مارکسیسم و تعلیم و تربیت

یکی از مشخصه‌های مارکسیسم، اهمیت افکار ماده گرایانه است. در واقع، بنای مارکسیسم بر دو سنت ماده‌گرا استوار است؛ یکی ماده گرایی انگلیسی و دیگری ماده گرایی فرانسوی.
پنجشنبه، 17 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مارکسیسم و تعلیم و تربیت
مارکسیسم و تعلیم و تربیت، یکی از فلسفه‌هایی بحث انگیز در مورد تعلیم و تربیت. این امر چند علت دارد: نخست آن که، افکار مارکس در قرن بیستم به تحقق تعدادی انقلاب اجتماعی و سیاسی بسیار گسترده کمک کرد؛ دوم آن که، مارکسیسم نقش مهمی در رقابت جهانی بین ایالات متحده و اتحاد شوروی ایفا کرد؛ سوم آن که، شخص مارکس دارای یک جنبه تاریخی است و کتاب‌های بسیاری تحول ذهنی او را منعکس می کند. گاه نوشته‌های مارکس به یک دوره انسان گرای قبلی و یک دوره انقلابی بعدی تقسیم می شود ولی کارهای اخیر وی انقلابیون کمونیست را در ابتدای قرن بیستم تا حد زیادی تحت تأثیر قرارداد، عجیب آن که کارهای قبلی یعنی آثار انسان گرایانه تر وی، اغلب تا دهه‌های میانی قرن بیستم منتشر نشده بود. در نتیجه، بحثهای فلسفی پیرامون چهره واقعی مارکس به عنوان منتقد انسانگرای اجتماعی با انقلابی کمونیست بالا گرفته است.
 
مشکل دیگر، مجموعه‌های گیج کننده‌ای است که پیرامون نظریه‌های مارکسیستی مانند مارکسیسم ساختاری، مارکسیسم پدیدار شناختی، مارکسیسم طرفدار زن و چند گونه دیگر بروز پیدا کرده است. به رغم گوناگونی موجود، چند تقسیم بندی اساسی از افکار مارکسیستی وجود دارد که می تواند محور بحث باشد و بینش هایی را در مورد افکار تربیتی مارکسیسم به دست دهد. این آثار مواردی را مثل کارهای شخص مارکس، نظریه مارکسیسم – لنینیسم و مارکسیسم «غربی» یا آنچه گاهی «نظریه انتقادی» خوانده اند، شامل می شود.
 
ریشه‌های مارکسیسم ماده گرایی: یکی از مشخصه‌های مارکسیسم، اهمیت افکار ماده گرایانه است. در واقع، بنای مارکسیسم بر دو سنت ماده گرا استوار است: یکی ماده گرایی انگلیسی و دیگری ماده گرایی فرانسوی.
 

ماده گرایی انگلیسی

 یکی از معماران بزرگ ماده گرایی انگلیسی، سر فرانسیس بیکن Sir Francis Bakon (۱۵۶۱ - ۱۶۲۶ م) بود. او عقیده داشت که علم ابزاری است برای ایجاد دانش جدید که می توان به منظور افزایش رفاه انسان و پیشرفت به کار گرفت. مارکس به طور قابل ملاحظه ای از بیکن الهام گرفت، چون معتقد بود وی علم تجربی را از دین آزاد کرده است. بیکن می گفت که حواس اشتباه نمی کند و اگر به روش علمی هدایت شود، منبع همه دانشها است. تحت تأثیر آرای بیکن، مارکس اظهار داشت: «در فصول شاعرانه درخشش، ماده به انسان می خندد».
 
توماس هابز Thomas Hobbes (۱۵۸۶ - ۱۶۷۹ م) ماده گرایی بیکن را نظام مند ولی انتزاعی تر کرد. به گفته هابز، علم فرایند کشف و مطالعه قوانین حرکت و تأثیر آن بر اجسام مادی است. وی اخلاق شناسی را علمی برای راهنمایی افکار انسانی می دانست و بعد معنوی را قبول نداشت، زیرا معتقد بود فقط ماده بر جهان حکمفرماست. تأثیر او بر مارکس مربوط به قانون عمومی حرکت (اندیشه ای که مارکس رد میکرد) نبود، بلکه این فکر بود که ماده گرایی باید در ترتیب دادن امور عملی انسانیت و جامعه مدنی به کارگرفته شود.
 
جان لاک  John Locke (۱۶۳۲ - ۱۷۰۴ م) نیز افکار مارکس را تحت تأثیر قرار داد به طوری که تجربه گرایی او یکی از عناصر کلیدی افکار مارکس بود. او فکر می کرد که طبیعت انسان اصولا انعطاف پذیر است و می توان آن را شکل داد و تربیت کرد. فرانسویان این دیدگاه را اخذ کرده به شکل «فلسفه پیشرفت» در آوردند. آنها استدلال می کردند که اگر بتوان طبیعت بشر را شکل داد، پس شکل و جهت دادن جامعه و نهادهای انسانی میسر است.
 

ماده گرایی فرانسوی

به گفته مارکس، ماده گرایی فرانسوی از این طریق که ماده گرایی انگلیسی را به طور مستقیم تری در بافت شرایط اجتماعی قرار داده، آن را «انسانی» کرده است. ماده گرایی فرانسوی از رنه دکارت Rene Descarrtes (۱۵۹۶ - ۱۶۵۰ م) تأثیر پذیرفته است، زیرا او فیزیک را از متافیزیک بسیار آرمان گرایانه جدا کرد. از نظر فیزیک، او حرکت را قدرت مؤثر ماده می دانست و ماده را تنها مبدأ هستی و دانش؛ دیدگاهی که ماده گرایان فرانسوی آن را پشتیبان خود یافتند. با این حال، دو ماده گرای فرانسوی که بیشترین تأثیر را داشتند و افکار مارکس را تقویت کردند، عبارتند از اتین کندیاک Etienne Condillac  (۱۷۱۵ - ۱۷۸۰ م) وکلود آدرین هلوتیوس Claude Adrien Helvetius  (۱۷۱۵ - ۱۷۷۱ م). کندیاک از تجربه گرایی حسی لاک برای مقابله با افکار سنتی پیرامون طبیعت ایستای انسان و نظام اجتماعی غیرقابل تغییر، استفاده کرد. او در «نظریه حسگرایی» خود اظهار داشت که فعالیتها و پیشرفتهای فکری بشر محصول تجربه و عادت است؛ بنابراین، رشد انسانیت کلا به تعلیم و تربیت و محیط بستگی دارد. هلوتیوس این مطلب را توسعه داد و اعلان کرد که با تعلیم و تربیت می توان کمال انسانی را به دست آورد. هم او و هم کندیاک بیان داشتند که تعلق هر فرد به یک طبقه اجتماعی، نتیجه تعلیم و تربیت و محیط است. از دید هلوتیوس، حتى تفاوت‌های فردی در هوش را می توان به این عوامل مربوط دانست. به عقیده او طبیعت انسانی نه خوب است نه بد. محیط، به ویژه تعلیم و تربیت، فرد را می سازد و برنامه مطلوب آن است که اوضاع و احوال و تعلیم و تربیت را بدین منظور ترتیب دهیم که پیشرفت انسانی و زندگی رضایت آمیزتری برای همه افراد موجب شود.
 
مارکس اجزای مهمی را از ماده گرایی الهام گرفت. یکی از آنها این دیدگاه بود که برای تغییر دادن محیطهای انسانی باید علم تجربی را به کار گرفت. دیگر آن که ادراک و دانش انسانی مبتنی است بر تجربه حسی جهان مادی. بالاخره این که، افکار مربوط به کمال پذیری انسان و امکان پیشرفت اجتماعی از طریق تغییرات جهان مادی، تأثیر فراوانی بر مارکس گذاشت.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 497-495، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط