ردیف |
اسم |
معنی |
1 |
میثاق |
پیمان، عهد، قول، وعده، قرار، قرارداد |
2 |
میثم |
پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(علیه السلام). |
3 |
میعاد |
محل قرار ملاقات، وعدهگاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده |
4 |
میلاد |
زمان تولد؛ تولد؛ از پهلوانان ایران باستان |
5 |
مهنّد |
شمشیر که از آهن هندی زده باشند. شمشیرهندیزیبارو - تکه ای از ماه، اندکی از ماه |
6 |
مهدی |
هدایت شده؛ نام قائم منتظَر(علیه السلام) |
7 |
مهاجر |
آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند. |
8 |
موعود |
وعده داده شده یا از پیش تعیین شده |
9 |
موحد |
آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست |
10 |
منیب |
بازگشت کننده به سوی حق |
11 |
منعم |
بخشنده، توانگر، ثروتمند، دارا، غنی |
12 |
منصور |
یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق |
13 |
منتظر |
آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه |
14 |
منال |
، ملک، تمکن، تمول، ثروت، دارایی |
15 |
ممتاز |
دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ عالی، خوب، مرغوب؛ مشخص، جدا، متمایز |
16 |
مکرم |
گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم |
17 |
مقصود |
آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد |
18 |
ماهر |
آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست |
19 |
ماهد |
گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی. |
20 |
مالک |
آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ از نامها و صفات خداوند |
21 |
ماکان |
آنچه بوده. آنچه شده. شجاع |
22 |
ماشاءالله |
آنچه خداوند بخواهد |
23 |
ماجد |
ارجمند، بزرگوار، فخیم، گرامی، مفخم، جوانمرد |
24 |
مؤید |
تأیید کننده |
25 |
مؤمن |
آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین |
26 |
محمّد |
ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) |
27 |
محسن |
نیکوکار، احسان کننده؛ از نامها و صفات خداوند |
28 |
محراب |
جایی از مسجد در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ عبادتگاه، قبله |
29 |
محجوب |
با حجب و حیا و مؤدب؛ در حجاب شده، پوشیده، پنهان |
30 |
محتشم |
دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند |
31 |
محبوب |
آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت، (در تصوف) خداوند |
32 |
محبت |
دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، دوستی |
33 |
محب الله |
دوستدار و دوست دارندهی خدا |
34 |
مجید |
دارای قدر و مرتبهی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوند |
35 |
مجیب |
جواب دهنده؛ پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ از نامها و صفات خداوند |
36 |
مجدالدین |
سبب عزت و بزرگی دین؛ مایهی شوکت و بزرگی دین |
37 |
مُحب |
محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار |
38 |
مجتبی |
برگزیده شده، انتخاب شده؛ لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان |
39 |
متین |
باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته، خلیق |
40 |
مبین |
روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی |
41 |
مجیر |
پناه دهنده، فریادرس؛ از نامها و صفات خداوند |
42 |
مجاهد |
ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعهی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده. |
43 |
مبشر |
آن که خبر خوش و مژده میدهد، نوید دهنده |
44 |
مبارک |
باشگون، پدرام، خجسته، خوش یمن، سعد، فرخ، فرخنده، مبروک، متبرک، مسعود، میمون، نیک پی، همایون |