واژه سياحت و گردشگري در قرآن
يکي از واژه هايي که در رابطه با گردش گري و جهان گردي در قرآن مطرح شده است، واژه « سياحت » است. اين کلمه با ساير هيئت هاي آن در چند جاي قرآن به چشم مي خورد. لغت شناسان در توضيح آن چنين نوشته اند:
سائح: من ساح في الأرض، يسيح يسيحا؛ إذا استمر في الذهاب. و منه السيح، الماء الجاري، و من ذلک يسمي الصائم سائحاً لاستمراره علي الطاعه في ترک المشتهي؛ (1)
سائح، به کسي گفته مي شود که در زمين مي چرخد و گردش گري مي کند، اصل اين کلمه، به معناي حرکت و رفتن مدام است، به همين جهت، به آب روان ( سيح ) گويند، و از اين رو انسان روزه دار « سائح » گفته شده؛ زيرا در فرمانبري و اطاعت از خداوند و دوري گزيدن از خواسته هاي نفساني در طول روز پي گير و استوار است.
يکي از واژه شناسان معاصر، در پي ريشه اصلي و معناي مشترک آن برآمده و نوشته است:
اصل يگانه در معناي اين واژه حر کت و جرياني است که همراه با تدبر و تفکر باشد. بنابراين، اگر به آب روان « سيح » گفته مي شود به اين اعتبار است که آب جاري نرم و آرام راه مي گشايد و به پيش مي رود. از همين مقوله است، حرکت انسان ها آن گاه که بر اساس انديشه و توجه و وظيفه شناسي بين آنها و خدواند باشد. با اين نگرش در خطاب آيه شريفه که مي گويد: « فسيحوا في الأرض » نکته اي لطيف و ظريف نهفته است. (2)
گزيده سخن آن که اين واژه به معناي: گردشگر، حرکت همراه با آرامش و انديشه، مسافر، جهان گرد و توريست، آمده است.
قرآن مجيد، به هنگام ترسيم سيماي مؤمنان و تصوير چهره ي فرزانگان به تکليف هاي فردي و اجتماعي و ويژگي هاي ارزشي آنان اشاره مي کندو يکي از آن ويژگيها را « سائح » بودن آنان مي شمرد:
« التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله... »؛ (3)
آنان که با خدا روي آشتي دارند و خدا را عبادت مي کنند، با سپاس و ستايش خداوند نرم و آرام در راه زندگي قدم مي زنند، تکليف انفرادي خود نماز را با دو رکن اصلي آن رکوع و سجده بپا مي دارند و تکليف اجتماعي خود را با دو رکن اساسي آن امر به معروف و نهي از منکر، به فرجام مي برند و مرزهاي الهي را نگهبانند.
در اين آيه « سياحت » در کنار ديگر ارزش ها قرار گرفته و معناي آن هم نمي تواند منحصر و محدود به يک مصداق مانند روزه باشد. گروهي از مفسران به قرينه ي سياق و روند آيه، آن را به معناي سير و حرکت به سوي مراکز عبادي معني کرده اند.، ولي هم ايشان باز در توضيح معناي سياحت گفته است که:
يسيحون و يجولون من معهد من المعاهد الدينيه و مسجد من مساجد الله إلي غيره؛ (4)
از ويژگي هاي مؤمنان راستين يکي آن است که گردش و حرکت مي کنند، از پايگاه هاي ديني و عبادي به سوي پايگاهي ديگر.
اين معنا سازگار با همان معناي لغوي است که سياحت را به معناي حرکت و جابه جايي و گردش گري دانسته است.
در آغاز سوره ي توبه نيز اين آيه به چشم مي خورد که:
« فسيحوا في الأرض أربعه أشهر »؛ (5)
پس بچرخيد در زمين چهار ماه.
علامه طباطبائي در تفسير اين آيه مي نويسد.
السياحه : السير في الأرض و الجري. و لذلک يقال للماء الدائم الجريه في الساحه: السائح و أمرهم بالسياحه أربعه اشهر کنايه عن جعلهم في مأمن في هذه البرهه من الزمان، و ترکهم و بحيث لايتعرض لهم بشر حتي يختاروا مايرونه أنفع بحالهم من البقاء أو الفناء؛ (6)
سياحت؛ گردش در زمين است، لذا به آبي که دائم در جريان است «سائح » گويند. خدواند که به مشرکان دستور سياحت مي دهد، کنايه از آن است که چهار ماه در امنيت باشند [ و به هر چيز بيانديشند و به هر جا بروند ] تا آن چه به سودشان هست، از ماندن و يا رفتن و نابود شدن برگزينند.
در سوره ي « تحريم» نيز، اوصاف زنان شايسته را شمارش مي کند که از جمله « سائحات »(7) بودن آنان است.
از مجموع اين آيات چنين به دست مي آيد که ايستايي و ماندن در يک مکان؛ مانند زادگاه و يا محل زندگي، به خودي خود ارزش نيست، بلکه از آن سوي، سير و سفر و سياحت و حرکت و گردش کردن و آگاهي يافتن از محيط پيرامون و جهان پهناور، نوعي ارزش به شمار مي رود که مؤمنان از آن برخوردارند.
لغت شناسان پيرامون واژه ي «مسيح» گفته اند:
ساح في الأرض، أي ذهب... و قد ساح، و منه المسيح بن مريم عليهما السلام، في بعض الأقاويل: کان يذهب في الأرض، فأينما أدرکه الليل صف قدميه و صلي حتي الصباح، فاذا کان کذلک فهو مفعول بمعني فاعل؛ ( 8)
اين واژه « ساح » به معناي « رفت » آمده و کلمه ي « مسيح » هم از اين اصل گرفته شده و در پاره اي از گفته ها آمده است: آن حضرت در زمين راه مي رفت و مي گشت، آن گاه که شب فرا مي رسيد تا به صبح به عبادت مي ايستاد، بنابراين، «مسيح » در اين جا به معناي « سائح » و گردش گر است.
امام صادق عليه السلام درباره ي اين ويژگي حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد:
ان عيسي بن مريم کان من شرائعه السيح في البلاد...؛ ( 9)
گردش کردن و مسافرت در بين شهرها و و آبادي هاي جزء شريعت حضرت عيسي عليه السلام به شمار مي رفته است.
او، همواره در زمين سيرو سياحت مي کرد، تا هم با شگفتي هاي آفرينش آشنايي بيشتري پيدا کند و هم در راه هدايت بندگان خدواند گام نهد و هم از بدخواهان گريخته و و به ديدار نيکان توفيق يابد.
در کتاب هاي روايي و تاريخي، اين ويژگي آن حضرت به گونه اي روشن تر بيان شده است:
1. قال رسول الله صلي الله عليه و آله مر اخي عيسي عليه السلام بمدينه و فيها رجل و امرأه يتصالحان » ( 10 )
2. و عنه صلي الله عليه و آله مر أخي عيسي عليه السلام بمدينه و إذا في ثمارها الدود » ( 11)
3. و عنه صلي الله عليه و آله مر أخي عيسي عليه السلام بمدينه و إذا وجوههم صفر » .( 12)
تعبير پيامبر اسلام صلي الله و عليه وآله به اين که حضرت عيسي عليه السلام از آبادي و يا شهري مي گذشت، نشانگر آن است که آن حضرت، همواره در حال سفر و سياحت و گردش هدفدار بوده و در راستاي هدايت مردم و آشنايي آنان به ارزش هاي الهي، از اين سوي به آن سوي و از اين شهر به آن شهر در حرکت و رفت و آمد بوده است.
در پاره اي از روايات ازامام صادق عليه السلام چنين رسيده است که:
بينا عيسي بن مريم في سياحته اذ مر بقريه فوجد أهلها موتي في الطريق و الدور...؛ ( 13 )
در لابه لاي گردش و سياحت، حضرت عيسي عليه السلام به آبادي رسيد که تمام مردمان آن در راه و منزل ها مرده بودند....
باز همين تعبير « سياحت » به عنوان الگوگيري و نمونه يابي بر زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله جاري شده است:
ابوذر غفاري مي گويد: روزي در خدمت پيامبر بوديم، آن حضرت نماز خواند و سپاس خداي گفت، سپس فرمود:
يا بن جندب من أراد أن ينظر... إلي عيسي في سياحته...فلينظر إلي هذا الرجل المقابل... فالتفت الناس ينظرون من هذا المقبل، فإذا هو علي بن أبي طالب عليه الصلاه و السلام؛ (14)
پسر جندب ! هر کس بخواهد به سياحت عيسي بنگرد....به آن مردي که از روبه روي آيد بنگرد. مردم به آن سو نگريستند، چهره ي علي بن ابي طالب عليه السلام را مشاهده کردند.
مقصود آن است که عيسي عليه السلام به عنوان الگوي سياحان و گردش گران در فرهنگ دين مطرح شده است. جالب اين است که در پاره اي از تعبيرهاي امامان معصوم عليهم السلام از حضرت عيسي به عنوان « سياح » و جهان گرد ياد شده است.
مرحوم مجلسي، روايت مفصلي را مي آورد بدين شرح:
مردي يهودي که دانا و آگاه به شرايع آسماني بود، از شام به مدينه آمد و در جمع ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله که علي عليه السلام هم در ميان آنان بود حاضر شد. پرسش هاي فرواني داشت که يکي يکي مطرح کرد و پاسخ آنها را مي طلبيد. علي عليه السلام آمادگي خود را براي پاسخ گويي اعلام کرد و او پرسش هاي خود را آغاز کرد از جمله:
طرفداران عيسي چنين مي پندارند که او « سياح » و جهان گرد بوده است ؟
امام عليه السلام فرمود: آري چنين است و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز سياحتش در صحنه هاي جهاد و پيکار بود. ( 15 )
روايت ها و رهنمودها ي رسيده از پيشوايان معصوم نيز گوياي آن است که: پختگي و کمال و حقيقت يابي و رسيدن به عينيت و واقعيت و در پرتو سير و سفر و جهان گردي ممکن و ميسور است و مسلمانان بايد براي اين بخش از زندگي نيز، برنامه ريزي کنند.
امام علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:
ليس للعاقل أن يکون شاخصاً إلا في ثلاث، مرمه لمعاش، أو خطوه في معاد، أو لذه في غير محرم؛ (16 )
خردمند از شهري به شهري [ و از کشوري به کشور ديگر ] نمي رود، مگر براي يکي از اين سه چيز: سامان دهي امور معيشتي، گام نهادن در اصلاح آخرت، برخورداري از لذت و تفريح سالم.
« شاخص » به معناي جا به جايي و انتقال از مکاني به مکان ديگر و از شهري به شهر ديگر است. دراين فراز، امام علي عليه السلام بهره مندي و برخورداري از لذت هاي مباح و حلال را در گرو سير و سفر دانسته و آن را بخشي از زندگي مسلمانان شمرده است.
درجايي ديگر آن حضرت فرموده است:
ليس الخبر کالمعاينه. (17)
شنيدن کي بو مانند ديدن
و نيز فرمود:
و اسکن الأمصار العظام؛ فإنها جماع المسلمين؛ (18)
در شهرهاي بزرگ؛ که مرکز اجتماع انبوه مسلمانان است، سکنا گزين.
دانشمند فرزانه محمد جواد مغنيه در توضيح اين فراز از کلام امام مي نويسد:
سکنا گزيدن و سفر کردن به شهرهاي متمدن و بزرگ، آدمي را به ره آوردهاي تمدن و ابتکارات و اختراعات بشري، آشنا مي سازد و فاصله تمدن ها و پيشرفت ها رابه مردم نشان مي دهد. و افقي ژرف تر و گسترده تر ازآن چه در آن مي زيند به روي آنان مي گشايد. ( 19)
در ضرب المثل ها آمده است: « جهان ديدن به از جهان خوردن » است.
از حديث هايي مانند « اطلبوا العلم و لوبالصين » ( 20 ) نيز ميتوان آموخت که اسلام براي فراگيري علم و دانش مرز نمي شناسد و گردش گري و جهان گردي را در رابطه با اندوخته هاي علمي و فراگيري تجربه ازديگر ملت ها و کشورها لازم و ضروري شمرده و به مسلمانان دستور فرمان اکيد داده است.
ادبيات فارسي و عربي ما نيز، از همين فرهنگ قرآن و سنت اثر پذيرفته و در آثار باقي مانده و موجود ملي و مذهبي، به مسئله گردش گري و جهان گردي اهميت و توجه فراواني شده است.
تغرب عن الأوطان و في طلب العلي
و سافر ففي الأسفار خمس فوائد
تفرج هم و اکتساب معيشه
و علم و آداب و صحبه ماجد
در اين شعر که منسوب به حضرت علي عليه السلام است، به مسئله سير و سفر و جداشدن از وطن و زادگاه اشاره شده و گذشته از اين که سفر و گردش گري را تعالي بخش شمرده به فايده هاي پنجگانه آن نيز پرداخته است.
1. غم زدايي و پيدايش نشاط و شادابي؛
2. فقر زدايي و رسيدن به زيستي شايسته؛
3. دانش آموزي و فراگيري تجربه؛
4. آشنايي با فرهنگ ها و آداب و رسوم؛
5. دوست يابي و شناخت ياران نيک و بزرگوار؛
شاعران فارسي زبان ونيز در اين زمينه به نکته هاي ارزش مندي اشارت کرده اند.
سعدي شيرين سخن، که خود جهان گردي را به مدت سي سال آزموده است، مي سرايد؛
در اقصاي عالم به گشتم بسي
به سر بردم ايام با هر کسي
زهر گوشه اي توشه اي يافتم.
ز هر خرمني خوشه اي يافتم.
همو در ره آوردهاي سفر و گردش گري مي سرايد:
جهانگشته و دانش اندوخته
سفر کرده وصحبت آموخته.
بر همين اساس، انسان هايي را که مسافرت نمي کنند و بسته به خاک و وطن خويشند و پخته و کامل نمي شناسد:
اگر پارسايي سياحت و نکرد
سفر کردگانش نخواهند مرد
سعدي، هشياري، حکمت اندوزي و حکمت آموزي خود را مرهون جهان گردي ها مي داند.
اوحدي نيز، گردش وجهان ديدن را مقدمه گشايش روزنه هاي نو در زندگي مي شمرد:
آن که شش ماه در سفر باشد
روي ديگر به راه در باشد
نظامي، پويايي و بالندگي انديشه و پختگي و ناب شدن خرد را در گرو سفر مي داند:
سرعت عقل در جهان گردي
جنبش روح در جوانمردي
فردوسي، فرزانگي و آزمودگي آدمي را در پرتو گردش گري و جهان گردي ميسر مي شمرد:
درست است گفتار فرزانگان
جهانديده و پاک دانندگان
جهان آزموده دلاور سران
گشادند يک يک به پاسخ زبان
عطار گويد سياحت و سفر زمينه بروز استعدادها، خلاقيت ها و ابتکارهاست:
زين بحر همچو باران بيرون شو و سفر کن
زيرا که بي سفر تو هرگز گهر نگردي.
وشاعري ديگر اندر فوايد سفر و جهان گردي گفته است:
اي دل ارچند در سفر خطر است
کس گهر بي سفر کجا يابد
آن که چون سايه گشت خانه نشين
تابش ماه و خور کجا يابد
زاغ کز آشيان نپرد
بر شکاري ظفر کجا يابد.
/س
سائح: من ساح في الأرض، يسيح يسيحا؛ إذا استمر في الذهاب. و منه السيح، الماء الجاري، و من ذلک يسمي الصائم سائحاً لاستمراره علي الطاعه في ترک المشتهي؛ (1)
سائح، به کسي گفته مي شود که در زمين مي چرخد و گردش گري مي کند، اصل اين کلمه، به معناي حرکت و رفتن مدام است، به همين جهت، به آب روان ( سيح ) گويند، و از اين رو انسان روزه دار « سائح » گفته شده؛ زيرا در فرمانبري و اطاعت از خداوند و دوري گزيدن از خواسته هاي نفساني در طول روز پي گير و استوار است.
يکي از واژه شناسان معاصر، در پي ريشه اصلي و معناي مشترک آن برآمده و نوشته است:
اصل يگانه در معناي اين واژه حر کت و جرياني است که همراه با تدبر و تفکر باشد. بنابراين، اگر به آب روان « سيح » گفته مي شود به اين اعتبار است که آب جاري نرم و آرام راه مي گشايد و به پيش مي رود. از همين مقوله است، حرکت انسان ها آن گاه که بر اساس انديشه و توجه و وظيفه شناسي بين آنها و خدواند باشد. با اين نگرش در خطاب آيه شريفه که مي گويد: « فسيحوا في الأرض » نکته اي لطيف و ظريف نهفته است. (2)
گزيده سخن آن که اين واژه به معناي: گردشگر، حرکت همراه با آرامش و انديشه، مسافر، جهان گرد و توريست، آمده است.
قرآن مجيد، به هنگام ترسيم سيماي مؤمنان و تصوير چهره ي فرزانگان به تکليف هاي فردي و اجتماعي و ويژگي هاي ارزشي آنان اشاره مي کندو يکي از آن ويژگيها را « سائح » بودن آنان مي شمرد:
« التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله... »؛ (3)
آنان که با خدا روي آشتي دارند و خدا را عبادت مي کنند، با سپاس و ستايش خداوند نرم و آرام در راه زندگي قدم مي زنند، تکليف انفرادي خود نماز را با دو رکن اصلي آن رکوع و سجده بپا مي دارند و تکليف اجتماعي خود را با دو رکن اساسي آن امر به معروف و نهي از منکر، به فرجام مي برند و مرزهاي الهي را نگهبانند.
در اين آيه « سياحت » در کنار ديگر ارزش ها قرار گرفته و معناي آن هم نمي تواند منحصر و محدود به يک مصداق مانند روزه باشد. گروهي از مفسران به قرينه ي سياق و روند آيه، آن را به معناي سير و حرکت به سوي مراکز عبادي معني کرده اند.، ولي هم ايشان باز در توضيح معناي سياحت گفته است که:
يسيحون و يجولون من معهد من المعاهد الدينيه و مسجد من مساجد الله إلي غيره؛ (4)
از ويژگي هاي مؤمنان راستين يکي آن است که گردش و حرکت مي کنند، از پايگاه هاي ديني و عبادي به سوي پايگاهي ديگر.
اين معنا سازگار با همان معناي لغوي است که سياحت را به معناي حرکت و جابه جايي و گردش گري دانسته است.
در آغاز سوره ي توبه نيز اين آيه به چشم مي خورد که:
« فسيحوا في الأرض أربعه أشهر »؛ (5)
پس بچرخيد در زمين چهار ماه.
علامه طباطبائي در تفسير اين آيه مي نويسد.
السياحه : السير في الأرض و الجري. و لذلک يقال للماء الدائم الجريه في الساحه: السائح و أمرهم بالسياحه أربعه اشهر کنايه عن جعلهم في مأمن في هذه البرهه من الزمان، و ترکهم و بحيث لايتعرض لهم بشر حتي يختاروا مايرونه أنفع بحالهم من البقاء أو الفناء؛ (6)
سياحت؛ گردش در زمين است، لذا به آبي که دائم در جريان است «سائح » گويند. خدواند که به مشرکان دستور سياحت مي دهد، کنايه از آن است که چهار ماه در امنيت باشند [ و به هر چيز بيانديشند و به هر جا بروند ] تا آن چه به سودشان هست، از ماندن و يا رفتن و نابود شدن برگزينند.
در سوره ي « تحريم» نيز، اوصاف زنان شايسته را شمارش مي کند که از جمله « سائحات »(7) بودن آنان است.
از مجموع اين آيات چنين به دست مي آيد که ايستايي و ماندن در يک مکان؛ مانند زادگاه و يا محل زندگي، به خودي خود ارزش نيست، بلکه از آن سوي، سير و سفر و سياحت و حرکت و گردش کردن و آگاهي يافتن از محيط پيرامون و جهان پهناور، نوعي ارزش به شمار مي رود که مؤمنان از آن برخوردارند.
سياحت و مسيح
لغت شناسان پيرامون واژه ي «مسيح» گفته اند:
ساح في الأرض، أي ذهب... و قد ساح، و منه المسيح بن مريم عليهما السلام، في بعض الأقاويل: کان يذهب في الأرض، فأينما أدرکه الليل صف قدميه و صلي حتي الصباح، فاذا کان کذلک فهو مفعول بمعني فاعل؛ ( 8)
اين واژه « ساح » به معناي « رفت » آمده و کلمه ي « مسيح » هم از اين اصل گرفته شده و در پاره اي از گفته ها آمده است: آن حضرت در زمين راه مي رفت و مي گشت، آن گاه که شب فرا مي رسيد تا به صبح به عبادت مي ايستاد، بنابراين، «مسيح » در اين جا به معناي « سائح » و گردش گر است.
امام صادق عليه السلام درباره ي اين ويژگي حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد:
ان عيسي بن مريم کان من شرائعه السيح في البلاد...؛ ( 9)
گردش کردن و مسافرت در بين شهرها و و آبادي هاي جزء شريعت حضرت عيسي عليه السلام به شمار مي رفته است.
او، همواره در زمين سيرو سياحت مي کرد، تا هم با شگفتي هاي آفرينش آشنايي بيشتري پيدا کند و هم در راه هدايت بندگان خدواند گام نهد و هم از بدخواهان گريخته و و به ديدار نيکان توفيق يابد.
در کتاب هاي روايي و تاريخي، اين ويژگي آن حضرت به گونه اي روشن تر بيان شده است:
1. قال رسول الله صلي الله عليه و آله مر اخي عيسي عليه السلام بمدينه و فيها رجل و امرأه يتصالحان » ( 10 )
2. و عنه صلي الله عليه و آله مر أخي عيسي عليه السلام بمدينه و إذا في ثمارها الدود » ( 11)
3. و عنه صلي الله عليه و آله مر أخي عيسي عليه السلام بمدينه و إذا وجوههم صفر » .( 12)
تعبير پيامبر اسلام صلي الله و عليه وآله به اين که حضرت عيسي عليه السلام از آبادي و يا شهري مي گذشت، نشانگر آن است که آن حضرت، همواره در حال سفر و سياحت و گردش هدفدار بوده و در راستاي هدايت مردم و آشنايي آنان به ارزش هاي الهي، از اين سوي به آن سوي و از اين شهر به آن شهر در حرکت و رفت و آمد بوده است.
در پاره اي از روايات ازامام صادق عليه السلام چنين رسيده است که:
بينا عيسي بن مريم في سياحته اذ مر بقريه فوجد أهلها موتي في الطريق و الدور...؛ ( 13 )
در لابه لاي گردش و سياحت، حضرت عيسي عليه السلام به آبادي رسيد که تمام مردمان آن در راه و منزل ها مرده بودند....
باز همين تعبير « سياحت » به عنوان الگوگيري و نمونه يابي بر زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله جاري شده است:
ابوذر غفاري مي گويد: روزي در خدمت پيامبر بوديم، آن حضرت نماز خواند و سپاس خداي گفت، سپس فرمود:
يا بن جندب من أراد أن ينظر... إلي عيسي في سياحته...فلينظر إلي هذا الرجل المقابل... فالتفت الناس ينظرون من هذا المقبل، فإذا هو علي بن أبي طالب عليه الصلاه و السلام؛ (14)
پسر جندب ! هر کس بخواهد به سياحت عيسي بنگرد....به آن مردي که از روبه روي آيد بنگرد. مردم به آن سو نگريستند، چهره ي علي بن ابي طالب عليه السلام را مشاهده کردند.
مقصود آن است که عيسي عليه السلام به عنوان الگوي سياحان و گردش گران در فرهنگ دين مطرح شده است. جالب اين است که در پاره اي از تعبيرهاي امامان معصوم عليهم السلام از حضرت عيسي به عنوان « سياح » و جهان گرد ياد شده است.
مرحوم مجلسي، روايت مفصلي را مي آورد بدين شرح:
مردي يهودي که دانا و آگاه به شرايع آسماني بود، از شام به مدينه آمد و در جمع ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله که علي عليه السلام هم در ميان آنان بود حاضر شد. پرسش هاي فرواني داشت که يکي يکي مطرح کرد و پاسخ آنها را مي طلبيد. علي عليه السلام آمادگي خود را براي پاسخ گويي اعلام کرد و او پرسش هاي خود را آغاز کرد از جمله:
طرفداران عيسي چنين مي پندارند که او « سياح » و جهان گرد بوده است ؟
امام عليه السلام فرمود: آري چنين است و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز سياحتش در صحنه هاي جهاد و پيکار بود. ( 15 )
روايت ها و رهنمودها ي رسيده از پيشوايان معصوم نيز گوياي آن است که: پختگي و کمال و حقيقت يابي و رسيدن به عينيت و واقعيت و در پرتو سير و سفر و جهان گردي ممکن و ميسور است و مسلمانان بايد براي اين بخش از زندگي نيز، برنامه ريزي کنند.
امام علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد:
ليس للعاقل أن يکون شاخصاً إلا في ثلاث، مرمه لمعاش، أو خطوه في معاد، أو لذه في غير محرم؛ (16 )
خردمند از شهري به شهري [ و از کشوري به کشور ديگر ] نمي رود، مگر براي يکي از اين سه چيز: سامان دهي امور معيشتي، گام نهادن در اصلاح آخرت، برخورداري از لذت و تفريح سالم.
« شاخص » به معناي جا به جايي و انتقال از مکاني به مکان ديگر و از شهري به شهر ديگر است. دراين فراز، امام علي عليه السلام بهره مندي و برخورداري از لذت هاي مباح و حلال را در گرو سير و سفر دانسته و آن را بخشي از زندگي مسلمانان شمرده است.
درجايي ديگر آن حضرت فرموده است:
ليس الخبر کالمعاينه. (17)
شنيدن کي بو مانند ديدن
و نيز فرمود:
و اسکن الأمصار العظام؛ فإنها جماع المسلمين؛ (18)
در شهرهاي بزرگ؛ که مرکز اجتماع انبوه مسلمانان است، سکنا گزين.
دانشمند فرزانه محمد جواد مغنيه در توضيح اين فراز از کلام امام مي نويسد:
سکنا گزيدن و سفر کردن به شهرهاي متمدن و بزرگ، آدمي را به ره آوردهاي تمدن و ابتکارات و اختراعات بشري، آشنا مي سازد و فاصله تمدن ها و پيشرفت ها رابه مردم نشان مي دهد. و افقي ژرف تر و گسترده تر ازآن چه در آن مي زيند به روي آنان مي گشايد. ( 19)
در ضرب المثل ها آمده است: « جهان ديدن به از جهان خوردن » است.
از حديث هايي مانند « اطلبوا العلم و لوبالصين » ( 20 ) نيز ميتوان آموخت که اسلام براي فراگيري علم و دانش مرز نمي شناسد و گردش گري و جهان گردي را در رابطه با اندوخته هاي علمي و فراگيري تجربه ازديگر ملت ها و کشورها لازم و ضروري شمرده و به مسلمانان دستور فرمان اکيد داده است.
ادبيات فارسي و عربي ما نيز، از همين فرهنگ قرآن و سنت اثر پذيرفته و در آثار باقي مانده و موجود ملي و مذهبي، به مسئله گردش گري و جهان گردي اهميت و توجه فراواني شده است.
تغرب عن الأوطان و في طلب العلي
و سافر ففي الأسفار خمس فوائد
تفرج هم و اکتساب معيشه
و علم و آداب و صحبه ماجد
در اين شعر که منسوب به حضرت علي عليه السلام است، به مسئله سير و سفر و جداشدن از وطن و زادگاه اشاره شده و گذشته از اين که سفر و گردش گري را تعالي بخش شمرده به فايده هاي پنجگانه آن نيز پرداخته است.
1. غم زدايي و پيدايش نشاط و شادابي؛
2. فقر زدايي و رسيدن به زيستي شايسته؛
3. دانش آموزي و فراگيري تجربه؛
4. آشنايي با فرهنگ ها و آداب و رسوم؛
5. دوست يابي و شناخت ياران نيک و بزرگوار؛
شاعران فارسي زبان ونيز در اين زمينه به نکته هاي ارزش مندي اشارت کرده اند.
سعدي شيرين سخن، که خود جهان گردي را به مدت سي سال آزموده است، مي سرايد؛
در اقصاي عالم به گشتم بسي
به سر بردم ايام با هر کسي
زهر گوشه اي توشه اي يافتم.
ز هر خرمني خوشه اي يافتم.
همو در ره آوردهاي سفر و گردش گري مي سرايد:
جهانگشته و دانش اندوخته
سفر کرده وصحبت آموخته.
بر همين اساس، انسان هايي را که مسافرت نمي کنند و بسته به خاک و وطن خويشند و پخته و کامل نمي شناسد:
اگر پارسايي سياحت و نکرد
سفر کردگانش نخواهند مرد
سعدي، هشياري، حکمت اندوزي و حکمت آموزي خود را مرهون جهان گردي ها مي داند.
اوحدي نيز، گردش وجهان ديدن را مقدمه گشايش روزنه هاي نو در زندگي مي شمرد:
آن که شش ماه در سفر باشد
روي ديگر به راه در باشد
نظامي، پويايي و بالندگي انديشه و پختگي و ناب شدن خرد را در گرو سفر مي داند:
سرعت عقل در جهان گردي
جنبش روح در جوانمردي
فردوسي، فرزانگي و آزمودگي آدمي را در پرتو گردش گري و جهان گردي ميسر مي شمرد:
درست است گفتار فرزانگان
جهانديده و پاک دانندگان
جهان آزموده دلاور سران
گشادند يک يک به پاسخ زبان
عطار گويد سياحت و سفر زمينه بروز استعدادها، خلاقيت ها و ابتکارهاست:
زين بحر همچو باران بيرون شو و سفر کن
زيرا که بي سفر تو هرگز گهر نگردي.
وشاعري ديگر اندر فوايد سفر و جهان گردي گفته است:
اي دل ارچند در سفر خطر است
کس گهر بي سفر کجا يابد
آن که چون سايه گشت خانه نشين
تابش ماه و خور کجا يابد
زاغ کز آشيان نپرد
بر شکاري ظفر کجا يابد.
پي نوشت :
1-طبرسي، مجمع البيان، ج 3، ص 146، مکتبه الحياه، بيروت
2- مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن کريم، ج 5، ص 284.
3- توبه ( 9 ) آيه 112.
4- الميزان، ج 9، ص 396
5- توبه ( 9 ) آيه 2.
6- الميزان، ج 9، ص 147.
7- تحريم ( 66) آيه 5.
8- ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 493، نشر ادب حوزه
9-بحاالانوار، ج 70، ص 244، مؤسسه الوفاء
10- همان، ج 14، ص 320 - 321.
11- همان
12- همان
13- همان
14- همان، ج 39، ص38
15-همان، ج 10، ص 48
16- نهج البلاغه، حکمت 390
17- محدث ارموي، فهرست غرر الحکم، ج 7، ص 88.
18- نهج البلاغه، نامه 69
19- مغنيه، في ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 182
20- بحارالانوار، ج 1، ص 180
/س