فقه الحديث در نگاه آيت اللّه بروجردى (ره) (2)
نويسنده:محمد على سلطانى
4. توجّه به ذهنيت پرسشگران
از اين رو, كسانى كه با اين قبيل روايت ها ـ كه در شكل پرسش و پاسخ ارائه شده اند ـ مواجه مى شوند, براى فهم پاسخ امام(ع), بايد از محيط فكرى و ذهنيت راوى اطّلاع داشته باشند, وگرنه, چندان در فهم كلام معصوم(ع), موفّق نخواهند بود. مرحوم بروجردى, در بسيارى موارد به اين امر مهم, توجّه كرده و آن را گوشزد نموده است و مقرِّر گرامى نيز در چندين مورد, آن را گزارش كرده است. از جمله در جلد اوّل, ذيل مبحث قبله كه متن روايت, با توجّه به كوفى بودن سائلْ تفسير شده است (ج1, ص210) و نيز در جلد دوم, ذيل مبحث سجده, كه باز به اعتبار كوفى بودن و عامى بودن سؤال كننده, پاسخ امام را توضيح داده است كه پيش تر, متن آن ذكر شد. (ج2, ص279)
5. نقش كلام در تفسير روايت
در بين احاديث منقول در كتب شيعه و كتب همه مخالفان ما, انواع اشتباهات و باطل هاى محال و غير قابل تصوّر و ناروا وجود دارد; باطل هايى كه دليل بر بطلان و فساد آنها در دست است, از قبيل: تشبيه, جبر, رؤيت, اعتقاد به صفات قديم… و از اين دست باطل ها كه غير قابل شمارش اند. از اين روى, نقد حديث از راه عرضه آن بر عقل, لازم است. 4
در اين جعل ها, انگيزه هاى كلامى, نقشى برجسته داشته و درگيرى ها كلامى (و يا سياسى برخاسته از نگرش هاى كلامى) موجب شده اند كه طرفين درگير, عليه عقايد و باورهاى يكديگر در حوزه هاى گوناگون كلامى ـ فقهى, به جعل و تحريفْ دست زنند. از اين رو, در شناخت احاديث, آگاهى از باورهاى ثابت كلامى, تأثير جدّى دارد. فقيهان و محدّثان چيره دست, در بررسى و تحليل مفاد روايت ها, همواره به باورهاى اثبات شده كلامى توجّه داشته اند و احاديث را در سايه اين باورها مورد نقد و بررسى قرار داده اند. مرحوم بروجردى, در فهم و تفسير روايات, به اين امر, اهميّت فراوان داده است. ايشان در نهاية التقرير, رواياتى را با تكيه بر باورهاى كلامى, غير قابل پذيرش اعلام مى كند و يا صدور آنها را به دليل تقيّه مى داند. ايشان در ذيل مبحث سجده سهو, درباره روايت هايى كه گوياى وقوع سهو از پيامبر اكرم در نماز است, مى گويد:
اخبار فريقين, دلالت بر اين مى كند كه از آن حضرت, سهو در نمازْ صادر شده است و بعد از آن, دو سجده سهو انجام داده است; امّا مقتضاى مذهب شيعه, خلاف آن است…. گمان مى رود كه اين قبيل روايت ها ـ كه اثبات كننده سهو براى پيامبر(ص) اند ـ بر مبناى تقيّه صادر شده باشند. (ج3, ص51)
و به عنوان نمونه, در خصوص روايت زيد بن على بن الحسين(علیه السّلام) , از على(علیه السّلام) , كه دلالت بر سهو نبى در تعداد ركعت هاى نماز ظهر و انجام دادن سجده سهو, پس از تذكّر مى گويد:
ليكن اين روايت, افزون بر مخالف بودنش با اصول مذهب, چون دلالت بر اين مى كند كه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز ظهر را براى مردم, پنج ركعت خواند و آن گاه پس از توجّه, دو سجده سهو به جا آورد, روايت شاذّى است كه طبق آن, عمل نمى شود. (ج3, ص60)
همچنين در مبحث فوريت و ترتّب در به جا آوردن نمازهاى فوت شده, استدلال به داستان روز خندق و داستان تعريس را كه براى فوريّت و ترتّبْ بدانها استدلال شده است, به علّت مخالفت مفاد آنها با اصول مذهب, درست نمى داند و مى گويد:
و امّا داستان روز خندق, افزون بر آن كه نزد اماميه پايه اى ندارد, چون پيداست كه مخالف مقتضاى اصول مذهب شيعه است, دلالت بر فوريت و يا ترتّب هم نمى كند. (ج3, ص140)
و درباره داستان تعريس مى نويسد:
و امّا داستان تعريس, اين روايت هم افزون بر مخالف اصول مذهب اماميه بودن, بر عدم وجوب فوريت و عدم وجوب ترتّب, دلالت مى كند. (ج3, ص141. همچنين براى مثال در مورد توجّه به اصول مذهب در تفسير روايات, ر.ك: ج1, ص159)
6. جمع روايات به جاى طرد آنها
7. عمل و يا اعراض اصحاب
به هر حال, در استدلال به مضمون اين دو روايت, با توجّه به استدلال افرادى چون شيخ مفيد, شيخ طوسى و ديگر بزرگانِ از قدما در مقام فتوا دادن به مضمون آنها, جايى براى مناقشه از نظر مُرسل يا مرفوع بودن, باقى نمى ماند.(ج3, ص179)
در خصوص اهمّيت دادن به اعراض علما از فتوا دادن به مضمون روايت و يا رواياتى اين چنين مى گويد:
فتوا دادن به جواز تعجيل [در خصوص تقديم خاصه ظهر برزوال], مشكل است; چون اصحاب, از اين روايت ها اِعراض كرده اند و چنان كه درجاى خود تقرير شده, يكى از بزرگ ترين اسباب وهن روايت, اعراض علماست. (ج1, ص171. همچنين, ر.ك: ج1, ص217, 237, 262, 312 و ج3, ص361)
8. طبقه بندى روايات
اوامر صادر از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان(علیهم السّلام) بر دو گروه هستند: گروهى از پايگاه اِعمال مولويت و سلطه بر مردمْ صادر مى شود, چنان كه در سرپرستان عرفى نسبت به خدمتكارانشان صادر مى گردد. بدون ترديد, اين بخش از دستورها مولوى هستند و لازم است كه اطاعت شوند; چون طبق آيه ششم سوره احزاب, پيامبر اكرم, بر مردم, از خودشان اَولى است. گروه ديگر, از جايگاه بيان احكام و توضيح حكم واقعى در نزد خداوند, صادر مى شود كه همچون (بلكه عين) دستور مفتى در مقام افتا و دستور پزشك معالجْ نسبت به بيمار است. ترديدى نيست كه اين بخش از دستورها ارشادى و بيان كننده حكم واقعى در نزد خداوند هستند و نه دستورهاى مولوى. بنابراين, در صورت مخالفت آنان, نمى توانند بازخواست كنند, چنان كه پزشك نمى تواند بازخواست كند.(ج1, ص427)
مرحوم بروجردى, در تفسير و توضيح روايت ها همواره به اين قاعده پايبند است و بين اين دو دسته روايات, فرق مى گذارد.
9 .تبيين قلمرو كتب رجال
مرحوم بروجردى كه از متبحّران علم رجال است, چنين تفسيرى را روا نمى شمارد و چهار كتاب اصلى رجالى قدما را با توجّه به انگيزه و يا مرحله تأليف آن ها, فراگير نمى داند و بر اين باور است كه بايد براى شناسايى راويان, افزون بر چهار كتاب رجالى مشهور, به ديگر منابع نيز رجوع كرد. كلام وى در اين خصوص, به اين شرح است:
كتاب هاى نگارش يافته در حوزه دانش رجال, معدودند, از قبيل رجال الطوسى, رجال النجاشى و الفهرست نجاشى. ياد نشدن راوى در اين كتاب ها, موجب بى اعتنايى به روايت هاى آن راوى نمى گردد; چون كتاب رجال الطوسى, دربردارنده همه راويان نيست; زيرا ظاهراً كتاب مزبور, در شكل پيش نويس بوده و شيخ طوسى در نظر داشته دوباره آن را نظم و ترتيب دهد و شرح حال پاره اى از افراد را كه در آن نام برده بنويسيد. دليل اين امر, بسنده كردن شيخ درباره بعضى راويان, به يادكردِ نام او و نام پدرش بدون نگارش شرح حال آنان از نظر موثّق و غير موثّق بودن است و گاه, نام بعضى راويان را مكرّر است علّت آن, فراوانى اشتغال شيخ به تأليف در شاخه هاى گوناگون علوم اسلامى, از قبيل: فقه, اصول, حديث, تفسير, كلام و ديگر دانش ها بود, به گونه اى كه اگر بين مدّت زندگى وى و شمار آثارش معدّل گيرى شود, در برابر هر يك از آثارش بيش از ساعتى چند قرار نمى گيرد.
به هر صورت, عدم ياد كردِ فردى در رجال شيخ, بر بى وثاقتى وى دلالت نمى كند و كتاب رجال الكشى, چنان كه از متن آن پيداست, به انگيزه گردآورى نام افرادى است كه در حقّ آنان, روايت و يا رواياتى در مدح و يا قدح و امثال آن, وارد شده است و هدف نجاشى در كتابش يادكردِ مؤلّفان و كسانى است كه آثار تأليفى و تصنيفى دارند, نظير هدفى كه شيخ در الفهرست خود دارد. بنابراين, ياد نكردنِ پاره اى از راويان, به اعتبار آن كه تأليفى از خود به جاى نگذاشتند, از ديد نجاشى به مفهوم ناموثّق بودن نيست. چنان كه از آثار پاره اى از متأخّران, چنين چيزى به دست مى آيد. پاره اى متأخّران, ياد نشدن راوى در اين قبيلْ كتب رجالى را به مفهوم ناموثق بودن راوى گرفته اند. در حالى كه ظاهراً مى توان از راه شاگردان يك راوى, به وثاقت وى پى برد. بنابراين, اگر ناقل روايت, افرادى چون شيخ طوسى, شيخ مفيد, شيخ صدوق و يا ديگر بزرگان باشند, بويژه هنگامى كه فراوان از وى نقل حديث كنند, در وثاقت آن راوى, جاى هيچ گونه ترديد نمى ماند.(ج3, ص231)
بر همين پايه, مرحوم بروجردى, در خيلى موارد, از طُرُق ديگر, از قبيل شاگردان راوى و يا متن روايت, اعتبار آن را اثبات مى كرد (براى نمونه, ر.ك: ج3, ص178 درباره مرسله على بن اسباط و ج2, ص270 درباره محمد بن اسماعيل). مرحوم بروجردى, در جاى جاى مباحث فقهى خود, به نكات رجالى توجّه مى كرد و گاه ديدگاه هاى خود را درباره پاره اى از كتب يا افراد, بيان مى نمود و افرادى را جرح و افرادى را تعديل مى كرد. در ذيل, به بعضى از اين نكاتْ اشاره مى شود:
الف. اظهار نظر درباره كتاب ها
1. فقه الرضا
2. كتاب زيد نَرسى
3. قرب الإسناد
4. كتاب من لايحضره الفقيه
وى همچنين يادآور مى شود كه روش شيخ صدوق, بيان فتواى خويش پس از نقل خبر است و همين امر, موجب مى گردد كه بعضى افراد, بين روايت و نظر شيخ صدوق, خلط كنند (ج2, ص395).
ب. اظهار نظر درباره افراد
2ـ احمد بن هلال را تضعيف مى كند و مستند خود را توقيعى از جانب حضرت حجّت(علیه السّلام) , در ذّم وى مى شمارد (ج1, ص316); ولى در همان جا (ص378) وى را تأييد مى كند و درباره توقيع, پاسخ مى دهد.
3ـ على بن اسباط را به اعتبار آن كه از اجلّه اصحاب است, تأييد مى كند (ج3, ص178).
4ـ مرسله عبداللّه بن مُسكان را به اعتبار آن كه از اصحاب اجماع است, قابل اعتبار مى شمارد (ج1, ص279).
5 ـ عمّار ساباطى را توثيق مى كند (ج3, ص295).
6ـ مرسله هاى ابن عمير را تأييد مى كند و معتبر مى شمارد (ج3, ص65).
ج. توجّه به اضطراب متن روايات
د. تصحيح روايت
هـ. عدم انحصار حجيّت اخبار به صحيح اعلايى
پي نوشت :
4. رسائل الشريف المرتضى, قم: دارالقرآن الكريم, ج1, ص409 .
/س