در این عبارت سقراط آنچه را که قبلا و به طور مستمر درباره خوبی میگفت، درباره زیبایی نیز میگوید. وقتی که آریستیپوس این مسئله را به او یادآور میشود، سقراط پاسخ میدهد چیزی که خوب است مسلما بایستی زیبا باشد. این یکسان سازی برای یونانیان طبیعی و عادی بود زیرا در نظر آنان یک چیز زمانی خوب بود که کارکردش را ممکن میساخت و زمانی زیبا بود که تحسینشان را بر میانگیخت. سقراط معتقد بود که هیچ چیزی مورد تحسین قرار نمیگیرد مگر اینکه کارکردش را ایفا کند. سقراط این اندیشه را که زیبایی شی به خاطر سودمند بودن آن است، در رابطه با معماری اعمال میکرد. «یک خانه زمانی میتواند به درستی مطلوبترین و زیباترین خانه دانسته شود که صاحبانش بتوانند همواره آن را سرپناهی مناسب برای خود و ایمنترین پناهگاه برای دارائیهایشان بیابند، جدا از اینکه چه نقاشیها و مجسمههایی در آن وجود دارد» نظریه سقراط به اندازه نظریه سوفسطائیان نسبی گرایانه است، اما تفاوتی اساسی در این میان وجود دارد. او معتقد بود که یک سپر زمانی زیباست که برای هدفش مناسب باشد، در حالی که سوفسطائیان آن را زمانی زیبا میدانستند که مطابق ذوق و سلیقه بیننده باشد. دیدگاه سقراط کارکردی اما دیدگاه بسوفسطائیان نسبی گرایانه و ذهنی بود.
خوش ریتمی
در گفت وگوی میان پیستیا زره ساز (Pistias) با سقراط مفهوم نه چندان کم اهمیتی مشهور شد. پیستیاس گفت زرهها زمانی تناسب مطلوبی دارند که اندازه و مناسب تن فردی باشند که آنها را می پوشد. اما درباره زرهی که صاحبش دارای اندامی نامتناسب است، چه باید گفت؟ یا به زبان آن روزگار، چگونه میتوان برای فردی که اندامی موزون و متناسب ندارد، زرهی متناسب ساخت؟ در این مورد، آیا بایستی زره ساز تناسب را برای بدن در نظر گیرد یا برعکس دنبال نسبتها و تناسبهای خوب بگردد؟ پیستیاس بر این عقیده بود که در این مورد زرهی باید ساخته شود که مناسب بدن باشد، زیرا اندازه و نسبت مناسب زره براساس شکل بدن حاصل میآید. در اینجا تناقضی وجود دارد، و احتمالا راه حل آن در این حقیقت نهفته است که قوانین و قواعدی که برای احراز نسبتهای مطلوب و مناسب در زره به کار میروند، از قوانین و قواعد نسبتهای مطلوب در بدن انسان، متفاوت است. اما در راه حلی که او پیشنهاد میکند، سقراط تمایز موجه دیگری را مطرح میکند: پیستیاس از نسبتهایی که فی نفسه زیبا هستند، صحبت نمیکند بلکه، از آنهایی صحبت میکند که برای شخص خاصی زیبا هستند. در اینجا تمایزی میان زیبایی فینفسه یک شیء و زیبایی برای کسی که از آن استفاده میکند، وجود دارد.این تمایز در واقع بسط و تصحیح گفت وگوی سقراط با آریستیپوس (Aristippus) است: با اینکه این گفت وگو نوعی از خوش ریتمی را فرض گرفته است، ولی در واقع دو نوع از این خوش ریتمی وجود دارد: دو نوع از نسبتهای مناسب و مطلوب. تنها یکی از این دو نوع زیبایی در تناسب و سودمندی وجود دارد. این تمایز سقراطی که بدون شک برای زیباشناسی مهم است، مقبول واقع شد و نویسندگان زیادی در یونان و بعدها روم آن را به کار بردند. سقراط زیبایی هدفمند را هارموتون نامید که با Harmoni همریشه است، و یونانیها بعدها آن را (prepon) نامیدند. رومیها این واژه را به decorumt و aptum ترجمه کردند و دو نوع از زیبایی را از هم متمایز ساختند: پولکروم (pulchrum) و کروم (Decorum) یعنی، چیزهایی که به خاطر فرمشان و چیزهایی که به خاطر هدف و منفعتشان زیبا هستند.
واژگان زیباشناختی سقراط شامل اصطلاحاتی است که بعدها یونانیان به طور گستردهای از آن استفاده کردند. این واژگان شامل «ریتم» (rhythm) و مشتقات آن میشد. او می گفت که ویژگی نسبتهای درست و بجا «اندازه و ریتم» است. سقراط نسبتهای درست و بجا را، نسبتهای «خوش ریتم» (eurhythmical) و نقطه مقابل آنها را «بد ریتم» (arhythmical) مینامید. اصطلاح «خوش ریتمی» (eurhythmy) که یونانیان به موازات اصطلاح هارمونی (harmony) و تقارن (symmetria) برای توصیف زیبایی به کار میبردند، اصطلاحی بود که زیبایی را در معنایی محدودتر و به ویژه زیباشناختی بیان میکرد. تحلیل احتمالی سقراط از هنر، شبیه تحلیل سوفسطائیان بود و اگرچه سقراط و سوفسطائیان در حوزههای دیگر فلسفه، در اردوگاه متخاصم بودند، با این همه، در تلقیشان از مفهوم زیباشناسی و هنر تباین چشمگیری میان آنان وجود نداشت.
کسنوفون (Xenophon)
اطلاعات و مطالبی را که درباره زیباشناسی سقراط میدانیم توسط شاگردش کسوفون به ما رسیده است. او خود درباره موضوعات و خطوط کلی مشابه بیاناتی را مطرح کرد. اما تشابهات ظاهری و صوری است زیرا کسوفون به طور جدی علاقهمند به مطالعه در زمینه هنر و زیبایی زیباشناختی نبود. در سیمپوزیوم (Symposium) او در تائید گفته استادش مدعی شد که زیبایی اشیاء به هدفی که دارند مربوط است و بدن انسان و حیوان در صورتی زیباست که طبیعت آنها را به صورت مناسبی خلق کرده باشد. او برای اثبات این مدعا مثالهای شگفت انگیز و تعجب آوری را ذکر کرد: کستوفون نوشت که چشمهای برآمده زیباترین چشمها هستند زیرا بهتر میبینند و لبهای بزرگ بهترین لبها هستند زیرا برای خوردن مناسب ترین لبها هستند، به طوری که سقراط با چشمان برآمده و بزرگش زیباتر از کریتوبولوس (Critobulus) است که به خاطر زیباییاش مشهور بود. با این حال، اگر در نظر داشته باشیم که کستوفون اصطلاح «زیبا» را در معنا و تلقی یونان قدیم به کار میبرد که میتوانست با اصطلاح «سودمند» مترادف باشد، در این صورت این مثال عجیب و غریب دیگر متناقض نخواهد بود.در مقابل، او در اکونومیکوس (Oeconomicus، به معنای مدیر) اصطلاح فوق را در مفهوم زیباشناختی و روزمرهاش به کار برد. کستوفون این تلقی را زمانی به کار برد که حفظ و رعایت «نظم» (Takes taxis) را در ساختن یک خانه سفارش کرد و نوشت چیزهایی که دارای نظماند «ارزش دیدن و شنیدن را دارند».
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص200-196، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392