سياست خارجي منطقه اي کرملين در ايران (78-1917)(1)
نويسنده : کتايون پرتوي
موقعيت استثنائي ايران به عنوان سرزميني حائل ميان قدرتهاي شرقي و غربي در دو سده ي گذشته جايگاه ويژه اي براي ايران در سياست هاي بين المللي گشوده است. اهميت ژئواسترتژيک ايران به تدريج با دگرگون شدن چهره ي نظام بين المللي پس از پايان جنگ جهاني اول و انقلاب اکتبر شوري و آغاز جنگ جهاني دوم بگونه اي افزايش مي يابد که به نظر بسياري از پژوهشگران زمينه ساز وقوع پديده ي جنگ سرد ميان قدرت هاي شرق و غرب مي شود.
اگر چه در کشمکش جدي قدرتهاي بزرگ براي نفوذ در ايران، دو قدرت بزرگ روسيه و انگليس در سراسر سده ي نوزدهم و قسمت اعظم سده ي بيستم در عرصه ي سياست ايران نقشي ثابت و پايدار داشته اند - که به تناوب گاه کمرنگ و گاه پررنگ بوده است - اما به علت همسايگي و داشتن مرزهاي طولاني ايران و روسيه، سرنوشت و روابط اين دو کشور آميختگي تاريخي بيشتري داشته است. آغاز سده ي بيستم و دگرگوني چهره ي جهان و ستيزه ها و کشمکش هايي که به صورت يک انقلاب عظيم و دو جنگ جهاني تداوم مي يابد، باعث تغييرات فراوان در نقشه ي سياسي جهان مي شود؛ تغييراتي که در عين حال اگر چه ناخواسته، برسرنوشت بسياري از کشورها از جمله ايران نيز مؤثر است.پس از انقلاب 1917روسيه، روابط سنتي اين کشور با ديگر کشورها ، بويژه ايران دگرگون مي شود. هدف اين نوشته بررسي روابط شوروي با ايران در مقاطع مختلف زماني از 1917تا1978مي باشد، مقاطعي که تحت تأثير دگرگونيهاي ساختار جامعه ي بين المللي در هر دوره عملکرد خاصي دارد.
روابط ايران با شوروي براساس شاخص روابط بازرگاني - که تابعي از روابط سياسي دو کشور است -در دهه ي 1930دوستانه و گسترده است، به گونه اي که اقتصاد و بازرگاني ايران در نيمه ي اول دهه ي 1930کاملاً وابسته به شوروي است و اتحاد جماهير شوروي بين سالهاي 6-1312ش/7-1933م مقام اول را در تجارت داخلي ايران به خود اختصاص داده بود. سهم شوروي در بازرگاني خارجي ايران از 22%در 1312ش به 36% در 1315ش افزايش يافت، اما در 1317ش/1938م-که ايران حاضر به تمديد قرارداد بازرگاني 1314ش با شوروي نشد -سهم اتحاد شوروي در تجارت خارجي ايران به 11/5%و در 1318ش/1939م به 5%کاهش يافت که علت عمده ي اين امر ورود آلمان به صحنه ي سياست ايران و چرخش سياست ايران به سوي آلمانهاست (4)و ايران در اين مقطع همکاري هاي اقتصادي ، سياسي، اطلاعاتي و نظامي خود را با آلمان گسترش مي دهد.
با آغاز جنگ جهاني دوم و اعلام بي طرفي ايران، حکومت شوروي تا پيش از حمله ي آلمان به شوروي، بي طرفي ايران را با وجود روابط گسترده ي ايران با آلمان تحمل مي کرد،(5) اما پس از ورود به جنگ، ايران را به همکاري با آلمان متهم کرد و اصرار داشت تا ايران به طرفداري از شوروي رابطه ي خود را با آلمان قطع کند. در 1941دولت شوروي در اعتراض به همکاري ايران و آلمان سه بار به دولت ايران اخطار داد و پس از آن به بهانه ي در خطر بودن مرزهاي خود از طريق خاک ايران به وسيله ي نيروهاي آلماني به استناد قرار داد 1921،ارتش خود را وارد خاک ايران کرد. ارتش انگليس هم بلافاصله از ناحيه ي جنوب و جنوب غربي وارد ايران شد. دولت فروغي براي جلوگيري از شروع جنگ در ايران به ارتش ايران دستور داد تا در برابر ارتش هاي شوروي و انگلستان مقاومت نکند .(6)در نتيجه ي مذاکراتي که در اين زمان بين ايران، شوروي و انگليس به عمل آمد، دولت ايران تحت فشار قرار گرفت که هر چه زودتر به خدمت هيأت هاي سياسي آلمان، ايتاليا و کشورهاي هم پيمان آلمان پايان داده و آنان را وادار به ترک ايران نمايد.(7) در ژانويه ي 1942قراردادي در تهران بين ايران، شوروي و انگليس به امضا رسيد که طي آن شوروي و انگليس متعهد شدند که در سراسر خاک ايران بي طرفي و استقلال ايران را محترم بشمارند و در برابر تجاوز آلمان و يا هر کشور ديگر از ايران دفاع کنند و به اين منظور به آنان اجازه داده شد که نيروهاي زميني ، هوايي و دريايي خود را تا شش ماه پس از پايان جنگ در خاک ايران مستقر کنند و در مقابل ايران نيز متعهد شد که همه ي امکانات خود را در اختيار متفقين گذاشته و با آنان همکاري کند واين موضوع در بيانيه ي معروف به بيانيه ي سه کشور در سال 1943مجدداً مورد تأکيد شوروي، انگليس و آمريکا قرار گرفت.(8)
اگر چه پس از جنگ جهاني اول روسيه ي شوروي با لغو قراردادهايي که قبلاً با ايران بسته بود، تغيير سياست هاي پيشين خود را اعلام داشت، اما پس از فروکش کردن مشکلات داخلي در تکاپوي گسترش و صدور انقلاب خود به جهان، مجدداً به همان شيوه ها و استراتژي هاي قبلي متوسل شد.(12)در مرحله ي اول از نظر تئوري پردازان شوروي جايگاه راهبردي ايران براي گسترش انقلاب کمونيستي اهميت فوق العاده اي داشت و ايران به نظر آنان حوزه ي طبيعي جنبش کمونيستي تلقي مي شد. بنابراين موفقيت طرح و نقشه ي شوروي در ايران و به بياني ديگر به دست آوردن اين حوزه ي مهم يکي از گامهاي اساسي براي راهبرد سراسري جنبش کمونيستي بويژه در خاورميانه بود و در حقيقت ايران درسي براي رهايي آسيا تلقي مي شد.(13)اما حضور نيروهاي انگليسي و آمريکايي در ايران در طول جنگ جهاني دوم در واقع به صدا در آمدن دوباره ي زنگهاي خطر براي شوروي بود، بويژه اينکه روسها بطور سنتي نسبت به نفوذ انگليس در ايران حساس و هميشه با آن در رقابت بوده و در دوره اي طولاني هميشه براي حفظ تعادل خود با انگليس در ايران کوشيده اند که در قبال کسب امتيازاتي از جانب انگليس امتيازي کسب کنند، اما پس از جنگ جهاني اول که از همه ي امتيازات خود در ايران چشم پوشيدند، انگليس امتيازات خود بويژه امتياز نفت را همچنان حفظ کرد و طي جنگ جهاني دوم که روسها بار ديگر سياست تهاجم به جنوب را در پيش گرفتند، انگليس را در موقعيتي يافتند که داراي امتيازات راهبردي و تجاري مهم و تسلط سياسي و اقتصادي بود، در نتيجه همان سياست سنتي حفظ موازنه ي رقابت در کسب امتيازات بار ديگر ظهور نمود.(14)اهداف راهبردي شوروي را در اين زمان مي توان به شرح زير دسته بندي کرد :1.حمايت و تقويت جنبش هاي جدايي خواهي کمونيستي با استفاده از ضعف دولت مرکزي و در جهت تضعيف بيشتر دولت مرکزي و در نتيجه احتمالاً ايجاد يک رژيم کمونيستي در ايران نظير آنچه که در کشورهاي حوزه ي بالتيک، لهستان و روماني در سال 1945به اجرا در آورده بود؛2.تمايل به در اختيار داشتن راه عبوردائمي به خليج فارس و کسب امتيازات صنعتي و تجاري در مرکز و جنوب ايران؛3.قطع نفوذ انگليس و آمريکا در شمال ايران که تهديد مسلمي براي منافع نفتي اين کشور در باکو به شمار مي آمدند؛4.کسب امتياز نفت شمال.(15)بديهي است که تأمين هدف اول از نظر شوروي داراي اهميت فراواني بود زيرا در صورت برآورده شدن آن، اهداف ديگر نيز خود به خود برآورده مي شد . به همين دليل بود که در کنفرانس 1944مسکو، پيش از پايان جنگ و خروج نيروهاي متفقين از ايران، هنگامي که انگليس طرحي مبني بر تشکيل کميسيون نظارت سه جانبه ي شوروي، انگليس، آمريکا به کنفرانس ارائه کرد، استالين آن را نپذيرفت و پذيرش آن را موکول به بررسي نمود و موضوع را بلافاصله در پوليت بورو مطرح کرد و از مقامات نظامي و سياسي شوروي در اين مورد نظر خواهي کرد. فرماندهي کل ارتش سرخ پس از دو روز مطالعه گزارشي به شرح زير به استالين تسليم کرد: با پيشرفت هاي روز افزوني که در نقاط گوناگون ايران بويژه در آذربايجان ، کردستان ، زنجان، مازنداران و تهران نصيب هواخواهان دولت شوروي شده است، به زودي نه تنها آذربايجان، زنجان، کردستان عملاً از ايران منتزع خواهد شد، بلکه اميد بسيار است که سرتاسر خاک ايران تا آخر سال 1946به عنوان جمهوري جديد در صف دول متحد روسيه قرار گيرد و در اين صورت جايز نيست که از خاک ايران سهمي براي انگليس و آمريکا در نظر گرفته شود. فرماندهي ارتش سرخ با در نظر گرفتن اين امر که پيشنهاد انگليس به اين منظور است که هنگام انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي، نواحي جنوبي ايران مانند خوزستان و بلوچستان به صورت نواحي خود مختار تحت تسلط انگليسي ها در آيد، با آن مخالفت کرد؛ زيرا در اين صورت شوروي امکان تسلط بر همه ي ايران را از دست مي داد.(16)
در پي دنبال کردن اين هدف بود که شوروي در 1946پس از پايان جنگ از خروج نيروهايش از آذربايجان امتناع ورزيد و با حمايت از فرقه ي دمکرات و مسلح کردن آنها، داعيه ي خودمختاري طلبي آنها را تقويت و تشديد نمود. فرقه ي دمکرات آذربايجان در آبان 1324با تشکيل کنگره ي ملي تشکيل دولت خود مختار آذربايجان را اعلام کرد و طي تلگرافي خواسته هاي خود را به دولت مرکزي اعلام کرد. اين دولت همچنين با تشکيل ارتش مستقل ملي به نام فدائيان فرقه - که يونيفرم ويژه ي سربازان ارتش سرخ را بر تن کردند-(17)حدود اقتدار خود را گسترش داد و در آذر 1324با تشکيل کابينه رسماً کار خود را آغاز کرد. (18)شوروي همزمان با تحريک و حمايت فرقه ي دمکرات آذربايجان به تحريک کردها پرداخت و با تأسيس انجمن فرهنگي کردستان و شوروي - که در واقع پوششي براي فعاليت روسها و برقراري ارتباط با رهبران کرد بود -جنبش خود مختاري کردستان به رهبري قاضي محمد را پشتيباني کرد و پس از اعلام خود مختاري آذربايجان، کردها نيز در دي ماه همان سال خود مختاري کردستان را رسماً اعلام کردند.(19)
براي دولت شوروي روابط با دولت خود مختار کردستان به دليل اينکه باعث مي شد نفوذ روسها در کردستان و سرزمينهاي کردنشين عراق و ترکيه و در عين حال تا بغداد و موصل گسترش يابد و ادعاي شوروي را بر اردهان و قارص مستحکم نمايد، داراي اهميت فراواني بود.(20)تاکتيک شوروي ها در اين زمان عبارت بود از :الف-جلوگيري از نقل و انتقال واحدهاي ژاندارمري يا ارتش براي سرکوبي شورشيان؛ب-محافظت از ميتينگ ها و نقل و انتقال دمکرات ها به وسيله ي استقرار واحدهاي ارتش سرخ در نزديکي محل ميتينگ و فعاليت آنها؛پ-ترساندن مردم از طريق بازداشت برخي مأموران دولتي در نواحي مختلف به بهانه هاي گوناگون.(21)
پس از انتخاب قوام به نخست وزيري و سفر او به مسکو براي مذاکره در مورد خروج نيروهاي شوروي از ايران، وعده ي نفت شمال و انعقاد قرارداد قوام- سادچيکف و از طرف ديگر پيگيري موضوع با حمايت آمريکا در شوراي امنيت سازمان ملل و اعمال فشار و اخطارهاي آمريکا به شوروي، سرانجام شوروي پافشاري را به کناري نهاد و به دولت ايران اطلاع داد که حاضر به خارج کردن نيروهاي خود از ايران مي باشد و يک روز پس از اعلام موافقت شوروي، متن قرارداد قوام - سادچيکف در مطبوعات انتشار يافت که در مورد مسأله آذربايجان تأکيد شده بود چون موضوع امري داخلي است، ترتيب مسالمت آميزي براي اجراي اصلاحات بر طبق قوانين موجود و با روح خيرخواهي نسبت به اهالي آذربايجان بين دولت و اهالي آذربايجان داده خواهد شد .(22)
منبع:پايگاه نور 33
/ن
اگر چه در کشمکش جدي قدرتهاي بزرگ براي نفوذ در ايران، دو قدرت بزرگ روسيه و انگليس در سراسر سده ي نوزدهم و قسمت اعظم سده ي بيستم در عرصه ي سياست ايران نقشي ثابت و پايدار داشته اند - که به تناوب گاه کمرنگ و گاه پررنگ بوده است - اما به علت همسايگي و داشتن مرزهاي طولاني ايران و روسيه، سرنوشت و روابط اين دو کشور آميختگي تاريخي بيشتري داشته است. آغاز سده ي بيستم و دگرگوني چهره ي جهان و ستيزه ها و کشمکش هايي که به صورت يک انقلاب عظيم و دو جنگ جهاني تداوم مي يابد، باعث تغييرات فراوان در نقشه ي سياسي جهان مي شود؛ تغييراتي که در عين حال اگر چه ناخواسته، برسرنوشت بسياري از کشورها از جمله ايران نيز مؤثر است.پس از انقلاب 1917روسيه، روابط سنتي اين کشور با ديگر کشورها ، بويژه ايران دگرگون مي شود. هدف اين نوشته بررسي روابط شوروي با ايران در مقاطع مختلف زماني از 1917تا1978مي باشد، مقاطعي که تحت تأثير دگرگونيهاي ساختار جامعه ي بين المللي در هر دوره عملکرد خاصي دارد.
سياست خارجي شوري پس از انقلاب اکتبر تا جنگ جهاني دوم
روابط ايران با شوروي براساس شاخص روابط بازرگاني - که تابعي از روابط سياسي دو کشور است -در دهه ي 1930دوستانه و گسترده است، به گونه اي که اقتصاد و بازرگاني ايران در نيمه ي اول دهه ي 1930کاملاً وابسته به شوروي است و اتحاد جماهير شوروي بين سالهاي 6-1312ش/7-1933م مقام اول را در تجارت داخلي ايران به خود اختصاص داده بود. سهم شوروي در بازرگاني خارجي ايران از 22%در 1312ش به 36% در 1315ش افزايش يافت، اما در 1317ش/1938م-که ايران حاضر به تمديد قرارداد بازرگاني 1314ش با شوروي نشد -سهم اتحاد شوروي در تجارت خارجي ايران به 11/5%و در 1318ش/1939م به 5%کاهش يافت که علت عمده ي اين امر ورود آلمان به صحنه ي سياست ايران و چرخش سياست ايران به سوي آلمانهاست (4)و ايران در اين مقطع همکاري هاي اقتصادي ، سياسي، اطلاعاتي و نظامي خود را با آلمان گسترش مي دهد.
با آغاز جنگ جهاني دوم و اعلام بي طرفي ايران، حکومت شوروي تا پيش از حمله ي آلمان به شوروي، بي طرفي ايران را با وجود روابط گسترده ي ايران با آلمان تحمل مي کرد،(5) اما پس از ورود به جنگ، ايران را به همکاري با آلمان متهم کرد و اصرار داشت تا ايران به طرفداري از شوروي رابطه ي خود را با آلمان قطع کند. در 1941دولت شوروي در اعتراض به همکاري ايران و آلمان سه بار به دولت ايران اخطار داد و پس از آن به بهانه ي در خطر بودن مرزهاي خود از طريق خاک ايران به وسيله ي نيروهاي آلماني به استناد قرار داد 1921،ارتش خود را وارد خاک ايران کرد. ارتش انگليس هم بلافاصله از ناحيه ي جنوب و جنوب غربي وارد ايران شد. دولت فروغي براي جلوگيري از شروع جنگ در ايران به ارتش ايران دستور داد تا در برابر ارتش هاي شوروي و انگلستان مقاومت نکند .(6)در نتيجه ي مذاکراتي که در اين زمان بين ايران، شوروي و انگليس به عمل آمد، دولت ايران تحت فشار قرار گرفت که هر چه زودتر به خدمت هيأت هاي سياسي آلمان، ايتاليا و کشورهاي هم پيمان آلمان پايان داده و آنان را وادار به ترک ايران نمايد.(7) در ژانويه ي 1942قراردادي در تهران بين ايران، شوروي و انگليس به امضا رسيد که طي آن شوروي و انگليس متعهد شدند که در سراسر خاک ايران بي طرفي و استقلال ايران را محترم بشمارند و در برابر تجاوز آلمان و يا هر کشور ديگر از ايران دفاع کنند و به اين منظور به آنان اجازه داده شد که نيروهاي زميني ، هوايي و دريايي خود را تا شش ماه پس از پايان جنگ در خاک ايران مستقر کنند و در مقابل ايران نيز متعهد شد که همه ي امکانات خود را در اختيار متفقين گذاشته و با آنان همکاري کند واين موضوع در بيانيه ي معروف به بيانيه ي سه کشور در سال 1943مجدداً مورد تأکيد شوروي، انگليس و آمريکا قرار گرفت.(8)
اهداف سياست خارجي شوروي در ايران
اگر چه پس از جنگ جهاني اول روسيه ي شوروي با لغو قراردادهايي که قبلاً با ايران بسته بود، تغيير سياست هاي پيشين خود را اعلام داشت، اما پس از فروکش کردن مشکلات داخلي در تکاپوي گسترش و صدور انقلاب خود به جهان، مجدداً به همان شيوه ها و استراتژي هاي قبلي متوسل شد.(12)در مرحله ي اول از نظر تئوري پردازان شوروي جايگاه راهبردي ايران براي گسترش انقلاب کمونيستي اهميت فوق العاده اي داشت و ايران به نظر آنان حوزه ي طبيعي جنبش کمونيستي تلقي مي شد. بنابراين موفقيت طرح و نقشه ي شوروي در ايران و به بياني ديگر به دست آوردن اين حوزه ي مهم يکي از گامهاي اساسي براي راهبرد سراسري جنبش کمونيستي بويژه در خاورميانه بود و در حقيقت ايران درسي براي رهايي آسيا تلقي مي شد.(13)اما حضور نيروهاي انگليسي و آمريکايي در ايران در طول جنگ جهاني دوم در واقع به صدا در آمدن دوباره ي زنگهاي خطر براي شوروي بود، بويژه اينکه روسها بطور سنتي نسبت به نفوذ انگليس در ايران حساس و هميشه با آن در رقابت بوده و در دوره اي طولاني هميشه براي حفظ تعادل خود با انگليس در ايران کوشيده اند که در قبال کسب امتيازاتي از جانب انگليس امتيازي کسب کنند، اما پس از جنگ جهاني اول که از همه ي امتيازات خود در ايران چشم پوشيدند، انگليس امتيازات خود بويژه امتياز نفت را همچنان حفظ کرد و طي جنگ جهاني دوم که روسها بار ديگر سياست تهاجم به جنوب را در پيش گرفتند، انگليس را در موقعيتي يافتند که داراي امتيازات راهبردي و تجاري مهم و تسلط سياسي و اقتصادي بود، در نتيجه همان سياست سنتي حفظ موازنه ي رقابت در کسب امتيازات بار ديگر ظهور نمود.(14)اهداف راهبردي شوروي را در اين زمان مي توان به شرح زير دسته بندي کرد :1.حمايت و تقويت جنبش هاي جدايي خواهي کمونيستي با استفاده از ضعف دولت مرکزي و در جهت تضعيف بيشتر دولت مرکزي و در نتيجه احتمالاً ايجاد يک رژيم کمونيستي در ايران نظير آنچه که در کشورهاي حوزه ي بالتيک، لهستان و روماني در سال 1945به اجرا در آورده بود؛2.تمايل به در اختيار داشتن راه عبوردائمي به خليج فارس و کسب امتيازات صنعتي و تجاري در مرکز و جنوب ايران؛3.قطع نفوذ انگليس و آمريکا در شمال ايران که تهديد مسلمي براي منافع نفتي اين کشور در باکو به شمار مي آمدند؛4.کسب امتياز نفت شمال.(15)بديهي است که تأمين هدف اول از نظر شوروي داراي اهميت فراواني بود زيرا در صورت برآورده شدن آن، اهداف ديگر نيز خود به خود برآورده مي شد . به همين دليل بود که در کنفرانس 1944مسکو، پيش از پايان جنگ و خروج نيروهاي متفقين از ايران، هنگامي که انگليس طرحي مبني بر تشکيل کميسيون نظارت سه جانبه ي شوروي، انگليس، آمريکا به کنفرانس ارائه کرد، استالين آن را نپذيرفت و پذيرش آن را موکول به بررسي نمود و موضوع را بلافاصله در پوليت بورو مطرح کرد و از مقامات نظامي و سياسي شوروي در اين مورد نظر خواهي کرد. فرماندهي کل ارتش سرخ پس از دو روز مطالعه گزارشي به شرح زير به استالين تسليم کرد: با پيشرفت هاي روز افزوني که در نقاط گوناگون ايران بويژه در آذربايجان ، کردستان ، زنجان، مازنداران و تهران نصيب هواخواهان دولت شوروي شده است، به زودي نه تنها آذربايجان، زنجان، کردستان عملاً از ايران منتزع خواهد شد، بلکه اميد بسيار است که سرتاسر خاک ايران تا آخر سال 1946به عنوان جمهوري جديد در صف دول متحد روسيه قرار گيرد و در اين صورت جايز نيست که از خاک ايران سهمي براي انگليس و آمريکا در نظر گرفته شود. فرماندهي ارتش سرخ با در نظر گرفتن اين امر که پيشنهاد انگليس به اين منظور است که هنگام انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي، نواحي جنوبي ايران مانند خوزستان و بلوچستان به صورت نواحي خود مختار تحت تسلط انگليسي ها در آيد، با آن مخالفت کرد؛ زيرا در اين صورت شوروي امکان تسلط بر همه ي ايران را از دست مي داد.(16)
در پي دنبال کردن اين هدف بود که شوروي در 1946پس از پايان جنگ از خروج نيروهايش از آذربايجان امتناع ورزيد و با حمايت از فرقه ي دمکرات و مسلح کردن آنها، داعيه ي خودمختاري طلبي آنها را تقويت و تشديد نمود. فرقه ي دمکرات آذربايجان در آبان 1324با تشکيل کنگره ي ملي تشکيل دولت خود مختار آذربايجان را اعلام کرد و طي تلگرافي خواسته هاي خود را به دولت مرکزي اعلام کرد. اين دولت همچنين با تشکيل ارتش مستقل ملي به نام فدائيان فرقه - که يونيفرم ويژه ي سربازان ارتش سرخ را بر تن کردند-(17)حدود اقتدار خود را گسترش داد و در آذر 1324با تشکيل کابينه رسماً کار خود را آغاز کرد. (18)شوروي همزمان با تحريک و حمايت فرقه ي دمکرات آذربايجان به تحريک کردها پرداخت و با تأسيس انجمن فرهنگي کردستان و شوروي - که در واقع پوششي براي فعاليت روسها و برقراري ارتباط با رهبران کرد بود -جنبش خود مختاري کردستان به رهبري قاضي محمد را پشتيباني کرد و پس از اعلام خود مختاري آذربايجان، کردها نيز در دي ماه همان سال خود مختاري کردستان را رسماً اعلام کردند.(19)
براي دولت شوروي روابط با دولت خود مختار کردستان به دليل اينکه باعث مي شد نفوذ روسها در کردستان و سرزمينهاي کردنشين عراق و ترکيه و در عين حال تا بغداد و موصل گسترش يابد و ادعاي شوروي را بر اردهان و قارص مستحکم نمايد، داراي اهميت فراواني بود.(20)تاکتيک شوروي ها در اين زمان عبارت بود از :الف-جلوگيري از نقل و انتقال واحدهاي ژاندارمري يا ارتش براي سرکوبي شورشيان؛ب-محافظت از ميتينگ ها و نقل و انتقال دمکرات ها به وسيله ي استقرار واحدهاي ارتش سرخ در نزديکي محل ميتينگ و فعاليت آنها؛پ-ترساندن مردم از طريق بازداشت برخي مأموران دولتي در نواحي مختلف به بهانه هاي گوناگون.(21)
پس از انتخاب قوام به نخست وزيري و سفر او به مسکو براي مذاکره در مورد خروج نيروهاي شوروي از ايران، وعده ي نفت شمال و انعقاد قرارداد قوام- سادچيکف و از طرف ديگر پيگيري موضوع با حمايت آمريکا در شوراي امنيت سازمان ملل و اعمال فشار و اخطارهاي آمريکا به شوروي، سرانجام شوروي پافشاري را به کناري نهاد و به دولت ايران اطلاع داد که حاضر به خارج کردن نيروهاي خود از ايران مي باشد و يک روز پس از اعلام موافقت شوروي، متن قرارداد قوام - سادچيکف در مطبوعات انتشار يافت که در مورد مسأله آذربايجان تأکيد شده بود چون موضوع امري داخلي است، ترتيب مسالمت آميزي براي اجراي اصلاحات بر طبق قوانين موجود و با روح خيرخواهي نسبت به اهالي آذربايجان بين دولت و اهالي آذربايجان داده خواهد شد .(22)
منبع:پايگاه نور 33
/ن