قلمرو امر به معروف و نهي از منکر

امر به معروف و نهي از منکر به معناي عام آن يعني هرگونه تلاشي که شخص به منظور اثر گذاردن در ديگري انجام مي دهد، به گونه اي که او را وادار به انجام کار واجب کند يا از کار حرام باز دارد. اين تلاش ممکن است از طرق مختلف مانند تعليم حکم يا موضوع عمل مورد، نظر انجام شود. يعني اين که به کسي بياموزند که فلان امر در اسلام واجب است يا کيفيت انجام آن واجب چگونه است. ممکن است «تعليم» مهم ترين مصداق امر به معروف و نهي از منکر به معناي عام باشد. از طرف ديگر
پنجشنبه، 26 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلمرو امر به معروف و نهي از منکر
قلمرو امر به معروف و نهي از منکر
قلمرو امر به معروف و نهي از منکر




امر به معروف و نهي از منکر به معناي عام آن يعني هرگونه تلاشي که شخص به منظور اثر گذاردن در ديگري انجام مي دهد، به گونه اي که او را وادار به انجام کار واجب کند يا از کار حرام باز دارد. اين تلاش ممکن است از طرق مختلف مانند تعليم حکم يا موضوع عمل مورد، نظر انجام شود. يعني اين که به کسي بياموزند که فلان امر در اسلام واجب است يا کيفيت انجام آن واجب چگونه است. ممکن است «تعليم» مهم ترين مصداق امر به معروف و نهي از منکر به معناي عام باشد. از طرف ديگر کاري مانند حرکت سيدالشهداء عليه السلام که منجر به شهادت آن حضرت عليه السلام شد نيز يکي از مصاديق امر به معروف و نهي از منکر به معناي عام است. بنا بر اين جهت مصاديق مي توان سه دسته مصداق براي امر به معروف. نهي از منکر در نظر گرفت.

تعليم جاهل

اولين مصداق امر به معروف و نهي از منکر از قبيل تعليم است؛ گاهي فردي به دلايل مختلف از قبيل اين که تازه به تکليف رسيده، يا به مقتضاي محيطي که در آن زندگي مي کند نتوانسته احکام اسلام را ياد بگيرد، مثل اين که از مرکز اسلام دور بوده و يا در منطقه اي تحت تسلط کفار زندگي مي کرده، و اين فرد به اصطلاح نسبت به احکام اسلام جاهل قاصر است؛ يعني کسي است که حکم يا راه اجراي آن را نمي داند و در بي اطلاعي خود مرتکب تقصير نشده است. به اين معني که، براي او شرايط فرا گرفتن احکام اسلام فراهم نشده است، و او در اين امر کوتاهي نکرده است. تعليم احکام اسلام به چنين فردي واجب است. اما اين تعليم اين که تعليم اين گونه افراد بر چه کساني واجب است؟ يا چند نوع تعليم داريم؟ آيا تعليم بايد فردي يا اجتماعي باشد؟ به صورت رسمي يا غيررسمي باشد؟ و مواردي از اين قبيل، سؤال هايي است که پاسخ گفتن به آن ها موجب گسترده شدن بحث مي شود، و در توان اين جلسه نيست.
اجمالاً اين مسأله مسلم است که تعليم جاهل قاصر، واجب است. چنين تعليمي بايد با کمال نرمي، ملايمت و مهرباني انجام گيرد، چون طرف در جهل خود تقصيري نداشته است. همچنين در اين تعليم به مقتضاي سن، شرايط زندگي و مرتبه استعداد و فهم شخص، بايد سعي کرد از شيوه هاي مناسب آموزشي استفاده کرد تا او بهتر ياد بگيرد. مثلاً برا ي نوجواني که تازه به سن تکليف رسيده نمي توان همان روش آموزشي که براي افراد بزرگسال استفاده مي شود به کار برد. و به همين ترتيب روش آموزش بر حسب مراتب استعداد و معلومات افراد نيز فرق مي کند. اين يک قسم امر به معروف و نهي از منکر است. نگوييد تا به حال ما چنين امر به معروفي، نشنيده بوديم. فرض بر اين است که مصاديق معناي عام امر به معروف و نهي از منکر را بررسي مي کنيم، که شامل تعليم جاهل نيز مي شود.
حالت ديگر بحث اين است که جاهل، مقصر باشد؛ يعني توانايي ياد گرفتن را داشته اما در اين کار کوتاهي کرده است. در اين فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعليم کرد، لازم است به او تعليم داده شود. اما اگر درخواست هم نکرد، ولي شما مي دانيد که جاهل مقصر وظيفه خود را نمي داند و در يادگرفتن آن کوتاهي کرده است، در اين جا علاوه بر اين که بايد به او تعليم داد، بايد در تعليم او روشي را به کار برد که او تشويق به يادگرفتن شود. «جاهل قاصر» خود به خود انگيزه براي يادگرفتن داشته، اما شرايط يادگيري براي او فراهم نبوده، لذا توانايي ياد گرفتن را نداشته است. امام براي «جاهل مقصر» شرايط يادگيري فراهم بوده و مي توانسته ياد بگيرد، لکن در اين کار کوتاهي کرده است. لذا براي اين که در اين مقام برآيد که گوش بدهد و توجه کند تا ياد بگيرد، بايد در او ايجاد انگيزه کرد. يعني در اين مورد بايد روش پيچيده تري را در تعليم به کار گرفت، تا اين آمادگي در جاهل مقصر ايجاد شود که خود او درخواست تعليم کند. در غير اين صورت، اگر صرفاً براي اتمام حجت به او گفته شود که بيا مسائل را ياد بگير، مي گويد نمي خواهم ياد بگيرم. با اين روش، تکليف از شما برداشته نمي شود. در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش کار پيچيده تر است. حال ممکن است بر حسب شرايط، تکليف بر دوش يک فرد يا بر عهده ي نهادي مانند آموزش و پرورش باشد.
قسم سوم از امر به معروف که از قبيل تعليم است، اين است که کسي به خيال خود، حکم را ياد گرفته، روش انجام آن را مي داند، ولي اشتباه مي کند. مثلاً در مسائل فردي، افرادي هستند که قرائت نمازشان غلط است، ولي گمان مي کنند درست است. يا فردي به خيال خود تکليف اجتماعي اش را درست انجام داده است، اما اشتباه مي کند. مثلاً همين وظيفه ي امر به معروف و نهي از منکر، من از سابق که زمان طاغوت بود و شرايط فرهنگي و ديني جامعه با امروز خيلي فرق داشت، موارد زيادي را به خاطر دارم، که البته امروز هم ممکن است مشابه آن ها در بعضي موارد پيدا شود، کساني بودند که با تندي، ترشرويي، خشونت، و حتي گاهي با توهين به ديگران مي گفتند آقا چرا فلان امر را انجام مي دهي؟ اين فرد گمان مي کند که وظيفه خود را به درستي انجام مي دهد، اما از روي ناآگاهي همراه انجام تکليف واجب امر به معروف، مرتکب گناه نيز مي شود. اين گناه توهين به مؤمن است که حرام است، ولو آن مؤمن گناهکار باشد. در اين جا فرض بر اين است، که فرد، جاهل مرکب است. يعني نمي داند و گمان مي کند که مي داند. چنين کسي را بايد تعليم داد، اما روش تعليم چنين فردي پيچيده تر از دو روش قبل است. يعني آن چنان بايد با نرمي سخن گفت، که فرد آماده بشود. ابتدا احتمال بدهد که اشتباه کرده است. چون فرض ما اين است که او گمان مي کند وظيفه ي خود را درست انجام مي دهد. لذا به آساني قبول نمي کند که کارش غلط است. ابتدا بايد کاري کرد که احتمال بدهد در نحوه انجام وظيفه اشتباه مي کند. سپس عمل صحيح به او تعليم داده شود.
همه ي شما شنيده ايد که در مورد امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام) نقل شده که ايشان در دوران کودکي روزي پيرمردي را ديدند، که مشغول وضو گرفتن بود، ولي نحوه وضو ساختن او صحيح نبود. آن ها خواستند روش صحيح وضو را به او بگويند، اما ديدند اين فرد پيرمرد است و بايد احترام او را حفظ کرد. زيرا ادب اسلامي اقتضا مي کند که به پيرمردان بيش از ديگران احترام گذاشت. حسنين عليه السلام نزد او رفتند و سلام کردند، و گفتند که ما دو نفر، با هم برادر هستيم و مي خواهيم وضو بگيريم، شما ببينيد که وضوي کدام يک از ما بهتر از ديگري است. به پيرمرد نگفتند که وضوي تو غلط است، چرا ياد نگرفتي؟ بلکه او را احترام کردند، به او سلام کردند، بعد گفتند که ما وضو مي گيريم، شما ببين کدام يک از ما بهتر وضو مي گيرد. پيرمرد ايستاد و نگاه کرد، گفت اين دو کودک عجب وضوي خوبي مي گيرند، فهميد که آن ها با اين روش مي خواهند به او ياد بدهند که وضوي صحيح چگونه است. پيرمرد به حسين عليه السلام گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو مي گيريد اين من بودم که اشتباه مي کردم.
هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب احتياج به تعليم دارند، مي بايست مسائل را به آن ها ياد داد، اما بايد روش هاي آموزش متناسب با سن، استعداد و موقعيت اجتماعي افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهي از منکر موفق شود. صرف اين که انسان براي «اتمام حجت» چيزي بگويد، کافي نيست. در جامعه ي اسلامي بايد افراد يا ارگان هايي باشند که عهده دار تعليم با روش هاي مناسب شوند. شرايط هر يک از اين موارد فرق مي کند، چه کسي بايد متصدي تعليم باشد؟ چه افرادي تعليم داده شوند؟ چه کسي مدير آموزشگاه ها باشد؟ چگونه معلمي سرکلاس برود؟ يا اگر نهادي متکفل اين امر است بايد همه ي اين شرايط را رعايت کند و روشي فراگير اتخاذ نمايد، تا کسي که مي خواهد ياد بگيرد، درست ياد بگيرد. هدف ياد گرفتن است. هدف ياد دادن به جاهل است؛ نه اين که انسان چيزي را بگويد که اتمام حجت کرده باشد. اين سه قسم از امر به معروف و نهي از منکر است، که اسم هر سه «تعليم جاهل» است. در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، يا جاهل مرکب، نيازي به استفاده ي از برخورد تند، خشونت و برخورد فيزيکي نيست. بلکه در اين موارد بايد به جاهل آموزش داد، و سعي کرد که او بهتر ياد بگيرد.

تذکر و موعظه

بعضي از اقسام ديگر امر به معروف و نهي از منکر مصداق موعظه و نصيحت کردن، و پند و اندرز دادن است. اين قسم هم چند صورت دارد، که مصاديق آن فرق مي کند. مثلاً شما اطلاع پيدا کرديد که فردي علي رغم اين که حکم را مي داند و مي داند که فلان کارگناه است، در عين حال، عالماً و عامداً، آن گناه را مرتکب مي شود. اما همين فرض چند حالت دارد: گاهي آن فرد به تنهايي و در خلوت گناهي را مرتکب شده است و شما به طور اتفاقي از عمل او اطلاع پيدا کرديد، و او اصلاً نمي خواهد کسي در مورد اين مسأله چيزي بفهمد. و حتي اگر متوجه شود که شما از عمل او اطلاع پيدا کرده ايد، خجالت مي کشد. در اين جا شما بايد او را امر به معروف و نهي از منکر کنيد، اما اين امر به معروف و نهي از منکر بايد به گونه اي باشد که او خجالت نکشد. چون خجالت دادن افراد، مصداق ايذاء مؤمن است و ايذاء مؤمن هم حرام است. بايد به گونه اي با او صحبت کنيد، که او متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد. مثلاً با گفتن مسائل کلي او را موعظه کنيد. چه رسد که راز او را نزد ديگري فاش کنيد و گناه او را به ديگران بگوييد. بازگو کردن گناه ديگران، خود گناه کبيره است. ممکن است شخصي در خفاء گناه ساده اي را انجام بدهد، بعد شما گناه ساده او را به اسم نهي از منکر در جلوي ديگران بازگو کنيد! اولاً او خجالت مي کشد، که اين خود يک گناه است. اگر ديگران بفهمند که او آن گناه ساده را مرتکب شده است، شما يک گناه کبيره مرتکب شده ايد. او يک گناه صغيره کرده بود، اما شما براي انجام تکليف واجب، مرتکب گناه کبيره شديد!
پس اگر کسي در خفا گناهي کرد، حتي اگر گناه کبيره هم باشد، اولاً شما حق نداريد که راز او را فاش کنيد، و به کسي بگوييد. حتي شما حق نداريد راز او را به پدر و مادرش بگوييد. چون آن فرد خجالت مي کشد، آبرويش مي ريزد، و ريختن آبروي مؤمن حرام است. مگر يک مورد که استثنا شده و آن اين که راه اصلاح فرد گناهکار منحصرا در اين باشد که به ديگري بگوييد. يعني به هر دليلي اصلا حاضر نمي شود، دست از گناه خود بردارد، و تنها راه باز داشتن او اين است که به شخص ديگري که مي تواند او را از گناه باز دارد، بگوييد، تا او آرام آرام شخص خلافکار را وادار به اصلاح کند. فقط در اين مورد جايز است گناه شخصي براي ديگري نقل شود. اما تا ممکن است بايد خود شما درصدد اصلاح او برآمده، و او را از منکري که مرتکب آن مي شود نهي کنيد. اما به گونه اي که متوجه نشود شما خبر داريد، تا آبروي مؤمن نزد شما نريزد. خداوند ستارالعيوب است، و راضي نمي شود که راز مؤمن براي ديگري فاش شود، و يا آبرويش بريزد.
بسياري از مردم از اين موضوع غفلت دارند، گمان مي کنند هر کس گناهي را مرتکب شد، مخصوصاً اگر گناه کبيره باشد، بايد اشفاگري کرد، و به مراجع ذي صلاح خبر داد، يا بايد او را تعزير کرد، و يا اگر مرتکب گناهي شده که حد دارد، بايد او را حد زد. در صورتي که حتي گناهي که موجب حد است، افشاي آن به اين سادگي جايز نيست. مگر آن که چهار نفر به اتفاق يکديگر آن گناه را ببينند، در اين صورت آن چهار نفر حق دارند گناه او را مراجع ذي صلاح گزارش کنند. اما اگر سه نفر مؤمن مي دانند که اين فرد مرتکب عملي شده که موجب حد است، و بروند در محکمه شهادت دهند، اگر نفر چهارم حاضر نباشد، قاضي بايد خود آن سه نفر را حد بزند. اسلام تا اين مقدار خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود و آبروي کسي نريزد. البته اگر رسوايي به جايي رسيد که چهار نفر عادل با هم ديدند، آن هم به نحوي که جاي هيچ شبهه اي براي آن چهار عادل وجود نداشته باشد، در اين حالت بايد حد الهي اجرا شود، و نبايد حدود الهي تعطيل گردد. ولي تا ممکن است، بايد اسرار مردم فاش نشود و حتي به خود طرف هم نبايد گفت که من از گناه تو خبر دارم، تا مبادا او خجالت بکشد.
قسم ديگر امر به معروف و نهي از منکر اين است که فرد گناهکار انساني لاابالي است. درست است که الآن در خلوت يک گناهي را مرتکب شده، اما اگر ديگران متوجه عمل او شوند، او احساس شرم و خجالت نمي کند. در مورد چنين فردي مانند کسي که از گناه خود خجالت مي کشيد، پنهان کاري و حفظ سر لازم نيست. اما در عين حال، بايد به نحوي او را از منکر نهي کرد که کساني که خبر ندارند بي جهت مطلع نشوند. بايد محرمانه و به طور خصوصي به او گفته شود. نه اين که در ميان جمع به او بگويند، تا سرش فاش شود. گرچه خود آن فرد هم ابايي نداشته بادشد، ولي شما نبايد به انتشار فحشا کمک کنيد. در مورد قبل، کسي دوست ندارد ديگران متوجه گناه او شوند، و تجاهر به فسق نمي کند، کاري در خلوت انجام داده، شما هم بايد راز او را پنهان کنيد. در عين حال سعي کنيد به نحوي او را آگاه و متنبه کنيد، با کلي گويي، خواندن حديث يا داستاني که از آن پند بگيرد، يا او را به مجلس موعظه اي راهنمايي کنيد، به نحوي که او پند و اندرز بپذيرد، البته به گونه اي که آبروي او نريزد.
اما اگر کسي متجاهر به فسق بود، يعني عملاً در حضور ديگران گناه مي کند و احساس شرمساري هم نمي کند. امر به معروف و نهي از منکر در مورد چنين کسي سخت تر از ديگران است. اما در عين حال برخورد با او مراحلي دارد. اينجا ديگر مسأله حفظ سر مطرح نيست. لازم نيست در خلوت يا به گونه اي به او گفته شود که متوجه نشود شما از گناه او خبر داريد. زيرا خود او اين گناه را در مقابل مردم انجام مي دهد، خود او آبروي خودش را ريخته است. شما چيزي را بر آبروريزي او نمي افزاييد. او در حضور مردم از اين که گناه مي کند باکي ندارد. در اين جا نيز بايد مراحلي را براي امر به معروف در نظر گرفت. اول با قول لين، با ادب و احترام و با نرمي، او را موعظه کنيد و از او بخواهيد که گناه را ترک کند، يا به وظيفه ي واجب عمل کند. به اصطلاح او را نصيحت کنيد، و آثار دنيوي و اخروي اين عمل را براي او ذکر کنيد تا تشويق شود و گناه را ترک کند. و يا حتي اگر مؤونه ي ظاهري براي شما ندارد، غير از تشويق زباني، تشويق هاي ديگري براي جذب او انجام دهيد. البته اين کار هرکسي نيست. اما کساني هستند که متمولند، يا شرايط خاصي دارند که مي توانند کمک مالي بکنند. مثلاً به او مهماني بدهند، يا از او پذيرايي کنند، او را به سفري ببرند. اين تشويق بستگي به نوع گناه و اطلاعاتي که اشخاص پيدا مي کنند دارد. مرحله ي اول امر به معروف و نهي از منکر از اين اشخاص در ابتدا با آرامي، نرمي، ادب، ملاطفت و تشويق همراه است.
اگر مرحله ي اول اثر نکرد، مرحله ي دوم کمي سخت تر است، يعني در اين مرحله اخم کنيد. رواياتي که خوانديم، از جمله اين که: «لم يتمعر وجهه غيظا لي قط» (1) براي اين گونه موارد است. هنگامي که ديديد با زبان نرم و لين نمي پذيرد، عبوس کنيد، با خشم و تندي به او بگوييد، «صکوا بها جباههم» (2) در اين مورد بايد با افراد گناهکار همراه با سختي و تندي برخورد کرد. بايد آمرانه مسأله را به آن ها گفت. مصداق قدر متيقن امر به معروف، که همه ي معاني امر به معروف در آن جاري مي شود، همين مورد است، که آمرانه گفته شود. بگويد اين کار را نبايد بکني. اگر ديديد باز هم گفتار آمرانه تأثير نداشت، مي توانيد او را تهديد کنيد که اگر کار خود را ترک نکني تو را به مراجع ذي صلاح معرفي مي کنم. به او بگوييد که اگر گناه را ترک نکند او را به نيروي انتظامي معرفي مي کنيد. و نيروي انتظامي حق دارد طبق قانون در مورد او عمل کند. حتي گاهي حق دارد او را تعزير يا زنداني کند؛ که مراحل آن را قانون تعيين کرده است. اما هنگامي که گناه او را ديديد، ابتدائاً لازم نيست شکايت کنيد. بلکه اگر گفتار نرم اثر نکرد، با زبان تند برخورد شود و اگر آن هم اثر نکرد، تهديد کنيد که او را به مرجع ذي صلاح معرفي خواهيد کرد. اگر تهديد هم اثر نکرد، در اين صورت، فرد گناهکار را معرفي کنيد. يعني اين تدريج را در مراحل امر به معروف بايد لحاظ کرد، و بي جهت به کسي تندي، بي ادبي و بي احترامي نکرد. اما اگر کار به جايي رسيد که ديگر نرمي و ملاطفت اثر نمي کند، بايد تندي کرد.
البته اين را هم فراموش نکنيد که نبايد افراط و تفريط در کار باشد. چون بسياري از مشکلات ما از افراط و تفريط پيدا مي شود. گاهي از يک طرف بعضي افراط، و از طرف ديگر بعضي تفريط مي کنند. بسياري از مواقع حوادث عکس العمل کارهاي ديگر است. زيرا گاهي کندروي موجب اين مي شود که ديگران با تندي عمل کنند، و رفتارهاي نا به جاي برخي باعث مي شود که اصل يک عمل معروف انکار شود. ولي اسلام همه چيز را در حدخودش قرار داده است، تا ممکن است بايد با نرمي و ملاطفت رفتار شود. ولي اگر اثر نکرد، نبايد مصالح جامعه فداي اين بشود که حرف حساب در شخص خلافکار مؤثر واقع نمي شود. بلکه بايد مصالح جامعه حفظ شود. جامعه ي اسلامي نبايد به گونه اي باشد که قبح گناه بريزد، بايد در جامعه ي اسلامي حريم ها حفظ شود. جامعه ي اسلامي بايد به گونه اي باشد که اگر کسي در آن مرتکب گناه شد، خجالت بکشد. اگر به اين ارزش ها عمل نشود، در اين صورت در جامعه ي اسلامي مشکلات ديگري پيش مي آيد. به هر حال اين ها هم تقريباً مصاديقي از موعظه است، غير از مرحله ي آخر که از قبيل امر است و از حد موعظه خارج مي شود.
موعظه اين است که کسي را با زبان به کار خوب تشويق نمود، فوائد انجام کار خوب يا مضرات ترک آن را برايش بيان کرد. و بالعکس مضرات انجام کارهاي بد را بيان کرد. اين ها موعظه است. پند و اندرز دادن به اين است که فقط انسان نتايج خوب و بدکاري را براي ديگران بگويد، تا خود افراد تشويق، و علاقه مند شوند، و انگيزه پيدا کنند، تا کار خوب را انجام دهند.
اما «امر» به اين معني است که «من مي گويم اين کار را بايد انجام بدهي؛ من به عنوان يک فرد مسلمان، به عنوان فرد که وظيفه ي ديني خود را در جامعه عمل مي کند، آمرانه به تو مي گويم فلان کار را انجام بده. » و اگر من نگويم، ديگري خواهد گفت. همه ي مسلمان ها بايد فرد خاطي را امر کنند. در اين مورد جاي اين که با او صحبت کرد و او را موعظه و نصيحت نمود، نيست. بلکه در يک جمله بايد به او گفت که بايد اين کار را انجام دهي. اين مصداق قطعي امر به معروف و نهي از منکر است، که در آن علو و استعلا شرط است. علو و استعلاء، يعني از موضع بالاتر به طرف مقابل بگويد اين کار را بايد انجام دهي. بعد از اين که اين مراحل انجام گرفت، اگر باز هم، شخص گناهکار به خلاف خود ادامه داد، در اين صورت مراتب ديگري پيش مي آيد، و شرايط ديگري دارد.

برخورد اجتماعي با توطئه ها

گاهي کاري که برخلاف شرع، و برخلاف مصالح جامعه ي اسلامي است، به صورت کاري ساده و با انگيزه ي فردي و از روي جسارت، گستاخي و بي ادبي انجام مي گيرد و گاهي اين خلاف شرع کار فردي و ساده اي نيست، بلکه اقدامي پيچيده و حساب شده است، که کساني آن را برنامه ريزي کرده اند. صرفاً چنين نيست که يک نفر گستاخي کرده و مرتکب گناه در مقابل مردم شده است، بلکه نقشه اي در کار است، کساني آن را طراحي کرده اند که اسلام و نظام اسلامي شکست خورده، و کارآيي خود را از دست بدهد. مثلاً مي گويند آن قدر کارهاي زشت انجام دهيد که اين گونه کارها براي مردم عادي شود. اين را از قبل برنامه ريزي کرده اند و ديگر تنها مربوط به يک فسق علني نيست. بلکه در اين فرض براي اين که انواع ضررهاي ممکن را به جامعه اسلامي وارد کنند، چنين برنامه ريزي هايي را انجام داده اند.
خوب، طبعاً کساني که اين کارها را انجام مي دهند، علاقه اي به اسلام ندارند؛ يا منافق هستند و اصلاً از صميم دل ايماني ندارند، و يا به واسطه ي گرفتن پول از ديگران مزدور بيگانگان شده اند، و به هر دليلي که هست مي خواهند حاکميت اسلام را در جامعه از بين ببرند. در اين صورت به روش هاي گوناگون ضررهايي متوجه جامعه مي شود، که بايد با آن ها مبارزه کرد. اين ضررها ممکن است در قالب يک کار فرهنگي، اقتصادي، هنري يا اخلاقي و حتي ممکن است يک کار نظامي باشد. در اين جا کار از وظيفه ي يک فرد، و از قالب يک امر به معروف و نهي از منکر ساده خارج شده، و در چنين مواردي انواعي از مبارزه واجب مي شود. اين ديگر از موارد امر به معروف و نهي از منکرهايي که تا به حال با آن ها آشنا بوديم نيست و احکام و مسائل آن را در رساله هاي عمليه ننوشته اند. اين قبيل امر به معروف و نهي از منکرها مبارزه با تهاجم است و کار يک فرد نيست و با اين روش ساده که به شخص خلافکار گفته شود «نکن، » نتيجه نمي دهد.
اين تهاجم، کار پيچيده ي شيطاني، طراحي شده و نقشه دار است، و بايد براي دفع آن متقابلاً طراحي، فکر و سازماندهي کرد، و متناسب با آن کار، طرحي را تهيه کرد که از اين خيانت جلوگيري شود. ممکن است اين تهاجم در قالب يک اقدام اقتصادي باشد. داستان تنباکو و موارد مشابه ديگر را همه شنيده ايد. مثال هاي زيادي در اين زمينه وجود دارد که حتي برخي از آن ها داراي پيچيدگي خاصي است که فقط اهل فن مي توانند آن توطئه ها را بفهمند. مثلاً يکي از توطئه هايي که از طريق آن اين روزها دشمنان اسلام مي خواهند ضرر اقتصادي به مسلمانان وارد کنند، پايين آوردن قيمت نفت است. اين کار ساده اي نيست که من و شما بفهميم چه خيانتي است و چگونه بايد با آن مقابله کرد. اين يک منکر اجتماعي، اقتصادي برنامه ريزي و طراحي شده با نقشه هاي جهاني و بين المللي است. حتي يک کشور به تنهايي نمي تواند اين منکر را مرتکب شود، بلکه شياطين از کشورهاي مختلف بايد با کديگر هماهنگ باشند تا بتوانند چنين ضرري را به مسلمانان بزنند. براي اين که نفت بشکه ا ي سي دلار مسلمان ها به هشت دلار برسد، شياطين از کشورهاي مختلف چه کارهاي انجام دادند! اين منکر «ضرري» است که به همه ي مردم يک کشور بلکه به همه ي مسلمانان جهان وارد مي شود و بايد با آن مقابله کرد. زيرا با انجام اين منکر برتري کفار بر مسلمانان و بازار آنها تثبيت مي شود. «و لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً، » (3) خدا هيچ وقت اجازه نمي دهد که کافر بر مسلمان ولو در مسائل اقتصادي تفوق و برتري پيدا کرده و مقاصد شوم خود را بر مردم مسلمان تحميل کند.
در مورد اين گونه منکرات بايد مسلمانان به صورت دست جمعي تصميم بگيرند. البته نه يک تصميم ساده، نهي از منکرهايي از اين قبيل احتياج به طراحي و بررسي هاي علمي دارد. بايد ديد از چه راه هايي مي شود با اين توطئه ي دشمن مبارزه کرد. براييافتن راه حل مناسب بايد متخصصان ويژه مدت ها فکر، بررسي و طراحي کنند، تا نقشه مؤثري را تهيه نمايند. زماني که راه حل مناسب براي مقابله با اين منکر پيچيده پيدا شد، بايد همه مسلمان ها براي اجرا آن به اين نقشه عمل کنند. گاهي ممکن است راه حل، تحريم اقتصادي يک کالا باشد. مثلاً بگويند اجناس آمريکايي را نخريد، بر همه مسلمان ها واجب مي شود که اين فرمان را اطاعت کنند. خريد جنس آمريکايي حرام مي شود. ولو همان جنس را بايد از کشور ديگري با دو برابر قيمت خريد. اما به خاطر مقابله با توطئه ي خائنانه ي دشمن که ضرر آن به همه ي مسلمان ها وارد مي شود، عمل به اين تحرم به عنوان نهي از منکر بر همه ي مسلمان ها واجب مي شود. در جامعه ي اسلامي نهي از منکر تا اين حد نيز گسترش پيدا مي کند. گسترش نهي از منکر در مسائل نظامي خيلي روشن تر است. زيرا دشمن دسيسه هايي مي کند تا در مرزها نفوذ کند، و يا عوامل نفوذي خود را به داخل بفرستد تا ترورهايي را انجام دهند، يا در ارتش و نيروهاي نظامي و انتظامي عوامل نفوذي وارد کنند و هزاران مسائل اجتماعي پيچيده اي که متخصصان بايد آن ها را بررسي کنند.
