ابتكارات سهروردى در نظريه صدور
مقدمه
از جمله اين مباحث، مسئله فيض يا صدور است كه فارابى و ابن سينا آن را پذيرفتند و حول محور آن، بعنوان يك نظريه مبنايي دست به نظريه پردازي گسترده زدند اما با وجود همه ابداعات و نوآوريهايي كه اين دو فيلسوف در نظريه مذكور بعمل آوردند و با توجه به اينكه بسياري از اين ابتكارات ريشه در جهان بيني اسلام داشت مع الأسف بسياري از مورخين و مدرسين فلسفه براي نظريه صدور نزد فارابى و ابن سينا، بيشتر اصالت يوناني يا هلني قائلند تا اصالت اسلامى. براي نمونه به دو منبع زير رجوع كنيد: الف) سعيد شيخ، مطالعات تطبيقي درفلسفه اسلامى، تهران ـ انتشارات خوارزمى، 1369.
ب) حنا الفاخوري ـ خليلي الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، تهران، انتشارات كتاب زمان، 1358، ج2.
نظريه صدور جهت تبيين كثرت و چگونگي پيدايش آن از «واحد من حيث هو واحد»، طرح شد؛ اما به اعتماد من اين نظريه در فلسفه ابن سينا داراي ابعاد جديد و مباني نويني نسبت به همين نظريه در فلسفه ارسطو و افلوطين است. اگر چه در اين مقاله، در صدد بحث از نوآوريهاي ابن سينا در نظريه صدور نيستم و اين خود مجال ديگر و مقاله اي ديگر مي خواهد.
امّا آنچه در اين مقاله ارائه مي شود: ابتدا به انتقاداتي مي پردازيم كه مكتب اشراق از دو منظر عقل و دين به نظريه سينوي صدور وارد دانسته است. و البته به ديدگاه ابن سينا در ضمن انتقادات و در حد كفايت پرداخته مي شود.
آنگاه به نظريه صدور سهروردى و طرحي كه او بر اساس آن از عالم ملكوت ارائه مي دهد مي پردازيم. اين طرح كه نسبت به طرح مشائين از عالم ملكوت كاملاً جديد و نوين است، مسبوق به كشف و شهود شيخ مكتب اشراق است كه بوسيله نور و مناسبات پيچيده نورى، به نظريه پردازي و سيستم سازي از مشهودات خود پرداخته است.
سپس با توجه به جوانب مختلف نظريه سهروردى در تبيين ساختار عالم ملكوت، ابداعات و ابتكارات او را مورد نظر قرار مي دهيم.
1ـ نقد عقلاني مدل سينوي صدور درمكتب اشراق
شيخ مكتب اشراق بر اين باور است كه رئيس مكتب مشا عالم ملكوت را بسيار ساده انگاشته تا آنجا كه قبول عالم ملكوت با آن سادگي بعنوان علت عالم ماده با اين پيچيدگى مشكل شده است.
سهروردى براي اينكه ناسازگاري و عدم تناسب بين عالم ملكوت و عالم ماده را در نظريه فيض ابن سينا بيان كند به مشخصه هاي اين عالم نظر مي كند و عالم ملكوت سينوي را با توجه به همين مشخصه ها مورد بررسي و تحليل نقادانه قرار مي دهد.
ويژگيهاي عالم ماده اعم از فلك تحت قمر و افلاك ما فوق قمر چنين است:
الف) عالم ماده بسيار وسيع و گسترده است. ب) اشياء و اجزاء تشكيل دهنده اين عالم، «لا تعدي و لا تحصي» است و تكثر و تنوع آنها غير قابل شمارش است. ج) روابط ومناسبات بين اجزاء اين عالم بسيار گسترده، و پيچيده و عجيب است. د) ما در تمام عرصه اين گيتى، تحرك، پويش، زايش و تجدد دائمي را مشاهده مي كنيم، سهروردى تصريح دارد بر اينكه در مكتب مشا، بين عالم ملك و ملكوت، از حيث تكثر، تنوع و پيچيدگى و همچنين از حيث ترتيبات و نسبتهاي بين موجودات، تناسب و سازگاري وجود ندارد؛ گويي اينكه در جهانبيني مشائى، عالم ماده عظيمتر و عجيبتر است. تا آنجا كه در حكمت مشا، اصول و قواعد مربوط به اين عالم از قواعد مربوط به عالم ملكوت بيشتر است.
بگونه اي كه در هر لحظه صور، انواع و اشياء تازه اي حادث مي شوند و هر لحظه اوضاع فلكي در وضعيتي بسر مي برند كه غير از وضعيت قبلي و بعدي است.
ه••) تكافي و همعرضي نيز از مشخصه هاي اين عالم است يعني اشياء دروني اين عالم اگر چه ممكن است بلحاظ كمالات وجودي داراي اختلاف سطح باشند اما بين آنها روابط علّي و معلولي حقيقي و ايجادي بر قرار نيست و باصطلاح در طول يكديگر واقع نيستند.
از ديدگاه سهروردى، اين خصيصه ها بايد در مدل يا نظريه اي كه فلسفه و عقل براي عالم ملكوت پيشنهاد مي دهد ملحوظ باشد والا نمي توان به يك نظريه واقعبينانه دست يافت.
البته نه صاحب حكمة الاشراق و نه شارحين آن اين ويژگيها را يكجا فهرست نكردند بلكه در جاهاي متعدد بمناسبت بحثهايي كه داشتند، هر يك از آنها را مورد بحث قرار دادند، و از بيتوجهي مشائيان به تناسب بين عالم ملكوت و عالم افلاك از لحاظ هر يك از اين خصايص، انتقاد كردند. سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، پژوهشگاه علوم انساني و مطلعات فرهنگي 1373، ج 2، ص 184 و 178 و 155 و 139 ـ 138، همچنين رجوع شود به: شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي1372، ص426ـ425و391و363ـ362.
اگر عالم ملكوت، علت عالم ماده است و عالم ماده ظل عالم ملكوت، پس نه تنها عالم ملكوت بايد از حيث تنوع، تكثر، پيچيدگى، وسعت و عظمت متناسب با عالم ماده باشد بلكه حيثيات مذكور را بايد بنحو اكمل و اشرف دارا باشد.
نظريه صدور ابن سينا با همه ابتكاراتش، به عالم ملكوتي مي انجامد كه داراي ده عقل است و هر عقلي داراي سه حيثيت تعقلى:
1) تعقل نفس خود.
2) تعقل حيثيت امكاني خود.
3) تعقل حيثيت وجوب بالغيري خود.
و هر عقلي با توجه به سه حيثيت مذكور علت عقل مادون خود و جرم فلكي و نفس فلكي مي گردد.
آري در تحليل سهروردى، تمام عالم ملكوت با آن همه عظمت در مدل سينوي صدور به همين سادگي است. عالمي باده عقل و هر عقلي با سه حيثيت.
عبارات شيخ اشراق در اين زمينه چنين است:
«و اتباع المشائين اعترفوا بعجايب الترتيب في البرازخ، و حصروا العقول في عشره. فعالم البرازخ يلزم ان يكون أعجب و أطراف و أجود ترتيبا، و الحكمة في أكثر علي قواعدهم و ليس هذا بصحيح، فان العقل الصريح يحكم بأن الحكمة في عالم النور و لطايف الترتيب و عجايب النسب واقعة اكثر مما هي في عالم الظلمات، بل هذه ظل لها.» سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، پژوهشگاه علوم انساني و مطلعات فرهنگي 1373، ج 2، ص 155. شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي1372، ص 393 ـ 391 در موردمدل سينوي صدور از زبان سهرودي نيز مي توان رجوع كرد به: سهروردى، التلويحات مجموعه مصنفات شيخ اشراق، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1373، ج1، ص 64 ـ 63.
سهروردى در عبارات فوق تصريح دارد بر اينكه در مكتب مشا، بين عالم ملك و ملكوت، از حيث تكثر، تنوع و پيچيدگى و همچنين از حيث ترتيبات و نسبتهاي بين موجودات، تناسب و سازگاري وجود ندارد؛ گويي اينكه در جهانبيني مشائى، عالم ماده عظيمتر و عجيبتر است. تا آنجا كه در حكمت مشا، اصول و قواعد مربوط به اين عالم از قواعد مربوط به عالم ملكوت بيشتر است.
2ـ مكتب اشراق و نقد وحياني نظريه سينوي صدور
توضيح اينكه ابن سينا خود به يك تطبيقي دست زد كه بعدها همين تطبيق، دستمايه نقد اشراقيون شد. ابن سينا با انطباق «عقل» با «فرشته»، مدل خود را از عالم عقول در فلسفه، بر عالم ملكوت در دين و شريعت، منطبق نمود. ابن سينا، النجاة، دانشگاه تهران، 1364، ص 698.
او از اين رهگذر، جهانشناسي فلسفي خود را با فرشته شناسي ديني پيوند زد. البته ابن سينا مبتكر اين پيوند نبود و شايد بتوان گفت كه اولين بار، فارابى اين پيوند را بر قرار كرد فارابى، سياست مدنية، ترجمه و تحشيه دكتر سيد جعفر سجادى، انجمن فلسفه ايران، 1358، ص 74 ـ 72. و شيخ الرئيس از او پيروي نمود. سهروردى بعد از بيان اينكه مشائيان، عالم ملكوت را ساده تر و عالم ماده را پيچيده تر تلقي كردند، و حال آنكه عجايب و لطايف و مناسبات در عالم بالا، بسيار بيشتر از اين عالم است، مي گويد كه اكثر اشارات انبيا و اساطين حكمت ناظر به همين مسئله است: «و اكثر اشارت الانبياء و اساطين الحكمة الي هذا» سهروردى، حكمة الاشراق، ص 156..
علامه شهرزورى، شارح حكمة الاشراق، در شرح عبارت فوق، به اين حديث نبوي استناد مي كند كه حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «براي هر چيزى، ملكي وجود دارد.»:
«و الي هذا اشار نبيّنا محمد صلي اللّه عليه و سلم:«ان لكل شي ء ملكا» حتي قال «ان كل قطره من المطر ينزل معها ملك» شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى1372، ص 393.
در حقيقت، اشراقيون بر اين باورند كه عالم ملكوت با اين تصويري كه دين ارائه مي دهد، با آن مدل ساده سينوي كه مقتضاي نظريه صدور او است، سازگاي و تناسب ندارد.
3 ـ طرح اشراقي نظريه صدور
اين نظريه پردازي نوين تماما، در پرتو پيوند بين نظريه صدور و علم الانوار، انجام يافت؛ و تمام ابتكارات و نوآوريهاي شيخ اشراق در اين زمينه، از همين پيوند نشئت گرفت. در حقيقت، وي با معرفت شناسي اشراقي ـ فلسفي پيرامون نور و مناسبات نورى، ابواب جديدي را در قاعده الواحد، بعنوان هسته مركزي نظريه صدور ابن سينا، مي گشايد؛ و در نتيجه به كشف ابعاد جديدي از عالم ملكوت نائل مي آيد ؛ ابعادي كه از ديد تيزبيني همچون شيخ الرئيس، مخفي مانده بود.
شيخ اشراق در مراحل اوليه طرح خود با ابن سينا همگام است و اين البته تعجب آور نيست، چرا كه هسته مركزي طرح ابن سينا براي او قابل قبول بود. در قاعده الواحد و محتواي فلسفي آن و ساختار منطقي استدلالي كه جهت اثبات قاعده اقامه شده است، بين رئيس مكتب مشا و شيخ مكتب اشراق، ناسازگاري وجود ندارد؛ اما بلحاظ مفاهيم و واژه هايي كه هر يك بعنوان سنگ بناي قاعده و استدلال فلسفي آن بكار مي برند، تفاوت هست چرا كه ابن سينا، ساختمان نظريه خود را با مصالحي چون «علت»، «معلول»، «عقل»، «تعقل»، «امكان» و «وجوب» بنا مي كند؛ و سهروردى سامان دهي نظريه خود را با موادي چون «نور»، «ظلمت»، «ضوء»، «ظل»، «فقر»، «غنا»، «اشراق»، «قهر»، «محبت»، «مشاهده»، «عشق» و «ابتهاج»، آغاز و به انجام مي رساند.
ابن سينا در قاعده الواحد در صدد اثبات اين مسئله است كه از واحد حقيقي از حيث واحد، جز امر واحد، صادر نمي گردد. وي چنين استدلال مي كند كه مفهوم علت از اين حيث كه شي ء الف را ايجاب مي كند، با مفهوم علت از حيثي كه شي ء ب را اقتضا مي كند، كاملاً متفاوت است، از اينرو علت بايد داراي دو نوع اقتضا يا حيثيت باشد، و اين دو حيثيت، يا از مقومات علت است و يا از لوازم و يا يكي از آن دو از مقومات و ديگري از لوازم است؛ هر كدام از سه صورت مذكور را بپذيريم، منتهي به تكثر در ذات علت شده ايم، زيرا لوازم ذات، اگر چه خارج از ذات هستند، اما داراي منشأ درون ذات هستند. زيرا اين ذات است كه مقتضي لوازم ذات است. بنابرين علت واحد از جهات و حيثيات متعدد، مي تواند علت امور متعدد شود، و الا فلا. ابن سينا،الاشارات والتنبيهات،دفترنشرالكتاب، 1403،ص122.
شيخ اشراق نيز قاعده الواحد را با همين محتوا و استدلال، اما در قالب مفاهيم و واژه هاي اشراقي چنين بيان مي كند:
«لا يجوزان يحصل من نور الأنوار، نور و غير نور من الظلمات... فيكون اقتضاء النور غير اقتضاء الظلمة، فذاته يصير مركبة مما يوجب النور و يوجب الظلمه، و قد تبين لك استحالته... و لايحصل منه نوران، فان احدهما غير الآخر، فاقتضاء أحدهما ليس اقتضاء الآخر، ففيه جهتان وقد بينا امتناعهما.» سهروردى، حكمة الاشراق، ص 125.
بطور كلى، سهروردى، در اين موارد با ابن سينا هماهنگ است:
الف)صدور واحداز واحد.(ياصدور نور واحد از نور واحد)
ب) تكوين سلسله طولي صادرها يا عقول. (و يا انوار)
ج) شناسايي دو حيثيت امكان و وجوب بالغير (و يا فقر و غنا) در هر يك از اين صادرها.
د) اينكه سلسله عقول و انوار با اقتضاء واحد در هر يك از آنها، به ايجاد و صدور جسم نمي انجامد.
ه••) تكثر جهات و حيثيات در هر يك از عقول و انوار و بنابرين صدور امور متعدد ازهر يك از آنها.
البته سهروردى اصول فوق را كه شاكله اصلي نظريه صدور است با مفاهيم خاص خود بيان مي كند.
4 ـ ابعاد نوين نظريه صدور در طرح اشراقى
و نيز گفتيم كه اين ابعاد نوين و در نتيجه ساختار جديد عالم ملكوت، در پرتو يك پيوند، شناسايي و كشف شد: پيوند بين نظريه صدور و علم الانوار.
خط سير شناسايي و كشف سهروردى را مي توان اينگونه مرحله بندي و ترسيم نمود:
1 ـ 4) مرحله اول: صدور طولي انوار
2 ـ 4) مرحله دوم: مشاهده، ابتهاج و اشراق
بنابرين نور اول، نور الانوار را مشاهده مي كند و از آنجا كه عشق او را دارد، مبتهج مي گردد، و اين مشاهده توأم با عشق و ابتهاج، او را قابل و مستعد دريافت نوري ديگر و فيض ديگري مي سازد و بالجمله اين شرايط و اين قابليت، مقتضي اشراقي از نور الانوار به نور اول است؛ و از اينرو، نوري ديگر در نور اول حاصل مي شود. سهروردى، حكمة الاشراق، ص 125. همچنين شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي1372، ص 7 ـ 346. اين يكي از قواعد اكتشافي سهروردى در عالم انوار (ملكوت) است كه مي توان از آن تحت عنوان «مشاهده و اشراق» نام برد. اين نور مجدد، «نور عارض» و يا «نور سانح» ناميده مي شود:
«فالنور الحاصل في النور المجرد من نور الأنوار هوالذي نخصّصه باسم «النور السانح» و هو نور عارض.» سهروردى، حكمة الاشراق، ص 118.
1 ـ 2 ـ 4) نور سانح و قاعده الواحد
از آنجا كه در مكتب اشراق، نور سانح، عالم اساسي در پردازش مدل اشراقي از عالم ملكوت، بشمار مي آيد، و ابن سينا، ساختمان نظريه خود را با مصالحي چون «علت»، «معلول»، «عقل»، «تعقل»، «امكان» و «وجوب» بنا مي كند؛ و سهروردى سامان دهي نظريه خود را با موادي چون «نور»، «ظلمت»، «ضوء»، «ظل»، «فقر»، «غنا»، «اشراق»، «قهر»، «محبت»، «مشاهده»، «عشق» و «ابتهاج»، آغاز و به انجام مي رساند.
محور تمام مراحل شناسايي و تبيين ابعاد وپيچيدگيهاي عالم ملكوت است، و هسته مركزي همه ابتكارات سهروردى در نظريه صدور است، و بنابرين توهم مزبور، ممكن است به دغدغه ذهني بدل شود كه كل مدل اشراقي از عالم ملكوت را ويران كند، ضرورت دارد تا عين عبارات سهروردى را در اين زمينه از ديده ونظر بگذرانيم:
«الممتنع الموجب للتكثر انّما هو أن يوجد شيئان عنه عن مجرد ذاته و ليس ههنا كذا. اما وجود النور الأقرب، فلذاته فحسب. و امّا شروق نوره عليه، فلصلوح القابل و عشقه اليه و عدم الحجاب فهاهنا جهات كثيره و علة قابلية وشرايط. و الشي ء الواحد يجوز أن يحصل منه ـ لإختلاف أحوال القوابل و تعددها ـ اشياء متعدده مختلفه» سهروردى، حكمة الاشراق، ص 134. همچنين رجوع شود به شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى1372، ص 346.
2 ـ 2 ـ 4) گستره نور سانح در عالم ملكوت
كاملاً واضح است كه اين ماجراي عشق و عشاقي كه از مشاهده آغاز و به اشراق مي انجامد، در سير نزول انوار، ابعاد گسترده تر و پيچيده تري بخود مي گيرد، چرا كه مثلاً در مافوق نور سوم كه از ذات نوريه نور دوم صادر شده است، اولاً سه نور قرار دارند: نور الانوار، نور اول و نور دوم. ثانيا بين او و هيچيك از اين سه نور، حجابي نيست. ثالثا از هيچيك از اين سه نور، نسبت به نور سوم هيچ مضايقه اي نيست؛ مگر آنكه مشاهده، عشق، ابتهاج و طلب، در كار نباشد، كه آن نيز در آن عالم اجتناب ناپذير است. زيرا اوصافي چون «شاهد»، «عاشق»، «مبتهج» و «طالب» ذاتي هر نوري است كه مافوق او نوري ديگر باشد.
از اينرو، نور دوم نسبت به نور سوم، هيچ مضايقه اي از بابت دو نور سانح دريافتي خود ندارد، و اين دو نور را انعكاس مي دهد و نور سوم در حد وسع خود دريافت مي كند. و از طرف ديگر همين نور سوم، از هر يك از دو نور اول و نور الانوار نيز، يك نور سانح دريافت مي كند. در واقع نور سوم، از انوار مافوق خود، چهار بهره نوري دريافت مي كند، كه از اين چهار بهره نورى، نسبت به نور مادون خود (نور چهارم) هيچ مضايقه اي ندارد و بطور كلى، هر نوري تمام انوار سانح دريافتي خود را از نور مافوق به نور مادون اشراق مي كند و انعكاس مي دهد. بدين ترتيب نور چهارم، 16 نور و نور پنج 32 نور، و نور ششم 64 نور سانح دريافت مي كنند. سهروردى، حكمة الاشراق، ص 140.
نورهاي سانح دريافتي توسط هر نور، در مكتب اشراق بصورت يك فرمول كلي و ثابت قابل ارائه است:
1ـn2=N
در اين فرمول:
مرتبه هر نور = n
تعداد انوار دريافتي هر نور از انوار مافوق خود = N
مثلاً نور دهم، مطابق فرمول فوق، «1 ـ 102» نور سانح دريافت مي كند
3 ـ 2 ـ 4) نقش نور سانح در هستي شناسي اشراقى
نكته اول: همانطور كه «نور» در فلسفه اشراق جايگزين «عقل» در فلسفه مشا شده، «نور سانح» (يا هيئت نوري دريافتي از نور مافوق)، در فلسفه اشراق نيز، جايگزين «تعقل» در فلسفه مشا مي گردد. همانطور كه قبلاً گفتيم، در نگرش سينوى، هر عقلي داراي تعقل نفس خود و تعقل حيثيت امكاني و تعقل حيثيت وجوب بالغير خوداست، و با تعقل هر يك از اين سه حيثيت، بترتيب منشأ صدور نفس فلكى، جرم فلكي و عقل بعد ازخود مي گردد. در حقيقت تعقلهاي سه گانه هر يك از عقول بمنزله جهات واقتضاهاي متعدد و متكثر هستند كه صدور كثرت را از هر يك از اين عقول، با توجه به قاعده الواحد، تبيين فلسفي مي كنند. همين نقش را سهروردى در فلسفه خود، به نور سانح واگذار كرده است. يعني هر يك از انوار مجرده، بتناسب انوار سانح دريافتى، داراي اقتضاهاي متعدد است و لذا منشأ انوار مجرده قائم بالذات در مرتبه مادون خود، مي شود.
علامه شهرزورى اين مسئله را بصورت يك قاعده كلي تبيين مي كند. البته او بين اشراقات و افاضات بر مجرداتي كه عين حيات هستند، و اشراقات بر آنچه كه فاقد حيات هستند، تفكيك مي كند؛ و تنها، اشراقات بر انوار مجرده را منشأ ايجاد و صدور مي داند:
«يريد أن يبّين انّ الإشراقات العقلية الواقعة علي الأنوار المجردة الحيّه تقتضي حصول أنوار مجرده بخلاف ما إذا كانت الإشراقات علي مالا حياة له، فإنها و إن كانت موجود، في نفس الأمر فإنها لا تقتضي حصول أنوار مجرده» شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى1372، ص 364.
نكته دوم: با توجه به نكته اول و با تأمل در آنچه كه در مرحله دوم مطرح شد، چگونگي پيدايش عقول يا انوار متكافي ء در عالم ملكوت، تبيين مي شود.
عقول متكافي ء عقولي هستند كه بين آنها رابطه علي و معلولي نيست و در طول يكديگر قرار ندارند، بلكه در عرض هم بوده و معلول عقل ديگري در وراء خود هستند. براي مثال وقتي نور سوم، چهار هيئت نوري (نور سانح) از انوار مافوق خود دريافت مي كند، داراي چهار حيثيت يا اقتضاء نوري مي شود كه از حيث هر يك از آنها، مبدأ ايجاد عقلي از عقول يا نور قاهري از انوار قاهره مجرده قائم بالذات مي گردد؛ در اينصورت و در اين مرتبه، چهار عقل (يا چهار وجود ملكوتي) ايجاد شده اند كه معلول يكديگر نيستند، و از اين جهت كه همگي معلول علت واحدي هستند، در عرض هم و متكافي ء مي باشند.
درباره ويژگي تكافي ء و ابعاد ديگر آن كه عالم انوار سهروردى رااز عالم عقول ابن سينا متمايز مي كند، در قسمت ابتكارات سهروردى، توضيح بيشتري خواهد آمد.
3 ـ 4) مرحله سوم: تركيب انوار سانح با جهات:
هر نوردر سلسله انوار، قاهر بر انوار مادون، و مقهور نور ما فوق خود است، همچنين هر نوري نسبت به انوار مافوق داراي حيثيت فقري و نسبت به انوار مادون خود داراي حيثيت استغنايي است. حبّ نيز يكي ديگر از عواملي است كه در پيريزي عالم ملكوت، نقش اساسي دارد. انوار در سلسله طولي نسبت به يكديگر حب دارند. اما حب علت به معلول با حب معلول به علت متفاوت است. و يا حب مافوق به مادون مستلزم عزت و حب مادون به مافوق مستلزم ذلت است. سهروردى، حكمة الاشراق، ص 135 و ص 147 و ص 148.
حال سهروردى اين مناسبات و جهات را بعنوان بعد ديگري از قاعده الواحد، در نظريه صدور خود مي پروراند. به اينصورت كه اين نسبتها، در واقع حيثياتي است كه براي هر يك از انوار حاصل مي شود و بنابرين هر نوري با توجه به اين حيثيات، اشراقات متعدد و متنوعي خواهد داشت. حال اگر اين مناسبات با انوار سانحه يا هيئات نوري تركيب شوند. اقتضائات هر يك از انوار را بصورت غير قابل تصورى، افزايش مي دهد. اينجاست كه كارايي هر نور در عالم ملكوت سهروردى در ايجادهاي متكثر و متنوع، قابل مقايسه با كارايي هر عقل در عالم عقول سينوي نيست. اينجاست كه هر نور بجهت اينكه جلوه اي از حيثيت فقري يا قهري يا حبّي نور ما فوق خود است، داراي عملكرد خاص و نقش ويژه اي در عالم وجود مي شود. بر اين اساس، عالم ملكوت در مدل اشراقي چنان رنگارنگي پيدا مي كند كه اصلاً با عالم ملكوت در مدل سينوي قابل قياس نيست. مضافا بر اينكه از ديدگاه سهروردى مناسبات بين انوار، منحصر به جهات و مناسبات ياد شده نيست. سهروردى، حكمة الاشراق، ص 169.
4 ـ 4) مرحله چهارم: مشاركت پذيري هاي ملكوتي و ايجادهاي جديد
در اين مرحله نيز، سهروردى بعد جديدي را در قاعده الواحد مي گشايد. زيرا هر يك از اين مجموعه هاي درون ـ نورى، اقتضاء خاصي براي اين نور مجرد قائم بذات ايجاب مي كند، و در نتيجه، امكان ذاتي براي ايجاد يك موجود ملكوتي ديگر بواسطه هر يك از انوار مجرد فراهم مي شود.
سهروردى اين مجموعه سازي هاي درون ـ نوري را، بمقتضاي نظريه صدور در مكتب مشا، واجب الوجود، فقط با عقل اول رابطه بلاواسطه دارد و با عقل دوم ارتباط مع الواسطه (از طريق عقل اول) دارد. و بطور كلى، زنجيره ارتباطات واجب تعالي با موجودات بصورت طولي و از طريق واسطه هاي بين او و هر موجود ديگر زنجيره صورت مي پذيرد؛ اما درنظريه صدور اشراقى، نور الانوار علاوه بر ارتباط مع الواسطه از طريق زنجيره علّي و معلولي داراي ارتباط بلاواسطه با همه انوار مادون خود است.
كه توسط شركت پذيري و تركيب يابي انوار سانحه و جهات در هر نور صورت مي پذيرد، بصورت يك قاعده، تحت عنوان «قاعده في بيان جواز صدور البسيط من المركب» تبيين كرده است. سهروردى، حكمة الاشراق، ص 165. شهرزورى، شمس الدين محمد، شرح حكمة الاشراق، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى1372، ص 402.
در اين مرحله ابعاد پيچيدگى و گستردگي عالم ملكوت، حيرت آور و غير قابل احتساب است. براي مثال نور پنجم در سلسله طوليه انوار كه معادل عقل پنجم در سلسله طوليه عقول در مدل سينوي است، «42» نور سانح دريافت مي كند، حال اگر اين 16 نور دريافتي رابا حداقل چهار جهت فقر، غنا، قهر و محبت تركيب كنيم و تركيبهاي متعدد دو به دو، سه به سه و... را محاسبه كنيم، آنگاه مي توان به ابعاد عظيم آنچه كه از نور الانوار توسط نور پنجم، صادر مي شود، نايل آمد. حال اگر اين دستاورد نور پنجم را با دستاورد عقل پنجم ابن سينا با سه حيثيت تكثري كه دارد و اقتضايي كه از جهت هر يك از اين حيثيات دارد، مقايسه كنيم، تفاوت نظريه صدور مشائي با نظريه صدور اشراقى، آشكار مي گردد.
5 ـ 4) مرحله پنجم: شاهكار سهروردى در نظريه صدور:
در واقع آنچه در مراحل قبل بحث شده، همه بر اين پايه استوار بود كه در عالم ملكوت، بين انوار، حجابي نيست و در نتيجه مشاهده، ابتهاج و قابليت، اشراقات ثانوي از نور مافوق به مادون ارسال مي شود و هر نور بحسب انوار و فيوضات دريافتي و بحسب جهات و نِسَب نوري كه دارد وهمچنين بحسب تركيب اين انوار و جهات با يكديگر، مبدأ تكثر در عالم ملكوت مي گردد. اما آنچه در اين مرحله قابل تأمل است، اين است كه اين مشاهده نه يكبار كه علي الدوام صورت مي پذيرد.
و در نتيجه اشراقات و فيوضات ارسالي يكبار براي هميشه نيست، بلكه تا مادامي كه در آن عالم بين انوار حجابي نباشد ـ كه نيست و نخواهد بود ـ ادامه دارد:
بايد توجه داشت كه اين فيوضات و اشراقات با نياز دائمي ممكن الوجودات در وجود خود به واجب الوجود، كاملاً متفاوت است. چرا كه در اين مرحله بحث مربوط به انوار ثانويه است كه فرع بر اصل ذات و حقيقت نوريه انوار است.
در اين مرحله هر نور قاهري دائمأ در حال دريافت هيئات نوري جديدي از انوار مافوق خود است و بالتبع، دائما اقتضائات جديدي پيدامي كند و در نتيجه موجودات ملكوتي جديدي خلق مي گردند و بر اين اساس، هر نوري در عالم ملكوت صلاحيت اين را دارد كه آثار غير متناهي از او صادر گردد، و اگر هر نور قاهري از اين حيث كه در ورائش نور اتم و اكمل و اشرف ديگري وجود دارد، متناهي باشد، اما از اين حيث كه آثار غير قابل احتساب ازاو حاصل مي شود، نامتناهي است:
«و انّماالأنوار القاهر من المقرّبين، فأنوارها متناهيه، إن عني بالنهايه أن يكون الشي ء وراءه ما هو أتم منه، و هي غير متناهية الشدّة إن عني لها صلوح أن يحصل منها آثار غير متناهيه.» سهروردى، حكمة الاشراق، ص 168.
5 ـ ابتكارات سهروردى در نظريه صدور
1 ـ 5 تكثر، تنوع وپيچيدگي غير قابل تصور
2 ـ 5 نحوه اي از قابليت و استعداد در عالم ملكوت
3 ـ 5 سلسله طبقات طوليه در عالم ملكوت
بعبارت ديگر، ما با طبقاتي از عقول و انوار مواجه هستيم كه در طول هم واقع شده اند؛ و در هر طبقه انوار و موجودات ملكوتي متعدد هستند، كه اگر چه با يكديگر اختلاف سطح و همچنين اختلاف نقش دارند اما رابطه طولي و ايجادي با يكديگر ندارند و در عرض هم واقع شده اند.
سهروردى بمدد همين هم عرضي يا تكافؤ در عالم ملكوت است كه هم عرضي و تكافؤ را در عالم مُثُل معلّقه و بتبع آن، تكافؤ در عالم ماده (برزخ) را توجيه و تبيين مي كند.
4 ـ 5 رابطه بلاواسطه نور الانوار با انوار مادون
البته اين دو نوع رابطه بين تمام انوار عالم ملكوت برقرار است و از اين رو با شبكه اي وسيع و پيچيده ارتباط نوري و بالتبع با شبكه اي گسترده از ارتباطات علّي و معلولي مواجه مي شويم كه قابل مقايسه با تك زنجيره سلسله عقول در عالم سينوي نيست.
5 ـ 5 انبساط دائمي ملكوت
توضيح آنكه، سهروردى، از يكطرف فروريزي انوار سانح را از مافوق به مادون، امري دائمي و مستمر مي داند، و از طرف ديگر اين انوار سانح در فلسفه سهروردى نقش تعقل عقول عشره را در فلسفه ابن سينا بعهده دارند، و همانطور كه در عالم عقول سينوى، هر عقلي با تعقل يكي از حيثيات سه گانه خود، عقلي يا نفسي و يا فلكي را خلق مي كند، انوار قاهره نيز با دريافت هر اشراقي يا هيئت نورى، نور قاهر قائم بالذات ديگري را ايجاد مي كنند. و بنابرين همانطور كه بقول علامه شهرزورى، انوار فائضه، لايزال، مضاعف مي شوند، بالتبع انوار قاهره مجرده قائم بالذات نيز از ازل الآزال تا ابدالآباد، رو به تضاعف و تكثر و تنوع هستند و اين رمز و راز انبساط دائمي و ازلي و ابدي عالم ملكوت در فلسفه سهروردى است.
سخن نهايى
سهروردى بمدد ابعاد نويني كه به قاعده الواحد مي دهد و در نتيجه نظريه صدور ابن سينا را بازسازي اشراقي مي كند، به تبيين عقلايي عالمي پرداخت كه آنرا قبلاً با شهود باطني كشف كرده بود؛ مطابق مدل سهروردى، عالم ملكوت، همچون عالم ناسوت، داراي كهكشانهاي ملكوتي است كه هر يك از آنها داراي منظومه هاي ملكوتي است و هر يك از اين منظومه ها، داراي كواكب نوري است. و اين كهكشانها و منظومه ها و كواكب ملكوتي غير قابل احتساب هستند. و جالب اينجاست كه همانگونه كه در علم جديد، جهان و كهكشانهاي عالم ناسوت در حال انبساط هستند، عالم ملكوت سهروردى نيز دائما در حال زايش و انبساط نوري و ملكوتي است.
التبه ناگفته نماند كه اين مدل اشراقي از عالم كه سهروردى ارائه داد، اگر چه بواسطه ابتكارات و ابداعات بسيارى، تواناييهاي تحسين برانگيزي در تبيين واقعيات عالم و داده هاي وحياني دارد، اما عاري از اشكال نيست و لذا مي طلبد كه در مقاله اي جداگانه، به بررسي نقادانه آن پرداخته شود.
منبع: خردنامه صدرا ارسال توسط كاربر محترم سايت :amirpetrucci0261
/ج