دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام

نازم بکش که ناز رقيبان کشيده‌ام دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام پاداش ذلتي که به زندان کشيده‌ام شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر کز اين دو چشمه آب فراوان کشيده‌ام از سيل اشک شوق دو چشمم معاف دار
سه‌شنبه، 8 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام
دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام
دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام

شاعر : شهريار

نازم بکش که ناز رقيبان کشيده‌ام دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام
پاداش ذلتي که به زندان کشيده‌ام شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر
کز اين دو چشمه آب فراوان کشيده‌ام از سيل اشک شوق دو چشمم معاف دار
آخر غمت به دوش دل و جان کشيده‌ام جانا سري به دوشم و دستي به دل گذار
از روزگار سفله دو چندان کشيده‌ام تنها نه حسرتم غم هجران يار بود
بي‌خوان و خانه حسرت مهمان کشيده‌ام بس در خيال هديه فرستاده‌ام به تو
وين يکطرف که منت دونان کشيده‌ام دور از تو ماه من همه غم‌ها به يکطرف
پاي قناعتي که به دامان کشيده‌ام از سرکشي طبع بلند است شهريار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط