یا علی تو بارانی
حضرت رحمه للعالمين (صلّی الله عليه و آله و سلّم): «اي علي! تو چونان باراني؛ مردم بايد در طلب تو باشند و نه تو در پي آنان».
عشق به علي يكي از بهترين نمونههاي عشق به انسانها در طول تاريخ است و علي در زمره معدود شخصيتهايي است كه بيشترين عاشق را در جهان داشته و دارد.
اما جالب اين بود كه معاويه كه با پول همه را ميخريد، از اين محبوبيت در شگفت مانده بود. بعدها كه بر تخت سلطنت تكيه زد، دوستداران علي را جمع ميكرد و از آنان ميپرسيد براي چه علي را دوست داريد. حسادت معاويه نسبت به محبوبيت علي عامل اين پرسشها بود.
زني شجاع با نام دارميه حجونيه كه زني مدافع حريم ولايت بود و مردم را در صفين به حمايت از امام علي فراميخواند، يكي از كساني بود كه از سوي معاويه به شام فراخوانده شد.
معاويه از او پرسيد: ميداني چرا تو را به شام خواندم؟ گفت: نه. گفت: براي اينكه بدانم، براي چه علي را دوست داشتي و با من كينه ورزيدي؟
اين زن روي چند نكته انگشت نهاد:
نخست آن كه امام علي (علیه السّلام) با مردم به عدالت رفتار ميكرد و آنچه در اختيار داشت به تساوي ميان مردم تقسيم ميكرد.
مهمتر آنكه، من او را دوست داشتم به خاطر اينكه رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) ولايت را براي او قرار داد. (عقد له رسولالله منالولاء). ديگر آنكه امام علي (علیه السّلام) دوستدار مسكينان و فقيران بود.
معاويه باز پرسيد: آيا علي را ديدي؟ چگونه بود؟
دارميه گفت: من او را چنان ديدم كه حكومت او را نفريفته بود، آنچنان كه تو را فريفته است.
معاويه پرسيد: آيا سخنان او را هم شنيدي؟ گفت: آري چنان سخن ميگفت كه زنگ از دل ميسترد، آنچنان كه روغن جداره طشت را سفيد ميكند.
معاويه پرسيد: اكنون به چه چيزي نيازي داري؟
گفت: يكصد شتر سرخ موي كه با آن خردان را سير كنم و نزد بزرگان آبروداري.
معاويه گفت: در آن صورت آيا جاي علي را در دل تو ميگيرم؟
گفت: به هيچ روي.
معاويه گفت: به خدا سوگند اگر علي زنده بود يك شتر هم به تو نميداد.
زن گفت: آري حتي يك موي از مال مسلمانان را به من نميبخشيد (العقد الفريد، ج1، ص: 353)
اين گوشهاي از محبوبيت عليبنابيطالب نزد مردمان بود.
همه مورخان قرآن گفتهاند كه ايشان سوگند ياد كردند كه از منزل جز براي نمازجمعه خارج نخواهند شد،مگر اينكه قرآن را جمع و تدوين كنند و در اختيار جامعه قراردهند. حضرت اين كار را انجام دادند، چون علاوه بر كتابت وحي، نسخهاي براي خود مينوشتند. حضرت آن نسخه را در مدت كوتاهي مدون كردند و به جامعه اسلامي در زمان خلافت عثمان عرضه داشتند. در اينجا بايد دقت داشته باشيم كه بحث از نرمش تاريخساز حضرت در ميان است. از آنجا كه هياتي از جانب عثمان به سرپرستي زيدبن ثابت مسئوليت جمع و تدوين قرآن را عهدهدار شده بودند، آنان مصحف حضرت را محترمانه نپذيرفتند.
بعدها از تفسير قرآن شهرستاني پي ميبريم كه علت يا بخش اعظم علت اين كار اين بوده است كه مصحف حضرت داراي حاشيهها و اشارههاي به معاصران بوده و صحابه باك از آن داشتند كه باعث بحث و نظريهها و رد و قبولهايي در جامعه اسلامي بشود. باري! حضرت اين عمل؛ يعني اين نپذيرفتن مصحفشان را تاب و تحمل آوردند و به مصحفي كه آن هيات تدوين ميكرده به نوعي غير رسمي نظارت خود را اعمال كردند تا اينكه در حدود سال 28هجري اين مصحف در 6نسخه به خط كوفي بينقطه و نشان و بسيار دشوار خوان آن زمان منتشر شد.
برخي از مجموعههاي حديث اين حديث را نقل كردهاند كه حضرت فرمودند: اگر به من همان مسئوليتي (جمع و تدوين جمعي قرآن) را كه به عثمان داده شده بود، ميدادند همان كار را ميكردم كه عثمان و هيات زير نظر او انجام دادند. اين خويشتنداري و اين همراهي با رأي اكثريت تا زماني كه از جاده حق و انصاف عدول نكردهاند، بسيار قابل توجه است.
نمونهاي ديگر داريم كه حضرت در مسائل فقهي و تاريخي با خلفا رايزني داشتند و به رايزني آنها پاسخ ميدادند. عبارت تاريخي معروفي هست كه از عمر، خليفه دوم نقل شده است: «لولا علي لهلك عمر»: اگر علي و رأي او نبود، عمر گمراه شده بود. چنانكه گفته شد، اين حديث در بسياري از مجموعههاي حديثي اهل سنت و تشيع نقل شده است. يك چهره فرااعتقادي از حضرت هم در آثار ايشان و بر سر همه نهجالبلاغه و صحيفه علوي مشهود است. ترجمه نهجالبلاغه به زبانهاي متعدد كه به ويژه در عصر حاضر صورت گرفته، شخصيت تاريخساز حضرت را به عنوان متفكري بيهمتا به جهانيان نشان داده است. حتي كتابهايي به قلم غير مسلمانان درباره حضرت بر مبناي نهجالبلاغه نوشته شده است.
با اين همه ، چند و چوني در كار اين پاسخ ميتوان آورد و بر آن شد كه همين چگونگي و ساختار را در شامگاهان نيز ميتوان يافت. آنچه شامگاهان را از سپيدهدمان جدا ميدارد و باز ميشناساند،نكتهاي است نغز و ويژگياي والا؛ در سپيده دمان، وارونه شامگاهان، گرايش و سويمندي با روز و روشنايي است. سپيده دمان نويدگر و مژدهآور آن است كه شب و تاريكي به پايان خواهد آمد و روز و روشنايي خواهد رخشيد و جهان تيره دژم را فر و فروغ خواهد بخشيد.
آدمي نيز، اگر روشن روي باشد و گلشن خوي، روز آويز است و شب گريز؛ سپيدي را سپند ميشمارد و سياهي را تباه ميانگارد؛ زيرا سپيدي، روشنايي را به يكبارگي، بازپس ميدهد و باز ميتابد؛ اما سياهي آن را، يكسره مياوبارد (ميبلعد) و در خود نهفته ميدارد. ميتوانيم گفت: آن گشاده دستي است راد؛ ليك اين تنگ چشمي است پست نهاد؛ آن روشني جان را فراياد ميآورد و مينوي برين را؛ اين تيرگي تن را و دوزخ زمين را.
آري! از آن است كه سپيدهدمان بهترين زمان است و زمان آسمان همان است؛ نيز هم از آن است كه مردان گرانسنگ درد را با سپيده، اين روشنگر دل و ديده، پيوندي است تنگ و بيدريغ و درنگ.
در آن ميان، اما تنها يك مرد را ميشناسم؛ مردي مهرافروز روز و سالارسپند سپيدي كه آغاز و انجامش با سپيدهدمان، به گونهاي ساختاري و سرشتين، پيوسته است؛ مردي كه سپيدهدمان، در خجستهترين خانه جهان چشم به زندگي فراگشوده است و نيز سپيدهدمان، در پاكترين جاي مزگت، در محراب نيايش، چشم فروبسته است؛ مرد سپيدي و سپيده؛ مرد روشنايي و روز؛ مردي بيهمال و همانند كه دست ناپاك سياهي و شب تارك تابناكش را به خود دركشيد و از آن خون همايون كه فرو ريخت، سپيدي را به سرخي درآميخت و هنگامهاي آنچنان برانگيخت كه تا شامگاهان آفرينش، آرام نخواهد گرفت و فرجام نخواهد يافت. آن مرد مولا علياست كه درودهاي خداي بر او باد!
اگر به هر كس پيمان حكومت ببنديد من هم يكي از شما هستم و شنواترين و مطيعترين شما هستم. باز هم اضافه ميكنم كه اگر مشاور مردم باشم، بهتر است كه حاكم مردم باشم.” يكي از ويژگيهاي شخصيتي حضرت اين است كه بهرغم اعتقاد به شايستگي خويش براي حكومت معتقد بود كه هرگز حكومت را به دست نخواهد گرفت مگر اينكه 3 شرط داشته باشد:
1 - رضايت مسلمانان به حكومت امام
2 - بيعت مسلمانان با امام
3 - علني بودن بيعت در مسجد.
اين روايت را طبري نقل كرده است. ممكن است جامعهاي به حكومتي رضايت نداشته باشد يا رضايت داشته باشد؛ اما بهلحاظ حقوقي بيعت نكرده باشد يا بيعت كرده باشد؛ اما بيعتاش علني نباشد. حضرت دراينباره ميفرمايند، اگر مردم به حكومتش راضي نباشند، هرگز حكومت نخواهد كرد؛ اما رضايت مردم نيز بايد مسير روشني داشته باشد و از طريق يك بيعت علني و در مسجد شكل گيرد. باز هم از ويژگيهاي حكومتي حضرت اين بود كه هيچ كس مجبور نبود كه با حضرت بيعت كند و آنان كه بيعت نكرده بودند، الزامي بر اطاعت نداشتند، مگر اينكه عليه حكومت مشروع قيام مسلحانه كنند.
به اينسان، در اخلاق حكومتي امام آزادي اجتماعي و امنيت اجتماعي مخالف اصل اساسي بود. حضرت در يكي از نامههايش به شيعيان خود مينويسد: «من با رسول خدا عهد بستم و رسول خدا هم با من عهد بست و فرمود يا پسر ابيطالب! تو ولايت امت را برعهده داري اما اگر در كمال آرامش و عافيت به تو رأي دادند و با رضايت به حكومت اجماع كردند، به حكومتشان قيام كن و هرگاه ديدي كه نسبت به حكومت تو اختلافنظر دارند، آنان را با همه آنچه كه هستند، واگذار.”
در جاهاي ديگري هم شبيه همين ديدگاه وجود دارد، مثلاً در جايي پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايند: «اي علي! تو چونان باراني. مردم بايد در طلب تو باشند و نه تو در پي آنان.” به حضرت اعتراض ميكردند كه چرا شما در بحث سياست و حكومت به زور متوسل نميشويد؟ ميدانيد كه جنگهاي امام، جنگهايي بر سر حكومت نبود؛ بلكه جنگ با شورشيان بود؛ يعني امام بر سر اين بحث نميكردند كه چه كسي حكومت كند؛ بلكه سخن اين بود كه اكنون كه مردم به رضايت به امام رأي دادهاند، حكومت مشروع نبايد مورد هجوم مسلحانه قرار گيرد.
امام در پاسخ كساني كه از وي توسل به خشونت را متوقع بودند، در جايي ميفرمايند: «فرق يك امام با پيامبر در اين است كه پيامبر براي گسترش دين خودش مجبور به درگيري با مشركان بود؛ اما در درون جامعه اسلامي اكنون مردم حق و باطل را ميشناسند و چون ميشناسند، مختارند كه بپذيرند يا نپذيرند.”
نيز به همين دليل حضرت ميفرمايند: «امام مثل كعبه است. مردم دور كعبه ميگردند و نه كعبه دور مردم.” اما در جايي در پاسخ طلحه و زبير ميفرمايند: «بهخدا قسم من در خلافت نظري نداشتم و در ولايت غرضي و طلبي نداشتم و لكن شما مرا خوانديد و مرا مجبور به پذيرش حكومت كرديد.” حضرت از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل ميكنند كه: «من از پيامبر شنيدم كه هر كس به اين امت حكومت كند در قيامت دستانش بر گردنش بسته ميشود و مورد سؤال قرار ميگيرد. نتيجه اعمالش منتشر ميشود، آنگاه اگر عادل بود نجات پيدا ميكند و اگر جائر بود گرفتار عذاب ميشود.”
درواقع حضرت علي با اين بيان ميخواهند بگويند كه حكومت حتي عادلانهاش هم سخت است درست به همين دليل ميفرمايند كه: «با من بيعت كرديد درحالي كه من به اين بيعت خرسند و شادمان نبودم. خدا ميداند كه من از حكومت درميان امت محمد اكراه داشتم.”
پرهيز از دنياگرايي: يكي از مشكلات اخلاقي جامعه، دنياگرايي، رفاهطلبي و فزونخواهي اعراب فاتح بود. امام (علیه السّلام) در پي خطبههاي خود در اينباره به تفصيل سخن گفته و مردم را از دنياگرايي پرهيز داده است. حتي امام (علیه السّلام) طي نامههايي به كارگزارانش آنان را از نشستن بر سر سفرههاي رنگين نهي نموده است.
نهجالبلاغه مملو از اينقبيل كلمات است. امام (علیه السّلام) در برخي از خطبهها به صراحت مردم مخاطب خود را بهدليل دنياطلبي سرزنش ميكند. در قسمتي از خطبه 113 نهجالبلاغه آمده است: «ياد مرگ از دلهاي شما رفته است و آرزوهاي فريبنده جاي آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده، و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده... شما را چه ميشود كه به اندك دنيا كه بهدست ميآوريد، شاد ميشويد و از بسيار آخرت كه از دستتان ميرود، اندوهناك نميگرديد؟...”
تبيين دين: امامعلي (علیه السّلام) بسيار كوشش ميكرد با مطرح كردن سنت رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و احياي اصول و فروع فراموش شده دين، جامعه را بهسمت اصلاح هدايت كند. اشاره به عمل به كتاب خدا و سنت رسولالله- كه هم در شوراي 6نفره از طرف عمر، مطرح نمود و هم در طول زندگي مطرح ميفرمود- نكته مهمي در سياستهاي اصلاحي آن حضرت است. امام (علیه السّلام) در يكي از نخستين خطبههايش فرمود: «من سنت پيامبر را در ميان شما پياده خواهم كرد.”
دوري از بدعت در دين: امام (علیه السّلام) از مفهوم بدعت پرهيز جدي داشته است. وي در خطبه 145 ميفرمايد: «هيچ بدعتي را پديد نياوردند، جز كه با آن سنتي را رها كردند. پس خود را از بدعت واپاييد و راه راست را بپيماييد.”
عدالت اقتصادي: علي (علیه السّلام) مردم را در عطا برابر نهاد و كسي را بر كسي برتري نداد و موالي را چنان عطا داد كه عرب اصيل را. در اين باب با او سخن گفتند. پس در حالي كه چوبي از زمين برداشت و آن را ميان دو انگشتان خود نهاد، فرمود: «تمام قرآن را تلاوت كردم و براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق به اندازه اين چوب برتري نيافتم.” علي (علیه السّلام) ابهتهاي كاذب سياسي و اقتصادي را درهم شكست و فرمود: «چه بسيار افراد صاحب هيمنه و بزرگيفروش كه علي (علیه السّلام) آنان را كوچك كرد.” و در روز دوم خلافتش در رابطه با ثروتهاي بادآورده فرمود: «بهخدا قسم اگر ببينم كه به مهر زنان يا بهاي كنيزكان رفته باشد، آن را بازميگردانم كه در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد.”
كتابت حديث: يكي از انحرافات مهمي كه بهطور اصولي سبب ايجاد انحرافات ديگري شد منع احاديث رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) در زمان خلفا بود و امام علي (علیه السّلام) با صلابت و استواري هرچه تمامتر در مقابل آنان ايستاد و به فرزندان و شيعيانش دستور نقل احاديث پيامبر را صادر نمود و فرمود: «قيدوا العلم» و فرمود: «همديگر را زيارت كنيد و پيرامون حديث با هم به مذاكره بپردازيد و نگذاريد كه حديث مندرس شود.” و فرمود: هرگاه حديث را مينويسيد، حتماً سندش را هم ذكر نماييد. پس اگر حق بود، شما هم در اجر و پاداش آن شريك هستيد و اگر ناحق و باطل بود، مسئوليتش برعهده گويندهاش است و بر شما چيزي نيست.”
و بالاخره عليبن ابيطالب (علیه السّلام) خليفهاي پارسا و امامي غمخوار امت و عالمي آشنا به كتاب خدا و سنت رسولالله بود كه ميخواست مسلماني را از بدعتهايي كه در آن راه يافته بود، بزدايد و سيرت پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم) را تازه كند. قبل از شهادتش فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! مبادا با گفتن پياپي “امير مؤمنان كشته شد، امير مؤمنان كشته شد» در خون مسلمانان غوطهور شويد.
بههوش باشيد كه به خونخواهي من جز از قاتلم هيچ كسي نبايد كشته شود. هرگاه از اين ضربت جان دادم، ژرف بنگريد كه در برابر ضربت او به يك ضربت بسنده كنيد. مبادا كه آن مرد مثله شود كه من خود از رسولالله كه درود خدا بر او و خاندانش باد شنيدم كه ميفرمود: «از مثله كردن هر چند سگي گزنده باشد، بپرهيزيد.”
