عوامل پيدايي و پايايي سکولاريسم در جهان مسيحي (5)
نويسنده:دکتربهرام اخوان کاظمي*
2-3-2 نقش مکاتب و نظريه هاي معرفتي
علاوه بر عوامل پيشين ، در عرصه ي علوم نظري و مبادي معرفتي ، براثر تحولات پيش گفته انديشه ها و مکاتب جديد جايگزين الهيات جزم گراي مسيحي شدند که نقش مهمي در زمنيه سازي ، پيدايش و تحقق سکولاريزاسون ايفا کردند که برخي از آنها به شرخ زير هستند :
از سويي ،نگرش سکولاريستي در حقيقت ،از نوعي انسان شناسي مادي گرا سرچشمه گرفته است که انسان و نيازهاي فطري او و نيز اسرار خلقت وي را در بعد مادي و فيزيکي خلاصه مي کند و آرمان خلقت را تنها در برخورداريهاي دنيوي و مادي مي گنجاند.
فکري خويش يکي از عوامل زمينه ساز تفکر سکولاريسم بوده است .ليبراليسم در معناي وسيع ، مجموعه روشها سياستها و ايدوئولوژيهايي است که هدفشان فراهم آوردن آزادي هر چه بيشتر براي فرد است و اعتقاد دارد انسان آزاد به دنيا آمده و صاحب اختيارو اراده است و بايد مجاز باشد خود را به هر اندازه ،که ممکن است ،به نحو آزاد پرورش دهد .از جمله ليبراليسم سياسي به آزادي فکر و آزادي عمل فرد تا مرز آزادي ديگران است و با طرفداري از اصالت فرد براين باور است که انسانها خردمند هستند و خرد ضامن آزادي فردي است و آزادي ،ضامن زندگي خرد آميز . سلب آزادي توسط هر گونه عامل مخل ،اعم از هر گونه اقتدار ،چه دولتي و چه مذهبي ،به معناي نفي خردمندي و نفي خردمندي ،نفي آزادي است؛بنابراين ،آزادي فردي ضامن مصالح عقلايي بشر محسوب مي شود و بايد از ابتکار آزادي فردي و خصوصي پاسداري کرد . در اين زمينه ،دين و مذهب نيز در عرصه ي زندگي خصوصي مردم جاي مي گيرد و ليبراليسم براساس باور خود به تساهل و مدارا ،معتقد به انتخاب آزادانه عقايد و بازخواست مذهبي و عقيدتي نشدن توسط دو لت شد . چنان که آزادي عقايد و مذهب و آزادي بي قيد و شرط در قلمروي انديشه ها و عقايد سياسي و معتقدات مذهبي را شرط پيشرفت و تکامل فرد و افراد اجتماع به شمار مي آورد و با شخصي و خصوصي اعلام کردن مذهب در حوزه ي حيا فردي ،ديانت و مذهب را محترمانه از صحنه هاي اجتماعي به عرصه هاي فردي و خصوصي به عقب راند و آن را منزوي کرد .
ليبراليسم با شخصي کردن مذهب ،به تمايز بين مسائل عمومي و اجتماعي و ضرورت دخالت نکردن در امور خصوصي افراد توسط هر گونه قدرت خود سرانه و استبداد طبقاتي ،مذهبي و حزبي توجه کرد و اعلام کرد که حکومت يا دولت يا هر گونه اقتدار ديگر نبايد در قلمرو خصوصي ،که شامل زندگي اجتماعي ،اقتصادي و مذهبي است ،دخالت کند و اين مصالح و منافع فرد است که بايد راهنماي او در زندگيش باشد و شخص بايد به دنبال تامين منافع فردي خويش باشد .ليبراليسم با طرح انديشه هاي مانند فرد گرايي ،انسان گرايي ،عقل گرايي و....زمينه ساز پيدايش و تثبيت سکولاريسم شد.
ظهور تفکر اوماننيستي در جهان غرب که با اصالتهاي ديني و انديشه ي خدامحوري در تعارض بود ،از نظر نمود و بروز در عرصه ي اجتماع دو شکل متفاوت داشت :شکل نخست آن ،دئيسم (deism)بود که اولا دين را منهاي حقايق و احکام وحياني مي پذيرفت ؛ثانيا وجود خدا را موجودي ماوراي طبيعي که پس از آفريدن جهان ،آن را به حال خود رها کرده است،وهيچ گونه نقشي در ادره ي آن ندارد ،معرفي کرد :ديگري آتئيسم (atheism) بود که آشکارا وجود خدا را انکار مي کرد و طرفدار الحاد و بي ديني بود . رشد و گسترش اين دو عقيده به قرن هيجدهم و پس از ان باز مي گرد ؛ چرا که در اين قرن که مشهور به عصر عقل (age of reason) است ، اومانيستهاي غربي از رشد شتابنده ي علم جديد در حوزه ي طبيعت شناسي سر مست و مغرور شدند و در پي آن بودند که خودکفايي و بي نيازي خود را از وحي آسماني اعلام دارند (رباني گلپايگاني ، 1381، ص57)
انديشه ي اومانيستي فرد گرايي که خود از نتايج عقل گرايي (راسيوناليسم )(rationalism) عصر جديد بود ؛ مبدأ پيدايش تفکر اومانيستي ديگري به نام فلسفه ي حقوق طبيعي شد ؛ اين نظريه ي شالوده ي آن را تشکيل مي داد که در طبيعت آدمي عناصري وجود دارد که در تمام افراد بشر مشترک است و مدار وحدت افراد به شمار مي رود. اين عناصر مشترک ، معيارهاي حقوق ، قانون اساسي و حکومت صالح را ميسر مي کند و انسان را از تعاليم و احکام مذهبي و ماوراي طبيعي بي نياز مي سازد (پازارگاد ، 1359، ج2،ص549)
. بدين ترتيب ، اومانيسم و انديويدو اليسم به سکولاريسم منتهي شد .
يک. اطيمنان به توانايي عقل در همه ي شئون زندگي اعم از دين ، علم و غيره ؛
دو . طبيعت انديشي در امور زندگي ، مانند اقتصاد و غيره ؛ يعني هر چيزي داراي دو مدل طبيعي او غير طبيعي است و آنچه طبيعي است حق و انچه غير طبيعي است ، نادرست است ؛
سه . خوش بيني به سرشت انساني و مردود دانستن عقيده ي سنتي مسيحيت و در باره ي جبلي و آلودگي فطري انسان و اعتقاد به اين که شرارت اخلاقي ناشي از وضعيت نامطلوب جامعه و جهالت بشر است ؛
چهار . اعتقاد به اين که علم و پيشرفت مادي ، به خودي خود ، مايه ي خوشبختي و فضيلت انسان مي شود ؛
پنج . آموزه ي ديني معاد ، حيات اخروي ، بهشت و سعادت ابدي در سراي ديگر را به گونه اي دنيوي تفسير و به نوعي آخرت انديشي دنيا پرستانه دعوت مي کند ؛
شش. به جاي اين که قضاوت و نظارت الهي ملاک و معيار فعاليتهاي انسان باشد ، آينده ي تاريخ و قضاوتهاي تاريخي مقياس و ميزان اعمال بشر تلقي شده بود (باربور ، 1374،صص78-79)
عقل گرايي افراطي مزبور زمنيه ساز سکولاريسم شد ؛ زيرا دين نه تنها در سايه ي عقل بسندگي از صحنه ي اجتماع و سياست حذف گرديد بلکه اصل حقانيت آن نيز از انديشه ي عقلي انسان به بوته فراموشي سپرده شد . دولت سکولار نيز مبتني بر جدايي دين از سياست ، نفي مرجعيت دين در زندگي سياسي و اجتماعي و بر مبناي اعتقاد به استقلال عقل آدمي در شناخت پديده ها و مصالح سياسي تشکيل شد ! از اين ديدگاه سياست ، دايره ي نفوذ عقل آدمي است ؛ پس سياست پديده اي عقلاني و نه ديني است ، زيرا دين در آنجايي حضور و نفوذ دارد که عقل به آن دسترسي نداشته باشد .
اساساً سکولاريسم در ظروف زماني و مکاني حاکميت کليسا و اباي در قرون وسطي شکل گرفت و بستر و خاستگاه ظهور آن بر ويرانه هاي الهيات دگماتيک جزم انديشي و دانش ستيز مسيحيت استوار شد و عملکرد سوء ارباب کليسا به اين روند شتاب خاصي بخشيد .
به اجمال ، اين نوشتار در بخش عوامل ديني پيدايش سکولاريسم به دو عامل مهم يکي نبود نظريه ي حکومت و تأکيد بر جدايي دين از حکومت در مسيحيت و دو . جزم گرايي و تحجر ، تفتيش و تکفير عقياد در اين ديانت در قرون ميانه اشاره کرد . عوامل تاريخي ، اجتماعي و سياسي ظهر و تثبيت اين پديده را مي توان چنين معرفي کرد :
1- فساد همه جانبه کليسا و تضعيف و چند پارگي آن ؛
2- نهضت اصلاحات يا اصلاح ديني ؛
3- تضعيف و سستي مبادي ايمان عامه ؛
4- ظهور و نقش طبقه ي بورژواي و سرمايه داري ؛
5- تلاش فرمانروايان باي انزوا و تضعيف کليسا ؛
6-تدثير نوزايش يا رنسانس
7- ظهور دولت - ملتها .
همچنين نقش عوال نظري و معرفتي در پيدايش و استقرار سکولاريسم ، بي نهايت مؤثر بوده است و نبايد از دو عامل پايه اي تأثير عصر روشنگري و اکتشافات علمي و نقش مکاتب و نظريه هاي معرفتي غافل شد که اهم مورد اخير شامل موارد زير بوده است :
1- انديشه قداست زدايي ؛
2- اصالت علم ( ساينتيسم ) و علم زدگي و تعامل آن با پوزيتيويسم ،
3-گرايش به اصالت حس و انسان شناسي مادي ؛
4- قرار داد اجتماعي و مردم سالاري و نفي حق الهي حکومت ؛
5- ليبراليسم ؛
6- اومانيسم ، دئيسم و آنتئيسم ؛
7- فلسفه ي اصالت فرد (انديويدواليسم )
8- اصالت عقل (راسيوناليسم )؛
9-کثرت گرايي (پلوراليسم ).
بديهي است بسياري از عوامل ذکر شده در تفکر نظري و عملي جهان و فرهنگ غرب ، همچنان نقش زمينه سازي و تقويت سکولاريسم را ايفا مي کنند .
- اخوان کاظمي،بهرام (1379) ، « اصلاحات رفورم و رفروماسيون ». کتاب نقد ، شماره 16، پاييز ، ص161.
- اليده ، ميرچا (1374)« فرهنگ و دين ، برگزيده مقالات دايرة المعارف دين » هيئت مترجمان .، زير نظر بهاءالدين خرمشاهي ، تهران : طرح نو (مقاله علم و دين )
-باربو ، ايان (1374) . علم و دين ، ترجمه ي بهاء الدين خرمشاهي ، تهران : مرکز نشر دانشگاهي ، چاپ دوم .
- بخشايشي ، احمد (1375)، « پيدايش سکولاريسم )، کتاب نقد ، شماره 1 ، زمستان 75، صص11-12.
- بشيريه ، حسين (1374). دولت عقل . تهران : نشر علوم نوين ، صص230-187.
- بلاستر ، آنتوني آر (1367) . ظهور و سقوط ليبراليسم غرب ، ترجمه ي عباس مخبر ، تهران : نشر مرکز .
- پازارگاد ، بهاء الدين (1359) . تاريخ فلسفه ي سياسي ، جلد 2 . تهران : کتابفروشي زوار ، چاپ چهارم .
- جليل ، هادي (1383) . تأملاتي جامعه شناسانه درباره ي سکولار شدن ، تهران : طرح نو .
- دورانت ويل (1370). تاريخ تمدن . جلد 6 . گروه مترجمان . تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي .
-رباني گلپايگاني ، علي (1381) . ريشه ها و نشانه هاي سکولاريسم ، تهران : موسسه دانش و انديشه معاصر ، چاپ دوم .
- رشاد ، علي اکبر (1379) . دموکراسي قدسي ، تهران : موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
- سراج زاده ، سيد حسين (1383) چالشهاي دين و مدرنيته ؛ مباحثي جامعه شناختي در دينداري و سکولار شدن ، تهران : طرح نو .
- سروش ، عبدلاکريم (1374) . « معنا و مبناي سکولاريسم » مجله کيان ، شماره 26.
- همو (1384) . « سکولاريزم سياسي و سکولاريزم فلسفي ». نشريه نامه ، شماره 38 ، خرداد .
- عنايت ، حميد (1381) . بنياد فلسفه سياسي در غرب تهران ، نشر زمستان ، چاپ سوم .
- فوليکه ، پل (1362) فلسفه عمومي يا مابعد الطبيعه . ترجمه ي يحيي مهدوي ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوم .
- قدرادان ملکي ، محمد حسن ( 1380) . سکولاريسم در مسيحيت و اسلام ، قم : مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ، چاپ دوم .
- قطب ، محمد (1379) . سکولارها چه مي گويند ؟ ترجمه ي جواد محدثي ، تهران : مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
- گلدمن ، لوسين (1375) . فلسفه روشنگري : بورژوازي مسيحي و روشنگري ، ترجمه ي شيوا کاوياني . تهران : فکر روز .
- وثيق ، شيدان (1384) . لائيسته چيست ؟ نقدي بر نظريه پردازيهاي ايراني در باره ي لائيسته و سکولاريسم . تهران : نشر اختران .
منبع:دو فصلنامه دانش سياسي شماره 4 -پاييز و زمستان 1385
علاوه بر عوامل پيشين ، در عرصه ي علوم نظري و مبادي معرفتي ، براثر تحولات پيش گفته انديشه ها و مکاتب جديد جايگزين الهيات جزم گراي مسيحي شدند که نقش مهمي در زمنيه سازي ، پيدايش و تحقق سکولاريزاسون ايفا کردند که برخي از آنها به شرخ زير هستند :
انديشه قداست زدايي
- ساينتيسم يا اصالت علم و علم زدگي و تعامل آن با پوزيتيويسم
-گرايش به اصالت حس و انسان شناسي مادي
از سويي ،نگرش سکولاريستي در حقيقت ،از نوعي انسان شناسي مادي گرا سرچشمه گرفته است که انسان و نيازهاي فطري او و نيز اسرار خلقت وي را در بعد مادي و فيزيکي خلاصه مي کند و آرمان خلقت را تنها در برخورداريهاي دنيوي و مادي مي گنجاند.
-قرارداد اجتماعي و مردم سالاري (دموکراسي )و نفي حق الهي حکومت
-ليبراليسم
فکري خويش يکي از عوامل زمينه ساز تفکر سکولاريسم بوده است .ليبراليسم در معناي وسيع ، مجموعه روشها سياستها و ايدوئولوژيهايي است که هدفشان فراهم آوردن آزادي هر چه بيشتر براي فرد است و اعتقاد دارد انسان آزاد به دنيا آمده و صاحب اختيارو اراده است و بايد مجاز باشد خود را به هر اندازه ،که ممکن است ،به نحو آزاد پرورش دهد .از جمله ليبراليسم سياسي به آزادي فکر و آزادي عمل فرد تا مرز آزادي ديگران است و با طرفداري از اصالت فرد براين باور است که انسانها خردمند هستند و خرد ضامن آزادي فردي است و آزادي ،ضامن زندگي خرد آميز . سلب آزادي توسط هر گونه عامل مخل ،اعم از هر گونه اقتدار ،چه دولتي و چه مذهبي ،به معناي نفي خردمندي و نفي خردمندي ،نفي آزادي است؛بنابراين ،آزادي فردي ضامن مصالح عقلايي بشر محسوب مي شود و بايد از ابتکار آزادي فردي و خصوصي پاسداري کرد . در اين زمينه ،دين و مذهب نيز در عرصه ي زندگي خصوصي مردم جاي مي گيرد و ليبراليسم براساس باور خود به تساهل و مدارا ،معتقد به انتخاب آزادانه عقايد و بازخواست مذهبي و عقيدتي نشدن توسط دو لت شد . چنان که آزادي عقايد و مذهب و آزادي بي قيد و شرط در قلمروي انديشه ها و عقايد سياسي و معتقدات مذهبي را شرط پيشرفت و تکامل فرد و افراد اجتماع به شمار مي آورد و با شخصي و خصوصي اعلام کردن مذهب در حوزه ي حيا فردي ،ديانت و مذهب را محترمانه از صحنه هاي اجتماعي به عرصه هاي فردي و خصوصي به عقب راند و آن را منزوي کرد .
ليبراليسم با شخصي کردن مذهب ،به تمايز بين مسائل عمومي و اجتماعي و ضرورت دخالت نکردن در امور خصوصي افراد توسط هر گونه قدرت خود سرانه و استبداد طبقاتي ،مذهبي و حزبي توجه کرد و اعلام کرد که حکومت يا دولت يا هر گونه اقتدار ديگر نبايد در قلمرو خصوصي ،که شامل زندگي اجتماعي ،اقتصادي و مذهبي است ،دخالت کند و اين مصالح و منافع فرد است که بايد راهنماي او در زندگيش باشد و شخص بايد به دنبال تامين منافع فردي خويش باشد .ليبراليسم با طرح انديشه هاي مانند فرد گرايي ،انسان گرايي ،عقل گرايي و....زمينه ساز پيدايش و تثبيت سکولاريسم شد.
-اومانيسم ،دئيسم و آتئيسم
ظهور تفکر اوماننيستي در جهان غرب که با اصالتهاي ديني و انديشه ي خدامحوري در تعارض بود ،از نظر نمود و بروز در عرصه ي اجتماع دو شکل متفاوت داشت :شکل نخست آن ،دئيسم (deism)بود که اولا دين را منهاي حقايق و احکام وحياني مي پذيرفت ؛ثانيا وجود خدا را موجودي ماوراي طبيعي که پس از آفريدن جهان ،آن را به حال خود رها کرده است،وهيچ گونه نقشي در ادره ي آن ندارد ،معرفي کرد :ديگري آتئيسم (atheism) بود که آشکارا وجود خدا را انکار مي کرد و طرفدار الحاد و بي ديني بود . رشد و گسترش اين دو عقيده به قرن هيجدهم و پس از ان باز مي گرد ؛ چرا که در اين قرن که مشهور به عصر عقل (age of reason) است ، اومانيستهاي غربي از رشد شتابنده ي علم جديد در حوزه ي طبيعت شناسي سر مست و مغرور شدند و در پي آن بودند که خودکفايي و بي نيازي خود را از وحي آسماني اعلام دارند (رباني گلپايگاني ، 1381، ص57)
-فلسفه ي اصالت فرد (انديويدوآيسم )(individualism)
انديشه ي اومانيستي فرد گرايي که خود از نتايج عقل گرايي (راسيوناليسم )(rationalism) عصر جديد بود ؛ مبدأ پيدايش تفکر اومانيستي ديگري به نام فلسفه ي حقوق طبيعي شد ؛ اين نظريه ي شالوده ي آن را تشکيل مي داد که در طبيعت آدمي عناصري وجود دارد که در تمام افراد بشر مشترک است و مدار وحدت افراد به شمار مي رود. اين عناصر مشترک ، معيارهاي حقوق ، قانون اساسي و حکومت صالح را ميسر مي کند و انسان را از تعاليم و احکام مذهبي و ماوراي طبيعي بي نياز مي سازد (پازارگاد ، 1359، ج2،ص549)
. بدين ترتيب ، اومانيسم و انديويدو اليسم به سکولاريسم منتهي شد .
-اصالت عقل (راسيوناليسم)
يک. اطيمنان به توانايي عقل در همه ي شئون زندگي اعم از دين ، علم و غيره ؛
دو . طبيعت انديشي در امور زندگي ، مانند اقتصاد و غيره ؛ يعني هر چيزي داراي دو مدل طبيعي او غير طبيعي است و آنچه طبيعي است حق و انچه غير طبيعي است ، نادرست است ؛
سه . خوش بيني به سرشت انساني و مردود دانستن عقيده ي سنتي مسيحيت و در باره ي جبلي و آلودگي فطري انسان و اعتقاد به اين که شرارت اخلاقي ناشي از وضعيت نامطلوب جامعه و جهالت بشر است ؛
چهار . اعتقاد به اين که علم و پيشرفت مادي ، به خودي خود ، مايه ي خوشبختي و فضيلت انسان مي شود ؛
پنج . آموزه ي ديني معاد ، حيات اخروي ، بهشت و سعادت ابدي در سراي ديگر را به گونه اي دنيوي تفسير و به نوعي آخرت انديشي دنيا پرستانه دعوت مي کند ؛
شش. به جاي اين که قضاوت و نظارت الهي ملاک و معيار فعاليتهاي انسان باشد ، آينده ي تاريخ و قضاوتهاي تاريخي مقياس و ميزان اعمال بشر تلقي شده بود (باربور ، 1374،صص78-79)
عقل گرايي افراطي مزبور زمنيه ساز سکولاريسم شد ؛ زيرا دين نه تنها در سايه ي عقل بسندگي از صحنه ي اجتماع و سياست حذف گرديد بلکه اصل حقانيت آن نيز از انديشه ي عقلي انسان به بوته فراموشي سپرده شد . دولت سکولار نيز مبتني بر جدايي دين از سياست ، نفي مرجعيت دين در زندگي سياسي و اجتماعي و بر مبناي اعتقاد به استقلال عقل آدمي در شناخت پديده ها و مصالح سياسي تشکيل شد ! از اين ديدگاه سياست ، دايره ي نفوذ عقل آدمي است ؛ پس سياست پديده اي عقلاني و نه ديني است ، زيرا دين در آنجايي حضور و نفوذ دارد که عقل به آن دسترسي نداشته باشد .
پلوراليسم يا کثرت گرايي
نتيجه گيري
اساساً سکولاريسم در ظروف زماني و مکاني حاکميت کليسا و اباي در قرون وسطي شکل گرفت و بستر و خاستگاه ظهور آن بر ويرانه هاي الهيات دگماتيک جزم انديشي و دانش ستيز مسيحيت استوار شد و عملکرد سوء ارباب کليسا به اين روند شتاب خاصي بخشيد .
به اجمال ، اين نوشتار در بخش عوامل ديني پيدايش سکولاريسم به دو عامل مهم يکي نبود نظريه ي حکومت و تأکيد بر جدايي دين از حکومت در مسيحيت و دو . جزم گرايي و تحجر ، تفتيش و تکفير عقياد در اين ديانت در قرون ميانه اشاره کرد . عوامل تاريخي ، اجتماعي و سياسي ظهر و تثبيت اين پديده را مي توان چنين معرفي کرد :
1- فساد همه جانبه کليسا و تضعيف و چند پارگي آن ؛
2- نهضت اصلاحات يا اصلاح ديني ؛
3- تضعيف و سستي مبادي ايمان عامه ؛
4- ظهور و نقش طبقه ي بورژواي و سرمايه داري ؛
5- تلاش فرمانروايان باي انزوا و تضعيف کليسا ؛
6-تدثير نوزايش يا رنسانس
7- ظهور دولت - ملتها .
همچنين نقش عوال نظري و معرفتي در پيدايش و استقرار سکولاريسم ، بي نهايت مؤثر بوده است و نبايد از دو عامل پايه اي تأثير عصر روشنگري و اکتشافات علمي و نقش مکاتب و نظريه هاي معرفتي غافل شد که اهم مورد اخير شامل موارد زير بوده است :
1- انديشه قداست زدايي ؛
2- اصالت علم ( ساينتيسم ) و علم زدگي و تعامل آن با پوزيتيويسم ،
3-گرايش به اصالت حس و انسان شناسي مادي ؛
4- قرار داد اجتماعي و مردم سالاري و نفي حق الهي حکومت ؛
5- ليبراليسم ؛
6- اومانيسم ، دئيسم و آنتئيسم ؛
7- فلسفه ي اصالت فرد (انديويدواليسم )
8- اصالت عقل (راسيوناليسم )؛
9-کثرت گرايي (پلوراليسم ).
بديهي است بسياري از عوامل ذکر شده در تفکر نظري و عملي جهان و فرهنگ غرب ، همچنان نقش زمينه سازي و تقويت سکولاريسم را ايفا مي کنند .
پی نوشت ها :
*استاد ياردانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز
- اخوان کاظمي،بهرام (1379) ، « اصلاحات رفورم و رفروماسيون ». کتاب نقد ، شماره 16، پاييز ، ص161.
- اليده ، ميرچا (1374)« فرهنگ و دين ، برگزيده مقالات دايرة المعارف دين » هيئت مترجمان .، زير نظر بهاءالدين خرمشاهي ، تهران : طرح نو (مقاله علم و دين )
-باربو ، ايان (1374) . علم و دين ، ترجمه ي بهاء الدين خرمشاهي ، تهران : مرکز نشر دانشگاهي ، چاپ دوم .
- بخشايشي ، احمد (1375)، « پيدايش سکولاريسم )، کتاب نقد ، شماره 1 ، زمستان 75، صص11-12.
- بشيريه ، حسين (1374). دولت عقل . تهران : نشر علوم نوين ، صص230-187.
- بلاستر ، آنتوني آر (1367) . ظهور و سقوط ليبراليسم غرب ، ترجمه ي عباس مخبر ، تهران : نشر مرکز .
- پازارگاد ، بهاء الدين (1359) . تاريخ فلسفه ي سياسي ، جلد 2 . تهران : کتابفروشي زوار ، چاپ چهارم .
- جليل ، هادي (1383) . تأملاتي جامعه شناسانه درباره ي سکولار شدن ، تهران : طرح نو .
- دورانت ويل (1370). تاريخ تمدن . جلد 6 . گروه مترجمان . تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي .
-رباني گلپايگاني ، علي (1381) . ريشه ها و نشانه هاي سکولاريسم ، تهران : موسسه دانش و انديشه معاصر ، چاپ دوم .
- رشاد ، علي اکبر (1379) . دموکراسي قدسي ، تهران : موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
- سراج زاده ، سيد حسين (1383) چالشهاي دين و مدرنيته ؛ مباحثي جامعه شناختي در دينداري و سکولار شدن ، تهران : طرح نو .
- سروش ، عبدلاکريم (1374) . « معنا و مبناي سکولاريسم » مجله کيان ، شماره 26.
- همو (1384) . « سکولاريزم سياسي و سکولاريزم فلسفي ». نشريه نامه ، شماره 38 ، خرداد .
- عنايت ، حميد (1381) . بنياد فلسفه سياسي در غرب تهران ، نشر زمستان ، چاپ سوم .
- فوليکه ، پل (1362) فلسفه عمومي يا مابعد الطبيعه . ترجمه ي يحيي مهدوي ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوم .
- قدرادان ملکي ، محمد حسن ( 1380) . سکولاريسم در مسيحيت و اسلام ، قم : مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ، چاپ دوم .
- قطب ، محمد (1379) . سکولارها چه مي گويند ؟ ترجمه ي جواد محدثي ، تهران : مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
- گلدمن ، لوسين (1375) . فلسفه روشنگري : بورژوازي مسيحي و روشنگري ، ترجمه ي شيوا کاوياني . تهران : فکر روز .
- وثيق ، شيدان (1384) . لائيسته چيست ؟ نقدي بر نظريه پردازيهاي ايراني در باره ي لائيسته و سکولاريسم . تهران : نشر اختران .
منبع:دو فصلنامه دانش سياسي شماره 4 -پاييز و زمستان 1385