مبانى فلسفه سیاسى اسلام از ديد رهبرى (2)
اصل دوم: جهان بینى توحیدى
توحید تنها یک نگرش و بینش فلسفى و ذهنى صرف نیست که فقط به دنبال آموزش و سامان دهى اندوخته هاى ذهنى باشد، بلکه توحید رفتار و اعمال فردى و اجتماعى و روابط انسان با دیگران را نیز اصلاح کرده و آنها را سامان و جهت مى دهد. دانشمندان و اسلام شناسان واقعى و پاسداران اسلام ناب همواره با الهام از معارف قرآنى و تعالیم پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام به ابعاد کاربردى و رفتارى و جنبه هاى سازنده آن عنایت ویژه اى داشته اند و آیة اللّه خامنه اى که در حال حاضر سکان دار انقلاب اسلامى مى باشد بارها تأکید و اصرار داشته اند که توحید را جهت دهنده و ترسیم کننده همه صحنه هاى زندگى اسلامى به ویژه نظام سیاسى اسلامى معرفى کنند که به برخى از تعابیر ایشان اشاره مى کنیم:
توحید قرآن تنها نگرش بى تفاوت و غیر مسئول نیست. شناختى متعهد و بینش فعال و سازنده است که در بناى جامعه و اداره آن و ترسیم خط سیر آن و (استراتژى) و تعیین هدف آن و تأمین عناصر حفظ و ادامه آن داراى تأثیر اساسى و تعیین کننده است و اصطلاحا توحید از ارکان (ایدئولوژى) اسلام بلکه رکن اصلى آن نیز هست.
توحید غیر از آنکه یک بینش فلسفى است، یک شناخت علم زا و زندگى ساز نیز هست، یعنى عقیدتى است که بناى زندگى اجتماعى و فردى انسان ها باید بر پایه آن نهاده شود.
معظم له در همان دوران طاغوت مقاله اى درباره روح و نفى سلطه غیر خدا تألیف کردند و با انتقاد شدید و فاجعه خواندن تحریف مفهوم توحید در روزگار ما و بیان فهرستى از جوانب گوناگون توحید، اینگونه جمع بندى مى کنند:
آنچه گفته شد تنها بخشى از محتواى بسیار غنى و عمیق و چندین جانبه توحید است... و با همین اشارت هاى کوتاه به روشنى مى توان تشخیص داد که توحید تنها نظریه اى فلسفى و ذهنى و غیر عملى نیست که به هیچ وجه کار به سیاه و سفید زندگى نداشته باشد و دست به ترکیب گله هاى بشرى نزند و در تعیین جهت گیرى هاى انسان و تلاش و عمل بایسته او دخالت نکند و فقط به این اکتفا نماید که باورى رااز مردم بازگیرد و باورى دیگر به جاى آن بنشاند، بلکه از سویى یک جهان بینى است... و از سویى دیگر یک دکترین اجتماعى است طرحى و ترسیمى است از شکل محیط متناسب انسان، محیطى که وى مى تواند در آن به سهولت و سرعت رشد کند و به تعالى و کمال ویژه خود نایل آید پیشنهاد قواره و قالبى مخصوص است براى جامعه با تعیین خطوط اصلى و اصول بنیانى آن و بنابراین هر آنگاه که در جامعه اى جاهلى و طاغوتى (جامعه هایى که بر مبناى نا آگاهى از حال انسان یا تعدى بر ارزش هاى راستین وى بنیاد گردیده) مطرح گردد یک دگرگون سازى است، بعثتى است در دل هاى فروخفته و جان هاى بیمار، و طوفانى است در مرداب راکد اجتماع، سامان و هنجارى است براى آن اجتماعِ ناساز و بى قواره، تبدیل و تغییرى است در نهادهاى روانى و بنیادهاى روانى و بنیادهاى اقتصادى و اجتماعى و در ارزشهاى اخلاقى و انسانى... پس توحید تنها پاسخى تازه نیست در مسئله اى صرفا نظرى و یا داراى قلمرو عملى محدود، راهى تازه در برابر انسان نیز هست که اگر چه بر تحلیلى ذهنى و نظرى تکیه دارد، ولى مقصود از طرح آن ارایه شیوه اى دیگر است براى عمل کردن و زیستن. با چنین برداشتى است که معتقدیم توحید ریشه و مایه اصلى دین و سنگ زاویه اى است که همه پایه هاى دین بر آن قرار گرفته است.
ایشان در ادامه توحید نظرىِ صرف را همانند خداپرستى مکه قبل از بعثت، توحید صلح کل، توحیدى که با همه انداد و رقیبان خدا بسازد، توحیدى که فقط فرضیه پذیرفته شده اى در ذهن باشد توصیف مى کند که چیزى فراتر از یک نقش بدلى از توحید انبیاء نیست. معظم له آنگاه انحطاط جامعه اسلامى بعد از پیامبر اکرم(ص) را نیز عدول از توحید اصلى و توحید پیامبر(ص) دانسته و مى گوید:
با چنین نگرشى است که به درستى مى توان راز نفوذ و گسترش و اعتلاى اسلام نخستین و عقب گرد و انحطاط و خصلت انفعالى اسلام دوره هاى بعد را شناخت. اسلام پیامبر(ص) توحید را مانند راهى جلوى پاى مردم مى گذاشت و اسلام دوره هاى بعد آن را چون نظریه اى در محافل بحث و مجادله مطرح مى ساخت. آنجا سخن از بینش تازه اى درباره جهان و تئورى تازه اى براى حرکت و تلاش زندگى بود و اینجا بحث از ریزه کاریهاى کلامى باب اوقات تفنن و فراغت. آنجا توحید استخوان بندى نظام موجود و محور همه روابط اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به شمار مى رفت. نخستین ستیزه گیرى ها با شعار توحید از سوى قدرتمندان و سران و سردمداران اجتماع بود و این نشانه آن است که ضربه این شعار بیشتر و بیشتر از همه متوجه طبقه مسلط و مقتدر اجتماع (به تعبیر قرآن طبقه مستکبر) است... .
1 ـ 2. آثار و لوازم توحید در نظام سیاسى
1 ـ 1 ـ 2. انحصار حاکمیت به خدا :
آیة اللّه خامنه اى با استناد به این آیه مى فرماید:
در فرهنگ قرآن در مواردى بر اطاعت و دنباله روى نام عبادت نهاده شده و اطاعت کنندگان غیر خدا مشرک معرفى شده اند. با این بیان عبادت خدا را ـ که روح و معناى توحید است ـ مى توان با تعبیر عبودیت و اطاعت انحصارى خدا معرفى کرد و عبودیت و اطاعت غیر خدا را شرک دانست چه در فرمان هاى شخصى، چه در قوانین عمومى و چه در شکل و قواره نظام اجتماعى.
و در جایى دیگر مى فرماید:
بنابر اصل توحید انسان ها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند و تحکمات و تحمیلاتى که از طرف قدرت گونه هاى تاریخ بشریت رفته غلط و برخلاف حق بوده است.
قرآن به توحید ربوبى و عبادتى که داراى تأثیر عملى و پیام کاربردى فردى و اجتماعى بیشترى است به مراتب زیادتر از توحید ذاتى و صفاتى تأکید نموده و مى توان با قاطعیت گفت در فرهنگ قرآن ولایت و سرپرستى جامعه اسلامى از هرکس به جز خدا یا جانشین و تجلى بخشان حاکمیت الهى، سلب شده است. و اقتضاء توحید ربوبى آن است که حاکمیت و فرمانروایى غیر او را شرک بدانیم.
به تعبیر زیباى آیة اللّه خامنه اى:
در اسلام سرپرستى جامعه متعلق به خداى متعال است هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را بر عهده بگیرد این حق مخصوص خداى متعال است که خالق و منشى ء و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامى چیز کم نظیرى است. هیچ قدرتى، هیچ شمشیر برایى، هیچ ثروتى حتى هیچ قدرت علم و تدبیرى به کسى این حق را نمى دهد که مالک و تصمیم گیرنده درباره سرنوشت انسانهاى دیگرباشد اینها... حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطاء نمى کند این حق متعلق به خداست.
2 ـ 1 ـ 2. مشروعیت الهى :
... خداى متعال این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاصى اعمال مى کند، یعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولى امر مسلمین چه بر اساس تعیین شخص (آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام تحقق پیدا کرد) و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى شود که امور مردم را اداره بکند باز این ولایت خدا است این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهى است که بر مردم اعمال مى شود. آن انسان ـ هر که و هر چه باشد ـ منهاى ولایت الهى و قدرت پروردگار هیچ گونه حقى نسبت به انسانها و مردم دیگر ندارد. خود این یک نکته بسیار مهم و تعیین کننده در سرنوشت جامعه اسلامى است.
و در بیانى دیگر مى فرماید:
عبودیتِ یکسانِ همه موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچ یک از بندگان خدا خود سر و مستقل حق تحکم و فرمانروایى بر بندگان دیگر نداشته باشد (نفى طاغوت) و زمامدار و مدیر و مدبر امور زندگى انسان ها فقط کسى باشد که خدا خود به حکومت برگزیده است یا به شخص مانند امامان معصوم(ع) و یا به علائم و ملاک ها مانند حاکم اسلامى در زمان غیبت امام معصوم(ع).
و در تفسیر توحید از دیدگاه خط مشى اجتماعى مى گوید:
حق ولایت و سرپرستى جامعه و زمامدارى زندگى انسان را نیز از هر کسى به جز خدا نفى مى کند... حکومت و زمامدارى انسان حق ویژه ى خدا است که به وسیله منصوبان خدا ـ آنان که بامعیارها و الگوهاى تعیین شده در ایدئولوژى الهى از همه کس منطبق ترند ـ به مرحله تحقق در مى آید و به وسیله آنان نظام الهى پاسدارى و مقررات الهى اجرا مى گردد.
3 ـ 1 ـ 2. انحصار قانون گذارى به خدا :
آفریدگارى و سیطره تکوینى خدا مستلزم آن است که زمام قانونگذارى و تشریع نیز در قبضه اقتدار و اختیار او باشد و همگان (همه موجودات داراى شعور که مى توان براى آنان قانون و شرع وضع کرد) ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند (الوهیت انحصارى) دانش بى پایان خدا، مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشرى (که ناگزیر تابع نیازها و مصالح انسانهاست) در انحصار او باشد.
و در توضیح و تفسیر توحید از دیدگاه خط مشى اجتماعى (اقتصادى، سیاسى،...) مى گوید:
(توحید) صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خود سرانه در امور جهان و انسان از هر کس جز خدا (را) سلب مى کند. به حکم آنکه آفریننده انسان آفریننده گیتى و طراح نظام پیوسته آن است به امکانات و نیازها نیز هم او واقف است، ذخائر و استعدادها و انرژیهاى نهفته در جسم و جان آدمى را و نیز گنجینه ها و قابلیت هاى بیشمارِ پهنه گیتى را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگى التقاء این همه را او مى داند و به نیکى مى شناسد پس فقط او است که مى تواند شیوه زندگى و برنامه ارتباطات انسان را که همان خط مشى حرکت وى در چرخ و بر این نظام تکوین است طرح ریزى کند و سیستم قانونى زندگى و قواره و نظام اجتماعى او را ترسیم نماید. ویژگى این حق به خدا، نتیجه طبیعى و منطقى آفریدگارى و خداوندى اوست پس هرگونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط مشى عملى انسانها، دست اندازى به قلمرو خدایى و ادعاى الوهیت و موجب شرک است.
حداقل شروط لازم براى قانون گذارى و ارائه برنامه شایسته نسبت به زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى انسان سه شرط است: اول اینکه احاطه علمى کامل و جامعى به همه ابعاد و نیازهاى انسان داشته باشد و کمال حقیقى و موقعیت انسان در جهان آفرینش و ارتباطات وى را به خوبى بشناسد و در معرض خطاو نسیان نباشد. دوم اینکه در قانون گذارى تنها مصالح و منافع انسان ها را مبنا و ملاک قرار دهد و تحت تأثیر عوامل دیگر قرار نگیرد و بینش ها و گرایش هاى داخلى و عوامل خارجى مانند محیط، جهت گیرى هاى سیاسى ـ گروههاى فشار و... در تصمیم گیرى ها و ابلاغ دستور العمل ها دخالت نداشته باشند. سوم اینکه قوانین و احکام او الزام آور باشد و عموم افراد نسبت به آن انقیاد و تعبد داشته باشند و آیا چه کسى جز خدا داراى این شرائط و ویژگى ها مى باشد؟
4 ـ 1 ـ 2. توحید محور وحدت حقیقى :
وحدت و انسجام در برنامه هاى اجتماعى هماهنگى تشریع باتکوین و حرکت به اقتضاء طبیعت و آفرینش است. چه زیبا مقام معظم رهبرى توحید را از دیدگاه یک جهان بینى عمومى تفسیر مى کند:
به معناى وحدت و یکپارچگى همه جهان و خویشاوندى تمام اجزاء و عناصر آن است چون سلسله جنبان آفرینش یکى است و همگان از یک مبدأ و منشأاند و خدایان و آفرینندگان مختلف دست اندرکار آفرینش و گردش جهان نبوده اند. پس این همه اجزاء یک مجموعه اند و کل جهان یک واحد است و داراى یک جهت گیرى... با این بینش جهانِ پویا کاروانى است که همه راهروان آن همانند حلقه هاى زنجیر بهم متصل اند و همچون اجزاء ریز و درشت یک دستگاه براى هم و در جهت واحد در کار و تلاش اند هر چیز با ملاحظه موضعش در کل این ارگانیسم است که معناى خود را مى دهد و وظیفه اش روشن مى شود. پس همه در این سیر تکامل پوى، کمک کار و تکمیل کننده دیگرانند و هر یک ابزارِ لازمى است در این مجموعه، هر گونه توقف و تباهى و رکود و انحراف در هر یک از این اجزاء موجب کندى و ناهنجارى و انحراف همه دستگاه است و بدینگونه پیوندى عمیق همه این ذرات را به یکدیگر متصل مى سازد.
5 ـ 1 ـ 2. توحید، ضمانت اجراى قوانین و عامل استقامت :
آیة اللّه خامنه اى با اشاره به یکى از مهم ترین تفاوت هاى حکومت دینى و توحیدى با حکومت هاى دیگر مى فرماید:
فرق بین حکومت الهى و ضمانتهاى الهى با غیر الهى این است که در ضمانتهاى الهى، ضمانت درونى است... این خیلى امر مهمى است، بناى ولایت الهى بر هضم شدن در امر و نهى پروردگار است؛ درست نقطه مقابل سلاطین مادى، نقطه مقابل حکومتهاى مردمى حکومتهاى بشرى.
خدا باورى به دلها آرامش و طمأنینه، به قدم ها استوارى، به مبارزه و جهاد انگیزه، به اندیشه ها بصیرت، به حرکت و نهضت عدالت خواهانه شور و هیجان، به پیوندها و ارتباطات استحکام، در برابرمشکلات وسختى ها قدرت مقاومت، به اعمال و رفتار جهت، به زندگى معنى و عشق، در برابر توطئه ها هوشیارى، در برابر وسوسه هاى شیطانى مصونیت، به آینده خوش بینى، به نیت ها اخلاص، نسبت به دیگران احساس مسئولیت، به نفس عزّت و خود باورى، به رابطه امت با رهبرى پشتوانه اعتقادى، و بالاخره به آنچه از دوست رسد شیرینى و لذت مى دهد.
6 ـ 1 ـ 2. برابرى همه انسان ها :
اسلام شناس و روشنفکر واقعى حضرت آیة اللّه خامنه اى یکى از ابعاد دیدگاه اجتماعى توحید را چنین تبیین مى کند:
انسان ها را در رابطه با نعیم جهان داراى حق برابر مى شناسد. امکانات و فرصت ها به طور مساوى در اختیار و از آن همگان است تا از این بساط گسترده هر کس به قدر نیاز و در شعاع سعى و عمل خود بهره گیرد، در این پهنه بیکرانه هیچ منطقه اختصاصى و محصور وجود ندارد. همگان مى توانند همت و اراده ى خود را در دستیابى به گوناگون بهره این جهان بیازمایند این فرصت ویژه هیچ تیره نژادى، جغرافیایى، تاریخى، و حتى ایدئولوژیکى نیست.
ایشان در ادامه به آیاتى براى مدعاى خود استناد کرده اند مثل هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا. (بقره / 29) و در معناى آیه مى فرماید اوست آنکه همه موجودى زمین را براى شما (انسانها و نه دسته و تیره یى خاص) آفرید.
این برابرى و تساوى در حرکت استکمالى و پیمودن صراط مستقیم و رسیدن به درجات عالیه کمال نیز لحاظ شده است. معظم له در این رابطه یکى از ابعاد توحید از دیدگاه یک جهان بینى عمومى را چنین ترسیم مى کند.
[توحید] به معناى یکسانى و برابرى انسان ها در امکان تعالى و تکامل نیز هست. چون گوهر و سرشت انسانى در همه یکسان است... پس هیچ کس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالى و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا، دعوتى عام است، ویژه کسانى یا ملتى یا طبقه اى نیست... و ما ارسلناک الا کافة للناس ـ ما تو را جز براى انسانها به طور عموم ـ و نه براى جمعى خاص نفرستادیم...
7 ـ 1 ـ 2. آزادى حقیقى انسان :
بنابر اصل توحید انسان ها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند و همه تحکّمات و تحمیلاتى که از طرف قدرت گونه هاى تاریخ بشریت رفته، غلط و برخلاف حق بوده است.
ایشان توحید را به معناى تکریم و ارزش دادن به انسان مى دانند:
عنصر فاخر و ارجمند انسان بسى ارزنده تر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسى بجز خدا باشد. تنها آن هستى مطلق و کمال زیبایى مطلق است که مى شاید انسان، شیفته و ستایشگر و نیایشگر او شود... که این والاگرایى، خود مرتبه اى از والایى است و بجز آن ذات متعال هیچ کس و هیچ چیز در رتبتى نیست که انسان را بنده و ستایشگر خود سازد. همه بت هاى جامد و جان دارى که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنه زندگى انسان، غاصبانه به تصرف در آورده اند پلیدى ها و پلیدهایى هستند که آدمى را از طهارت و صفاى فطرى اش ساقط کرده و بدو خفت و ذلت داده اند و انسان براى آنکه رتبه والاى خود را بازیابد، باید از آنها روى بگرداند و ننگ آلودگى به عبودیت آنان را از خود بزداید. هیچ بینش انسان گراى مادى نتوانسته است برترى و گزیدگى و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد.
بنابراین اساسى ترین اصل در همه نظام ها و معارف و دستور العمل هاى اسلامى توحید است و حضرت آیة اللّه خامنه اى بیش از دیگران به این اصل توجه و عنایت داشته و دارند و این بخش را با این جمله ایشان جمع بندى مى کنیم و به پایان مى بریم که:
توحید برخلاف برداشت عامیانه رایج که آن را صرفا یک نظریه فلسفى و ذهنى تلقى مى کند، یک نظریه زیر بنایى در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعى و اقتصادى و سیاسى است. در میان واژه هاى مذهبى و غیر مذهبى، کمتر واژه اى را مى توان یافت که تا این حد پر بار از مفاهیم انقلابى و سازنده و ناظر به ابعاد گوناگون زندگى اجتماعى و تاریخى انسان باشد. تصادفى نبوده است که همه دعوت ها و نهضت هاى الهى در طول تاریخ با اعلان یگانگى خدا و ربوبیت و الوهیت انحصارى او آغاز مى گردیده است.
ادامه دارد...
/خ