شرائط و اتفاقات فوق برای زبان شناسی و «دستور» نیز که بعدها نظریه ویژه ادبی خوانده شد، راهگشا بود. اما برای زیباشناسی و فلسفه اساسأ و به طور کلی، کمک زیادی نکرد. مدتهای طولانی پیش از پایان تراژیک مجموعه علمی اسکندریه که در سال ۳۹۰ رخ داد، هنگامی که سراسقف تئوفیلوس (Patriarch Theophilus) سراپئوم (Serapeum) را بر اساس این باور که مکان بت پرستی است، ویران کرد، شهر کوچک و فقیر آتن با مدارس فلسفیای که داشت، از لحاظ اندیشه زیباشناختی مهمتر از اسکندریه بود. این موضوع برخلاف سابقه آتن و روم متأخر بود، نه سابقه اسکندریه که بایستی آنجا را مهد زیباشناسی یونانی گرا دانست.
ادبیات رومی
رومیها در دوران قدیم تاریخشان به ادبیات توجه اندکی نشان میدادند و تا قرن اول پیش از میلاد اثری با اهمیت خلق نکردند. اما پس از این دوره، دورهای طلایی پدید آمد. این دوره واپسین سالهای جمهوری و آغاز امپراتوری را شامل میشد، به عبارت دقیقتر، دوره پایانی و باشکوه جمهوری را (پیش از میلاد) که معروف به دوره سیسرو است و حتی سالهای اول و باشکوهتر امپراتوری که معروف به دوره آگوستان (Augustan) را در بر میگرفت. این، مرحله کلاسیک ادبیات رومی بود (کلاسیک در تمامی معانیاش؛ ظرافت، کمال، تعادل و شباهت با الگوی اولیه کلاسیک یعنی دوره پریکلس). آن معادلی رومی برای یونان دوره پریکلس بود.صرف نظر از نثر پرطمطراق خود سیسرو، در عصر سیسرو نوشتههای سزار (Caesar) که الگویی بی نظیر از لحاظ نثر ساده و بی تکلف بود به همراه نثر عالمانه وارو، که «فرهیختهترین رومی بود» و شعر لوکرتیوس که تنها شعر فلسفی سودمند بود، پدید آمد و موجب شد فیلسوفان نوشتن نثر را آغاز کنند. اما در عصر آگوستان اشعاری خلق شد که از علو مرتبه آنها کاملا آگاهیم. در مورد ویرژیل (Virgil) گفته شده است که به اندازه کافی مستعد بود امانه برای اینکه خودش را مسخره کند و یا هومر را به چالش بکشد. نظریه شعر رومی در «عصر طلایی» شعر رومی به وجود آمد. سیسرو زیباشناس برجسته در روم میزیست و هوراس شاعر، مؤلف کتاب تأثیرگذار هنر شعر (Art of Poetry) بود. این نظریه شعر نه تنها مبتنی بر ادبیات یونان قدیم بود، بلکه بر اساس ادبیات جدید رومی نیز که به عنوان یک الگوی کامل دانسته می شد، شکل گرفت.
مثل همه دوره های کلاسیک، این یکی نیز زیاد دوام نیاورد. کوئینتیلیان نویسندگان معاصر با نرو (Nero) و دمیتین (Domitian) را به خاطر اینکه همتراز با نویسندگان دوره حکومت آگوستوس (Augustus) نبودند، سرزنش میکرد. این دوره معروف به «عصر نقره ای» ادبیات رومی است. مورخین طبیعت آن را از مرگ آگوستوس تا سال ۱۳۰ مشخص کردهاند. ویژگی ادبیات رومی تا حدودی تغییر کرد و به ادبیات اسکندریه شباهت پیدا نمود. شعر از اهمیت خاصی برخوردار نبود، اما نثر ادبی، فلسفی و به ویژه علمی کیفیت بالایی داشت و موجب ظهور آثاری از تاکیتوس (Tacitus)، مورخین، وکلا، اطباء و جغرافیدانان شد. در مقایسه، سهم عمدهای از آن نوشتهها به زیباشناسی اختصاص یافت، این در حالی بود که ویتروویوس و پلینی که دانشنامه نویس بود، اطلاعات ارزشمندی نیز درباره تاریخ زیباشناسی از خود باقی گذاشتند.
مرحله پایانی ادبیات رومی زیاد متمایز نبود. اما قابل ذکر است که در پایان این دوره، بهترین نویسندگان مسیحی بودند، مانند مینوکیوس فلیکس (Minucius Felix) و ترتولیان (Tertullian). ادبیات خلاقانه افول کرده بود، اما «دستور زبان» (grammar ) شکوفا شده و شرح نویسی بر آثار گذشته افزایش یافته بود.
زیباشناسی ادبیات در دوران یونانی گرایی و رومی از لحاظ صورت بندیهای نظری چنان با صراحت و با جزئیات مورد بحث قرار گرفته است که به جستجوی آن در خود آثار ادبی نیازی نیست. برای کشف نظریه زیباشناسی سیسرو به بررسی گفتارهای او هیچ نیازی وجود ندارد، زیرا خود او آن را در سخنران (The orator) آورده است. به همین ترتیب، مجبور نیستیم که در این باره شعرهای هوراس را نیز جستجو کنیم، زیرا نظریه او در رسالهای برای پیسوس (Epistle to the Pisos) آمده است. با وجود این، پرسش مهم این است که آیا نظریه ادبی محصول ادبیات خلاقانه است یا برعکس؟ و اینکه به هر حال، آیا میان آن دو تطابقی وجود دارد؟ ویژگی ادبیات آن دوره تنوع و زرق و برق بود که نظریه پردازان نیز آن را توصیه میکردند.
ادبیات آشکارا خصلتی فنی داشت و نظریه پردازان به شاعر سفارش میکردند که تمرینهایی را جهت کسب مهارت فنی انجام دهد. جریان فرم گرایی در شعر، با گرایش فرمالیستی در آثار نظریه پردازان، مطابقت داشت. با وجود این، از سوی دیگر، ادبیات آن دوره به ویژه در اسکندریه، ادبیات روشنفکرانی بود که دستور زبان مینوشتند، در حالی که نظریه بر الهام مؤلف و پاسخ عاطفی و احساسی مخاطب و شنونده تأکید میکرد. ادبیات پر از انتزاع و تمثیل بود، در حالی که نظریه وضوح و شفافیت را میطلبید. رمان طبیعت گرایانه بود، با وجود این، نظریه تأکید میکرد که نویسندگان بایستی به جای طبیعت، اندیشه و ایده را الگوی خود قرار دهند. به طور خلاصه، طبق روال معمول، جریانات ادبی مختلفی وجود داشت که برخی از آنها در درون چارچوب نظریه قرار داشت و برخی بیرون از آن.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص485-482، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392