رويکردهاي خلقي شخصيت
رويکردهاي خلقي (1) شخصيت و تیپهای شخصیتی
ما در اين مقاله، بعد از ارائه عقايد مربوط به خلق و خوي که از زمانهاي نخستين تاريخ باستان همراه ما بوده است مروري خواهيم داشت به صورت بندي هاي معاصر و کاوش در نظريه صفات(2) آلپورت و طبقه بندي صفات که توسط کتل با استفاده از تکنيکهاي آماري تحليل عاملي ارائه شده است. ما اين کار را با نگاهي بر نظريه آيزنک درباره تيپهاي شخصيتي که در آن شخصيت را به فيزيولوژي و ژنتيک مربوط مي داند، دنبال خواهيم کرد.
اين فصل با بررسي دقيق نظريه انگيزشي موري پايان مي پذيرد. وي نشان مي دهد که نيازهاي فردي با فاکتورها و عوامل محيطي در ايجاد رفتار فرد، رابطه متقابل دارند. مطالعاتي که موري در مورد بعضي از نيازهايي که خودش مشخص کرده، انجام داده است، نشانگر اين مطلب است که مي توان از آنها در پيش بيني اين که فرد تحت شرايط معيني چگونه رفتار مي کند، استفاده کرد.
صفات و تيپهاي شخصيتي
مردم داراي خصوصيات متفاوت و ترکيبات گوناگوني از صفات هستند. اما بسياري از صفات در يک راستا قرار مي گيرند. و اين موضوع به ما امکان مي دهد که بتوانيم افرادي که داراي ترکيبات مشابهي از صفات را دارند در يک گروه طبقه بندي کنيم و از اين طريق، درباره تيپهاي شخصيتي گوناگون بحث کنيم. توجه داشته باشيد، زماني که يک فرد را به عنوان صميمي، دقيق و آرام توصيف مي کنيم، و فرد ديگري را به عنوان بي قرار، زود رنج و غيرمسئول قلمداد مي کنيم، تصورهاي مختلفي در ذهن ما نقش مي بندد. اين ترکيبات صفات، تيپهاي مختلف شخصيت مردم را توصيف مي کنند.
از آنجا که خلق و خويها در صحبتهاي روزمره، توصيفهاي مستقيمي از چگونگي رفتار مردم است، نظريه شخصيّتي ضمني که در فصل دوم توضيح داده شد، از ديدگاه نظريه خلق و خوي استفاده مي کند. به همين دليل اين رويکرد در آغاز بحثهاي مربوط به شخصيت مطالعه مي شود.
پيشينه تاريخي
اصل بقا
امروز اين موضوع را مي توان بدين شکل مطرح کرد که مي تواند يک موضوع حياتي هم باشد، بدانيم خلق و خوي غريبه اي را که در يک خيابان تاريک و خلوت به ما نزديک مي شود و/ يا در گوشه دنجي از پارک به او برمي خوريم، چگونه است؟
منشها
تئوفراستوس، بقراط و جالينوس
مزاجها
خون، افراد را دموي، خوش بين و شاد مي سازد.
بلغم، افراد را خونسرد، بي رگ و بي عاطفه مي سازد.
صفراي سياه، افراد را سودايي، غمگين و افسرده مي سازد.
صفراي زرد، افراد را صفراوي، تندخو و زودخشم مي سازد.
طبقه بندي بقراط شامل چهار تيپ افراد را به ترتيب زير مي شود: دموي،بلغمي، سودايي، صفراوي.
حدود 500 سال بعد، پزشک يوناني ديگري به نام جالينوس(201-131م) اين سيستم چهار گانه را گسترش داد. او 9 نوع مزاج را تشريح کرده است که هر کدام از آنها رابطه نزديکي با شرايط جسماني داشتند.
يک عقيده معاصر
گال و جمجمه شناسي رواني (5)
يک ايده انقلابي
استدلال ناقص
براي مثال، با قضاوت کردن در مورد فردي که به طور غيرعادي و استثنايي مغرور شناخته مي شد، گال شکل جمجمه آن فرد را مورد مطالعه قرار مي داد، آن گاه با پي بردن به اين موضوع که اين فرد و افراد مشابه او يک برآمدگي در قسمت خاصي از جمجمه دارند، به اين نتيجه مي رسيد که محل استقرار غرور در قسمتي از مغز است که زير اين برآمدگي قرار دارد. بدين ترتيب، با نتيجه گيري هاي مشابه، محل استقرار تواناييها و تمايلات را در مغز، و ويژگي هاي شخصيتي خاصي را هم در ارتباط با آنها ، مشخص کرد. به عنوان مثال، هر گاه شما برجستگي خاصي در قسمتي از جمجمه که فرض مي کردند، محل استقرار غرور باشد داشتيد، شما به عنوان آدم مغرور شناخته مي شديد.
اشتباهاتي که گال مرتکب شده، اکنون کاملاً بر ما آشکار شده است. او مي بايست اعتبار قضاوت خود را درباره غرور يک فرد با مشاهده قضاوتهاي مستقل ديگران، مورد بررسي قرار مي داد. علاوه بر اين، درباره غرور و معاينه جمجمه انسان بايد توسط افراد مختلفي هم انجام مي گرفت تا آگاهي او درباره غرور يک فرد، يافته هاي او را از کالبد شناسي خدشه دار نمي کرد. همچنين فرض اين که شکل جمجمه دقيقاً بيانگر شکل مغز است، فرض علمي نيست، زيرا اين رابطه بايد با تشريح جمجمه اشخاص مرده تاييد مي شد. ما مي دانيم که همبستگي دو پديده نظير خلق و خوي و شکل جمجمه فرد نمي تواند مبناي نتيجه گيري درباره محل استقرار خلق و خوي قرار گيرد.
عاقبت جمجمه شناسي
کرچمر (9)
همان طوري که نظريه گال را فاقد ارزش علمي قلمداد کرديم، در اينجا نيز مي توانيم با توجه به دانش امروزي کار کرچمر را هم ناقص بدانيم و بگوييم که نقص عمده نظريه کرچمر، در اين است که او به موقعيت بيماران- اين که در چه سني هستند- توجه نداشته است. معمولاً اسکيزوفرني در سنين پايينتري در افراد نسبت به اختلالات شيدا- افسرده به وجود مي آيد. همان طور که افراد پا به سن مي گذارند چاقتر مي شوند و افزايش وزن پيدا مي کنند. توأم بودن حالات چاقي جسماني با شيدا- افسرده و توأم شدن جنبه عضلاني، لاغري و باريکي جسماني با اسکيزوفرني احتمالاً تابعي از سن بوده است. نه به علت همبستگي زيستي(18) همان گونه که کرچمر معتقد بود.
اگرچه کرچمر اعتقاد داشت که حالتهاي روان پريشي، زمينه مشترکي با حالتها و شرايط افراد نرمال دارند؛ اما او هيچ گونه پشتوانه مشاهده اي را که سيستم طبقه بندي او بتواند در مورد افراد سالم و شخصيت آنها ملحوظ باشد، ارائه نداده است. اين امر همان طور که در فصل اول تشريح شد توسط ويليام. اچ. شلدون انجام شد؛ به عبارت ديگر شلدون کارهاي کرچمر را پالايش و توسعه داد.
رويکرد صفات آلپورت
فرضيه اي اساسي
واژه اصلي در اين تعريف، سيستم هاي رواني- حرکتي است. اين عبارت نشان مي دهد که آلپورت، شخصيت را آميزه اي از عوامل رواني- فيزيکي مي دانست و معتقد بود که اينها طوري به هم پيوند خورده اند که نمي توان شخصيت را تنها ماهيتي فيزيولوژيکي يا رواني دانست.
آلپورت اضافه مي کند که اين سيستم هاي رواني- فيزيکي، در وجود انسان به طور تصادفي جريان ندارند، بلکه به طور منظم و پويا تنظيم و سازمان يافته اند. به همين دليل شخصيت انسان داراي خصوصيات تداوم و قابليت انعطاف پذيري است که به آن امکان تغيير و تحول مي دهد.
عبارت سازمان پويا در درون فرد نشان مي دهد که آلپورت معتقد است که شخصيت يک چيز انتزاعي نيست، بکله سازه اي است که مشاهدات ما را از اعمال و رفتار يک فرد خلاصه مي کند. منظور آلپورت اين نيست که واقعا وجودي خاص در درون افراد هست که افکار و رفتار آنان را کنترل مي کند، بلکه حالت پويا و ديناميک بودن درون فرد را مي خواهد نشان دهد. علاوه بر اين، رفتار و شيوه تفکر انسان يکي از خصوصيات او به شمار مي رود که وي را از ديگران متمايز مي سازد، و موجب تفاوتهاي فردي مي شود و اين تفاوتهاي فردي، هسته اصلي نظريه آلپورت را تشکيل مي دهد. آلپورت ادعا مي کرد که هيچ يک از افراد بشر کاملا شبيه به هم نيستند و معتقد بود به جاي اين که دنبال قوانيني بگرديم که حاکم بر رفتار افراد باشد، بهتر است که رفتار افراد را مورد مطالعه قرار دهيم.
صفات و ابعاد آن
دارا بودن چنين ظرفيتي بدين معناست که اين ويژگي ها مي توانند بر ادراکات فرد و بالطبع بر رفتارش اثر بگذارند. با توجه به ويژگي هاي خاص افراد، دو نفر ممکن است يک واقعه را از ديدگاه هاي مختلف ببينند و نسبت به آن عکس العمل نشان دهند. به عنوان مثال، يک خانم خوش طبع و راحت طلب ممکن است، بازي شطرنج را بدون توجه به برد و باخت صرفاً به عنوان وسيله اي براي تفريح و استراحت در نظر گيرد. در حالي که شوهر پرخاشگر و مبارزه طلبش، ممکن است همان بازي را رقابتي بداند که فقط زماني از آن لذت مي برد که در بازي برنده شود.
دو ديدگاه درباره صفات
ما وقتي از يک مسافرت خارج از کشور برمي گرديم و به دوستان خود درباره آن کشور و مردمي که در آنجا ديديم، تعريف مي کنيم و مي گوييم مردم آن کشور مردمان صميمي و مهربان هستند، از صفت مشترک صحبت کرده ايم. اين امر بدان معنا نيست که هر کسي را که ما ملاقات کرديم صميمي و مهربان بود و نه بدين معني است که تمام افراد صميمي به يک اندازه صميميت داشتند، بکله منظورمان عموميت دادن صفت مدير ممکن است با داوطلبان بي شماري مصاحبه کند و از نظر دقت و درستي آنها را با هم مقايسه کند و کسي را استخدام کند که به نظر مي رسد دقيقترين فرد باشد.
با توجه به مثال فوق، شخصي را تجسم کنيد که براي اين شغل انتخاب شده است. او دقيقترين فرد در ميان داوطلبان آن شغل بوده است. اما بدون شک، وي داراي خصايص ديگري نيز هست. او ممکن است فردي آراسته، وقت شناس و وظيفه شناس هم باشد. و اين بدان معناست که صفت دقيق همراه با صفات ديگر الگويي را تشکيل مي دهد که اين الگو صفات فردي آن شخص را شکل مي دهند. بعضي از داوطلبان هم که براي اين شغل انتخاب نشده اند، ممکن است آراسته، وقت شناس بوده باشند و علاوه برآن، دقيق هم بوده اند، اما چون هر کدام از اين خصايص درجاتي دارند (مثلا، يک فرد ممکن است کم و بيش وقت شناس باشد)، الگوي ويژگي هاي آنها نيز با هم متفاوت خواهد بود. بدين ترتيب، صفات منحصر به فرد هر شخص که آلپورت در تعريف خود از شخصيت بيان داشته است، به وجود مي آيد.
ابعاد صفات فردي
دومين بعد صفات فردي، خلق و خويهاي مرکزي(25) است. خلق و خوي مرکزي شدت کمتري دارند و فراگيري آنها از خلق و خوي اصلي کمتر است. هر فردي تعداد معدودي از اين خلق و خويهاي مرکزي دارند. آنها از خصوصيات اصلي و عمومي فرد محسوب مي شوند. در واقع به وسيله همين خلق وخويهاي مرکزي است که ما افراد را توصيف مي کنيم. الگوي خلق و خوي مرکزي به طور معمول بين 3 تا 10 صفت از آنها را شامل مي شود. که شاخص دقيقي از خصوصيات يک فرد است و مي توان گفت که اين الگوها نمايانگر جنبه هاي اصلي و عمده شخصيت فرد هستند. سومين بعد صفات فردي که آلپورت توصيف کرده، خلق و خويهاي ثانويه(26) است. اينها خصوصياتي هستند که نسبت به شخصيت فرد، جنبه ثانوي و پيراموني دارند. اينها ويژگي هايي هستند که در توصيف شخصيت، اهميت کمتري دارند. خلق و خويهاي ثانويه، احتمالاً تنها تحت شرايط خاصي ظاهر مي شوند. يک نمونه از خلق و خويهايي ثانويه مي توان مرد آرام و موقري را مثال زد که هنگام تماشاي فوتبال به ناگهان از جاي خود مي پرد، دستانش را تکان مي دهد و با صداي بلند به تيم مورد علاقه اش ابراز احساسات مي کند.
انگيزش (27)
خصوصيات انگيزه ها
سومين خصيصه انگيزه ها از ديد آلپورت، هدف دار بودن آنهاست. آنها داراي فرآيندهاي شناختي از قبيل برنامه ريزي و طرح ريزي هستند. در اينجا آلپورت از فرويد و پيروانش که معتقدند بيشتر رفتارهاي انسان ريشه در انگيزه هاي ناهشيار دارند، متمايز و جدا مي شود. چهارمين خصيصه، منحصربه فرد بودن انگيزه هاست که آلپورت در دفاع از تفاوتهاي فردي، آن را مطرح مي کند.
خودمختاري کارکردي (30)
با اعلام نظريه خودمختاري کارکردي، آلپورت از نظريه پردازان شخصيت که اعلام کرده اند که انگيزه هاي انسان، از انگيزه هاي بنيادي فيزيولوژيکي مشتق شده و والايش يافته اند، همان گونه که فرويد اعلام کرده، يا از طريق شرطي شدن بيان مي شوند، همان گونه که نظريه پردازان يادگيري اجتماعي معتقدند، جدا گرديد. با توجه به اين امر، شگفت انگيز نيست که نظريه خودمختاري کارکردي توسط بسياري از متخصصان زير سؤال برده شد و مورد انتقاد قرار گرفت.
نفس (31) از ديدگاه آلپورت
جنبه هاي هفتگانه
کثرت صفات
نظريه تحليل عاملي کتل از صفات
ريموند، بي کتل(41) روان شناس بازنشسته دانشگاه ايلي نويز(42) پس از قريب سي سال خدمت در سمت استادي آن دانشگاه از روش آماري تحليل عاملي(43) به منظور تعديل و ارائه تعداد صفات قابل حصولي که بتوان مورد بررسي علمي قرار داد، استفاده کرد.
تحليل عاملي
سه منبع اطلاعاتي
L-data: شامل اطلاعات است که مربوط به گذشته فرد مي شود و از طرق مختلف به دست مي آيد، مثلا، از طريق مراکز و دوره هاي تحصيلي و محيط کار حاصل مي شود.
Q-data: شامل اطلاعاتي است که از طريق پاسخ فرد يا آشنايانش به پرسشنامه و/يا مصاحبه هايي که با آنها انجام مي گيرد، حاصل مي شود.
T-data: شامل اطلاعاتي است که از طريق اجراي آزمونهاي مختلف عيني روي فرد، حاصل مي شود.
با جمع آوري اين داده ها-که وي آنها را عناصر صفت ناميد- از تعداد زيادي از افراد، کتل توانست اطلاعات به دست آمده از هر منبع را با اطلاعاتي که از منابع ديگر به دست آمده بود، همبسته کند.
که اين امر منجر به يک ماتريس همبستگي(44) گرديد. و سپس او براي آگاهي از اين امر که چه مقدار از عوامل براي همبستگي هاي چند متغيري(45) گوناگون به کار مي روند، از تحليل عوامل استفاده کرد.
طبقه بندي صفات
صفات عمقي
هر يک از شانزده صفت عمقي دو قطب دارد: به عنوان مثال، عامل E از يک دامنه تسلط تا چنين قطبهايي که به راحتي قابل درک باشد، برخوردار نيستند. از اين رو وي براي بسياري از آنها اسامي کاملاً جديدي ساخته است. در عبارتهاي زير، معادل هر يک از آنها در زبان روزمره در داخل پرانتزها نشان داده شده است: به عنوان مثال، دامنه عامل H از تهور(48) تاکناره گيري(49)(جسور تا ترسو)، دامنه عامل I از نرم خويي تا يک دندگي (حساس تا سرسخت) و دامنه عامل M از هنجار پذيري تا عمل گرايي (تحليلي تا واقعي) است.
هر کدام از اين صفات عمقي، گونه اي از رفتارهاي خاص را تحت کنترل دارند. به عنوان مثال، شخصي که در عامل H نمراتش در حد بالاي قطب تهور قرار مي گيرد، نه تنها داراي خصيصه جسارت و گستاخي است، بلکه بي پروا و به شدت علاقه مند به سکس است.
همچنين احتمال دارد يک نفر با صفت عمقي هنجارپذيري در عامل M، نه تنها خيال پرداز، بلکه بوالهوس، راحت طلب و خودپسند هم باشد. روش ديگر بررسي و نگريستن بدين موضوع، اين است که به خاطر داشته باشيم صفت عمقي هنجارپذيري به واسطه تحليل عاملي که مبتني بر همبستگي مشاهدات و نمرات آزمونهاست و منعکس کننده خصوصياتي از قبيل تخيل(50)، بوالهوسي، راحت طلبي و خود پسندي است، به صورت همبستگي چندمتغيري و دسته بندي يا به عبارتي خوشه اي کردن اين خصوصيات، از طريق تحليل عامل M که کتل آنها را تحت عنوان هنجارپذيري مي نامد، پديدار مي شوند.
استدلال تسلسلي (51)
هنجارپذيري و ديگر صفات عمقي، عناوين تبييني(52) هستند، زيرا رفتاري مشاهده مي شود و عنواني بر آن اطلاق مي گردد که براي توصيف و تبيين آن رفتار مشاهده شده به کار گرفته شده است. هر گاه رفتاري بدون مدرک و دليل مستقل، به صفتي نسبت داده شود، اين خطر وجود دارد که فرد دچار استدلال تسلسلي گردد.
صفات صوري
نظريه آيزنگ درباره تيپهاي شخصيت
هانس.جي. آيزنگ(53) برخلاف کتل که متولد آمريکا بود در آلمان متولد شده و به عنوان روان شناس در انگلستان مشغول به کار شده است. او برخلاف کتل، از تعداد بي شماري از صفات نسبتاً مستقل صحبت نمي کند، بلکه از تعداد صفات محدود که تحت عنوان سه تيپ شخصيتي طبقه بندي مي شوند، بحث مي کند. تفاوت ديگر نظريه آيزنگ با نظريه کتل در اين است که او از تحليل عاملي براي کشف ترکيبات شخصيت استفاده نمي کند، بکله از آن براي آزمودن صراحت فرضيه ها بهره مي جويد.
مدل مرتبه اي (54)
سلسله مراتب
ابعاد شخصيت از ديد آيزنک
چهار ربع يک دايره
يکي بين ظهر و ساعت 3 و سه تاي ديگر به ترتيب بين 3 و6، 6و9 ،9و12 شکل حاصل، شکل شناخته شده اي است که آيزنک در بسياري از کارهايشان آن را مورد استفاده قرار داده است(آيزنک و راچ من، 1965). آيزنک نشان داده است که اين چهار ربع مشتق شده توسط محاسبات آماري با چهار خط مزاجي، صفراوي، دموي، بلغمي و سوداوي که به وسيله بقراط در حدود 2400 سال پيش بيان شده، مطابقت دارد(شکل 2-6)
چهار ربع تشکيل شده به وسيله تيپها يا قطبها از دو بعد نهايي آيزنک، همچنين امکان نشان دادن صفات خاص در ارتباط با تحليل عاملي، همبستگي چند متغير را فراهم مي کند.
در ربع حاصل بين نااستواري و برونگرايي، صفاتي تحت عناوين زير ديده مي شود: از بالا به پايين زودرنج، بي قرار، پرخاشگر، تحريک پذير، تغييرگرا، تکانشي، خوشبين و فعال، بين برونگرايي و استواري، صفاتي از قبيل: مردم آميز، معاشرتي، پرحرف، پاسخ دهنده، سهلگير، سرزنده، بي خيال و رهبر را مي توان مشاهده کرد. و همچنين صفاتي از قبيل آرام، همسان خو، باثبات، خوددار، راحت، فکور، محتاط و نافعال را مي توان در ربع موجود بين استواري و درونگرايي مشاهده کرد. و بالاخره در چهارمين ربع، يعني، ربع موجود بين درونگرايي و نااستواري، صفاتي از قبيل بي سروصدا، مردم گريز، خودگرا، بدبين، هشيار،کم انعطاف، مضطرب و دمدمي قرار دارند.
حمايت پژوهشي (58)
در يک پژوهش تجربي واقعي، شرکت کنندگان به دو گروه درونگراها و برونگراها تقسيم شدند. سپس اين دو گروه در برنامه هاي تنظيمي آزمايشگاهي شرکت کردند تا مشخص شود که آيا بر حسب پاسخ هايشان مي توان آنها را از هم متمايز کرد يا خير؟ اين امر بارها و بارها تاييد شده است. ما در اينجا به مثالهايي در اين زمينه اشاره مي کنيم.
وقتي که آزمايشگر نور بسيار شديدي را به چشمان آزمودنيها مي انداخت، مردمک چشم درونگراها سريعتر از مردمک چشم برونگراها منقبض مي شد. اما زماني که آزمودنيها وارد محل بسيار تاريکي مي شدند، مردمک چشم برونگرا ها خيلي سريعتر از مردمک چشم درونگراها منبسط مي شد. در فعاليتهاي طولاني و خسته کننده مانند تماشاي صفحه رادار براي توجه به علايمي که گهگاهي ظاهر مي شوند، درونگراها بهتر از برونگراها عمل مي کنند. هنگامي که چهار قطره آب ليمو روي زبان آزمودنيها ريخته مي شود، بزاق دهان درونگراها تقريبا دو برابر بزاق دهان برونگراها ترشح مي کند. مطالعات مربوط به حافظه، شرطي شدن و يادگيري نشان داده است که درونگراها سريعتر از برونگراها ياد مي گيرند و خيلي ديرتر از آنان هم فراموش مي کنند. به طور کلي به نظر مي رسد، درونگراها سريعتر از برونگراها به محرکها پاسخ مي دهند. متعاقباً به نظر مي رسد، سيستم عصبي برونگراها آهسته تر از درونگراها تحريک مي شود. به عبارت ديگر، بعد درونگرايي و برونگرايي، وابسته به يک شالوده زيستي هستند.
نوروفيزيولوژي (59) برونگرايي و درونگرايي
براساس نظريه آيزنک، برونگراها افرادي هستند که در آنها برانگيختگي به آرامي و به طور ضعيف صورت مي گيرد. در حالي که بازداري در آنها به سرعت و به طور قوي اتفاق مي افتد و اثر آن به آرامي پراکنده و از بين مي رود. برعکس، درونگراها افرادي هستند که برانگيختگي در آنها به سرعت وبه طور قوي ايجاد مي شود، در حالي که بازداري به آرامي و به طور ضعيف ايجاد شده و اثر آن به سرعت پراکنده و از بين مي رود. فرضيه هايي مبتني بر اين صورت بندي، بارها مورد تأييد قرار گرفته است. به عنوان مثال، برونگراها و درونگراها به طرق متفاوت نسبت به داروهايي که برعملکرد عوامل انتقال دهنده عصبي(63) تاثير مي گذارند، واکنش مي دهند.
داروهاي کندساز(64) موجب مي شوند که درونگراها خيلي شبيه به برونگراها رفتار کنند، در حالي که داروهاي محرک(65) باعث مي شوند که برونگراها خيلي شبيه به درونگراها رفتار کنند.
اختلافها و تفاوتهاي اساسي بين اين دو تيپ شخصيتي، قوياً اين مطلب را مطرح مي کنند که ممکن است يک زمينه ژنتيکي براي آنها وجود داشته باشد. آيزنک معتقد است که چنين زمينه اي وجود دارد و تحقيقات انجام شده نيز اين مساله را تاييد مي کند.
تأثيرات ژنتيک در برونگرايي- درونگرايي
مطالعه دوقلوها، نشان داده است که همبستگي نمرات آزمون درونگراها و برونگراهاي دو قلوي يکسان، به ميزان قابل توجهي بيشتر از (54 درصد) همبستگي نمرات آزمون دوقلوهاي عادي است(21 درصد).
همچنين مطالعاتي در مورد ويژگي هاي شخصيتي که وابسته به بُعد درونگرايي و برونگرايي مي باشد، انجام گرفته است. ويژگي هايي چون مردم آميزي و سطح فعاليت. در اينجا نيز به نظر مي رسد عوامل ژنتيکي نقش عمده اي را به عهده دارند. به عنوان مثال ،در يک بررسي که در مورد کودکان فرزند خوانده(66) انجام گرفته، نشان مي دهد که ميزان مردم آميزي آنان بيشتر شبيه مادران واقعي شان بوده، مادراني که هرگز آنها را نديده بودند و نمي شناختند تا مادراني که آنها را به فرزندي قبول کرده و بزرگ کرده بودند.
نظريه نيازهاي موري (67)
برخلاف روان شناساني چون آلپورت، کتل و آيزنک، هنري اِ، موري(68) (1988-1893) پزشکي و بيوشيمي خوانده و در اين رشته ها موفق به اخذ مدارک M.D و PhD شده بود. اما او تقريباً تمامي عمر خود را وقف مطالعه شخصيت کرد. کتابي به نام کاوش در شخصيت که از کارهاي موري و همکارانش است، در سال 1938 منتشر شد که قسمت عمده اي از اين کتاب را به اين رشته اختصاص داده است. موري معتقد بود که نيروهايي هم از درون افراد و هم از محيط آنها، در به وجود آوردن رفتار انسان مؤثرند. بنابراين، موري يک تعامليست(69) بود. موري نيروهاي نشأت گرفته از درون فرد را، نياز(70) و نيروهاي نشأت گرفته از محيط را، فشار(71) نام گذاري کرده است.
نيازها
بيست وهفت نياز ثانوي را مي توان به پنج گروه عمده تقسيم کرد. اين پنج گروه عبارتند از: جاه طلبي(72) دفاع از پايگاه و موقعيت، واکنش به قدرت انسان، وابستگي عاطفي بين مردم و مبادله جاه طلبي قرار دارند، عبارتند از: نياز به پيشرفت، نياز به شناختن، نياز به فرماندهي و نياز به ساختن و نيازهايي که در گروه واکنش به قدرت انسان قرار دارند، عبارتند از: نياز به مسلط بودن و غالب بودن، نياز به پرخاشگري و نياز به ذلت طلبي. منظور از ذلت طلبي، يعني، عذرخواهي، تسليم شدن و/يا مطيع بودن است. نياز به پيوندجويي(73) ، نياز به مهرورزي(74) و نياز به مهرطلبي(75) از جمله نيازهايي هستند که به عنوان مثال، در گروه پيوند عاطفي بين مردم قرار دارند و نياز به مخالفت يکي از نيازهايي است که در گروه دفاع از پايگاه و موقعيت قرار دارد.
فشار و تِما (76)
البته ممکن است که چندين نياز، هماهنگ و به طور چندگانه بر يک يا چند فشار اثر بگذارد. به عنوان نمونه، موري چنين تعاملي از نيازها را تِما (موضوع) مي نامد و از اينجاست که سيستم انگيزشي يک فرد از ترکيب چنين تماها (موضوعها) به وجود مي آيد. براي شناختن اينها و همچنين مطالعه نيازها و فشارهاي يک فرد، موري و همکارانش آزمون اندريافت موضوع (تي، اِ، تيTAT) را تهيه کردند که ما در فصل دوم آن را مورد بحث قرار داديم.
پژوهشي در مورد نياز به پيشرفت
نظريه نيازهاي موري، تعداد زيادي از پژوهشها را به تحقيق و بررسي در مورد انشعابات نيازهاي خاص برانگيخت. نياز به پيشرفت (نياز پيشرفت) به طور مفصل به وسيله ديويد مک للند(79) و همکارانش، مورد بررسي و آزمايش قرار گرفته است. (مک للند، اتکينس(80) ،کلارک(81) ،لوول(82) ، 1953).
آزمايشي که انجام گرفته بدين ترتيب بود که گروه تحقيق تعداد زيادي از دانشجويان مرد دانشکده را انتخاب کردند و با گفتن اين که آنها در يک آزمايش و امتحان مهمي شرکت خواهند کرد، نياز به پيشرفت آنها را تحريک کردند.
نیاز | هدف نیاز |
خواری طلبی- ذلت طلبی | سلطه پذیری در برابر نیروهای خارجی |
پیشرفت | فضیلت |
پیوند جویی | ایجاد رابطه دوستی |
پرخاشگری | غلبه بر مخالفت ها ( تضادها ) |
خودمختاری | آزادی از قیود |
عمل تقابلی | جبران شکست |
تدافع | دفاع در برابر انتقاد |
تمکین | تحسین افراد برتر |
سلطه گری | کنترل محیط خویش |
نمایش | جلب توجه دیگران را کردن |
اجتناب از صدمات- آسیب گریزی | از آسیب جسمانی اجتناب کردن |
تحقیر گریزی | جلوگیری از تحقیر شدن |
مهرورزی | مراقبت از بی پناهان |
نظم | حفظ نظم محیط |
بازی | تفریح و لذت بردن |
طرد | عدم پذیرش دیگران |
توانایی حسی- شناخت حسی | لذت بردن از احساسهای نفسانی |
جنسی | جفت گیری |
مهر طلبی | حمایت شدن توسط دیگران |
درک- فهم | یافتن پاسخ سؤالات |
جدول 1-6: نيازهاي ثانويه موري
متعاقب اين امر، به دانشجويان گفته شد که داستانهايي در مورد تعدادي از عکسهاي آزمون تي اِ تي بنويسند تا از اين طريق آنها را بتوان به نسبت انگيزه پيشرفتشان تقسيم بندي کرد. سپس داستانهاي نوشته شده، تجزيه و تحليل شد و براساس نياز به پيشرفت نمره گذاري شدند. پژوهشگران با توجه به نمرات، انگيزه پيشرفت افراد را مشخص کردند که تعدادي با نياز پيشرفت بالا و تعدادي هم با نياز پيشرفت پايين مشخص شدند. سپس گروه ها با نياز پيشرفت بالا و نياز پيشرفت پايين در شرايط آزمايشي مختلفي قرار گرفتند تا ارتباط رفتارهاي متفاوت آنها با انگيزه پيشرفتشان مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد.نتيجه آزمايش نشان داد، افرادي که نياز پيشرفت بالايي داشتند، بيشتر جاه طلب بودند و از موقعيتهاي رقابتي بيشتر لذت مي بردند و بيشتر راغب بودند که در برابر مشکلات مقاومت کرده و براي آنها راه حلي پيدا کنند. گروهي که نياز به پيشرفت بالايي داشتند، در کارها و درسهايي که فکر مي کردند با زندگي آينده آنها رابطه دارد، بهتر عمل مي کردند. و حتي آنها تمايل داشتند، مشاغلي را که در جامعه از موقعيت، اعتبار و احترام بالايي برخوردار است، انتخاب کنند. در حالي که گروه با آزمودنيهاي با نياز پيشرفت پایین ، چنین تمایلی نداشتند. در موقعیتهایی که مسئله برتری(83) و تفوق مطرح بود آزمودنیهای با نیاز پیشرفت بالا، بهتر از آزمودنيهايي که نياز پيشرفت پاييني داشتند، عمل مي کردند. براي اين که به نظر مي رسد موقعيتهاي راحت و آرام، انگيزه پيشرفت آنها را تحريک نمي کند. کارها و وظايفي که از آسان به فوق العاده مشکل طبقه بندي مي شوند، افراد با نياز پيشرفت بالا، تمايل دارند آنهايي را انتخاب کنند که از نظر مشکل بودن در سطح متوسط قرار دارند. چنين به نظر مي رسد که آنهايي را انتخاب کنند که از نظر مشکل بودن در سطح متوسط قرار دارند. چنين به نظر مي رسد که افراد با نياز پيشرفت بالا، هيچ نوع مبارزه اي را در کارها و وظايفي کاملاً تضمين شده است، نمي بينند. بنابراين، ترجيح مي دهند درگير کارهايي نشوند که در آنها شانس موفقيت بسيار ناچيز است يا به اصطلاح خود را به دست شانس و تصادف نمي سپارند.
نياز قدرت
همچنين آنها بيشتر خواستار شرکت يا تماشاي مسابقات ورزشي مي شدند. مشروبات الکلي بيشتري مصرف مي کردند و به فعاليتهاي جنسي بيشتري مي پرداختند. رابطه جالبي بين نياز به قدرت و مصرف مشروبات الکلي وجود دارد. به محض جذب شدن الکل، موضوع قدرت در داستان هاي تي اِ تي(TAT) افزايش مي يابد. اما نوع موضوع قدرت بستگي به ميزان الکل مصرفي فرد دارد. مصرف کم الکل، قدرت قابل قبول جامعه، قدرتي که به سود ديگران از آن استفاده مي شود را افزايش مي دهد. در حالي که مصرف بيشتر الکل، موضوع ها و موارد خيلي ابتدايي و خودخواهانه را در ارتباط با قدرت به دنبال دارد. همچنين مصرف زياد الکل باعث مي شود که فرد رفتارهاي پرخاشگرانه داشته و در روابط جنسي به صورت تجاوز کارانه رفتار کند.
چشم اندازي به نظريه هاي خلق و خوي شخصيت
رويکرد صفات، درگير دور تسلسل است. تحليل عاملي، مستلزم قضاوت و داوري ذهني آزمايشگر است. توجه به درونگرايي- برونگرايي منتهي به اين امر مي شود که فرد فضاي محدود زندگي خود را براي شناختن اثرات محيطي بر رفتار، ترک کند. و بالاخره اثرات متقابل نيازها و فشارها، بر اساس يک روش سيستماتيک و قابل آزمايش بنا نشده است.
اما در عين حال، توجه آلپورت به تفاوتهاي فردي، سختگيريهاي آماري کتل، تأکيدات آيزنک بر عوامل زيستي و نگراني موري در مورد انگيزه هاي انسان و... همگي ما را وامي دارد که ادراکمان را در مورد شخصيت انساني و اجزاي تشکيل دهنده آن بسط و توسعه دهيم. به هر حال، تحقيقات در مورد نياز پيشرفت و نياز قدرت، نشان داده اند، زماني که نياز ها شناخته شدند، مي توان چگونگي رفتار مردم را در تجارب آزمايشگاهي و در زندگي واقعي پيش بيني کرد.
خلاصه مطالب
درحال حاضر، نظريه هاي خلق و خوي شخصيت جنبه بسيار پيچيده و خردمندانه تري را پيدا کرده است. آلپورت معتقد است که صفات سازنده شخصيت انسان اند. و در اين زمينه فعاليت زيادي انجام داده تا به يک نظريه دقيق که بتواند چگونگي رفتار را مشخص کند، دست يازد.
روش آماري تحليل عاملي، به کتل اين امکان را داد که شمار زيادي از صفات را به شانزده صفت دو قطبي کاهش دهد. همين روش توسط آيزنک براي شناسايي دو بعد شخصيت به کار گرفته شد. يکي بُعد برونگرايي و درونگرايي است و ديگري بعد نااستواري و استواري است. آيزنک و ديگران نشان داده اند که اين ابعاد به عوامل زيستي و ژنتيکي مربوط مي شود.
فصل با خلاصه اي از نظريه انگيزشي موري پايان مي يابد. تحقيقات انجام شده در اين زمينه نشان داده اند که اطلاع و آگاهي از نيازهاي افراد، ما را قادر مي سازد که بتوانيم پيش بيني کنيم که آنها تحت شرايط معيني چگونه رفتار مي کنند. هر کدام از نظريه هاي ذکر شده، نقاط ضعف و قوت و مربوط به خود را دارند. درمجموع آنها تاثير عمده اي بر ديدگاه هاي شخصيتي معاصر داشته اند.
خواندنيهاي پيشنهادي :
Alport, G. W. 1965. Letters From Jenny. New York: Holt, Rinehart and Winston.
Cattell, R. B., and P. Kline. 1976. The Scientific Analysis of Personality and Motivation. New York: Academic Press.
Eysenck, H. J. 1982. Personality, Genetics, and Behavior. New York: Praeger.
Murray, H. A. 1962. Explorations in Personality. New York: Science Editions.
Plomin, R. 1990. Nature and: Nature: An Introduction to Human Behavioral Genetics. Pacific Grow, CA: Brooks/ Cole.
پي نوشت ها :
1-dispositional
2-traits
3-metabolism
4-hormones
5-phrenology
6- Franz Joseph Gall
7-anatomy
8-Kaspar spurzheim
9-Kretchmer
10-pyknic
11-asthenic
12-dysplastic
13-psychotic
14-physique
15-manic
16-depressive
17-schizophrenic
18-biological
19-Gordon W.Allport
20-Mahatma Gandhi
21-Morgan
22-Florence Nightingale
23-Albert Schweitzer
24-Abraham Lincoln
25-central dispositions
26-secondary dispositions
27-motivation
28-diversity
29-superiority
30-functional autonomy
31-proprium
32-self-esteem
33-self-confidence
34-bodily self
35-self-identity
36-self-centered
37-self-image
38-self-awareness
39-adolescence
40-odbert
41-raymond b.cattell
42-illiois
43-factor analysis
44-correlation matrix
45-intercorrelation
46-source traits
47-surface traits
48-parmia
49-threctia
50-imagination
51-circular reasoning
52-explanatiory
53-Hans j.Eysenk
54-The hierarchical model
55-habitual response
56-stable
57-unstable
58-research support
59-neurophysiology
60-excitation
61-inhibition
62-dissipation
63- neurotransmitter
64-depressand drugs
65-stimulant drugs
66-adopted infants
67-Murray's theory of needs
68- Henry A.Murray
69-interactionist
70-need
71-press
72-ambition
73-affitiation need
74-nurturance need
75-succorance need
76-Thema
77-Alpha press
78-Beta press
79-David C.Mcclelland
80-Atkins
81-Clark
82-Lowel
83-excellence
/ن