به معنایی که او از این کلمه در نظر داشت، لزوما باید روی دهند)، هم این که با دل بستن به آن او به حرفه ی تاریخی خود خیانت میکرد.
 
این نتیجه گیری مصیبت بار که او هرگز از آن بر نگشت، ناشی از این واقعیت بود که او به جای آن که فردیت را جوهر حقیقی فرایند تاریخی تصور کند، هرگز آن را بیش از دخالتی جزئی و اتفاقی در توالی هایی که در ساختار عام خود توالیهای علی هستند، تصور نکرده بود. فردیت برای او فقط به عنوان امری غیر معمول، استثنایی و وقفه در سیر عادی حوادثی معنی میداد که به طور على تعیین شده و به طور علمی قابل درک باشد. ولی برای خودش میدانست یا در سال ۱۹۰۴ می دانست که تاریخ از حوادثی که به طور على تعیین و به طور علمی قابل درک باشند، تشکیل نمی شود. اینها اندیشه هایی مناسب برای تفسیر طبیعت اند و تاریخ، همان طور که او در آن وقت به درستی میگفت، «تفسیری متفاوت می طلبد». چنانچه او اندیشه های رساله ی قبلی خود را به طور منطقی تدوین می کرد، به این نتیجه می رسید که فردیت، به جای آن که فقط گاه و بیگاه به صورت عارضی و حادثی در تاریخ ظاهر شود، درست آن چیزی است که تاریخ از آن ساخته شده است. آنچه مانع رسیدن او به این نتیجه شد، این پیشداوری اثبات گرایانه اش بود که فردیت به خودی خود غیر قابل فهم است و در نتیجه تعمیم های علم تنها صورت ممکن معرفت به شمار می آید.
 
به این ترتیب، بری بعد از پی بردن به این که فلسفه ی «ایده آلیستی» تنها فلسفه ای است که می تواند برای امکان دانش تاریخی به حساب آورده شود، بار دیگر به فلسفه ی «طبیعت گرا»، که سعی کرده بود آن را بی اعتبار کند، بازگشت. عبارت «قرضی بودن تاریخ» سقوط نهایی تفکر او را بیان میکند. عرضی بودن؛ یعنی غیر قابل فهم بودن و عترضی بودن تاریخ نامی است برای نقش فرد» که از پشت عینک اثبات گرایی دیده شده است، زیرا برای آن هیچ چیز قابل فهم نیست مگر آن که عام باشد. پرفسور نورمن ه . بینز، جانشین بری در مقام استاد ارشد تاریخ اواخر روم و بیزانس، از «عقیدهی مخرب عضی بودن در تاریخ» که در اواخر عمر بری بینش تاریخی او را تیره کرد، به تلخی یاد کرده است. این انتقاد صحیح است. بری بهترین کار خود را تحت الهام اعتقاد به خودمختاری و رفعت فکر تاریخی انجام داده بود؛ ولی فضای اثبات گرایی که ذهن او در آن شکل گرفته بود، این عقیده را سست کرد، و موضوع معرفت تاریخی را به سطح چیزی تقلیل داد که دقیقا به سبب آن که موضوع فکر علمی بود، قابل فهم نبود.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  تاریخ اندیشه
  بررسی تاریخ و اندیشه های نهضت حروفیه
  سیری کوتاه در فلسفه‌ی تاریخ

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط