چرا اسلام در اروپا گسترش و ماندگار نشد؟

چرا اسلام در اروپا گسترش و ماندگار نشد؟ چگونه اسلام وارد اروپا گردید؟ دلیل شکست مسلمان ار اروپائیان چه بوده است؟ با راسخون همراه شوید؟
پنجشنبه، 4 خرداد 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چرا اسلام در اروپا گسترش و ماندگار نشد؟
مقدمه:
فتوحات اسلام در اروپا، تاریخی طولانی دارد. اسلام از همان آغاز، گام به خاک اروپا نهاد. ظهور اسلام در خاک اروپا، از فتح برخی از جزایر روم شرقی در سال های پایانی دهه سوم هجری آغاز شد و با وجود قبض و بسط قلمرو مسلمانان در دوره های گوناگون، تا سال های پایانی قرن دهم هجری (شانزدهم میلادی) ادامه داشت.
 
هدف فاتحان مسلمان از روز نخست بالاتر از آن بود که تنها بخواهند بخشی از خاک دیگران را ضمیمه قلمرو خود کند. اسلام در سرزمین های فتح شده با سازمان و تشکیلاتی ریشه دار که بر مبنای بت پرستی و مسیحیت قرار داشت، روبه رو شد.
 
دولت جدید اسلام لازم می دانست که بنای قدیمی را درهم ریخته، سازمانی نوین بر ویرانه های آن بنا کند که بر اساس آموزه های اسلام استوار باشد و بکوشد تا مسیحیت فرمانبردار قدرت اسلام شود.
 
خواه این منظور با انتشار اسلام در میان ملت های سرزمین های فتح شده انجام گیرد یا از جنبه تمدن و نظام اجتماعی تحت نفوذ و سلطه اسلام باشد.

در این مقاله برانیم تا بعضی از دلیل های عدم ماندگاری اسلام در ار.پاره را بیان کنیم. قبل از پاسخ به این سوال که چرا اسلام در اروپا ماندگار نشد .اشاره ای به فتوحات اسلام در اروپا خواهیم کرد.
 
فتوحات مسلمانان در اروپا
فتوحات مسلمانان در اروپا را می توان به سه دوره یا سه دسته تقسیم کرد: فتوحات در اسپانیا و سرزمین های اطراف آن، فتوحات دریایی و متصرفات دولت عثمانی.
 
1- فتوحات اسلام در اسپانیا
مسلمانان در سال 91ه . ق (711 م) بر خاک اسپانیا گام نهادند و تا سال 95 ه . ق رفته رفته تمام خاک اسپانیا به تصرف مسلمانان درآمد.(1)
 
مسلمانان اسپانیا در اندک زمانی موقعیت چشم گیری در سرزمین های غربی به دست آورند و از اسپانیا به عنوان پلی برای نفوذ دیگر کشورهای غربی استفاده کردند.
 
 آنان با گسترش نفوذ خود در اسپانیا از جبال پیرنه گذشتند و وارد سرزمین فرانسه شدند و توانستند برخی نواحی جنوب فرانسه را به تصرف خود درآورند و تا قلب فرانسه پیش روند تا اینکه در سال 114ه . ق به کرانه رودخانه لوار رسیدند. (2)
 
در جنگی که در این ناحیه میان مسلمانان و فرانسویان به رهبری شارل مارتل که نیروهای زیادی از دیگر کشورهای اروپایی به کمک آنها آمده بودند، درگرفت، مسلمانان شکست خوردند.
 
 و فتوحات اسلام از ناحیه غرب در همین نقطه متوقف شد. اروپاییان برای این جنگ که به پیکاتور معروف است، اهمیت زیادی قایلند و پیروزی در آن را به منزله نجات مسیحیت از خطر سرنگونی می دانند. گوستاولوبون، معروف ترین شرق شناس فرانسوی، در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب در این باره می نویسد:
 
مسلمین شکستی را که از شارل مارتل دیده بودند، در اندک زمانی جبران کردند؛ اماکن و نقاطی را که ابتدا فتح کرده بودند، در تصرف خود نگه داشتند .
 
و توقف آنها در فرانسه تا دویست سال طول کشید. از توقف دویست ساله مسلمین در خاک فرانسه به خوبی معلوم می شود که «فتح تور» آن چنان که برخی از مورخین ما ذکر کرده اند، دارای اهمیت نبوده است. مورخینی که «فتح تور» را بی نهایت با اهمیت خوانده اند، می نویسند اگر مسلمانان در تور شکست نمی خوردند.
 
 در خاک فرانسه پیشرفت کرده و بالاخره مالک اروپا می شدند و بعد چنین سؤال می کنند که اگر چنین اتفاقی می افتاد چه «رستاخیزی» در انتظار ملل نصاری در زیر پرچم اسلام بود؟!.
 
 این مطلب که اروپا چه وضعیتی پیدا می کرد، از دیدن اندلس می توان به آن پی برد. وقتی دیده می شود اندلس در عصری که اروپا گرفتار بربریت و توحش بود.

تحت حکومت مسلمین اعلی درجه تمدن را حاصل نموده، البته می توان گفت که ملل مسیحی اروپا در صورت حاکمیت مسلمانان، از تسلط و نفوذ آنها بهره ها می بردند و هیچ ضرر و نقصانی به آنها نمی رسید. (3)
 
2- فتوحات دریایی اسلام در اروپا
در قرن سوم هجری، نیروی دریایی مسلمانان به اوج قدرت خود رسیده بود و دریای مدیترانه با سواحل گسترده خود در شرق و غرب و جنوب مرزهای اسلامی، میدان برتری مسلمانان بود.
 
 در زمان خلیفه سوم، مسلمانان، جزیره قبرس را تصرف کردند و به جزایر سیسیل، کرت و ساردنی حمله بردند، ولی به دلیل ضعف نیروهای دریایی خود و نداشتن تجربه کافی در نبردهای دریایی نتوانستند این جزایر را به دست گیرند،
 
 ولی در آغاز قرن سوم هجری، مسلمانان فرمانروای مطلق دریای مدیترانه و جزایر دریای اژه بودند. عملیات پی در پی مسلمانان، بیش از دو قرن، سواحل مسیحی نشین مدیترانه را دچار هراس کرده بود.
 
آب های ایتالیا وروم شرقی (بیزانس) هدف اصلی این حملات به شمار می رفت. پس از اینکه مسلمانان، جزایر قبرس و ردس را در سال های نیمه اول هجری فتح کردند، رفته رفته نیروی دریایی آنان قوت گرفت و توانستند در سال 212 ه . ق، جزیره کرت را که اهمیت زیادی داشت فتح کنند.
 
 آنها در کرت حکومت جدیدی تشکیل دادند که تا سال 350 ه . ق ادامه یافت. در سال 224 ه . ق جزیره سیسیل که دارای موقعیتی استراتژیک بود، به تصرف مسلمانان درآمد. حکومت اسلامی سیسیل تمدن درخشانی در آن به وجود آورد که تا دو قرن دوام داشت.(4)
  
3-فتوحات دولت عثمانی در اروپا
آخرین دوره از فتوحات اسلامی در خاک اروپا، در زمان امپراتوری عثمانی روی داد. در سال 858 ه . ق (1453 میلادی) قسطنطنیه پایتخت امپراتوری بیزانس و بزرگ ترین شهر اروپا، به دست سپاه عثمانی فتح شد.
 
 تصرف قسطنطنیه با همه اهمیت آن، چندان جنبه مذهبی و اسلامی نداشت و جنگ جویان تُرک، مانند مسلمانان نخستین، خود را دارای رسالت دینی و انسانی نمی دانستند، بلکه این فتح بیشتر از لحاظ سیاسی و اقلیمی برای ترکان اهمیت داشت. (5)
 
هنگامی که ترکان عثمانی قسطنطنیه را فتح کردند، دامنه فتوحات خود را تا قلب بالکان و سواحل دانوب و مرزهای لهستان و اوکراین گسترش دادند و تا شهر وین پیش رفتند. (6)
 
چرا اسلام در اروپا ماندگار نشد؟
عقب نشینی اسپانیای مسلمان
متأسفانه،مسلمانان اندلس که به مدت سه قرن به طور یکپارچه با هم زندگی می کردند و از حکومت مرکزی واحدی اطاعت می کردند اندک اندک دچار شورش و کشمکش شد و سیل رویدادهای ناگوار، یکپارچگی آن را به خطر انداخت.
 
اندلس به شکل دولت های کوچک و مستقل درآمد که همواره با هم درگیر بودند. با ضعف آنان دولت های مسیحی در اروپا درصدد بازپس گیری اسپانیا برآمدند.

 طلطیلیه، نخستین پایگاه بزرگ اسلامی، پس از اینکه مسلمانان سیصد و هشتاد سال بر آن حاکم بودند از دست رفت. طی دو قرن جنگ و کشمکش، هم سرزمین های مسلمان کم کم از دست آنان خارج شد و سرانجام با سقوط غرناطه ـ آخرین پایگاه مسلمانان ـ در سال 897 ه . ق (1491م.) عمر دولت اسلامی اندلس به پایان رسید.(7)
 
در آغاز مسلمانان زیر آزار و اذیت قرار گرفتند؛ بسیاری از آنان به شمال آفریقا رفتند و برخی که در اسپانیا مانده بودند، تحت فشار حکومت مسیحی تظاهر به مسیحیت کردند.

 سرانجام پس از شورش های پی در پی مسلمانان در مناطق مختلف، حکومت مسیحی اسپانیا به اخراج مسلمانان تصمیم گرفت و تمامی آنها، حتی کسانی که مسیحی شده بودند، در سال 1108 ه . ق (1609م.) از اسپانیا اخراج شدند و این پایان کار مسلمانان در اسپانیا بود.(8)
 
علل انحطاط اسلام در غرب
عقب نشینی اسلام از اروپا، در درجه اول، معلول دور شدن مسلمانان از آموزه های اسلام و اختلاف و چنددستگی میان آنان بود.

مسلمانانی که سمبل سادگی، فداکاری و اتحاد بودند، اندک اندک به تجمل گرایی و زندگی اشرافی روی آوردند و هدف آنها از فتح سرزمین های دیگر تنها رسیدن به غنیمت های سرزمین های فتح شده و گسترش قلمرو خود بود.
 
 طمع حکومت و دستیابی به ثروت، بذر نفاق را در میان رهبران مسلمان پراکند. تا آنجا که در اندلس که نخست حکومت یکپارچه ای داشت، بیش از بیست حکومت ملوک الطوایفی به وجود آمد که پیوسته باهم درگیر بودند و در نتیجه کم کم از میان رفتند. (9)
 
ترکان عثمانی هیچ گاه نتوانستند تمدنی اسلامی مانند آنچه مسلمانان در اسپانیا ایجاد کردند، به وجود آوردند و در تاریخ اروپا نیز جز خاطره های فتوحاتی ناپایدار، چیزی باقی نگذاشتند؛
 
 زیرا انگیزه آنها از فتح، تنها کسب قدرت سیاسی بیشتر برای خود بود. سربازان ترک برخلاف رفتار فاتحان اولیه در اسلام، در فتح قسطنطنیه رفتاری وحشیانه از خود نشان دادند و به قتل و غارت دست زدند. (10)
 
 اگرچه پس از این فتح، عثمانی ها بر بالکان و بخش گسترده ای از جنوب شرقی اروپا مانند مجارستان، بلغارستان، رومانی، پولونی و بخش هایی از اتریش دست یافتند و تا قلب اروپا پیش رفتند، ولی حضور آنها، هیچ گاه به گسترش عمیق اسلام نیانجامید. (11)

حاکم شدن واپس گرایی فکری بر مسلمانان، از جمله دلایل فروپاشی آنان بود. هنگامی که ابن رشد ـ فیلسوف اندلسی ـ در اروپا مورد توجه قرار گرفته بود، کتاب هایش در میان مسلمانان به آتش کشیده می شد. (12)
  
نگاه مسیحیان و دشمنان اسلام به اسلام
دنیای مسیحیت، به طور کلی اسلام را به عنوان یک «دین آسمانی» نمی شناسد. این دیدگاه از زمان صدر اسلام وجود داشته و تاکنون نیز ادامه دارد.

هرچند در دهه های اخیر، گاهی اظهارنظرهای رسمی در مورد «وحیانی» بودن اسلام (مانند آنچه در بیانیه شورای دوم واتیکان در سال 1965 میلادی در مورد اینکه اسلام «قداست جاودانی» دارد)، از سوی رهبران مسیحی ابراز می شود.
 
 ولی به نظر می رسد این گونه بیانیه ها، نه اعتراف هایی صادقانه و از روی حسن نیت که حربه ای برای پیشبرد اهداف خاص آنها در کشورهای اسلامی بوده است.
 
مونتگمری وات در زمینه دیدگاه مسیحیت درباره اسلام در دوره قرون وسطا می گوید:
تصویری که اینان (اتباع امپراتوری بیزانس) از اسلام عرضه کردند، نوعی کاریکاتور کینه توزانه بود. از هرچه بگذریم بیزانسی ها مسلمانان را دشمنان بزرگی می دانستند.
 
 که بسیاری از استان های پر رونق آنان مانند مصر، سوریه و فلسطین را، که خاستگاه اصلی دیانت مسیح بود، از امپراتوری بیزانس جدا کرده بودند و همچنان در مرزهای جنوبی و جنوب شرقی آنها به صورت تهدید نظامی باقی مانده بودند...
 
 نویسندگان مسیحی در نوشته های خود نه تنها اسلام را به عنوان یک بدعت مسیحی به تصویر کشیده اند، بلکه اسلام را به شکل یک مذهب کاذب و متمایل به بت پرستی ترسیم کرده اند.(13)
 
وات دلایل، نگاه منفی مسیحیان به مسلمانان را این گونه توضیح می دهد:
گمان می رود ایجاد تصویر مخدوش از اسلام، عمدتا واکنشی بوده که مسیحیان در برابر برتری فرهنگی مسلمانان، خاصه برتری ایشان در اندلس از خود بروز داده اند...
 
وقتی مسلمانان برای اولین بار از دریا گذشته و به اسپانیا وارد شدند، ساکنان آنجا در تمام هنرهای زندگی از مسلمانان بسیار عقب تر بودند و اقوام ساکن شمال پیرنه (فرانسویان) هم چنین وضعی داشتند
 
. تا سده سیزدهم از فاصله میان این دو فرهنگ نسبتا کاسته شده، اما بازهم، این فاصله وجود داشت. در تأیید این عقیده که مسیحیان در برابر یک فرهنگ برتر واکنش نشان داده اند.
 
 باید گفت آنجا که بینش مسلمانان از مسیحیت (در قرون وسطا) به ضعف های فکری آنان انگشت می گذاشت، بینش مسیحیان از اسلام، بدون نفی برتری فکری آنان، بر ضعف های اخلاقی مسلمانان تأکید می کرد.

این بدین معنا بود که مسیحیان می توانستند احساس کنند اگر مسلمانان در موارد گوناگون علمی و فرهنگی بر آنان برتری دارند، مسیحیان نیز گذشته از تعلق به حقیقت و دارا بودن مذهب برتر، در جنبه های گوناگون اخلاقی بر مسلمانان برتری دارند.(14)
 
نگاه مسیحیت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
بیشتر عالمان مسیحی کوشیده اند به گونه ای ضعف های اخلاقی را به پیامبر نسبت دهند و او را فاقد نشانه های پیامبری معرفی کنند و حتی برخی از آنان بی شرمانه زبان به دشنام گشوده اند.
هفته نامه اشپیگل، در مقاله ای با عنوان «محمد کیست؟» می نویسد:

کمتر کسی است که چون محمد در اروپا در سال های دراز چنین مورد تعرض مطبوعات و رسانه ها در اشکال قدیم و جدیدش قرار گیرد. دشمنان پیامبر اسلام، وی را فریب کار و حتی ضد مسیح خواندند.
 
دانته (1331 ـ 1265م.) در کتاب کمدی الهی نوشته است که او در حین گذر از دوزخ، پیامبر اسلام را دیده و او را «ملتذذ» و «شکمباره» توصیف کرده است. دیدرو (از اصحاب دائره المعارف فرانسه ـ 1775م.) پیامبر اسلام را بزرگ ترین دشمن عقل سلیم دانسته است.(15)
 
 از دیدگاه کارل بارت متکلم آلمانی (1938م.) خدای پیامبر اسلام، در شمار بت ها قرار دارد... براساس یک نظرسنجی که اخیراً در آلمان انجام شده، نفرت مردم آلمان از محمد به اندازه نفرت آنها از پیلاتوس، قاضی محکمه مسیح که حکم به مصلوب کردن وی داد، می باشد. (16)
 
امیل برونر عقیده دارد که ادعای پیامبری او «از متن حقیقی الهامات او توجیه پذیر نیست»، ولی اعتراف کرد که اگر محمد پیش از مسیح در عربستان ادعای پیامبری می کرد، بیرون کردن او از جرگه پیامبرانی که به آنها وحی می شده آسان نبود. (17)
 
یکی از مهم ترین دلایلی که باعث شده مسیحیت، اسلام را به عنوان یک دین آسمانی نشناسد، این است که مسیحیان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان پیامبر خدا و کسی که بر او وحی می شده است، قبول ندارند.
 
 و در منصفانه ترین اعلام نظرهایشان، او را به عنوان یک «رهبر سیاسی ممتاز» یا یک «شخصیت اخلاقی برجسته» معرفی کرده اند. مسیحیان می گویند او پیامبر نیست؛ زیرا از نظر آنان معجزه ای ندارد و تأییدی برای اثبات ادعای پیامبری خود نیاورده است.
 
این دیدگاه بیشتر از آنجا ناشی می شود که مسیحیان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را با شخص مسیح علیه السلام مقایسه می کنند و تصور آنها از معجزه، کارهایی مانند آنچه مسیح انجام می داده است: مانند زنده کردن مردگان و شفادادن بیماران. یکی از مورخان غربی در این زمینه می نویسد:
 
هنگامی که برخی از مردم مکه از پیامبر خواستند که نبوتش را از طریق اعجازی تأیید کند، به آنها توجه داده می شد که پیامبر اسلام نمی تواند بر روی آب راه برود، نمی تواند افلیج را شفا دهد و نان را به اضعاف تکثیر کند. (18)
 
نظر مسیحیت درباره قرآن و آموزه های اسلام
برخی از علما و نویسندگان برجسته قرون وسطا مانند توماس آکویناس گفته اند:محمد نه تنها صدق را با کذب درآمیخته، بلکه هرجا هم به بیان حقیقت پرداخته، قدری از سم تحریف را به آن افزوده است، از این رو، می توان گفته های صادق او را چون عسل پالوده به زهر دانست. (19)
 
آنان اعتقاد داشتند و دارند که اسلام «دین شمشیر و خشونت» است و می گویند آموزه های اسلامی این خشونت را مجاز شمرده و آن را تشویق می کند.
 
از دیدگاه آنان اسلام، آشکارا به مسلمانان دستور می دهد که به تصرف سرزمین های دیگر بپردازند و اسلام را «جهانی» سازند و اینکه پیامبر اسلام به صحابه وعده «گنج های قیصر و کسری» را داده بود، شاهد می دانند بر اینکه اسلام در پی جهان گشایی بوده و هست و مسلمانان در این راه از اعمال خشونت هیچ ابایی نداشته و ندارند.
 
بسیاری از مسیحیان گفته اند که اسلام «مذهب خوشگذرانی» است و بهره بری مسلمانان از جنس مخالف در زندگی روزمره آنان نقش مهمی دارد.
 
 استنباط آنها این بود که هر مرد مسلمان می تواند زنان فراوان اختیار کند و قرآن نیز به او وعده هم نشینی با زنان دل پذیر و حوریان بهشتی را داده است. حتی برخی از نویسندگان گفته اند آیاتی در قرآن هست که لذت های جنسی را تشویق می کند. (20)
  
دیدگاه مسیحیت درباره مسلمانان
مسیحیان قرون وسطا به نخستین پیروان پیامبر به چشم مردان خشن و بی منطقی می نگریستند که دیگران را به زور به اسلام می کشاندند. آنان فکر می کردند که تاراج، اسیر گرفتن و قتل دشمنان اسلام و پیامبر و آزار کردن و از میان بردن آنان به هر طریق ممکن، از احکام اسلام است. (21)
 
از دیدگاه مسیحیان قرون وسطا، مسلمانان افرادی خشن و خوش گذران بودند که برای کسب غنیمت به سرزمین های اطرافشان حمله می کردند. چنین دیدگاهی در مورد فتوحات اسلامی امروز نیز وجود دارد. مونتگمری وات در این زمینه می گوید:

به مرور که قبایل بادیه نشین با محمد صلی الله علیه و آله متحد شدند و او پی برد که بهتر است به متحدانش اجازه ندهد تا با یکدیگر خصومت ورزند، لازم دید تا منفذی برای تخلیه انرژی شان که پیش تر در حمله به یکدیگر برای کسب غنیمت به هدر می رفت پیدا کند.
 
 بدین ترتیب در سال های پایانی حیاتش چیزی را سامان داد که می توان آن را حملات منظم برای کسب غنایم در طول راه های سوریه و عراق نامید. استمرار این سیاست در زمان خلافت عمر، به جنگ های منظم میان مسلمانان و ارتش های بیزانس و ساسانی انجامید که مسلمانان تقریباً همیشه پیروز می شدند.
 
مسلمانانی که در طول نیم قرن گذشته دفاعیه دینی نوشته اند، از چیزی شکوه کرده اند که آن را «استعمارگری اروپایی» می نامند و گفته اند کشورهای استعماری همواره نسبت به اسلام دشمنی کرده اند. به همین دلیل، لازم است به یاد مسلمانان بیاوریم که تاریخ گذشته هم شاهد حکومت امپراتوری مهاجم یا قدرت استعماری آنان بوده است(22)
 
این تصویر کلی از اسلام و مسلمانان بود که در مدت قرون وسطا تا قرن نوزدهم حتی در اندیشه اروپاییان نفوذ داشت و امروز نیز بر اذهان بسیاری تأثیر می گذارد. بینش مسیحیت از اسلام، امور بسیاری را نادیده انگاشته است.
 
تبلیغات ضد اسلامی کلیسا و مبلغان مسیحی
 تصویر کلی که از اسلام و مسلمانان در ذهن عامه مسیحیان شکل گرفته، بیش از هر چیزی برخاسته از تبلیغات ضد اسلامی است که مبلغان مسیحی از همان آغاز رویارویی با اسلام در پیش گرفتند.
 
 و از آنجا که در قرون وسطا، کلیسا سیطره بی رقیبی بر اندیشه مردم داشت، کشیشان و راهبان مسیحی از نفوذ خود بر اذهان مردم بیشترین بهره را بردند و کوشیدند به گمان خود، برای دفاع از مسیحیت در برابر اسلام که آن را آیین «بت پرستی» معرفی می کردند.
 
 تا آنجا که می توانند چهره اسلام و به ویژه شخص پیامبر اسلام را مشتبه و خشن و ناشایست جلوه دهند و البته تا حد زیادی نیز در کار خودشان موفق شدند.
 
 زیرا توده مردم قدرت درک و فهم حقیقت اسلام را نداشتند و از سوی دیگر، نشست و برخاست مستقیم با مسلمانان نیز برای بیشتر آنها وجود نداشت.
 
 قضاوت آنها درباره اسلام و مسلمانان نیز بر مبنای گفته های مبلغان مسیحی بود و اگر گاه در جنگ با مسلمانان شرکت می کردند، این برخوردهای خشونت آمیز را ملاک قرار می دادند. کلیسای کاتولیک در دوره قرون وسطا، مسلمانان را «آتش افروزان جاودان» خوانده بود.
 
تبلیغات ضد اسلامی کلیسا در دوره جنگ های صلیبی به اوج خود رسید. بی شک، نخستین عامل تحریک مردم که به شروع یک سلسله طولانی از این جنگ ها انجامید.
 
 تبلیغات کلیسا بر ضد اسلام و مسلمانان بود. زایران مسیحی که از اماکن مقدسه «فلسطین» زیارت کرده بودند، در بازگشت به سرزمین های خود از فاتحان مسلمان و سخت گیری آنها نسبت بر نصرانیت به ناله و شکایت پرداختند.
 
یکی از راهبان فرانسوی که نقش مهمی در این تبلیغات ضد اسلامی برعهده داشت، در سال 1093م. اماکن مقدسه مسیحیان را در فلسطین زیارت کرد.
 
 او پس از بازگشت به اروپا زننده ترین داستان ها را از ستمگری های مسلمانان و بی حرمتی آنها نسبت به قبر مسیح بازگو کرد. نامش پطرس زاهد بود. لباس زبر می پوشید و پابرهنه بود.
 
 در حالی که سوار بر الاغی می شد و صلیب بزرگی را حمل می کرد، در کشورهای اروپایی به گردش می پرداخت و برای مردم سخنرانی می کرد. مردم از سخنان او مردم می گریستند و شور مذهبی شان برانگیخته می شد و آتش عطش آنها برای گرفتن انتقام و استرداد قبر مسیح شعله ور می گردید.(23)
 
جنگ های صلیبی با جاذبه های دینی
کلیسا با فراخوانی ها و آموزه هایش بر بیشتر جنگ های صلیبی نظارت داشت و به آن جنبه دینی می بخشید تا بتواند رونق بهتری به آنها بدهد.
 
 تا جایی که بسیاری از کسانی که پیرامون پرچم این جنگ ها گرد می آمدند، می پنداشتند که مصالح مادی و اغراض این جهانی خود را به منظور پاداش آخرت و مصلحت مسیحیت فدا کرده اند. پاپ به جنگ جویان مسیحی اجازه داده بود که به نام «مسیح» جنگ را آغاز کنند و در سرزمین های فتح شده به نام «پاپ» حکومت کنند.
 
یکی از مورخان مسیحی درباره تبلیغات کلیسا در جنگ های صلیبی می نویسد:

کلیسای کاتولیک سازمان دهنده و الهام بخش لشکرکشی های غارتگرانه علیه مسلمانان بود. پاپ می خواست که با وادار کردن کشورهای مغلوب به پرداخت عشریه، قدرت و ثروت خود را افزون کند.
 
 روحانیون مسیحی برای آن که هدف واقعی خود را از این لشکرکشی ها پنهان سازند، ادعا می کردند که جنگ علیه مسلمانان موجب رضای خداست! پاپ از مؤمنان می خواست که تربت مسیح را از دست «کفار مسلمان» آزاد سازد. (24)

سیاست استعماری غرب در عصر حاضر
بی شک اندیشه جنگ های صلیبی هنوز زنده است و حتی پس از اینکه نیروهای اسلام در شرق رو به ضعف نهاد و عمر دولت اسلامی اندلس به پایان رسید، این فکر همچنان در غرب زنده ماند. انگیزه بیداری این فکر در غربی ها تا اندازه ای مربوط به خطر فتوحات امپراتوری عثمانی بود که تا قلب اروپا رخنه کرد.
 
 هنگامی که این نیروی جنگنده پس از رویارویی و کشمکش های طولانی در غرب رو به افول نهاد، اندیشه جنگ های صلیبی به صورت دیگری درآمد. این لباس جدید همان «سیاست استعماری» است که براساس آن، غرب می کوشید تا بر ملت های اسلامی و شرقی مسلط شود و امروز نیز این میل سلطه طلبی در اشکال جدیدتری ظهور می یابد.
 
سال های آغازین قرن شانزدهم که دولت های اروپایی تصمیم گرفتند تا کشورهای آفریقایی و آسیایی را تصرف کنند، دور تازه ای از درگیری ها میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد. و.ک. اسمیت، خاورشناس معروف و مدیر مرکز اسلامی دانشگاه مک گیل کانادا، در کتاب خود به نام اسلام در تاریخ جدید می گوید:

آری! غرب همچنان بر سر دشمنی قدیمی خود با شرق باقی است. هرچند این دشمنی امروز شکل دیگری به خود گرفته و در پشت پرده های سیاست استعماری، با زد و بندهای غرب در درون سازمان های بزرگ بین المللی، به خصوص سازمان ملل و پشتیبانی دولت های غربی از تجاوز صهیونیست ها و غصب فلسطین و سایر مظاهر آن پنهان گشته است. (25)
 
اسلام از منظر خاورشناسان غربی
خاورشناسی جدید در ایجاد یک «پندار قالبی» در ذهن غربی ها نقش مؤثری داشته و همین پندار مبنای سیاست استعماری آنها گردیده است.
 
 در این پندار چنین وانمود شده که شرقی کسی است که نمی تواند مصلحت خویش را تشخیص دهد؛ قادر به حکومت بر خود نیست؛ ساده لوح و خوش باور است.
 
 چون دقت ندارد. از این رو، همواره در اشتباه است و نمی تواند منطقی بیاندیشد یا واقعیت ها را به روشنی بیان کند. به قول ادوارد سعید از اندیشمندان مسلمان، آنان کوشیدند ثابت کنند «غرب منطقی است؛ پیشرفته است، برتر است، ولی شرق، غیرعادی، نابهنجار، عقب مانده و پست تر از اوست».(26)
 
به باور بسیاری از پژوهشگران، خاورشناسان علیه اسلام با استعمارگران همگامی کرده اند. خاورشناسان دانشگاهی در واقع کوشیده اند تا نشان دهند بسیاری از مطالب مربوط به باورهای اسلامی و اساساً عقاید مهم آن درست نیست.

خاورشناسان در بسیاری از موارد با نظر کلی اروپاییان در مورد اینکه اسلام مذهبی پایین تر از مسیحیت است و کاستی های بسیار دارد، هم نوایی داشته اند و از این رو، این دیدگاه را تقویت کرده اند که فرد اروپایی نسبت به فرد مسلمان برتر است.
 
شعار جدایی دین از سیاست
غرب از یک سو، به لحاظ معرفت شناختی دینی، به جدایی دین از سیاست و به انزوا کشاندن و در حاشیه قراردادن دین و آموزه های دینی تن درداد .

و از سوی دیگر، زمینه ای مناسب را برای رشد اندیشه های علمی ـ تجربی و استفاده از دستاوردهای فکری ـ صنعتی فراهم آورد. این دو مقوله عقیدتی و صنعتی همگام با یکدیگر تحقق یافت و دوشادوش هم پیش رفت.
 
 تا آنجا که به اشتباه، گمان بر این شد که دست کشیدن از دین و سنت های رایج دینی، به عنوان اصلی ترین عامل زمینه ساز، غرب را از گرداب ظلمانی قرون وسطایی نجات داده و به پیشرفت غرب انجامید.
 
 از سوی دیگر، در اذهان عمومی غربی ها چنین وانمود شد که نزدیکی نامبارک دین و حاکمیت دینی با تاریک اندیشی در قرون وسطا بود که سبب شد قرون وسطا به دوره ای تاریک در تاریخ اروپا تبدیل شود.
 
چنین فکری اندک اندک به کشورهای اسلامی وارد شد و برخی از روشن فکران کشورهای اسلامی به تقلید از غربی ها، دین را به عنوان عامل عقب ماندگی ملت های مسلمان دانستند. بسیاری از آنان شعار «جدایی دین از سیاست» سردادند.
 
و حتی برخی از آنان به رویارویی با دین و دین داری معتقد شدند ودین را «افیون پیشرفت» دانستند. در ایران، افرادی مانند میرزا ملکم خان و فتحعلی آخوند زاده، سخنان روشن فکران غربی را تکرار کردند و کسی مانند رضاخان پهلوی به ستیزگری با دین پرداخت. این جریان روشن فکری کورکورانه، پیوسته در کشورهای اسلامی وجود داشته و امروز نیز هوادارانی دارد.(27)
  
نتیجه:
در پاسخ به این سوال که چرا اسلام در اروپا گسترش پیدا نکرد و جرا ماندگار نشد. می گوئیم که:

1- عقب نشینی اسلام از اروپا، نگاه مسیحیان مغرضانه مسیحیت به اسلام و پیامبر ، جنگ های صلیبی با جاذبه دینی ،تبلیغات کلیسا و شعار جدایی دین ار سیاست،

2- چون معاویه بن ابی سفیان در زمان حکومتش با لشکر غرب (روم) معاهده بست و عدم پیشرفت مسلمانان به طرف غرب، به دلیل این معاهده معاویه است.
 
3- علاوه تبدیل خلافت به پادشاهی از سوی معاویه باعث گشت که غرب به ماهیت اسلام پی نبرد و رغبتی برای گرویدن به اسلام نداشته باشد
 
4- قوع جنگ های خانوادگی و داخلی بین مسلمانان که مسلمان ها را به خود مشغول داشت و مرزها بدون دفاع ماند،

5- در داخل مملکت نیز ملوک الطوائفی به وجود آمد که شب و روز جلو چشم دشمنان اسلام، به جان هم افتاده و سرگرم زد و خورد بودند.
 
6- نقش تبلیغات و امکانات پیشرفته کشورهای اروپایی را در وارونه جلوه دادن چهره اسلام و نرسیدن صدای حقیقت به گوش این مردم ، نادیده گرفت.
 
7- رومی ها در آن زمان به دین مسیحی معتقد بودند، بدیهی است که از دید آنان در آن زمان دین مسیحی یک دین الاهی حق محسوب می شده است و چنین اعتقادی داشته اند بر  اساس جنگ با آنها بسیار کار سختی بوده است.
 
 8- مسلمانان باید در دو جبهه با آنها مبارزه کنند اول جبهه علمی و فرهنگی و بیان حق بودن دین اسلام و انحراف دین مسیحی از مسیر اصلی خودش و دوم جبهه نظامی که باید دشمن را به شکست بکشانند و معلوم است که امویین چنین آدم هایی را پرورش ندادند تا بتوانند در این محورها از دین شان دفاع کنند.
 
پی نوشت:
1. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ص 360.
2. عبداللّه عنان، صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، ص 77.
3. گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، به نقل از صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، ص 77.
4. صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، تلخیص صص 91 تا 98.
5. همان، ص 302.
6. همان، ص 36.
7. تاریخ تمدن، ج 4، ص 372.
8. همان، ص 329.
9. صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، ص 148.
10. همان، ص 280.
11. همان، ص 288.
12. مقاله محمد کیست؟ هفته نامه اشپیگل.
13. برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، صص 139 و 140.
14. همان، صص 147 و 148.
15. مقاله «محمد کیست؟» هفته نامه اشپیگل، به تاریخ 2 / 6 / 2001.
16. ویلیام مونتگمرى وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، تلخیص، صص 290 ـ 297.
17. همان، صص 300 و 301.
18. مقاله «محمد کیست؟» هفته نامه اشپیگل.
19. برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص 141.
20. همان، ص 144.
21. برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص 143.
22. همان، صص 100 و 101.
23.صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، صص 129 و 130.
24. تاریخ سده هاى میانه، ص 120.
25. صحنه هاى تکان دهنده تاریخ اسلام، ص 11.
26. برخورد آراى مسلمانان و مسیحیان، ص 181.
27. محمد ونکی فراهانی،گذری بر اندیشه دینی در غرب، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما،ص 506
  
منابع:
محمد ونکی فراهانی،گذری بر اندیشه دینی در غرب، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما،
https://humanrights.eadl.ir/news/articleType/ArticleView/articleId/108238
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5483/5488/51979/=188938
http://pajuhesh.irc.ir/Product/book/show.text/id/940/book
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa3814
https://www.farsnews.ir/news/14001003000242
https://fa.wikifeqh.ir


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.