عدالت محوري ترين « اصل» حكومت امام علي (ع)
حكومت در ديدگاه مكتب اسلام و فرهنگ حكومت علوي از مهم ترين ابزارهاي نيل جامعه به كمال و تعالي است. از آن جا كه حيات بشري در اين دنيا از منظر فرهنگ اسلامي ابزاري براي رسيدن به كمال است و آن چه براي انسان اصالت دارد كمال جاويدان است لذا حكومت نيز مي تواند وسيله مناسبي براي نيل به اين هدف باشد؛ زيرا حكومت هم امكانات اين رشد و تعالي را به گونه اي جامع در اختيار دارد و هم مي تواند زمينه استفاده از هر نوع امكاني را فراهم سازد.
از تعابير حضرت (علیه السّلام) اينگونه استفاده مي شود كه حكومت وقتي مي تواند راهنماي رسيدن به كمال باشد كه خود در مسير عدالت تحقق امنيت تامين رفاه و زمينه سازي براي تربيت انساني گام بردارد والا اگر حكومت به سوي بي عدالتي و خودكامگي گام بردارد و در آن از امنيت هاي مختلف كه زمينه ساز آرامش دروني و بيروني انسان ها است خبري نباشد و توان تامين رفاه و آسايش مردم را با تدبير درست در زمينه هاي مختلف اقتصادي نداشته باشد و هم چنين در جهت خودسازي و انسان سازي گام برندارد نه تنها وسيله اي براي نيل جامعه به اهداف عالي نيست بلكه به مانعي بزرگ براي رشد بشر تبديل مي شود. نگاه به تاريخ حكومت ها گواه بر اين مدعا است كه صدها نوع آن در شرق و غرب اين عالم آمدند و رفتند و تمدن هاي مختلف را پايه گذاري كردند و اين تمدن ها مسير صعود و نزول خود را پشت سرگذاشتند و با داشتن پيشرفت هايي در زمينه هايي مادي هنوز تمدن بشري داراي علم بدون اخلاق قدرت منهاي عدالت و ماديت فاقد معنويت است. امام علي (علیه السّلام) حكومت را وسيله اي براي تحقق عدالت امنيت رفاه و تربيت جامعه و امري ضروري مي داند و اگر به اين پيام امام المتقين (علیه السّلام) عمل مي شد تاريخ شاهد انحراف انسان از مسير هدايت الهي نبود و تمدن امروز بشري با شاخصه علم همراه با اخلاق ماديت عجين با معنويت و قدرت آميخته با عدالت شناخته مي شد.
عدالت امنيت رفاه و آسايش و تربيت از مهم ترين اهداف حكومت از ديدگاه نهج البلاغه است كه اهداف ديگر را پوشش مي دهد. از اين ميان نگاهي به «عدالت» مي افكنيم.
محوري ترين اصلي كه امام علي (علیه السّلام) آن را مبناي قبول حكومت معرفي مي كند و آن را براي هر حكومتي لازم مي داند عدالت است:
«لولا حضور الحاضر... ما اخذ الله علي العلما الا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاريها و لسقيت آخرها بكاس اولها1.»
«اگر خداوند از عالمان پيمان سخت نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگر و گرسنگي ستم ديده آرام و قرار نگيرند بي درنگ رشته حكومت را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم و چون گذشته خود را به كناري مي كشيدم.»
از اين كلام به خوبي فهميده مي شود كه نفس حكومت براي امام (علیه السّلام) هدف نبوده بلكه براي تحقق عدالت اقامه حق و ازاله باطل به حكومت به عنوان وسيله اي كارساز مي نگرد. در جاي ديگر وجود مودت و همدلي در جامعه را كه نشان از رابطه متقابل ميان حكومت و مردم است و مشروعيت يك نظام را مشخص مي كند نتيجه اقامه عدل معرفي كرده و مي فرمايد:
و ان افضل قره عين الولاه استقامه العدل في البلاد و ظهور موده الرعيه. و انه لاتظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم ولا تصح نصيحتهم الا بحيطتهم علي ولاه امورهم و قله استثقال دولهم و ترك استبطا انقطاع مدتهم 2.»
«همانا برترين چشم روشني زمامداران برقراري عدل در شهرها و آشكارشدن محبت مردم به رهبر است كه محبت دل هاي رعيت جز با پاكي قلب ها پديد نمي آيد و خيرخواهي آنان زماني است كه با رغبت و شوق پيرامون رهبر را بگيرند و حكومت بار سنگيني را بر دوش رعيت نگذاشته باشد و طولاني شدن مدت زمامداري بر مردم ناگوار نباشد».
تاكيد ديگري در سخنان آن حضرت (علیه السّلام) كه حكومت را فقط و فقط براي برقراري عدل مي خواست تا در سايه آن جامعه به كمال دست يابد قضيه برخورد عبدالله بن عباس با ايشان است هنگامي كه كفش خود را پينه مي زد. حضرت (علیه السّلام) از ابن عباس مي پرسد: «ما قيمه هذا النعل» و ابن عباس پاسخ مي دهد: «لا قيمه لها».
از پاسخ ابن عباس معلوم مي شود كه كفش بسيار كهنه بوده است؛ ولي امام (علیه السّلام) بياني دارد كه ارزش حكومت بدون عدالت را به همه مي فهماند:
«والله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا. 3»
«سوگند به خدا كه همين كفش كهنه و پاره بي ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اين كه حقي را با آن به پا دارم يا باطلي را دفع كنم.»
مردم از مكنونات قلبي انسان ها كم تر با خبرند لذا در انجام بعضي كارها يكديگر را متهم مي كنند. از جمله كارهايي كه در ذهن مردم انسان ها را متهم مي كند تلاش براي كسب قدرت و رسيدن به حكومت است؛ اما خداوند تبارك و تعالي از خطورات قلبي انسان آگاه است و انسان نمي تواند در پيشگاه خداي متعال مكنونات قلبي خود را غير از آن چه هست معرفي كند لذا حضرت (علیه السّلام) براي اين كه نيت واقعي و قلبي خود را از قبول حكومت به درستي بيان كرده باشد آن را در پيشگاه خداوند اين گونه بيان مي فرمايد:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا مناقسه في سلطان و لا التماس شي من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيا من المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك. 4»
«خدايا! تو مي داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت حكومت دنيا و ثروت نبود بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر كنيم تا بندگان ستم ديده ات در امن و امان زندگي كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا شود.»
در ادامه اين كلام حضرت (علیه السّلام) با بيان صفات و ويژگي هاي لازم براي جانشيني پيامبر(ص) اولويت هاي خود را در احراز اين جايگاه بيان مي فرمايد:
«الهم اني اول من اناب و سمع واجاب لم يسبقني الا رسول الله (ص) بالصلاه و قد علمتم انه لا ينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدما و المغانم والاحكام و امامه المسلمين البخيل فتكون في الموالهم نهمته ولا الجاهل فيضلهم بجهله ولاالجافي فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم و لاالمرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع و لاالمعطل للسنه فيهلك الامه 5.»
«خدايا! من نخستين كسي هستم كه به تو روي آورد و دعوت تو را شنيد و اجابت كرد. در نماز كسي از من جز رسول خدا(ص) پيشي نگرفت. همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را عهده دار شود تا در اموال آنان حريص گردد و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود مسلمانان را به گمراهي كشاند و ستم كار نيز نمي تواند رهبر مردم باشد كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند و نه كسي كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل مي كند و گروهي را برگروهي تقدم مي دارد و رشوه خوار در قضاوت نمي تواند امام باشد؛ زيرا براي داوري با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال و حق را به صاحبان آن نمي رساند و آن كسي كه سنت پيامبر اكرم را ضايع مي كند لياقت رهبري ندارد؛ زيرا امت اسلامي را به هلاكت مي كشاند.»
وقتي هدف تحقق عدالت باشد بخيل نادان ستم كار غيرعادل رشوه خوار و ضايع كننده سنت پيامبر(ص) نمي تواند اين مسئوليت را عهده دار باشد. اين افراد هر كدام به نوعي حق اين منصب را ضايع خواهند كرد. لذا انتخاب ايشان براي عهده دار بودن اين منصب مصداق «وضع الشي علي موضعه» كه معناي عدالت است نخواهد بود.
اهدافي كه حضرت (علیه السّلام) در اين خطبه به عنوان فلسفه حكومت بيان فرمود (بازگرداندن نشانه هاي دين در جايگاه خود ظهور اصلاح در سرزمين ها امنيت بندگان ستم ديده و اجراي مقررات و حدود تعطيل و فراموش شده دين) جز در بستر و سايه عدالت فراگير محقق نخواهد شد6.
در واقع جامعه اي كه عدالت در آن بر پا نيست فاقد حيات انساني و زندگي معنوي است (العدل حياه) 7 و ديانتي كه در آن اهتمام به برقراري عدالت نيست مايه گمراهي است (العدل حياه الاحكام) 8 و حكومتي كه هدف آن عدالت نيست و در راه برقراري عدالتي همه جانبه و فراگير گام نمي زند در مسير هلاكت است (عدل السلطان حياه الرعيه و صلاح البريه) 9.
امام (علیه السّلام) هدف اساسي حكومت والاترين ارزش در جامعه و اصل بنيادي در جهت گيري هاي حكومتي را عدالت مي داند و عدالت اجتماعي اقتصادي و قضايي را بهترين خدمت به جامعه معرفي مي كند. امام (علیه السّلام) حتي در مقايسه بين عدل و جود عدل را افضل معرفي مي كند كه عدل حركت مطابق اصل و قابل تحقق توسط همگان است. اما جود مسيري خاص براي گروهي خاص است.
امام (علیه السّلام) عدالت را سبب عافيت. سلامت و كرامت جامعه معرفي مي فرمايد:
والبستكم العافيه من عدلي 10
مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم
نكته قابل توجه اين كه از كلام امام (علیه السّلام) فهميده مي شود كه عدالت يك نمود دروني دارد و يك نمود بيروني. كسي مي تواند عدالت را در نمود بيروني آن يعني جامعه به خوبي تحقق بخشد كه در اجراي آن در درون خود موفق شده باشد. حضرت (علیه السّلام) در توصيف بهترين بندگان خدا مي فرمايد:
(بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا بنده اي است كه) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن كه هواي نفس را از دل بيرون رانده است حق را مي شناساند و به آن عمل مي كند11.
عدالت در ديدگاه امام (علیه السّلام) آن قدر ارزش دارد كه بهايي هم چون جان مولا را مي طلبد و مولا اين بها را براي بيان ارزش عدالت مي پردازد12. (منبع: خط مشي هاي سياسي نهج البلاغه محمد مهدي ماندگار دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)
/س
از تعابير حضرت (علیه السّلام) اينگونه استفاده مي شود كه حكومت وقتي مي تواند راهنماي رسيدن به كمال باشد كه خود در مسير عدالت تحقق امنيت تامين رفاه و زمينه سازي براي تربيت انساني گام بردارد والا اگر حكومت به سوي بي عدالتي و خودكامگي گام بردارد و در آن از امنيت هاي مختلف كه زمينه ساز آرامش دروني و بيروني انسان ها است خبري نباشد و توان تامين رفاه و آسايش مردم را با تدبير درست در زمينه هاي مختلف اقتصادي نداشته باشد و هم چنين در جهت خودسازي و انسان سازي گام برندارد نه تنها وسيله اي براي نيل جامعه به اهداف عالي نيست بلكه به مانعي بزرگ براي رشد بشر تبديل مي شود. نگاه به تاريخ حكومت ها گواه بر اين مدعا است كه صدها نوع آن در شرق و غرب اين عالم آمدند و رفتند و تمدن هاي مختلف را پايه گذاري كردند و اين تمدن ها مسير صعود و نزول خود را پشت سرگذاشتند و با داشتن پيشرفت هايي در زمينه هايي مادي هنوز تمدن بشري داراي علم بدون اخلاق قدرت منهاي عدالت و ماديت فاقد معنويت است. امام علي (علیه السّلام) حكومت را وسيله اي براي تحقق عدالت امنيت رفاه و تربيت جامعه و امري ضروري مي داند و اگر به اين پيام امام المتقين (علیه السّلام) عمل مي شد تاريخ شاهد انحراف انسان از مسير هدايت الهي نبود و تمدن امروز بشري با شاخصه علم همراه با اخلاق ماديت عجين با معنويت و قدرت آميخته با عدالت شناخته مي شد.
عدالت امنيت رفاه و آسايش و تربيت از مهم ترين اهداف حكومت از ديدگاه نهج البلاغه است كه اهداف ديگر را پوشش مي دهد. از اين ميان نگاهي به «عدالت» مي افكنيم.
محوري ترين اصلي كه امام علي (علیه السّلام) آن را مبناي قبول حكومت معرفي مي كند و آن را براي هر حكومتي لازم مي داند عدالت است:
«لولا حضور الحاضر... ما اخذ الله علي العلما الا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاريها و لسقيت آخرها بكاس اولها1.»
«اگر خداوند از عالمان پيمان سخت نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگر و گرسنگي ستم ديده آرام و قرار نگيرند بي درنگ رشته حكومت را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم و چون گذشته خود را به كناري مي كشيدم.»
از اين كلام به خوبي فهميده مي شود كه نفس حكومت براي امام (علیه السّلام) هدف نبوده بلكه براي تحقق عدالت اقامه حق و ازاله باطل به حكومت به عنوان وسيله اي كارساز مي نگرد. در جاي ديگر وجود مودت و همدلي در جامعه را كه نشان از رابطه متقابل ميان حكومت و مردم است و مشروعيت يك نظام را مشخص مي كند نتيجه اقامه عدل معرفي كرده و مي فرمايد:
و ان افضل قره عين الولاه استقامه العدل في البلاد و ظهور موده الرعيه. و انه لاتظهر مودتهم الا بسلامه صدورهم ولا تصح نصيحتهم الا بحيطتهم علي ولاه امورهم و قله استثقال دولهم و ترك استبطا انقطاع مدتهم 2.»
«همانا برترين چشم روشني زمامداران برقراري عدل در شهرها و آشكارشدن محبت مردم به رهبر است كه محبت دل هاي رعيت جز با پاكي قلب ها پديد نمي آيد و خيرخواهي آنان زماني است كه با رغبت و شوق پيرامون رهبر را بگيرند و حكومت بار سنگيني را بر دوش رعيت نگذاشته باشد و طولاني شدن مدت زمامداري بر مردم ناگوار نباشد».
تاكيد ديگري در سخنان آن حضرت (علیه السّلام) كه حكومت را فقط و فقط براي برقراري عدل مي خواست تا در سايه آن جامعه به كمال دست يابد قضيه برخورد عبدالله بن عباس با ايشان است هنگامي كه كفش خود را پينه مي زد. حضرت (علیه السّلام) از ابن عباس مي پرسد: «ما قيمه هذا النعل» و ابن عباس پاسخ مي دهد: «لا قيمه لها».
از پاسخ ابن عباس معلوم مي شود كه كفش بسيار كهنه بوده است؛ ولي امام (علیه السّلام) بياني دارد كه ارزش حكومت بدون عدالت را به همه مي فهماند:
«والله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا. 3»
«سوگند به خدا كه همين كفش كهنه و پاره بي ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اين كه حقي را با آن به پا دارم يا باطلي را دفع كنم.»
مردم از مكنونات قلبي انسان ها كم تر با خبرند لذا در انجام بعضي كارها يكديگر را متهم مي كنند. از جمله كارهايي كه در ذهن مردم انسان ها را متهم مي كند تلاش براي كسب قدرت و رسيدن به حكومت است؛ اما خداوند تبارك و تعالي از خطورات قلبي انسان آگاه است و انسان نمي تواند در پيشگاه خداي متعال مكنونات قلبي خود را غير از آن چه هست معرفي كند لذا حضرت (علیه السّلام) براي اين كه نيت واقعي و قلبي خود را از قبول حكومت به درستي بيان كرده باشد آن را در پيشگاه خداوند اين گونه بيان مي فرمايد:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا مناقسه في سلطان و لا التماس شي من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيا من المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك. 4»
«خدايا! تو مي داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت حكومت دنيا و ثروت نبود بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر كنيم تا بندگان ستم ديده ات در امن و امان زندگي كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا شود.»
در ادامه اين كلام حضرت (علیه السّلام) با بيان صفات و ويژگي هاي لازم براي جانشيني پيامبر(ص) اولويت هاي خود را در احراز اين جايگاه بيان مي فرمايد:
«الهم اني اول من اناب و سمع واجاب لم يسبقني الا رسول الله (ص) بالصلاه و قد علمتم انه لا ينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدما و المغانم والاحكام و امامه المسلمين البخيل فتكون في الموالهم نهمته ولا الجاهل فيضلهم بجهله ولاالجافي فيقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فيتخذ قوما دون قوم و لاالمرتشي في الحكم فيذهب بالحقوق و يقف بها دون المقاطع و لاالمعطل للسنه فيهلك الامه 5.»
«خدايا! من نخستين كسي هستم كه به تو روي آورد و دعوت تو را شنيد و اجابت كرد. در نماز كسي از من جز رسول خدا(ص) پيشي نگرفت. همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را عهده دار شود تا در اموال آنان حريص گردد و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود مسلمانان را به گمراهي كشاند و ستم كار نيز نمي تواند رهبر مردم باشد كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند و نه كسي كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل مي كند و گروهي را برگروهي تقدم مي دارد و رشوه خوار در قضاوت نمي تواند امام باشد؛ زيرا براي داوري با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال و حق را به صاحبان آن نمي رساند و آن كسي كه سنت پيامبر اكرم را ضايع مي كند لياقت رهبري ندارد؛ زيرا امت اسلامي را به هلاكت مي كشاند.»
وقتي هدف تحقق عدالت باشد بخيل نادان ستم كار غيرعادل رشوه خوار و ضايع كننده سنت پيامبر(ص) نمي تواند اين مسئوليت را عهده دار باشد. اين افراد هر كدام به نوعي حق اين منصب را ضايع خواهند كرد. لذا انتخاب ايشان براي عهده دار بودن اين منصب مصداق «وضع الشي علي موضعه» كه معناي عدالت است نخواهد بود.
اهدافي كه حضرت (علیه السّلام) در اين خطبه به عنوان فلسفه حكومت بيان فرمود (بازگرداندن نشانه هاي دين در جايگاه خود ظهور اصلاح در سرزمين ها امنيت بندگان ستم ديده و اجراي مقررات و حدود تعطيل و فراموش شده دين) جز در بستر و سايه عدالت فراگير محقق نخواهد شد6.
در واقع جامعه اي كه عدالت در آن بر پا نيست فاقد حيات انساني و زندگي معنوي است (العدل حياه) 7 و ديانتي كه در آن اهتمام به برقراري عدالت نيست مايه گمراهي است (العدل حياه الاحكام) 8 و حكومتي كه هدف آن عدالت نيست و در راه برقراري عدالتي همه جانبه و فراگير گام نمي زند در مسير هلاكت است (عدل السلطان حياه الرعيه و صلاح البريه) 9.
امام (علیه السّلام) هدف اساسي حكومت والاترين ارزش در جامعه و اصل بنيادي در جهت گيري هاي حكومتي را عدالت مي داند و عدالت اجتماعي اقتصادي و قضايي را بهترين خدمت به جامعه معرفي مي كند. امام (علیه السّلام) حتي در مقايسه بين عدل و جود عدل را افضل معرفي مي كند كه عدل حركت مطابق اصل و قابل تحقق توسط همگان است. اما جود مسيري خاص براي گروهي خاص است.
امام (علیه السّلام) عدالت را سبب عافيت. سلامت و كرامت جامعه معرفي مي فرمايد:
والبستكم العافيه من عدلي 10
مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم
نكته قابل توجه اين كه از كلام امام (علیه السّلام) فهميده مي شود كه عدالت يك نمود دروني دارد و يك نمود بيروني. كسي مي تواند عدالت را در نمود بيروني آن يعني جامعه به خوبي تحقق بخشد كه در اجراي آن در درون خود موفق شده باشد. حضرت (علیه السّلام) در توصيف بهترين بندگان خدا مي فرمايد:
(بهترين و محبوبترين بنده نزد خدا بنده اي است كه) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن كه هواي نفس را از دل بيرون رانده است حق را مي شناساند و به آن عمل مي كند11.
عدالت در ديدگاه امام (علیه السّلام) آن قدر ارزش دارد كه بهايي هم چون جان مولا را مي طلبد و مولا اين بها را براي بيان ارزش عدالت مي پردازد12. (منبع: خط مشي هاي سياسي نهج البلاغه محمد مهدي ماندگار دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)
پي نوشت :
. 1 نهج البلاغه خطبه 3
. 2 نهج البلاغه نامه 53
. 3 نهج البلاغه خ 33
. 4 نهج البلاغه خ 131
. 5 همان
. 6 همين مطلب را حضرت (علیه السّلام) در كلام ديگري بيان مي فرمايد: «جعل الله سبحانه العدل قواما للانام و تنزيها من المظالم والاثام او تسنيه للاسلام» و در جاي ديگر مي فرمايد: «بالعدل تصلح الرعيه» (ص 237).
7 تا. 9 سيدجلال الدين محدث شرح فارسي غرر و دررآمدي ج 7 ص 236 و
. 10 نهج البلاغه خ 86
/س