آیا خداوند یک شخص است؟

مطمئنا خداوند یک شخص مانند دیگر اشخاص آدمی نیست. چیزی که همه شمول و در همه چیز ساری" است هرگز یک شیء نیست که آدمیان بتوانند از آن پیشی بگیرند تا درباره اش سخن بگویند.
جمعه، 28 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیا خداوند یک شخص است؟
پاسخ این سؤال را نمی توان در یک جمله خلاصه کرد، من در سه مرحله به آن پاسخ خواهم داد.

نخست اینکه خداوند فراتر از شخص است. ایرادات آلبرت انیشتین به فهم شخص وار از خداوند را باید جدی گرفت. اگر او از عقل کیهانی سخن می گوید و یا متفکران شرقی از واحد ، از خلاء مطلق و تاریکی تابان سخن می گویند. در مقابل ما باید اغلب این عبارات متناقض نما را ادای احترام به پیشگاه آن راز مطلق بدانیم. این تکریم نه از مفاهیم و نه از تصورات بر می آید. این عبارات متناقض نما در مقابل تمام تصورات «موحدانه» انسانها از خدا بیان شده اند و به همین دلیل است که بودائیان حتی کلمهی خدا را هم انکار کرده اند.
 
مطمئنا خداوند یک شخص مانند دیگر اشخاص آدمی نیست. چیزی که همه شمول و در همه چیز ساری است هرگز یک شیء نیست که آدمیان بتوانند از آن پیشی بگیرند تا درباره اش سخن بگویند. ژرفنا، تکیه گاه بنیادی و هدف بنیادی تمام آنچه واقع است و برای انسان مؤمن معین کننده ی هر وجود فردی دیگری است، کسی که به استعاره ی قرآن از رگ گردن به آدمی نزدیک تر است (سوره‌ی ق آیه ۱۶) یک موجود فردی در میان سایر اشخاص نیست. خداوند یک ابر شخص و یک ابرخوده نیست. به این ترتیب کاربرد اصطلاح شخص برای خدا تنها یک رمز است. خدا یک شخص متعالی در میان سایر اشخاص نیست، خداوند مفهوم شخص را بی اعتبار می کند. او فراتر از شخص است.
 
دومین حقیقت این است که: خداوند کمتر از یک شخص نیست. درست به این دلیل که خداوند «شیعه نیست. درست به دلیل اینکه او را نمی توان دید، فهمید و در او دخل و تصرف کرد همان طور که حکمت شرقی بر آن تأکید می کند. به دلیل اینکه او تحت کنترل ما نیست. همچنین او غیرشخص وار و شبه انسان نیست. خداوند که به وجود آمدن از یک موجود شخص وار را ممکن می سازد، همچنین مفهوم غیرشخص وار را هم از اعتبار می اندازد. خداوند کمتر از شخص نیست.نیچه تمثیل مشهوری دارد که در آن مرد دیوانه ای در روشنایی روز فانوسی می افروزد تا خدا را بجوید اما با شکست مواجه می شود و به این ترتیب مرگ خدا را اعلام می کند.اینکه اسپینوزا، خدا را با طبیعت و قوانین طبیعی یکسان می داند، گره از هیچ عقده ای باز نمی کند. به علاوه اعتقاد به حتمیت تمام فرآیندهای طبیعی انیشتین را از راه به در برد و او را به انکار متعصبانه ی روابط نامعین فیزیک کوانتوم کشاند. اما هندسه یا هماهنگی عاری از عاطفه ای که در حتمیت قوانین طبیعی و در عالم وجود دارد و فیزیکدانان را به مسلم انگاشتن این قوانین بر پایه ی روش محدود و مخصوصشان وامیدارد، نمی تواند واقعیت را تماما شرح دهد. به اعتقاد مسلمانان، خدای واحد صد نام دارد که آخرین نام را فقط خودش می داند.
 
این بینش تنها مختص قرآن و کتاب مقدس نیست. بودائیان نیز به وجود «واپسین حقیقت اعتقاد دارند. این حقیقت فراتر از کیهان است. فراتر از یک عقل عالم گیر یا یک آگاهی ناشناخته بزرگ است. او فراتر از مثال برتر افلاطون و همچنین فراتر از آن چیزی است که به اعتقاد ارسطو به خود می اندیشد. او فراتر از خود تعقل در نگاه ارسطو است. او فراتر از زیبایی محض کیهان یا عدالت کور تاریخ است. حقیقت واپسین نسبت به ما بی تفاوت نیست و ما را به حال خود رها نمی کند، بلکه او «واپسین دلبستگی» ماست. همان طور که پل تیلیش در حالی میان رهایی و دلبستگی بیان می دارد: او همه جا در برابر ما حاضر است ولی در عین حال خود را در پس پرده نهان می دارد. در کتاب مقدس عبری خداوند به صورتی پنهان از نظر جلوه می کند که در همان حال آنقدر به آدمیان نزدیک است که با آنان عهد و میثاق می بندد و رابطهی فردی نزدیک برقرار می کند.
 
ولی چگونه ویژگی شخص وار و غیرشخص وار به نحوی منسجم با یکدیگر متحد می شوند؟ بدون شک با تغالی هر دو مفهوم این مهم انجام می پذیرد. اما آیا در نهایت الهیدانان می توانند کاری را که فیزیکدانان از عهده ی آن برنیامدند، به انجام برسانند؟ به عبارت دیگر الهیدانان می توانند «به علم خدا پی ببرند؟» آیا تازمانی که آنان به طور قطع «قاعده جهان» را کشف نکرده اند، می توانند «قاعدهی خداوند» را بیابند که پرده از راز خدا و جهان بردارد؟
 
به مرحله‌ی سوم می رسیم و لازم است که اینجا محتاط باشیم. الهی‌دانان به راحتی می توانند کلمه ای پیدا کنند که با آن دو مفهوم شخص وار و غیرشخص وار را تعالی بدهند و از آن پس دم از اصطلاحاتی همچون «فوق شخصی» یا «فراشخصی» بزنند. اما آیا با چنین ضوابطی می توانند به روح خداوند دست یازند؟ و یا می توانند با این مفهوم خداوند را بفهمند؟ با چنین وصفی می توان خداوند را توصیف کرد؟ خیر؟ چرا که کسی که بتوان او را فهمید و توصیف کرد، خدا نیست. خداوند، نادیدنی درک ناشدنی و غیر قابل توصیف هست و خواهد بود. «اجتماع نقیضین» مسئله‌ای است که نیکولاس کوزایی (۱۶۴۶-۱۴۰۱) متفکر دوران رنسانس مطرح کرد: یک چیز در حین اینکه بیشترین است کمترین هم هست و به این ترتیب هر دو مفهوم بیشترین و کمترین تعالی می یابند. خداوند آن «به کلی دیگر» است و به تعبیر آگوستین همواره درونی تر از درونی ترین بخش وجود من است.
 
اکنون مردم با توجه به موقعیت عینی فردی یا اجتماعی خود مفاهیم شخص وارتر یا غیرشخص وارتر و یا استعاره هایی به کار می برند: تصورات غیرشخص وار (دریا، افق، آفتاب) را در برخی شرایط همان اندازه می توان به کار برد که تصورات شخص وار و انسان وار (پدر، مادر) به کار می روند. نیچه تمثیل مشهوری دارد که در آن مرد دیوانه ای در روشنایی روز فانوسی می افروزد تا خدا را بجوید اما با شکست مواجه می شود و به این ترتیب مرگ خدا را اعلام می کند. او در این تمثیل با سه تصویر نافذ و تأثیرگذار توضیح می دهد که کاربرد مفاهیم مذکور چه مشکلی دارد: «چگونه می توان دریا را سر کشید؟ کیست که به ما کهنه دستمالی دهد تا تمام افق را جارو کنیم؟ چه می کردیم اگر آفتاب از زمین جدا می شد؟ زمین به کجا می رفت؟ ما به کجا می رفتیم؟ به دور از تمام خورشیدها؟ آیا همواره در سراشیبی سقوط نیستیم؟»  با وجود این کتاب مقدس از مفاهیم و تصویرهای انسان گونه تر استفاده می کند. در این کتاب از اصطلاح «خدای آفریننده» استفاده شده است.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط