چقدر خاطره تعريف مي کند مادر...
نويسنده: زهرا سادات هاشمي
من از نجابت گل هاي لاله ، ساده ترم
شبيه پاکي لبخند مادرم، پدرم
پدر که آمده از کربلا و سوغاتيش
حرير چادري ساده اي است روي سرم
هبوط کرد شبي که فرشته باران بود
و من که خيس عروجم که غرق بال و پرم
چقدر خاطره تعريف مي کند مادر
چه نرم دست مرا مي گرفت توي حرم
پدر که شانه به شانه...قدم ...قدم...آرام
والسلام عليکم و چشم هاي ترم
که ميخ کوب به درگاه چوبي خورشيد
بدون بوسه از اين بيت ها نمي گذرم
ولي چه ساده گذشتم، چه ساده تن دادم
به ابرهاي سياه و حسود دور و برم
چقدر دور شدم از نجابت مادر
چقدر دور شدم از اصالت پدرم
کسي نمانده که دردي بگيرد از دستم
پلي نمانده که نشکسته است پشت سرم
ولي نخواه...من اين قطره هاي آخر را
به هر محل بکشم...مثل آبرو ببرم
منبع: ماهنامه طوبي شماره 36
/ن
شبيه پاکي لبخند مادرم، پدرم
پدر که آمده از کربلا و سوغاتيش
حرير چادري ساده اي است روي سرم
هبوط کرد شبي که فرشته باران بود
و من که خيس عروجم که غرق بال و پرم
چقدر خاطره تعريف مي کند مادر
چه نرم دست مرا مي گرفت توي حرم
پدر که شانه به شانه...قدم ...قدم...آرام
والسلام عليکم و چشم هاي ترم
که ميخ کوب به درگاه چوبي خورشيد
بدون بوسه از اين بيت ها نمي گذرم
ولي چه ساده گذشتم، چه ساده تن دادم
به ابرهاي سياه و حسود دور و برم
چقدر دور شدم از نجابت مادر
چقدر دور شدم از اصالت پدرم
کسي نمانده که دردي بگيرد از دستم
پلي نمانده که نشکسته است پشت سرم
ولي نخواه...من اين قطره هاي آخر را
به هر محل بکشم...مثل آبرو ببرم
منبع: ماهنامه طوبي شماره 36
/ن