بررسي تاريخي تفكر سياسي در جهان اسلا‌م

به جرات مي‌توان ادعا كرد يكي از حوزه‌هايي كه از گذشته مورد توجه پژوهشگران حوزه علوم انساني بوده، بحث فلسفه سياسي اسلامي است. اين نوشتار، گزارشي از مقاله هانس دايبر است كه توسط دكتر منصور ميراحمدي، مدير گروه علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي تهران و مدير گروه فقه سياسي پژوهشكده علوم و انديشه سياسي قم ترجمه شده است.
شنبه، 11 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي تاريخي تفكر سياسي در جهان اسلا‌م
بررسي تاريخي تفكر سياسي در جهان اسلا‌م
بررسي تاريخي تفكر سياسي در جهان اسلا‌م

نویسنده : سيدجواد ميرخليلي




به جرات مي‌توان ادعا كرد يكي از حوزه‌هايي كه از گذشته مورد توجه پژوهشگران حوزه علوم انساني بوده، بحث فلسفه سياسي اسلامي است. اين نوشتار، گزارشي از مقاله هانس دايبر است كه توسط دكتر منصور ميراحمدي، مدير گروه علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي تهران و مدير گروه فقه سياسي پژوهشكده علوم و انديشه سياسي قم ترجمه شده است.
هانس دايبر در اين مقاله سعي مي‌كند با پرداختن به مهم‌ترين آموزه‌هاي فلسفه سياسي انديشمنداني چون كندي، بلخي، ابوبكر رازي، ابوحاتم رازي، اخوان الصفا، مسكويه، راغب اصفهاني، غزالي، ابن سينا، ابن باجه، ابن طفيل، ابن رشد و ابن خلدون چگونگي تكوين و شكل‌گيري فلسفه سياسي اسلامي و سنت‌هاي حاكم بر آن را با توجه به تاثيرپذيري متفكران آن از فلسفه سياسي يونان تبيين كند.
دايبر اعتقاد دارد اين انديش‌ورزان، درصدد اسلامي كردن فلسفه سياسي يوناني برآمده‌اند و برخي از آنها سنت اسلامي ايراني را با سنت يوناني تركيب كرده، فلسفه سياسي اسلامي را شكل داده‌اند و به توسعه و پيشرفت آن كمك كرده‌اند. همچنين اين مقاله، چكيده‌اي از نكات اساسي و كليدي فلسفه سياسي انديشمندان مسلمان مذكور را نيز در بر دارد.
زمينه‌هاي ايدئولوژيك اسلام نخستين همچون اين كه رهبري سياسي مبتني بر وحي الهي و مبتني بر قرآن و اصل هدايت اخلاقي جامعه به آنچه خوب و درست است، نقطه آغاز فلسفه سياسي بود كه از سده سوم ه ./ نهم م. به بعد، تحت نفوذ هلنيسم و مجموعه باورها و آراي سياسي شكل گرفته و در قرن دوم ه ./ هشتم م. در الهيات اسلامي نوشته شده و در اندرزنامه‌هاي قديم پادشاهان در سده دوم ه ./ هشتم م. و در كلام اسلامي بازتاب يافته بود، توسعه يافت. ابن مقفع ايراني (متوفاي 140ه ./ 757 م.) يكي از نويسندگان مشهور قديمي نثر ادبي عربي در كتاب‌هاي خود «الادب الكبير = الدره اليتيمه»، «رساله في الصحابه» و «ترجمه و شرح كليله و دمنه» كه در اصل مجموعه‌اي از افسانه‌هاي هندي است، نصيحت و پندهاي عملي‌اي به پادشاه ارائه مي‌كند. اين آثار، تصويري از يك جامعه را با اقليتي از مردم داراي نيروي داوري عالي، دوستي ثابت و استوار، راستي و برادري، خاصه در برابر عامه ارائه مي‌كند. ابن مقفع، وامدار مطالب هندي بود؛ البته وي عمدتا همانند نويسندگان بعدي اندرزنامه‌هاي پادشاهان يا نويسندگان انديشه سياسي از سنت‌هاي اخلاقي ايراني ساساني متابعت كرد. اين سنت‌ها با گفتارهاي حكيمانه حكماي قديم تركيب يافته بودند. گفتارهاي حكماي گذشته يوناني، اسلامي و ماقبل اسلام، متون حكمت ساساني را تاكيد و تقويت مي‌كردند.
دوستي و عشق و علاقه، موضوعات محوري در نظريه مسكويه بوده و مباحث ابن مقفع را ادامه مي‌دهند. اين گفتارهاي اخلاقي، اساس فلسفه سياسي اسلام را شكل داد كه در قرن سوم ه ./ نهم م. شروع به نضج كرد. ريشه و بنيان فلسفه سياسي اسلام، ارتباط تنگاتنگي با ترجمه نوشتارهاي سياسي افلاطون دارد. همچنين براساس آنچه هانس دايبر مي‌نويسد علاوه بر توسعه و پيشرفت اوليه خلافت و سنت‌هاي اخلاقي اسلامي و غيراسلامي، مباحث كلامي درباره امامت عادل، از قرن دوم ه ./ هشتم م. توسط شيعيان و معتزله و از قرن چهارم ه ./ نهم م. توسط اشاعره، نقش رهبر، امام و كاركرد وي در جامعه را مجدد تبيين كردند. او مورد اعتماد امت است و بايد قانون و امور مذهبي و اخلاقي را بشناسد و در داوري خويش مستقل باشد، تنها بهترين و برجسته‌ترين شخص مي‌تواند امام برحق باشد. شيعه دوازده امامي، نظريه امامت خود را بر ضرورت رهبر معصوم در جامعه بنا نهاده است، امامي كه مبلغ الهي مذهب بوده و از اين رو شبيه پيامبر است؛ البته در غير اين جهت كه پيامبر حامل كتاب مقدس است. اين مفهوم رهبري هدايت يافته الهي عميقا فيلسوفان سياسي اسلام را از قرن چهارم ه ./ دهم م. تحت تاثير قرار داده است.
پيشگامان آنها در قرن سوم ه ./ نهم م. مباحث خود را به اخلاق فرد در جامعه اختصاص داده و سنت گفتارهاي حكيمانه اسلامي و غيراسلامي را ادامه دادند. هرچند اولين فيلسوف بزرگ عرب، كندي (252 - 185 / 866 - 801) و به نحو آشكارتري معاصر جوان‌تر او قسطي بن لوقا (300 - 205 / 912 - 820) فلسفه عملي سه‌گانه ارسطو در اخلاق، اقتصاد و سياست را مي‌شناختند و در اين زمينه‌ها به آثار ارسطو استناد مي‌كردند، اين آثار بظاهر در دسترس آنها نبوده است.با وجود اين، فهرست ابن نديم، چند كتاب از كتاب‌هاي سياسي كندي را ذكر مي‌كند كه در ميان آنها رساله‌اي درباره سياست و رساله‌اي ديگر درباره سياسه‌الامه، هر دو گم شده‌اند. بقيه رساله‌هاي فهرست شده عمدتا از موضوعات اخلاقي كه شامل فضايل افراد مي‌شود، بحث مي‌كنند. اين علاقه كندي در باب اخلاق را به عنوان ويژگي اصلي سياست از آثار به جاي مانده وي مي‌توان اثبات كرد. كندي در رساله في حدودالاشياء و رسوم‌ها، دانش انسان‌شناسي افلاطوني ارسطويي، تقسيم دوگانه نفس بدن و تقسيم افلاطوني نفس به اجزاي سه‌گانه معقول، اميالي و آتشي‌مزاج را آشكار كرد. اين اجزا، چند فضيلت اساسي افلاطوني را به وجود مي‌آورند: حكمت، عفت و شرافت. اگر اعتدال در آنها به‌هم بخورد، متضاد آنها همچون فسق و فجور پديد مي‌آيد.
ابن نديم در فهرست خود پس از كندي و پيش از فارابي (متوفاي 339 / 950)، فيلسوف سياسي برجسته، نام‌چند نويسنده را كه كتاب‌هايي درباره سياست نوشته‌اند، ذكر كرده است: احمدبن ابي طاهر طيفور، مورخ (متولد 205 / 819)، قسطي بن لوقا، مترجم مسيحي‌اي كه قبلا ذكر شد (متولد 205 / 820)، سرخسي، شاگرد كندي (متولد220 / 835) معاصر وي، عبيدالله بن عبدالله بن طاهر (متولد 223 / 838) و ابوزيد بلخي(47) (323 - 236 / 934 - 850.) تا آنجا كه آثار به جاي مانده، اجازه اين داوري را مي‌دهد، آنها ايده افلاطوني ارسطويي كندي را در باب سياست به عنوان اخلاق، ادامه و توسعه ندادند و به نظر مي‌رسد كه عمدتا از ميراث ايراني مذكور و منعكس شده در اندرزنامه پادشاهان پيروي كردند. ابوزيد بلخي، مفهوم مصلحت مردم را كه دغدغه حاكم است، به اين روش رهبري اضافه مي‌كند و در نهايت، طبقه‌بندي بلخي در مورد سياست به عنوان يكي از مهم‌ترين مهارت‌ها كه امارت يك كشور و حمايت مردمش را در بر دارد، به طور مستقيم يا غيرمستقيم از اخلاق نيكوماخوسي ارسطو الهام گرفته است. همانند ارسطو، هدف سياست، فرد واحد نيست، بلكه همه مردم و كشور آنهاست. در اينجا مصلحت جامعه بر علايق و منافع افراد برتري دارد. برخلاف رهيافت كندي در رفتار اخلاقي افراد، فضيلت انسانيت به عنوان وسيله سعادت، در بخش در دسترس رساله بلخي مورد غفلت قرار گرفته است. اثر به جا مانده، برخلاف ابوالحسن عامري، شاگرد بلخي، اهميت مذهب و بويژه مذهب اسلام را كه براساس نظر عامري بر ديگر مذاهب برتري دارد و موجب هدايت اخلاقي فرد در دولت كامل شده و به رشد و ترقي فرد منجر مي‌شود، بيان نمي‌كند.
ستايش عالي ابوبكر رازي از عقل به عنوان يك اصل در فلسفه اخلاقي و احترام بسيار زياد توام با نقادي فيلسوفان باستان، بويژه سقراط به عنوان امام، بشدت از سوي ابوحاتم رازي، مخالف اسماعيلي وي، در كتاب اعلام النبوه رد شده است. نويسنده در اين كتاب از اين سنت معتزلي، زيدي و اسماعيلي تبعيت مي‌كند كه براساس آن، مردم كامل نيستند و در نتيجه به رهبري كه معرفت كامل او مبتني بر وحي نبوي است، نياز دارند. مردم، عقايد متفاوتي دارند و خداوند، آنها را به تامل و نظركردن و پيروي كردن از آنچه خوب، مناسب، واقعي و ضروري است، فرمان داده است. برخلاف خوارج كه براساس نظريه تساوي‌انگاري عرب باستان از تساوي و برابري انسان‌ها دفاع كرده‌اند و براي رهبر امت، هيچ ويژگي كاريزمايي قائل نشده‌اند تساوي‌اي ميان انسان‌ها نيست.
ابوحاتم رازي همراه با حنبلي‌ها، در اينجا بصراحت خوارج و افراط‌گرايي آنها را در دين مورد انتقاد قرار مي‌دهد كه براساس نظر او اين امر با اجتهاد مستقل قابل مقايسه نيست. او اين گونه نتيجه مي‌گيرد: در ميان انسان‌ها، اصناف و رده‌هاي متفاوتي با توجه به ذكاوت، بصيرت، قدرت تمييز و درك آنها يافت مي‌شود؛ چراكه انسان‌ها طبيعتا مساوي با يكديگر خلق نشده‌اند. برخلاف حيوانات كه براي مثال در درك نيازمندي‌هاي خود، تفاوتي با يكديگر ندارند. از آنجا كه هر رده‌اي از حيوانات با توجه به آگاهي‌شان به ضرورت جستجو براي غذا و توليد نسل طبيعتا يكسان هستند، در مقايسه با اختلافي كه در ميان رده‌هاي انساني با توجه به ذكاوت و بصيرت آنها ذكر شده، هيچ تفاوتي در سبك حيوانات وجود ندارد. انسان‌ها به 2 دسته تقسيم مي‌شوند: عالم و متعلم و امام و ماموم. خداوند افراد ضعيفي را كه همانند اقويا، تعهد و الزامي ندارند مي‌بخشد. به دليل تفاوت‌هاي عقلاني مردم، آنها به رهبر نياز دارند؛ رهبري كه از سوي خداوند انتخاب شده و با معرفت الهي مجهز شده است. پيامبر، رهبر الهي برجسته و بي‌نظيري است. مردم بايد او را كه معلم شريعت الهي است اطاعت كنند، در غير اين صورت بايد آنها را به پذيرش شكل‌هاي ظاهري رهنمودهاي پيامبرانه‌اش مجبور كرد. با وجود اين، انسان‌ها ظرفيت انتخاب كردن را نيز دارند. كسي كه از هدايت پيامبرانه اطاعت نكند، جاهل، طالح (تبهكار)، منهتك (بي‌حرمت) و بي‌خرد است و دشمني و عداوت و بي‌عدالتي را موجب مي‌شود. مردم جاهل و بي‌معرفت، شيفته قدرت بوده و براي رسيدن به اشياي دنيوي رقابت مي‌كنند.
ايده نابرابري مردم در جامعه كه در نتيجه به يك رهبر و معلم معرفت جهانشمول نياز دارند معرفتي كه نتيجه خلاقيت خود او نبوده، بلكه بر وحي الهي استوار است در فاصله‌اي كوتاه پس از مباحثات ابوحاتم رازي با ابوبكر رازي در فلسفه سياسي فارابي (معلم ثاني) (متوفاي 339 / 950) مجدد نمايان شد. فارابي، اين نظريات را در دستگاه ماهرانه فلسفه سياسي خود كه در اصل از تركيبي منحصر به فرد از عناصر افلاطوني ارسطويي براساس نظريات اسماعيليه در باره امامت حكايت دارد، پروراند.
فارابي همانند ابوحاتم رازي، 2 طبقه را در جامعه تمييز مي‌دهد كه مي‌توان آنها را در 2 گروه مردم عالم و متعلم قرار داد. وي حتي بيش از ابوحاتم رازي، علاوه بر خصايص اخلاقي از ميان شرايط دوازده‌گانه لازم، بر ويژگي‌هاي عقلاني رئيس اول و امام كه براساس آن، آنچه را كه به او گفته مي‌شود خوبي درك مي‌كند و در نتيجه، واقع آن امر براي وي قابل درك مي‌شود، تاكيد مي‌كند. فارابي به ديدگاه اسماعيليه درباره تفسير شعاير مذهبي و درباره حكايت‌هايي كه بر معناي جهانشمول يكساني از صور ظاهري متفاوت و قوانين دلالت مي‌كند، نظريه ارسطويي درك و فهم در كتاب‌هاي ارغنون و خطابه ارسطو را اضافه مي‌كند. از نظر وي، مذهب تعبيري از باورها و رفتارهايي است كه از سوي حاكمان در قالب قوانين بر جامعه تحميل مي‌شود.
فارابي، خودش را به توصيف افلاطون از دولت آرماني و دولت‌هاي غيركامل محدود نمي‌كند. او به الگوي شارع و فيلسوف شاه كامل كه معرفت خودش را بر وحي پيامبرانه از سوي خدا بنا مي‌نهد و در نتيجه راهنماي رفتار با فضيلت و كامل انسان در جامعه و دولت كامل مي‌شود، بسيار علاقه‌مند است. به عنوان معلم انسان، حاكم كامل از لحاظ فلسفي تنها متوجه نخبگان آگاه نيست؛ چراكه فلسفه واقعي فلسفه عملي در دولت است و همين طور مذهب كه هدفش اجراي شريعت در رفتار با فضيلت افراد است. مذهب، تنها جلوه‌اي از عقيده واقعي او در فلسفه است. مذهب در دولت كامل، سنگ‌بناي سياست و ابزار افراد براي رسيدن به سعادت اخروي با همكاري همنوعان است. مرحله نهايي، رهايي نفس و روح از ماده و حيات ابدي‌اش است.
ابن سينا در فلسفه سياسي خود ابتدا از نابرابري انسان‌ها كه به حاكم نياز دارند بحث مي‌كند، سپس به اخلاق و در نهايت به اقتصاد پرداخته و به طور متناوب زيرمجموعه‌هاي آنها را به بحث مي‌گذاردرسائل اخوان الصفا، دايره‌المعارفي كه قبل از سال 349 / 60 - 959 توسط نويسندگان معروف و همفكران اسماعيلي آنها تصنيف شد، با اين هدف فلسفه سياسي فارابي مشاركت كرد. هدف تعليمي آنها تصفيه نفس و ارتقاي شخصيت با معرفت امور عقليه است. معرفت، نجات و رستگاري در آخرت را به همراه مي‌آورد. علاوه بر اين، رسائل شامل عبارات فرعي است كه عقايد نسبتا پيچيده فلسفه سياسي مبتني بر آراي فارابي را نشان مي‌دهد. مردم به 3 دسته تقسيم مي‌شوند: خواص كه مي توانند رموز و اسرار مذهب را بشناسند؛ عوام كه به جنبه ظاهري مذهب، يعني احكام مذهبي همچون نماز، روزه و... راه مي يابند و در آخر، متوسطون كه مي‌توانند در عقايد ديني انديشه كنند، قرآن را در مفهوم لغوي و باطني‌اش تفسير كنند و اجتهاد مستقل را به كار گيرند. نابرابري مردم، اخوان را بر آن داشت تا 7 طبقه را شناسايي نمايند: صنعتگران، تاجران، مهندسان ساختمان، حاكمان، خدمتگزاران، غيرمستخدمان و دانشمندان مذهب و ديگر علوم. مردم ثروتمند و ممتاز، مورد حمله قرار گرفتند؛ زيرا آنها هيچ مسووليت اخلاقي نسبت به همسايگان فقيري كه به كم قانع بودند و عميقا به آخرت ايمان داشتند، احساس نمي‌كردند. اخوان از شرايط اجتماعي دوران خود و غيراخلاقي بودن مردم انتقاد مي‌كردند؛ آنها عيوب چند حرفه را ازجمله حاكم و خليفه فاسقي كه از سوي پيامبر منصوب نشده است، ذكر كرده‌اند.
اخوان‌الصفا در بحث از امت، حاكم و حكومت‌شوندگان آن، توجه زيادي به افراد و رفتار اخلاقي آنها نكردند. هدف اصلي رسائل، آموزش جامع انسان به يك آگاهي جديد است كه او را قادر مي‌سازد از تقليد كوركورانه از حاكمان شرور پرهيز كرده، اجتهادي مستقل را به دست آورد و در نتيجه، راه سعادت اخروي را با ارتقاي معرفت به امور عقلي پيدا نمايد. از آنجا كه عقايد سياسي اخوان‌الصفا تقريبا در رسائل پراكنده شده‌اند، نويسندگان بعدي را خيلي تحت تاثير قرار ندادند؛ هرچند با عقايد اصالتا اسماعيلي فارابي در مورد جهانشمولي نبوت به عنوان منبع نهايي معرفت انسان و نابرابري مردم و ايده‌هاي حاكم و حكومت شوندگان، مشترك هستند.
رهيافت جديدي را مي‌توان در مسكويه (متولد ري، به سال 320 / 932 و گفته شده كه در سال 421 / 1030 از دنيا رفته است.) يافت. وي ‌ همان طور كه نشان داده خواهد شد بر السياسه الذاتيه (اصطلاحي كه اخوان‌الصفا به كار بردند و به آن اشاره شد) تاكيد كرد و الگويي اخلاقي براي افراد در جامعه ارائه نمود. هدف كتاب وي (تهذيب‌الاخلاق)، همانند اخوان‌الصفا، آموزش اعمال نيك به انسان براساس فضايل اساسي افلاطوني و مطابق با معرفت و حكمت است كه او را با تصفيه دل خود از امور طبيعي و از شهوات ابدان به سوي امور عقلي، سعادت و آرامش نفس سوق مي‌دهد. از اين رو، مسكويه همچنين اخلاق خودش را كتاب الطهاره ناميده است.
ابن سينا از بخارا، در حكايت خود موسوم به حي بن يقظان و در شعر خود (درباره روح) توصيفاتي صوفيانه از شيوه‌اي كه نفس مي‌تواند از زنجيرهاي بدن و تاريكي ماده برگردد و به روشنايي آسماني عقل خالص الهي شبيه گردد، ارائه مي‌كند. زندگي روي كره خاكي به عنوان مقدمه زندگي در آخرت، علاقه ابن سينا را به سياست توضيح مي‌دهد. از اين رو، بيشتر از آنچه مي‌توان در فارابي يافت، جامعه به عنوان ظرف زندگي انسان، مقدمه تكامل اوست؛ بنابراين، انسان‌ها نيك ساخته شده‌اند و در نتيجه، وجود شهرها امكان‌پذير است؛ در حالي كه از نظر فارابي، شهرها براي نيك ساختن انسان‌ها وجود دارند. نظريات فلسفه سياسي ابن سينا را علاوه بر نظرات وي در كتاب‌هاي في اقسام العلوم العقليه و في اثبات النبوات و بالاتر از همه در شفاي الهيات مي‌توان در رساله‌اش في السياسه المنزليه يافت. مطابق تقسيم‌بندي وي درباره فلسفه سياسي به سياست، اخلاق و اقتصاد در كتاب اقسام العلوم العقليه، وي ابتدا نابرابري انسان‌ها را كه به حاكم نياز دارند، بحث مي‌كند، سپس به اخلاق و در نهايت به اقتصاد پرداخته و به طور متناوب، زيرمجموعه‌هاي آنها ازجمله تدبير پول، زنان، بچه‌ها و خدمتگزاران را به بحث مي‌گذارد.
ابن باجه كه در شهر ساراگوزاي اسپانيا به دنيا آمد و در سال 533 / 1138 از دنيا رفت، افلاطون و ارسطو و فلسفه سياسي فارابي را مي‌شناخت. البته او نسبت به مباحثي كه درباره حاكم و حكومت شوندگان، قانون، عدالت و صلاح امت گذشت، علاقه كمتري داشت. او بر اين باور بود كه انسان هاي با فضيلت (عرفا) ممكن است دولت‌هاي غيركامل را اصلاح كنند. زيرا با فضايل اخلاقي (فضايل‌الشكليه) مي‌توان روابط اجتماعي (معاشرت) را كه دولت را كامل مي‌سازد، اصلاح كرد.
ابن طفيل (متوفاي 580 / 1186 يا 1185) فيلسوف اندلسي و معاصر جوان‌تر ابن باجه، تز فيلسوف منزوي ابن باجه را در رمان فلسفي‌اش، حي بن يقظان تعقيب كرد. ابن طفيل با تحت تاثير قرار گرفتن بسيار شديد از عقايد صوفيانه حكايت ابن سينا، (حي بن يقظان)، داستان حي را نقل مي‌كند كه بدون كمك جامعه، در يك جزيره، خودش را به تفكر صوفيانه درباره خداوند تعليم مي‌داد. معرفت عارفانه او به خداوند با معناي باطني قالب‌هاي رمزي تجسم يافته كه مذهب توحيدي در يك جزيره نزديك اراده كرده بود، يكسان به نظر مي‌رسد. اين جامعه مذهبي كه سلامان به آن تعلق داشت، به تفسير ظاهري از مذهب اكتفا مي‌كرد؛ در حالي كه آبسال معناي باطني آن را مطالعه كرد، او و حي نمي‌توانستند آن معناي باطني را به ظاهريون تعليم دهند و در نتيجه به جزيره حي برگشتند. ابن طفيل نشان مي‌دهد كه به طور واقع‌بينانه‌اي درباره جامعه، آينده‌نگر است. او در مقايسه با ابن باجه به مفهوم بسيار دقيق‌تري از فارابي كه دولت كامل را به عنوان ياري‌كننده انسان‌هايي كه جوياي معرفت روحاني الهي‌اند، پذيرفته بود، دور گشت. براساس نظر ابن طفيل، تنها شكل ممكن جامعه، جامعه ديني‌اي است كه معناي باطني شعاير مذهبي را نمي‌فهمد، بلكه مي‌تواند به احكام عبادي مذهب اكتفا كند كه معلوم مي‌شود تصويري فارابي گونه از فلسفه است. تنها فيلسوف منزوي است كه به معناي باطني شعاير مذهبي دسترسي دارد. او نمي‌تواند آن را به جامعه مذهبي تعليم دهد. در عين حال، جامعه نمي‌تواند به جستجوكننده معرفت الهي ياري رساند. فلسفه انزواطلبي و مذهب جامعه با يكديگر ناسازگار نيستند؛ در عين حال، نمي‌توانند به يكديگر كمك كنند و از يكديگر مستقل هستند.ابن رشد، اهل كوردوواي اسپانيا (595 520 / 1198 - 1126) معاصر 20 ساله ابن طفيل با او در نگرش ضدفارابي‌اش سهيم نبود. او در رساله‌اش درباره امكان اتصال به عقل فعال اعلام مي‌دارد كه سعادت با مطالعه و عمل فردي حاصل نمي‌شود، بلكه با هر دو و با هم به دست خواهد آمد و اين مساله، تنها در اين دنيا امكان‌پذير است.
نظريات ابن رشد آن گونه كه در مقدمه او منعكس شده است، عميقا فلسفه سياسي ابن خلدون (808 - 732 / 1402 - 1322) را تحت تاثير قرار داد. تلاش براي تفوق و تسلط بر ديگران، جنبه‌اي از عصبيت، مفهوم كليدي در فلسفه دولت ابن خلدون است. علاوه بر اين، عصبيت در قبايل مبتني بر اشتياق انسان به مصاحبت با ديگران است كه شامل اشتياق به همدمي، همكاري و دوستي مي‌شود. از اين رو، جامعه انساني و توسعه آن، در ارتباطش با محيط، به يك جامعه، دولت شهر و دولت نياز دارد. اگر زندگي در جامعه راحت‌تر شود و خوشگذراني در دوران سكون و آرامش زياد شود، جامعه ضعيف شده و از بين مي‌رود.
در [نظريات] ابن خلدون نيز، همانند فارابي، ابن سينا و ابن رشد، تفكيك ميان طبقات خاصه و عامه ديده مي‌شود؛ همانند فارابي، رهبر جامعه قانون مدار و با فضيلت كه بعد از روي كارآمدن بني اميه متوقف شد، بايد يك پيامبر با حكمت عملي (شامل حكمت سياسي و حقوقي) باشد؛ بنابراين، سياست به رفتار انسان به عنوان بخشي از خانواده و شهر (مطابق با مقتضيات فلسفي و اخلاقي با هدف هدايت توده‌ها به رفتاري كه موجب حفظ و بقاي نوع [انسان] مي‌شود)، مربوط مي‌شود. پيامبر بايد انسان را به قانون و آنچه مناسب آن است و آن را محافظت مي‌كند، تعليم دهد.
آنچه در اينجا قابل توجه است، نگرش جهانشمول است. مدينه كامل را نمي‌توان درك كرد؛ اين مطلب، يك معيار است و هدف دائمي انسان نيز هست. در اينجا پيام پيامبر و شارع براي انسان، بسان فلسفه مي‌شود كه بايد انسان را هدايت كرده و به اصلاح بشر بينجامد. اين مساله در قالب احكام سياسي به مصالح دنيوي انسان مربوط مي‌شود، اما همچنين به صلاح اخروي او نيز ارتباط دارد. اين سخن، يك مصالحه به نظر مي‌رسد كه تلفيق علايق جامعه و افراد است؛ دولت آرماني، الگويي براي رفتار انسان در جامعه در اين دنياست؛ در عين حال كه قوانين مذهبي پيامبر حاكم، راهنماي صلاح و سعادت او در جهان ديگر است. مذهب و قوانين آن، ابزاري لازم و ضروري براي جامعه‌اند. آنها رفتار افراد را تنظيم كرده، آن را با اخلاق كه بخش اول فلسفه عملي است و مطابق با مقتضيات سياست كه بخش دوم آن است، مطابق مي‌گردانند. حكمت اخلاقي و حكمت حاكم (شامل اقتصاد، تدبير منزل) انسان را به امور نيك و شريف و سعادت در جامعه رهنمون مي‌شود.بدين سان، فيلسوفان اسلامي با طرح و شكل دادن به آگاهي و معرفت انسان، به شكل‌گيري جوامع اسلامي و قدرت‌هاي حاكم بر آن، يعني خلفا، سلاطين، وزرا، فقها و حكما كمك كردند. آنها بسختي بر انديشه سياسي لاتيني تاثيرگذار بودند. آنها با جهان‌بيني متافيزيكي خود رابطه سنتي اسلامي ميان دين و سياست را اثبات نمودند. اين حلقه ارتباطي با يك پايه علمي عقلاني كه جهانشمول بودن ارزش‌ها را مفروض مي‌گيرد، تامين شده است. اين ارزش‌ها در چهره خودآگاهي و خودباوري نوين اسلام احيا شده‌اند.
منبع:www.jamejamonline.ir




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.