منبع: روزنامه همشهری
/خ
چرا علي (علیه السّلام) محبوب بود؟
عشق به علي يكي از بهترين نمونههاي عشق به انسانها در طول تاريخ است و علي در زمره معدود شخصيتهايي است كه بيشترين عاشق را در جهان داشته و دارد.
اما جالب اين بود كه معاويه كه با پول همه را ميخريد، از اين محبوبيت در شگفت مانده بود. بعدها كه بر تخت سلطنت تكيه زد، دوستداران علي را جمع ميكرد و از آنان ميپرسيد براي چه علي را دوست داريد. حسادت معاويه نسبت به محبوبيت علي عامل اين پرسشها بود.
زني شجاع با نام دارميه حجونيه كه زني مدافع حريم ولايت بود و مردم را در صفين به حمايت از امام علي فراميخواند، يكي از كساني بود كه از سوي معاويه به شام فراخوانده شد.
معاويه از او پرسيد: ميداني چرا تو را به شام خواندم؟ گفت: نه. گفت: براي اينكه بدانم، براي چه علي را دوست داشتي و با من كينه ورزيدي؟
اين زن روي چند نكته انگشت نهاد:
نخست آن كه امام علي (علیه السّلام) با مردم به عدالت رفتار ميكرد و آنچه در اختيار داشت به تساوي ميان مردم تقسيم ميكرد.
مهمتر آنكه، من او را دوست داشتم به خاطر اينكه رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) ولايت را براي او قرار داد. (عقد له رسولالله منالولاء). ديگر آنكه امام علي (علیه السّلام) دوستدار مسكينان و فقيران بود.
معاويه باز پرسيد: آيا علي را ديدي؟ چگونه بود؟
دارميه گفت: من او را چنان ديدم كه حكومت او را نفريفته بود، آنچنان كه تو را فريفته است.
معاويه پرسيد: آيا سخنان او را هم شنيدي؟ گفت: آري چنان سخن ميگفت كه زنگ از دل ميسترد، آنچنان كه روغن جداره طشت را سفيد ميكند.
معاويه پرسيد: اكنون به چه چيزي نيازي داري؟
گفت: يكصد شتر سرخ موي كه با آن خردان را سير كنم و نزد بزرگان آبروداري.
معاويه گفت: در آن صورت آيا جاي علي را در دل تو ميگيرم؟
گفت: به هيچ روي.
معاويه گفت: به خدا سوگند اگر علي زنده بود يك شتر هم به تو نميداد.
زن گفت: آري حتي يك موي از مال مسلمانان را به من نميبخشيد (العقد الفريد، ج1، ص: 353)
اين گوشهاي از محبوبيت عليبنابيطالب نزد مردمان بود.
علي (علیه السّلام) در بطن تاريخ
همه مورخان قرآن گفتهاند كه ايشان سوگند ياد كردند كه از منزل جز براي نمازجمعه خارج نخواهند شد،مگر اينكه قرآن را جمع و تدوين كنند و در اختيار جامعه قراردهند. حضرت اين كار را انجام دادند، چون علاوه بر كتابت وحي، نسخهاي براي خود مينوشتند. حضرت آن نسخه را در مدت كوتاهي مدون كردند و به جامعه اسلامي در زمان خلافت عثمان عرضه داشتند. در اينجا بايد دقت داشته باشيم كه بحث از نرمش تاريخساز حضرت در ميان است. از آنجا كه هياتي از جانب عثمان به سرپرستي زيدبن ثابت مسئوليت جمع و تدوين قرآن را عهدهدار شده بودند، آنان مصحف حضرت را محترمانه نپذيرفتند.
بعدها از تفسير قرآن شهرستاني پي ميبريم كه علت يا بخش اعظم علت اين كار اين بوده است كه مصحف حضرت داراي حاشيهها و اشارههاي به معاصران بوده و صحابه باك از آن داشتند كه باعث بحث و نظريهها و رد و قبولهايي در جامعه اسلامي بشود. باري! حضرت اين عمل؛ يعني اين نپذيرفتن مصحفشان را تاب و تحمل آوردند و به مصحفي كه آن هيات تدوين ميكرده به نوعي غير رسمي نظارت خود را اعمال كردند تا اينكه در حدود سال 28هجري اين مصحف در 6نسخه به خط كوفي بينقطه و نشان و بسيار دشوار خوان آن زمان منتشر شد.
برخي از مجموعههاي حديث اين حديث را نقل كردهاند كه حضرت فرمودند: اگر به من همان مسئوليتي (جمع و تدوين جمعي قرآن) را كه به عثمان داده شده بود، ميدادند همان كار را ميكردم كه عثمان و هيات زير نظر او انجام دادند. اين خويشتنداري و اين همراهي با رأي اكثريت تا زماني كه از جاده حق و انصاف عدول نكردهاند، بسيار قابل توجه است.
نمونهاي ديگر داريم كه حضرت در مسائل فقهي و تاريخي با خلفا رايزني داشتند و به رايزني آنها پاسخ ميدادند. عبارت تاريخي معروفي هست كه از عمر، خليفه دوم نقل شده است: «لولا علي لهلك عمر»: اگر علي و رأي او نبود، عمر گمراه شده بود. چنانكه گفته شد، اين حديث در بسياري از مجموعههاي حديثي اهل سنت و تشيع نقل شده است. يك چهره فرااعتقادي از حضرت هم در آثار ايشان و بر سر همه نهجالبلاغه و صحيفه علوي مشهود است. ترجمه نهجالبلاغه به زبانهاي متعدد كه به ويژه در عصر حاضر صورت گرفته، شخصيت تاريخساز حضرت را به عنوان متفكري بيهمتا به جهانيان نشان داده است. حتي كتابهايي به قلم غير مسلمانان درباره حضرت بر مبناي نهجالبلاغه نوشته شده است.
مرد سپيدهدمان
با اين همه ، چند و چوني در كار اين پاسخ ميتوان آورد و بر آن شد كه همين چگونگي و ساختار را در شامگاهان نيز ميتوان يافت. آنچه شامگاهان را از سپيدهدمان جدا ميدارد و باز ميشناساند،نكتهاي است نغز و ويژگياي والا؛ در سپيده دمان، وارونه شامگاهان، گرايش و سويمندي با روز و روشنايي است. سپيده دمان نويدگر و مژدهآور آن است كه شب و تاريكي به پايان خواهد آمد و روز و روشنايي خواهد رخشيد و جهان تيره دژم را فر و فروغ خواهد بخشيد.
آدمي نيز، اگر روشن روي باشد و گلشن خوي، روز آويز است و شب گريز؛ سپيدي را سپند ميشمارد و سياهي را تباه ميانگارد؛ زيرا سپيدي، روشنايي را به يكبارگي، بازپس ميدهد و باز ميتابد؛ اما سياهي آن را، يكسره مياوبارد (ميبلعد) و در خود نهفته ميدارد. ميتوانيم گفت: آن گشاده دستي است راد؛ ليك اين تنگ چشمي است پست نهاد؛ آن روشني جان را فراياد ميآورد و مينوي برين را؛ اين تيرگي تن را و دوزخ زمين را.
آري! از آن است كه سپيدهدمان بهترين زمان است و زمان آسمان همان است؛ نيز هم از آن است كه مردان گرانسنگ درد را با سپيده، اين روشنگر دل و ديده، پيوندي است تنگ و بيدريغ و درنگ.
در آن ميان، اما تنها يك مرد را ميشناسم؛ مردي مهرافروز روز و سالارسپند سپيدي كه آغاز و انجامش با سپيدهدمان، به گونهاي ساختاري و سرشتين، پيوسته است؛ مردي كه سپيدهدمان، در خجستهترين خانه جهان چشم به زندگي فراگشوده است و نيز سپيدهدمان، در پاكترين جاي مزگت، در محراب نيايش، چشم فروبسته است؛ مرد سپيدي و سپيده؛ مرد روشنايي و روز؛ مردي بيهمال و همانند كه دست ناپاك سياهي و شب تارك تابناكش را به خود دركشيد و از آن خون همايون كه فرو ريخت، سپيدي را به سرخي درآميخت و هنگامهاي آنچنان برانگيخت كه تا شامگاهان آفرينش، آرام نخواهد گرفت و فرجام نخواهد يافت. آن مرد مولا علياست كه درودهاي خداي بر او باد!
امام و اخلاق حكمراني
اگر به هر كس پيمان حكومت ببنديد من هم يكي از شما هستم و شنواترين و مطيعترين شما هستم. باز هم اضافه ميكنم كه اگر مشاور مردم باشم، بهتر است كه حاكم مردم باشم.” يكي از ويژگيهاي شخصيتي حضرت اين است كه بهرغم اعتقاد به شايستگي خويش براي حكومت معتقد بود كه هرگز حكومت را به دست نخواهد گرفت مگر اينكه 3 شرط داشته باشد:
1 - رضايت مسلمانان به حكومت امام
2 - بيعت مسلمانان با امام
3 - علني بودن بيعت در مسجد.
اين روايت را طبري نقل كرده است. ممكن است جامعهاي به حكومتي رضايت نداشته باشد يا رضايت داشته باشد؛ اما بهلحاظ حقوقي بيعت نكرده باشد يا بيعت كرده باشد؛ اما بيعتاش علني نباشد. حضرت دراينباره ميفرمايند، اگر مردم به حكومتش راضي نباشند، هرگز حكومت نخواهد كرد؛ اما رضايت مردم نيز بايد مسير روشني داشته باشد و از طريق يك بيعت علني و در مسجد شكل گيرد. باز هم از ويژگيهاي حكومتي حضرت اين بود كه هيچ كس مجبور نبود كه با حضرت بيعت كند و آنان كه بيعت نكرده بودند، الزامي بر اطاعت نداشتند، مگر اينكه عليه حكومت مشروع قيام مسلحانه كنند.
به اينسان، در اخلاق حكومتي امام آزادي اجتماعي و امنيت اجتماعي مخالف اصل اساسي بود. حضرت در يكي از نامههايش به شيعيان خود مينويسد: «من با رسول خدا عهد بستم و رسول خدا هم با من عهد بست و فرمود يا پسر ابيطالب! تو ولايت امت را برعهده داري اما اگر در كمال آرامش و عافيت به تو رأي دادند و با رضايت به حكومت اجماع كردند، به حكومتشان قيام كن و هرگاه ديدي كه نسبت به حكومت تو اختلافنظر دارند، آنان را با همه آنچه كه هستند، واگذار.”
در جاهاي ديگري هم شبيه همين ديدگاه وجود دارد، مثلاً در جايي پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميفرمايند: «اي علي! تو چونان باراني. مردم بايد در طلب تو باشند و نه تو در پي آنان.” به حضرت اعتراض ميكردند كه چرا شما در بحث سياست و حكومت به زور متوسل نميشويد؟ ميدانيد كه جنگهاي امام، جنگهايي بر سر حكومت نبود؛ بلكه جنگ با شورشيان بود؛ يعني امام بر سر اين بحث نميكردند كه چه كسي حكومت كند؛ بلكه سخن اين بود كه اكنون كه مردم به رضايت به امام رأي دادهاند، حكومت مشروع نبايد مورد هجوم مسلحانه قرار گيرد.
امام در پاسخ كساني كه از وي توسل به خشونت را متوقع بودند، در جايي ميفرمايند: «فرق يك امام با پيامبر در اين است كه پيامبر براي گسترش دين خودش مجبور به درگيري با مشركان بود؛ اما در درون جامعه اسلامي اكنون مردم حق و باطل را ميشناسند و چون ميشناسند، مختارند كه بپذيرند يا نپذيرند.”
نيز به همين دليل حضرت ميفرمايند: «امام مثل كعبه است. مردم دور كعبه ميگردند و نه كعبه دور مردم.” اما در جايي در پاسخ طلحه و زبير ميفرمايند: «بهخدا قسم من در خلافت نظري نداشتم و در ولايت غرضي و طلبي نداشتم و لكن شما مرا خوانديد و مرا مجبور به پذيرش حكومت كرديد.” حضرت از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل ميكنند كه: «من از پيامبر شنيدم كه هر كس به اين امت حكومت كند در قيامت دستانش بر گردنش بسته ميشود و مورد سؤال قرار ميگيرد. نتيجه اعمالش منتشر ميشود، آنگاه اگر عادل بود نجات پيدا ميكند و اگر جائر بود گرفتار عذاب ميشود.”
درواقع حضرت علي با اين بيان ميخواهند بگويند كه حكومت حتي عادلانهاش هم سخت است درست به همين دليل ميفرمايند كه: «با من بيعت كرديد درحالي كه من به اين بيعت خرسند و شادمان نبودم. خدا ميداند كه من از حكومت درميان امت محمد اكراه داشتم.”
اصلاحات علوي
پرهيز از دنياگرايي: يكي از مشكلات اخلاقي جامعه، دنياگرايي، رفاهطلبي و فزونخواهي اعراب فاتح بود. امام (علیه السّلام) در پي خطبههاي خود در اينباره به تفصيل سخن گفته و مردم را از دنياگرايي پرهيز داده است. حتي امام (علیه السّلام) طي نامههايي به كارگزارانش آنان را از نشستن بر سر سفرههاي رنگين نهي نموده است.
نهجالبلاغه مملو از اينقبيل كلمات است. امام (علیه السّلام) در برخي از خطبهها به صراحت مردم مخاطب خود را بهدليل دنياطلبي سرزنش ميكند. در قسمتي از خطبه 113 نهجالبلاغه آمده است: «ياد مرگ از دلهاي شما رفته است و آرزوهاي فريبنده جاي آن را گرفته. دنيا بيش از آخرت مالكتان گرديده، و اين جهان، آن جهان را از يادتان برده... شما را چه ميشود كه به اندك دنيا كه بهدست ميآوريد، شاد ميشويد و از بسيار آخرت كه از دستتان ميرود، اندوهناك نميگرديد؟...”
تبيين دين: امامعلي (علیه السّلام) بسيار كوشش ميكرد با مطرح كردن سنت رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و احياي اصول و فروع فراموش شده دين، جامعه را بهسمت اصلاح هدايت كند. اشاره به عمل به كتاب خدا و سنت رسولالله- كه هم در شوراي 6نفره از طرف عمر، مطرح نمود و هم در طول زندگي مطرح ميفرمود- نكته مهمي در سياستهاي اصلاحي آن حضرت است. امام (علیه السّلام) در يكي از نخستين خطبههايش فرمود: «من سنت پيامبر را در ميان شما پياده خواهم كرد.”
دوري از بدعت در دين: امام (علیه السّلام) از مفهوم بدعت پرهيز جدي داشته است. وي در خطبه 145 ميفرمايد: «هيچ بدعتي را پديد نياوردند، جز كه با آن سنتي را رها كردند. پس خود را از بدعت واپاييد و راه راست را بپيماييد.”
عدالت اقتصادي: علي (علیه السّلام) مردم را در عطا برابر نهاد و كسي را بر كسي برتري نداد و موالي را چنان عطا داد كه عرب اصيل را. در اين باب با او سخن گفتند. پس در حالي كه چوبي از زمين برداشت و آن را ميان دو انگشتان خود نهاد، فرمود: «تمام قرآن را تلاوت كردم و براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق به اندازه اين چوب برتري نيافتم.” علي (علیه السّلام) ابهتهاي كاذب سياسي و اقتصادي را درهم شكست و فرمود: «چه بسيار افراد صاحب هيمنه و بزرگيفروش كه علي (علیه السّلام) آنان را كوچك كرد.” و در روز دوم خلافتش در رابطه با ثروتهاي بادآورده فرمود: «بهخدا قسم اگر ببينم كه به مهر زنان يا بهاي كنيزكان رفته باشد، آن را بازميگردانم كه در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد، ستم را سختتر يابد.”
كتابت حديث: يكي از انحرافات مهمي كه بهطور اصولي سبب ايجاد انحرافات ديگري شد منع احاديث رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سلّم) در زمان خلفا بود و امام علي (علیه السّلام) با صلابت و استواري هرچه تمامتر در مقابل آنان ايستاد و به فرزندان و شيعيانش دستور نقل احاديث پيامبر را صادر نمود و فرمود: «قيدوا العلم» و فرمود: «همديگر را زيارت كنيد و پيرامون حديث با هم به مذاكره بپردازيد و نگذاريد كه حديث مندرس شود.” و فرمود: هرگاه حديث را مينويسيد، حتماً سندش را هم ذكر نماييد. پس اگر حق بود، شما هم در اجر و پاداش آن شريك هستيد و اگر ناحق و باطل بود، مسئوليتش برعهده گويندهاش است و بر شما چيزي نيست.”
و بالاخره عليبن ابيطالب (علیه السّلام) خليفهاي پارسا و امامي غمخوار امت و عالمي آشنا به كتاب خدا و سنت رسولالله بود كه ميخواست مسلماني را از بدعتهايي كه در آن راه يافته بود، بزدايد و سيرت پيامبر (صلّی الله عليه و آله و سلّم) را تازه كند. قبل از شهادتش فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! مبادا با گفتن پياپي “امير مؤمنان كشته شد، امير مؤمنان كشته شد» در خون مسلمانان غوطهور شويد.
بههوش باشيد كه به خونخواهي من جز از قاتلم هيچ كسي نبايد كشته شود. هرگاه از اين ضربت جان دادم، ژرف بنگريد كه در برابر ضربت او به يك ضربت بسنده كنيد. مبادا كه آن مرد مثله شود كه من خود از رسولالله كه درود خدا بر او و خاندانش باد شنيدم كه ميفرمود: «از مثله كردن هر چند سگي گزنده باشد، بپرهيزيد.”
منبع: روزنامه همشهری
/خ