اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم

گدائي در عشقت به سلطنت نفروشم اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم توئي که چشمه‌ي نوشي من از تو چشم نپوشم اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشي گرسنه‌ي غم عشقند و عاشقند به جوشم چو ديگجوش فقيران بر...
سه‌شنبه، 8 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم
اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم
اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم

شاعر : شهريار

گدائي در عشقت به سلطنت نفروشم اگر چه رند و خراب و گداي خانه به دوشم
توئي که چشمه‌ي نوشي من از تو چشم نپوشم اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشي
گرسنه‌ي غم عشقند و عاشقند به جوشم چو ديگجوش فقيران بر آتشم من و جمعي
چگونه بار امانت نشانده‌اند به دوشم فلک خميده نگاهش به من که با تن چون دوک
که مشکل آورد آشوب رستخيز به هوشم چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش
هنوز گوش به فرمان آن صلاي سروشم صلاي عشق به گوشم سروش داده به طفلي
گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم تو شهريار بيان از سکوت نيم شب آموز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط