تأملی به موزه و میراث فرهنگی
نويسنده:عباس زحمتی ایرج
در اساسنامه میراث فرهنگی كشور، در تعریف آن چنین آمده است:
میراث فرهنگی، شامل آثار باقیمانده از گذشتگان است كه نشانگر حركت انسان در طول تاریخ میباشد و با شناسایی آن زمینه شناخت هویت و خط حركت فرهنگی او میسر میگردد، انسان از همان زمانی كه در ذهن خود توانست وقایعی را كه در گذر زمان اتفاق افتاده به یاد بسپارد و آنها را به عنوان تجربه در زندگی روزمره خود به كار برد همان تجربه ها ارزش خاصی در نزد انسان پیدا كرد چرا كه آنها با مشقت به دست آمده و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و حتی بعضی از این تجربهها جان مایه یك نسل بوده است.
مطمئنا بسیاری از آثار باقیمانده از گذشتگان حاصل ازاین تجربه ها بوده، و از این نظر برای انسان ارزشمند است، و از این طریق زمینههای عبرت برای انسان فراهم میآید. بنابراین توجه به اشیاء گذشتگان در ذات بسیاری از انسانها وجود دارد و همانها همیشه سعی كردهاند از این آثار به نحوی نگهداری و مراقبت كنند.
میراث فرهنگی هر كشور، در واقع، آیینه جان، اندیشه و معنویت آن منطقه است كه گاهی در معرض بی توجهی و نابودی قرار میگیرد.
آنچه در این میان اهمیت دارد، آگاهسازی مردمان به این میراثهای ارزشمند و برنامهریزیهای دقیق فرهنگی، عمرانی در جهت نگهداری از آنهاست، اگرچه پاسداری از میراث فرهنگی وجههای جهانی یافته و نهادهای وابسته با تشكل ستادهایی برای بازیابی و نگهداری ازآنها میكوشند ولی شكی نست كه امروزه ملتها و اقوام برای گفتگو و هماندیشی بیشتر نیازمند شناخت یكدیگر و از این رو میراث فرهنگی و یادمانهای تاریخی از مهمترین ابزارهای این گفتگو است.
میراث تمدن هر دیار، درحكم دریچههای است، كه به سوی روحیات و خلق خوی و آداب و رسوم ساكنین آن دیار باز میشود. شناختن و شناساندن آثار تمدن چهرهای تابناك هر نقطه به حكم وظیفه بر همگان واجب است.
از هر دریچه كه به فرهنگ مردم در هر كجای دنیا باشد، بنگریم، یك پیام كاملا شفاف را از دل تاریخ بر كتیبه زمانه حك شده میبینیم: آینده از آن ملتی است كه گذشته خود را میشناسد.
رمز این پیام در شناخت و یادآوری خاطره تاریخی یك ملت نهفته است، دستاوردهای مادی و معنوی گذشتكان با فراهم آوردن این از گردوغبار تاریخ سر برون میآورد و عناصر جاندار آن پویا می شود، و در زندگی امروزه نقشی دیگر میپذیرد. میراث فرهنگی هر كشور، كه عصاره شخصیت وجودی و هویت فرهنگی، اعتقادی و سیاسی هر ملتی در تاریخ بوده و هر ملتی همان قدر دارای شخصیت هویت و اصالت ریشه و ارزش تاریخی است، كه مستنداتی به عنوان میراث فرهنگی از خود ارایه نماید، و اولین اقدامی كه در مورد نگهداری آثار و اشیاء (مستندات تاریخی) لازم است، موزه میباشد و موزهها بنیادهای اساسی هستند، كه به وسیله آنها میتوان میراث ارزشمندی را كه در طی قرون و اعصار به جا ماندهاند از گزند زمانه حفظ و امكان دیدارشان را برای مردم فراهم ساخت، از طریق موزهها میتوان هنرهای ملی معاصر را به مردم و جهانیان شناسانید و با مراكز علمی و فرهنگی و موزههای دنیا ارتباط فرهمگی و هنری برقرار كرد خلاصه هویت تاریخی را جایگزین سرگردانیهای فرهنگ وارداتی و ضد ارزشهای غربی نمود.
مردم با دیدن و شناختن میراث تاریخی و فرهنگی احساس تحسین و هویتی اصیل و استوار مینمایند، و از فراز نشیبها و تجربیات تلخ و شیرین گذشتكان درس عبرت میگیرد.
ایران سرزمینی با پیشینه دیرین و یكی از پنچ كشور دارای تمدن كهن است، و در جای خود میراثهای كهن و با ارزشمندی را جای داده است، كه معرفی، بازسازی، حفاظت و كاربریهای گوناگون آنها متناسب با زمان میتواند در دورهای كه بحران هویت یك معضل است و تهاجم فرهنگی سرزمینهای کهن را آماج خود قرار داده است یكی از راهكارهای آشنایی نسلهای امروز و اقدامی در این مورد شناخت آثار تاریخی است- اهمیت آثار تاریخی و فلسفه لزوم توجه و اطلاع درباره آنهاست.
اهمیت میراث فرهنگی (آثار تاریخی) بیشتر از دو نظر است، یكی اینكه سابقه تمدن و هنر در دنیا مورد علاقه و توجه بسیاری از مردم است، خصوصا ملتهای كه از حیث تمدن و صنعت جلوتر هستند، بیشتر به این نكته دلبستگی دارند، كه بدانند و بفهمند كه ریشه هریك از مظاهر زندگی از چه زمان بوده، و كدام محل نشو و نما یافته است.
عامل دوم، اهمیت آثار باستانی از نظر جنبه معنوی و وارستگی است. كه روح بشر بر اثر گرفتاریهای مادی تشنه آنست،و روز به روز هم بیشتر نیازمندی خود را به تسكین التهاب و هیجان روحی كه بر اثر زندگی سراسر مادی و ماشینی كنونی برای او فراهم گردیده است، احساس میكند، و ذوق زیبا شناسی و زیباپرستی هم بیشتر به این احساس دامن میزند. و از طرف دیگر بناهای تاریخی كه در شهرهای مختلف هستند بهترین عامل زینت و زیبایی همان شهر بوده و در حكم قباله و سند تاریخ آنجا محسوب میشود.
اولین اقدامی كه در مورد نگهداری آثار و اشیاء (موزه) در تاریخ ثبت شده است، مربوط به جمعآوری اسناد و كتیبههای گلی، توسط آشور بنی پال (۷ق.م) و بعد از آن آخرین پادشاه بابل بنونیدس (۵۵۶-۵۳۹) كه در قصر خود موزه كوچكی از آثار عتیقه ترتیب داده بود، اما تشكیل موزه به معنای نوین آن بر میگردد به سدههای (۱۸-۱۹) میلادی در اروپا كه در آن سالها آثار و اشیای تاریخی، مخصوصا از بینالنهرین كشف گردیده و از این آثار استفادههای زیادی در جهت اثبات گفتههای تورات و انجیل میشد.
تشكیل موزه ابتدا در اروپا آغاز گردید و سپس در كشورهای شرقی، علت این مسئله را میتوان در نوع بینش و افكار مردم جستجو كرد و در كشورهای شرقی به دلیل نوع تفكر درونگرایی، كمتر در پی اثبات علل وقایع از طریق مادی وتجربی هستند. و مسائل معنوی برای آنها راهگشا بود و سعی میكنند بیشتر مسائل را ماورای طبیعه فرض كنند و به این تفكر اعتقاد دارند.
در حالیكه در كشورهای غربی افكار اروپایی بعد از قرون وسطی نسبت به كلیسا و كتاب مقدس تغییر كرده وآن جذبه را نداشت با پیدا شدن آثار تمدنهای ذكر شده در كتاب مقدس در بینالنهرین یا فلسطین تا حدودی اعتقاد آنها نسبت به كتاب مقدس محكمتر شد.
این تفاوت تفکر در بین ملل شرق غرب حتی در اسطوره سازی چهره مینمایاند. اسطورههای غربی خیلی شبیه بشر بوده و حتی غرایضی مانند انسانها داشته و بیشتر بعد دنیوی را به نمایش میگذارد. ولی اسطورههای شرقی بیشتر بعد معنوی میباشد در نتیجه، تاسیس موزه در كشورهای شرق دیرتر انجام شد، انگیزه تاسیس موزه در شرق به خاطر لزوم حفظ هویت و پشتوانه فرهنگی در مقابل فرهنگ عادی غرب بوده است. بنابراین موزه تقلیدی از غرب بوده است.
موزهها، بنیادی اساسی هستند، كه به وسیله آنها میتوان میراث ارزشمندی را كه در طی قرون و اعصار به جا ماندهاند از گزند زمانه حفظ كرد و امكان دیدارشان را برای مردم فراهم ساخت.
مطالعه و تحقیق در این یادگارها و یادمانهای تاریخی چراغ روشنی است كه ما را در دهلیزهای تنگ و تاریك صدها هزارسال پیش به جلو میبرد و به فرهنگی اصیل ریشهدار و محكم دست مییابیم كه سیل حوادث تاثیری بر پیكره استوار آن نداشته است. جمعآوری، تحقیق، نمایش و عرضه این آثار و اشیاء میتواند پشتوانهای از فرهنگ، ملیت، مدنیت، و عظمت ملی و قومی باشد.
از طریق موزهها میتوان هنرهای ملی معاصر را به مردم و جهانیان شناسانده با مراكز علمی و فرهنگی و موزههای دنیا ارتباط فرهنگی و هنری برقرار كرد، خلاصه هویت تاریخی را جایگزین سرگردانیهای فرهنگ وارداتی و ضد ارزشهای غربی نمود مردم با دیدن و شناختن میراث تاریخی و فرهنگی احساس تحسین و هویتی اصیل و استوار مینمایند و از فراز نشیبها و تجربیات تلخ و شیرین گذشتگان درس عبرت میگیرند.
موزهها، در اصل آیینه تمام نمای تاریخ، فرهنگ، اعتقادات و باورها و خلاصه تمامی ابعاد مادی و معنوی زندگی انسانهاست. در ایران آشنایی با موزه به سال ۱۲۹۰ هجری قمری باز میگردد یعنی زمانی كه ناصرالدین شاه از سفر فرنگ بازگشت. او دستور داد تا در ارك سلطنتی موزهایی تاسیس و راهاندازی شود. اما این موزه مانند همزادان خود در اروپا جنبهای خصوصی و اشرافی داشت. ولی گام اصلی در زمینه ایجاد موزه به معنا و مفهوم امروزی با بنیاد موزه ملی در ایران برداشته شد.
این موزه در سال ۱۲۹۵ هجری شمسی تاسیس گردید كه شامل ۲۷۰عدد شئی بوده است. محل موزه ابتدا در یكی از تالارهای وزارت معارف بود و سپس به تالار كاخ مسعودیه منتقل شد. و در سال ۱۳۱۵ نیز به ساختمان جدید موزه ایران باستان انتقال یافت.
امروزه موزهها منحصر به آثار و اشیاء باستانی و تاریخی یا به اصطلاح زیر خاكی نیستند، و طیفی بسیار متنوع وگسترده یافتهاند، مانند موزههای هنرهای معاصر، تاریخ طبیعی و هنرهای ملی، علوم و فنون، زیست سناسی، كاخ موزهها و….
میراث فرهنگی، زندهترین شاهد و شاخص تغییرات است. موزهها از نخستین ابزارهایی است كه انسان برای ثبت تغییرات فرهنگی ابداع كرد. موزه جایی است كه انسان، گذشته و حال خود را آنجا به امانت میگذارد تا به طور مرتب به آن رجوع كند. موزه امكانی را فراهم میآورد، كه انسان به خود آید و به تفكر بنشیند. موزه گذشته انسان را به زبان و شكل امروزی مطرح میكند. در موزه انسان گمشده خود را باز مییابد و حافظه درهم ریخته خود را بازسازی میكند و توان میبخشد.
نسان مایل است كه آموختههایش را در جایی تجربه كند به كمال برساند و جان بخشد، موزهها، چنین فضایی میتوانند باشند. در این راستاست كه موزهها نقش آموزش عمومی عمدهای را در جوامع بشری ایفا میكنند، هر موزه با بیان خاص خود، حقایقی ارایه میكند و جلوه ای از شعور، استعداد، درك و بینش و قدرت خلاقه انسان را عرضه میكند. «راز موفقیت موزه ها در پاسخ این پرسش نهفته است كه: چه چیزی را چه زمانی به جامعه ارائه كرد» موزه باید چیزی را ارائه كند كه در آن مقطع زمانی، جامعه به آن نیازمند است و این شیوه، زمانی میسر است كه موزهها با جامعه در تماس باشند و گفتگو بین این دو استمرار یابد. از این رو، موزه باید چیزی را از گذشته برگزیند، به تحلیل كشد عرضه كند كه پاسخگوی پرسشهای امروز باشد، هر گذشتهای برای هر حالی، پرسش نیست. گذشته باید انتخاب شود، دگرگون شود و به زبان حال تغییر یابد.
موزه، انسان را از قرارداد های تحمیلی زمان حال، میرهاند با فضای متفاوتی است كه به انسان مجال میدهد تا به اقتضای توان و استعدادش دیگر گونه بیندیشد، فكری جایگزین فكر امروز را به او القاء میكنند.
موزه، مكان فرصتهای استثنایی تغییر و نگاه به زندگی است. گاهی در فضای تاریخی و متفاوت باغی تاریخی وخیال انگیز و در محیطی طبیعی و الهام بخش قرارگرفتن یا در نمایشگاهی به تفكر نشستن، چنین اثری را در انسان میگذارد، از این روست كه موزهها نباید به فضاهایی بسته، محدود و قراردادی مبدل شود.
/خ
میراث فرهنگی، شامل آثار باقیمانده از گذشتگان است كه نشانگر حركت انسان در طول تاریخ میباشد و با شناسایی آن زمینه شناخت هویت و خط حركت فرهنگی او میسر میگردد، انسان از همان زمانی كه در ذهن خود توانست وقایعی را كه در گذر زمان اتفاق افتاده به یاد بسپارد و آنها را به عنوان تجربه در زندگی روزمره خود به كار برد همان تجربه ها ارزش خاصی در نزد انسان پیدا كرد چرا كه آنها با مشقت به دست آمده و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته و حتی بعضی از این تجربهها جان مایه یك نسل بوده است.
مطمئنا بسیاری از آثار باقیمانده از گذشتگان حاصل ازاین تجربه ها بوده، و از این نظر برای انسان ارزشمند است، و از این طریق زمینههای عبرت برای انسان فراهم میآید. بنابراین توجه به اشیاء گذشتگان در ذات بسیاری از انسانها وجود دارد و همانها همیشه سعی كردهاند از این آثار به نحوی نگهداری و مراقبت كنند.
میراث فرهنگی هر كشور، در واقع، آیینه جان، اندیشه و معنویت آن منطقه است كه گاهی در معرض بی توجهی و نابودی قرار میگیرد.
آنچه در این میان اهمیت دارد، آگاهسازی مردمان به این میراثهای ارزشمند و برنامهریزیهای دقیق فرهنگی، عمرانی در جهت نگهداری از آنهاست، اگرچه پاسداری از میراث فرهنگی وجههای جهانی یافته و نهادهای وابسته با تشكل ستادهایی برای بازیابی و نگهداری ازآنها میكوشند ولی شكی نست كه امروزه ملتها و اقوام برای گفتگو و هماندیشی بیشتر نیازمند شناخت یكدیگر و از این رو میراث فرهنگی و یادمانهای تاریخی از مهمترین ابزارهای این گفتگو است.
میراث تمدن هر دیار، درحكم دریچههای است، كه به سوی روحیات و خلق خوی و آداب و رسوم ساكنین آن دیار باز میشود. شناختن و شناساندن آثار تمدن چهرهای تابناك هر نقطه به حكم وظیفه بر همگان واجب است.
از هر دریچه كه به فرهنگ مردم در هر كجای دنیا باشد، بنگریم، یك پیام كاملا شفاف را از دل تاریخ بر كتیبه زمانه حك شده میبینیم: آینده از آن ملتی است كه گذشته خود را میشناسد.
رمز این پیام در شناخت و یادآوری خاطره تاریخی یك ملت نهفته است، دستاوردهای مادی و معنوی گذشتكان با فراهم آوردن این از گردوغبار تاریخ سر برون میآورد و عناصر جاندار آن پویا می شود، و در زندگی امروزه نقشی دیگر میپذیرد. میراث فرهنگی هر كشور، كه عصاره شخصیت وجودی و هویت فرهنگی، اعتقادی و سیاسی هر ملتی در تاریخ بوده و هر ملتی همان قدر دارای شخصیت هویت و اصالت ریشه و ارزش تاریخی است، كه مستنداتی به عنوان میراث فرهنگی از خود ارایه نماید، و اولین اقدامی كه در مورد نگهداری آثار و اشیاء (مستندات تاریخی) لازم است، موزه میباشد و موزهها بنیادهای اساسی هستند، كه به وسیله آنها میتوان میراث ارزشمندی را كه در طی قرون و اعصار به جا ماندهاند از گزند زمانه حفظ و امكان دیدارشان را برای مردم فراهم ساخت، از طریق موزهها میتوان هنرهای ملی معاصر را به مردم و جهانیان شناسانید و با مراكز علمی و فرهنگی و موزههای دنیا ارتباط فرهمگی و هنری برقرار كرد خلاصه هویت تاریخی را جایگزین سرگردانیهای فرهنگ وارداتی و ضد ارزشهای غربی نمود.
مردم با دیدن و شناختن میراث تاریخی و فرهنگی احساس تحسین و هویتی اصیل و استوار مینمایند، و از فراز نشیبها و تجربیات تلخ و شیرین گذشتكان درس عبرت میگیرد.
ایران سرزمینی با پیشینه دیرین و یكی از پنچ كشور دارای تمدن كهن است، و در جای خود میراثهای كهن و با ارزشمندی را جای داده است، كه معرفی، بازسازی، حفاظت و كاربریهای گوناگون آنها متناسب با زمان میتواند در دورهای كه بحران هویت یك معضل است و تهاجم فرهنگی سرزمینهای کهن را آماج خود قرار داده است یكی از راهكارهای آشنایی نسلهای امروز و اقدامی در این مورد شناخت آثار تاریخی است- اهمیت آثار تاریخی و فلسفه لزوم توجه و اطلاع درباره آنهاست.
اهمیت میراث فرهنگی (آثار تاریخی) بیشتر از دو نظر است، یكی اینكه سابقه تمدن و هنر در دنیا مورد علاقه و توجه بسیاری از مردم است، خصوصا ملتهای كه از حیث تمدن و صنعت جلوتر هستند، بیشتر به این نكته دلبستگی دارند، كه بدانند و بفهمند كه ریشه هریك از مظاهر زندگی از چه زمان بوده، و كدام محل نشو و نما یافته است.
عامل دوم، اهمیت آثار باستانی از نظر جنبه معنوی و وارستگی است. كه روح بشر بر اثر گرفتاریهای مادی تشنه آنست،و روز به روز هم بیشتر نیازمندی خود را به تسكین التهاب و هیجان روحی كه بر اثر زندگی سراسر مادی و ماشینی كنونی برای او فراهم گردیده است، احساس میكند، و ذوق زیبا شناسی و زیباپرستی هم بیشتر به این احساس دامن میزند. و از طرف دیگر بناهای تاریخی كه در شهرهای مختلف هستند بهترین عامل زینت و زیبایی همان شهر بوده و در حكم قباله و سند تاریخ آنجا محسوب میشود.
اولین اقدامی كه در مورد نگهداری آثار و اشیاء (موزه) در تاریخ ثبت شده است، مربوط به جمعآوری اسناد و كتیبههای گلی، توسط آشور بنی پال (۷ق.م) و بعد از آن آخرین پادشاه بابل بنونیدس (۵۵۶-۵۳۹) كه در قصر خود موزه كوچكی از آثار عتیقه ترتیب داده بود، اما تشكیل موزه به معنای نوین آن بر میگردد به سدههای (۱۸-۱۹) میلادی در اروپا كه در آن سالها آثار و اشیای تاریخی، مخصوصا از بینالنهرین كشف گردیده و از این آثار استفادههای زیادی در جهت اثبات گفتههای تورات و انجیل میشد.
تشكیل موزه ابتدا در اروپا آغاز گردید و سپس در كشورهای شرقی، علت این مسئله را میتوان در نوع بینش و افكار مردم جستجو كرد و در كشورهای شرقی به دلیل نوع تفكر درونگرایی، كمتر در پی اثبات علل وقایع از طریق مادی وتجربی هستند. و مسائل معنوی برای آنها راهگشا بود و سعی میكنند بیشتر مسائل را ماورای طبیعه فرض كنند و به این تفكر اعتقاد دارند.
در حالیكه در كشورهای غربی افكار اروپایی بعد از قرون وسطی نسبت به كلیسا و كتاب مقدس تغییر كرده وآن جذبه را نداشت با پیدا شدن آثار تمدنهای ذكر شده در كتاب مقدس در بینالنهرین یا فلسطین تا حدودی اعتقاد آنها نسبت به كتاب مقدس محكمتر شد.
این تفاوت تفکر در بین ملل شرق غرب حتی در اسطوره سازی چهره مینمایاند. اسطورههای غربی خیلی شبیه بشر بوده و حتی غرایضی مانند انسانها داشته و بیشتر بعد دنیوی را به نمایش میگذارد. ولی اسطورههای شرقی بیشتر بعد معنوی میباشد در نتیجه، تاسیس موزه در كشورهای شرق دیرتر انجام شد، انگیزه تاسیس موزه در شرق به خاطر لزوم حفظ هویت و پشتوانه فرهنگی در مقابل فرهنگ عادی غرب بوده است. بنابراین موزه تقلیدی از غرب بوده است.
موزهها، بنیادی اساسی هستند، كه به وسیله آنها میتوان میراث ارزشمندی را كه در طی قرون و اعصار به جا ماندهاند از گزند زمانه حفظ كرد و امكان دیدارشان را برای مردم فراهم ساخت.
مطالعه و تحقیق در این یادگارها و یادمانهای تاریخی چراغ روشنی است كه ما را در دهلیزهای تنگ و تاریك صدها هزارسال پیش به جلو میبرد و به فرهنگی اصیل ریشهدار و محكم دست مییابیم كه سیل حوادث تاثیری بر پیكره استوار آن نداشته است. جمعآوری، تحقیق، نمایش و عرضه این آثار و اشیاء میتواند پشتوانهای از فرهنگ، ملیت، مدنیت، و عظمت ملی و قومی باشد.
از طریق موزهها میتوان هنرهای ملی معاصر را به مردم و جهانیان شناسانده با مراكز علمی و فرهنگی و موزههای دنیا ارتباط فرهنگی و هنری برقرار كرد، خلاصه هویت تاریخی را جایگزین سرگردانیهای فرهنگ وارداتی و ضد ارزشهای غربی نمود مردم با دیدن و شناختن میراث تاریخی و فرهنگی احساس تحسین و هویتی اصیل و استوار مینمایند و از فراز نشیبها و تجربیات تلخ و شیرین گذشتگان درس عبرت میگیرند.
موزهها، در اصل آیینه تمام نمای تاریخ، فرهنگ، اعتقادات و باورها و خلاصه تمامی ابعاد مادی و معنوی زندگی انسانهاست. در ایران آشنایی با موزه به سال ۱۲۹۰ هجری قمری باز میگردد یعنی زمانی كه ناصرالدین شاه از سفر فرنگ بازگشت. او دستور داد تا در ارك سلطنتی موزهایی تاسیس و راهاندازی شود. اما این موزه مانند همزادان خود در اروپا جنبهای خصوصی و اشرافی داشت. ولی گام اصلی در زمینه ایجاد موزه به معنا و مفهوم امروزی با بنیاد موزه ملی در ایران برداشته شد.
این موزه در سال ۱۲۹۵ هجری شمسی تاسیس گردید كه شامل ۲۷۰عدد شئی بوده است. محل موزه ابتدا در یكی از تالارهای وزارت معارف بود و سپس به تالار كاخ مسعودیه منتقل شد. و در سال ۱۳۱۵ نیز به ساختمان جدید موزه ایران باستان انتقال یافت.
امروزه موزهها منحصر به آثار و اشیاء باستانی و تاریخی یا به اصطلاح زیر خاكی نیستند، و طیفی بسیار متنوع وگسترده یافتهاند، مانند موزههای هنرهای معاصر، تاریخ طبیعی و هنرهای ملی، علوم و فنون، زیست سناسی، كاخ موزهها و….
میراث فرهنگی، زندهترین شاهد و شاخص تغییرات است. موزهها از نخستین ابزارهایی است كه انسان برای ثبت تغییرات فرهنگی ابداع كرد. موزه جایی است كه انسان، گذشته و حال خود را آنجا به امانت میگذارد تا به طور مرتب به آن رجوع كند. موزه امكانی را فراهم میآورد، كه انسان به خود آید و به تفكر بنشیند. موزه گذشته انسان را به زبان و شكل امروزی مطرح میكند. در موزه انسان گمشده خود را باز مییابد و حافظه درهم ریخته خود را بازسازی میكند و توان میبخشد.
نسان مایل است كه آموختههایش را در جایی تجربه كند به كمال برساند و جان بخشد، موزهها، چنین فضایی میتوانند باشند. در این راستاست كه موزهها نقش آموزش عمومی عمدهای را در جوامع بشری ایفا میكنند، هر موزه با بیان خاص خود، حقایقی ارایه میكند و جلوه ای از شعور، استعداد، درك و بینش و قدرت خلاقه انسان را عرضه میكند. «راز موفقیت موزه ها در پاسخ این پرسش نهفته است كه: چه چیزی را چه زمانی به جامعه ارائه كرد» موزه باید چیزی را ارائه كند كه در آن مقطع زمانی، جامعه به آن نیازمند است و این شیوه، زمانی میسر است كه موزهها با جامعه در تماس باشند و گفتگو بین این دو استمرار یابد. از این رو، موزه باید چیزی را از گذشته برگزیند، به تحلیل كشد عرضه كند كه پاسخگوی پرسشهای امروز باشد، هر گذشتهای برای هر حالی، پرسش نیست. گذشته باید انتخاب شود، دگرگون شود و به زبان حال تغییر یابد.
موزه، انسان را از قرارداد های تحمیلی زمان حال، میرهاند با فضای متفاوتی است كه به انسان مجال میدهد تا به اقتضای توان و استعدادش دیگر گونه بیندیشد، فكری جایگزین فكر امروز را به او القاء میكنند.
موزه، مكان فرصتهای استثنایی تغییر و نگاه به زندگی است. گاهی در فضای تاریخی و متفاوت باغی تاریخی وخیال انگیز و در محیطی طبیعی و الهام بخش قرارگرفتن یا در نمایشگاهی به تفكر نشستن، چنین اثری را در انسان میگذارد، از این روست كه موزهها نباید به فضاهایی بسته، محدود و قراردادی مبدل شود.
/خ