به هر حال، که در جامعه بايد با گناه مقابله شود و يگانه راه مقابله با آن اين نيست که من به تنهايي تصميم بگيرم. بلکه واجب است در درجه ي اول متخصصان با يکديگر مشورت کرده، طرحي تهيه کنند، بعد دستور اجراي آن طرح از طرف دولت اسلامي به مردم ابلاغ شود. در اين جا عمل به اين طرح بر همه ي مردم واجب است. وجوب عمل به اين طرح هم به خاطر نهي از منکر و هم به جهت اطاعت از دولت اسلامي است که به معني اطاعت از ولي امر مسلمين مي باشد.
فرض ديگري که مي توان تصور کرد اين است که، ولي امر مسلمين يا دولت اسلامي، در منطقه اي وجود ندارد. فرض کنيد در کشوري دولت اسلامي وجود ندارد، يا دولت اسلامي هست، اما در مورد اين مسأله به هر دليل نمي تواند کاري انجام دهد. دراين فرض که دولت اسلامي وجود دارد، اما نمي تواند جلوي دسيسه ي اقتصادي دشمن را بگيرد، تکليف مشکل تر است. من نمي خواهم خيلي چيزها را باز کنم. عده اي پول پرست، با تبليغات، با در دست گرفتن سرچشمه هاي اقتصادي و تجاري، معادن و چيزهاي ديگر در داخل کشور دسيسه مي کنند و دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار مي دهند. يا حتي در پست هاي دولتي نفوذ مي کنند، وزير يا شورايي که بايد در موردي تصميم بگيرد، از عناصري هستند که براي اسلام دل نمي سوزانند، بلکه به فکر منافع شخصي خود هستند. اگر چنين وضعي پيش آمد که دسيسه اي عليه اقتصاد، يا عليه مصالح کشور اسلامي يا يک شهر يا يک منطقه صورت گرفت، اگر خود مردم بتوانند براي مبارزه ي با دسيسه هاي دشمنان برنامه ريزي کنند، بر آن ها واجب است که اين کار را انجام دهند. در اين جا بحث آدم کشي مطرح نيست، صحبت اين است که تصميم گرفته شود با اين توطئه مقابله شود، دشمن را به زانو درآورد، و نقشه او را نقش برآب کرد. زيرا دولت اسلامي به هر دليل نمي تواند برنامه اي را براي خنثي کردن توطئه اعمال کند. حال، يا از دسيسه ها خبر ندارد، يا از توطئه اطلاع دارد ولي نمي تواند عليه آن اقدامي انجام دهد.
شکل ديگر هم محتمل است و آن اين که دولت اسلامي با توجه به اين که در جريان دسيسه هاي دشمنان هست و نمي تواند با آن ها مقابله کند، امام اقدامي نمي کند. در چنين شرايطي واجب است که خود مردم براي رفع خطر از جامعه ي اسلامي اقدام کنند، طرحي بريزند و براي اجراي آن تصميم بگيرند. اين ديگر تعرض به جان و مال و ناموس مردم نيست. اين اقدام مردم ممکن است موقتاً ضرر اقتصادي براي جامعه در برداشته باشد، ولي اين ضرر بعداً جبران خواهد شد. به هر حال اين يک واجب است، اما متأسفانه اين گونه موارد را درست بررسي نکرده، و جوانب آن را به طور کامل موشکافي نکرده ايم و فقط به همان مسائل ساده ي فردي اکتفا کرده ايم.
پس هرگاه خطري در يکي از زمينه هاي زندگي جامعه ي اسلامي از ناحيه ي دشمنان خارجي يا داخلي، متوجه جامعه ي اسلامي شد، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان و متخصصان خود و تجربه ي صاحب تجربه ها، تصميم قطعي براي مقابله با آن خطر بگيرند و نقشه هاي دشمن را خنثي کنند.

پي نوشت :

1. اصول کافي، ج 5، ص 58، روايت 8.
2. تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، باب 22، روايت 21.
3. نساء، 141.

منبع: کتاب آذرخشي ديگر از آسمان کربلا




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط