عوامل پيدايي و پايايي سکولاريسم در جهان مسيحي (1)
نويسنده:دکتربهرام اخوان کاظمي*
چکيده :
کليدواژه :
سکولاريسم ، رفورماسيون ، نظامهاي سياسي، دين ، مسيحيت ، ليبراليسم ، اومانيسم ، دولت ، ملتها ، رنسانس ، عقل گرايي و آتنيسم
مقدمه
«سکولر» (1) (seculaire)، به معناي دنيوي يا آنچه مربوط به اين جهان خاکي است ، مشتق از کلمه ي «سکولرم »(saceulam) به معناي امور اين دنياست ، سکولاريسم به معناي دنيا پرستي يا اعتقاد به اصالت امور دنيوي و رد غير آن به کار رفته است .
همچنين ، براي سکولاريسم مترادفهاي بسياري همانند علمانيت و لاديني (به عربي ) دنياويت و گيتي گرايي ، اصالت امور دنيوي ، عرفي شدن ، ديناي رستي ، جداانگاري دين و دنيا ، غير مقدس و غير روحلني ، افول دين ، همنوايي با اين دنيا ، رهايي جامعه از قيد دين ودر معاني عقلانيت ،علم گرايي ،نوگرايي و اين جهاني،جابه جايي باورها نهادهاي ديني ، تقدس زداي از عالم و جامعه و غيره ذکر شده است . (2)
نوشتار حاضر تلاش دارد در حد توان خويش از ديدگاههاي عام و کلي و همچنين ، خاص و جزئي ، به عوامل پيدايي و پاياني سکولاريسم و روند سکولاريزاسيون در بستر فرهنگ مسيحيت اشاره کند و آنها را به تفکيک عوامل ديني ، تاريخي ، اجتماعي ، سياسي ، و همچنين با عوامل نظري و معرفتي تبيين کند .
1-عوامل پيدايش و تثبيت سکولاريسم از ديدگاه عام
1-1 از جنبه ي فلسفي بايد از فلسفه ي حسي و تجربي ياد کرد که يگانه راه شناخت جهان را مشاهده ي حسي و آزمون تجربي مي دانست . اين تفکر فلسفي پس از رنساني در دنياي غرب رواج يافت . پذيرش چنين فلسفه اي ، مفاهيم و آموزه هاي ديني و متافيزيکي را مورد بي مهري و انکار قرار داد .
1-2. از جنبه ي کلامي و الهيات ، مي توان از عقايدي چون تثليت ، گناه جبلي و فدا و مانند آن ياد کرد که در الهيات مسيحي به عنوان عقايد ديني شناخته شده است و توجيه خرد پسندي براي آنها وجود ندارد .
1-3. از نظر منابع اوليه ي ديني بايد به اين نکته توجه کرد که در کتاب مقدس کنوني مسيحيان ، اصول و قوانيني که بتوان با استناد به انها خطوط کلي برنامه هاي زندگي را ترسيم کرد و جوامع کنوني را اداره نمود ، يافت نمي شود ، به اين دليل دانشمندان و مصلحان جامعه به قوانين عقلي و تجربي روي آوردند.
1-4. از نظر تاريخي نيز مسيحيت در نخستين دوره ي حيات خود ، در حکومت تشکيل نداد و در امر مديريت جامعه دخالتي نداشت تا اين که پس از مدتها کليسا اقتدار يافت و انديشه ي حکومت را در سر پرورداند . در آغاز با امپراتوران در امر اداره جامعه مشارکت کرد و سرانجام ، به قدرت سياسي بدون رقيب مبدل شد .
1-5. از جنبه اجتماعي ، پس از آنکه کليسا بر همه ي شئون سرنوشت سياسي جامعه ي مسيحي تسلط يافت ، هم از نظر اخلاقي و هم از ديدگاه سياسي و اقتصادي به انحراف گراييد و اين انحرافات نقش مهمي در زشت جلوه دادن چهره ي دين و حکومت ديني داشت و منشأ قيام حکومت مسيحي شد .
1-6. آزارها و شکنجه هاي که توسط دستگاه ديني مسيحي (کليسا ) بر اهل دانش وارد شد و وجود اختناق و استبداد از ديگر عوامل ايجاد نفرت و بدبيني در ذهن مردم ، به ويژه دانشمندان و ازادانديشان ، بود که به صورت مخالفت با دين با بي اعتنايي به آن در فرهنگ غربي نمااين شد و به تدريج به ديگر جوامع نيز سرايت کرد (رباني گلپايگاني ، 1381، صص24-25)
بخي ديگر از صاحب نظران معتقدند که براي ارائه عوامل عام پيدايش و پاياني سکولاريسم غرب بايد به پيوند اين ايدئولوژي با سلسه ي اصول و ارزشهاي پذيرفته شده در فرهنگ غرب مانند اومانيسم و انسان خداانگاري ، عقل گرايي ، علم گرايي و علم زدگي ، آتئيسم و اصالت ماده ، ليبراليسم و رواانگاري اشاره کرد ؛ زيرا هر يکي از آنها زير ساخت و ريشه ي اين مرام و ديگر عوامل روساخت و رويه ي آن به شمار مي روند . از ديدگاه اين صاحب نظران ، موجبات ظهور سکولاريسم به اعتبارات گوناگون به اقسام مختلف قابل اشاره است و يه اعتبار نوع و ميزان نقش آفريني عوامل ، به سه دسته تقسيم مي شود :
- دسته اي علتهاي زمنيه ساز پيدايش اين مرام محسوب مي شوند ؛ اين عوامل به ويژگيهاي دروني مسيحيت و فرهنگ غرب مربوط مي شود ؛
- دسته اي ديگر ، علل ظهور آن به شمار مي روند که عمدتاً به تدبير و عملکرد ارباب کليسا باز مي گرد ؛
- دسته ي سوم نيز دلايل پيدايي و پاياني سکولاريسم به شمار مي روند که عمدتاً بر تحول هندسه ي معرفتي در غرب مبتني است . البته در اين ميان نبايد از تعامل بي تباني ملحدان و موحدان در کليت ظهور و تقويت سکولاريسم غافل شد ؛ زيرا ملحدان با نيات بد خواهانه و يه قصد «نجات از دين » ، اين مرام را طرح و ترويج کردند و موحدان با نيتي نيکوخواهانه و ظن خود ، به قصد « نجات دين » به سکولاريسم تن دادند . آنان از پايگاه تقدم خرد بر وحي و حجيت انحصاري عقل و به نيت کنار گذاردن دين از صحنه ي حيات و تثيت انديشه ي ليبراليستي و اومانيستي از سکولاريزاسيون جانبداري کردند و اينان از جايگاه دلسوزي براي حفظ دين و حرسات از قداست آن ، سکولاريزاسيون تدبير اجتماع را پذيرفتند .بر مبناي اين طرز فکر ، عوامل مؤثرتر پيدايي و پاياني سکولاريسم بدين شرح است :
1-7. دسترسي نداشتن مسيحيت به متن و حياني : تورات و انجيلهاي موجود متون وحياني نيستند ؛ براي نمونه انجيلهاي کنوني دست کم سيصد سال پس از مسيح (ع) نوشته شده اند . بديهي است نبود متن وحياني دست نخورده ، سبب پيدايش باورهاي نادرست و وراج عقايد خرد ناپذير مانند عقيده به تثليت و اقانيم سه گانه شد و در نتيجه باعث غير عقلاني جلوه گر شدن عقايد ديني و احياناً القاي تقابل عقل و دين شد . ظهور نظريه هاي مبني بر امکان يا ضرورت نداتشن تبيين عقلاني باور داشتهاي ديني يکي از ثمرات چنين رويکردي است .
1-8 نبود مفاهيم کافي براي نظام پردازي در متون مسيحي :وجود اين نقطه ي ضعف در دستگاه فکري و منابع ديني کليسا ، به رغم داعيه ي حکومتداري آباي مسيحيت ، خود به خود ، طرح سکولاريزاسيون را موجه مي ساخت ؛ زيرا ديني که بدون نظامات اجتماعي بر گرفته از وحي است ، بايد تدبير اجتماع را به غير وحي واگذارد ؛ چرا که در اين صورت ، اگر دينداران نيز حکومت تاسيس کنند ، بايد تنها به حکم عقل و با برنامه ي علم ، جامعه را نظم و نسق دهند . وانگهي انتساب تلقيها و عملکرد بشري و خطا پذير سردمداران کليسا به دين ، جز بدبيني مردم و سستي عقايد آنان به بار نمي اورد و چنين نيز شد و درست بدين علت بود که دين ورزان عاقل همصدا با عقل ورزان بي دين ، يه جدايي دين و دنيا حکم کردند !
1-9 متعارض انگاري دين و دنيا مسيحيت ساختگي داراي آموزه هاي فراوان ضد دنيوي بود که محصول قهري آن ، چيزي جز سکولاريسم نمي توانست باشد . واضح است که اين فرهنگ تاريخي با تلقي منفي از دنيا و سنت عزلت و ترک آن که از بطن دين دنيا گريز بر غرب برآمده بود ، بستر مناسبي براي القاي جدايي ديانت از سياست به شمار مي آمد .
1-10. تدويل عصري متون مقدس و دين آجين کردن فرضيه هاي علمي : کليساي قرون وسطي سعي کرد نظريه هاي تطور پذير بشري را بر متون ديني تحميل کند ، يا متن مخدوش و فهم مخدوش تر خود را متون ، معيار درستي و ناردستي علوم و نظريه ها قرار دهد و به همه چيز صبغه ي قدسي و ديني ببخشد . با اين عمل ، باعث رکود علمي و رويکردي خرد ستيز شد . از ديگر سو ، اصرار ارباب کليسا بر حجيت فهميات مخدوش خود ، در برار تطور شتابان علوم ، باعث القاي تقابل علم و دين شد و انسان غربي چاره را جز در منزوي ساختن دين و جدا سازي حساب دين و دانش نديد .
1-11. استبداد دين مدارانه ي کليسا : طي ده قرن قرون وسطي ، سلطه ي آباي کليسا در مغرب زمين ، تمامي مذاهب رقيب حتي خرده گرايشهاي مسيحي ناسازگار با مشرب پاپ تحديد شدند ؛ هر انديشمندي نگران سرنوشت خود بود و هر دانشوري از محاکم تفتيش عقايد در تشويش به سر مي برد . اين رفتار سبب القاي تقابل دين و آزاديهاي مشروع انساني شد و انسان غربي رستن خود را در گرو نجات از رهن دين و اضمحلال قدرت و سلطه ي ديني سراغ گرفت
1-12. رقابت بر سر قدرت ميان امپراتوران از سويي ، و دانشمداران از ديگر سو با ارباب کليسا : طرح سکولاريزاسيون تدبير اجتماع ، درست به معناي خلع سلاح پاپ و تصرف اريکه ي قدرت به وسيله ي جريان نوگرايي در غرب بود ؛ چنان که پذيرش سکولاريسم توسط سران مسيحيت و اتخاذ موضع ملايمت و مسالمت در قبال خردورزي و علم گوي طي قرون اخير نيز ، به معناي عقب نشيني به مواضع قابل دفاع و منطبق با شرايط جديد ، براي حفظ دست کم موجوديت (يعني دينداري انفرادي سازگار با جامعه ي سکولار )تلقي مي شود (رشاد ،1379، صص25-29)
بديهي است هنوز برخي از اين عوامل که باعث سستي اساس دين و انزواي ،ان و در نتيجه ، تولد و تحقق سکولاريسم در مغرب زمين بوده است ، همچنان نقش علل دوام و بقاي اين ايدئولوژي محسوب مي شوند .
بسياري از دانشوران در معرفي ريشه هاي سکولاريسم و ظهور آن به عامل ديانت مسيحيت در غرب و عملکرد آباي کليسا بيشتر توجه کرده اند . يکي از صاحب نظاران با اين ملاحظه ، مجموعه ي علل و مبادي سکولاريسم را در نگاهي عام به چهار علت کلي تقسيم کرده است :
« دو علت نخستين (انجيل و الهيات دگماتيسن )مربوط به خود دين مسيح است که زمنيه و بستر سکولاريسم را در جوامع غربي هموار کرد ؛ علت سوم ، مربوط به رويدادها و حوادث تاريخي و اجتماعي است که باز در تحقق آنها نه دين مسيح ، بلکه روحانوين و اباي کليسا داراي نقش بودند ؛ علت چهارم ، مباني نظري و معرفتي متعلق به انديشوران ، اعم از مسيحي در قالب پيرايشگر و اصلاحگر و ملحد است که موجب پويايي مکاتب و « ايسم » هاي مختلفي شده اند که در حاشيه راندن يا حذف دين ، نقش علت قريب و اخير را ايفا مي کردند »(قدردان ملکي ، 1380، ص32)
پی نوشت ها :
*استاد ياردانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز
1- به زبان فرانسوي secular
2-علاوه بر ساير منابع اين نوشتار ، براي اطلاع دقيق تر سکولاريسم ، مراجعه به منابع زير مفيد است :-
قطب ، 1379؛ سراج زاده ، 1383، صص35-21؛ وثيق ، 1384، صص 203- 155؛سروش ، 1384؛ سروش ، 1374(همچنين ساير مقالات اين شماره نيز همچون مقاله مراد فرهادپور با عنوان « نکاتي پيرامون سکولاريزمي »)
ادامه دارد...