زهد و قناعت؛ وظيفه حاكمان
يكي از وظايفي را كه فرهنگ اسلامي براي حاكمان مسلمان در حكومت ديني در نظر گرفته،«زهد و قناعت» در طول زندگي و خصوصاً در دوران حاكميت آنها مي باشد. لذا در اين نوشتار، از گفتار و سيره امام علي عليه السلام بهره مند مي شويم.
دو واژه«زهد وقناعت» با توجه به معاني آنها، شباهت و تفاوت هايي دارند كه در مرحله اول، معاني آنها را ذكر و سپس به ذكر نمونه ها و آثارشان مي پردازيم.
زهد: به معني بي رغبتي به يك امر، رها كردن شيء و دوري كردن از آن است.(1) و زاهد كسي است كه به كالاي دنيا و خوشي ها و لذايذ آن، بي رغبتي نشان دهد.
قناعت: به معناي بسنده كردن به مقدار كم از كالاي مورد نياز است و رضايت به چيزي است كه نصيب انسان مي شود.(2)
وجه تشابه اين دو واژه، ابراز بي نيازي از طرف انسان است نسبت به چيزي كه به دست آورده و يا اينكه به دست نياورده است. اما تفاوت زهد با قناعت، در اين موضوع است كه «زهد» يك امر سلبي است؛ يعني عدم تمايل به نعمت هاي دنيا و دوري از آنچه كه در اختيار انسان است و«قناعت»؛ يعني كافي دانستن آنچه كه هست و اين، يك امر وجودي و ايجابي است.
زهد در مقابل رغبت و علاقه مندي قرار مي گيرد و قناعت در مقابل حرص و طمع.
امام علي عليه السلام زهد را اين چنين معرفي مي نمايد:
«الزُّهدُ كُلُّه بَيْنَ كَلمَتَيْنِ مِنَ الْقُرانِ: قالَ اللهُ سُبحانَهُ«لِكَيلا تَاسَوا عَلَي ما فاتكُمْ، وَ لا تَفْرَحوا بِما آتاكُم» وَ مَنْ لَمْ يَاسَ عَلَي الْماضي وَ لَمْ يَفْرَح بِالآتي فَقَدْ اخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَيْهِ؛ زهد كلاً بين دو جمله از قرآن قرار دارد. خداي تعالي فرمود: «آنچه را كه از دست داده ايد، به خاطرش غمگين نشويد و آنچه را كه خدا به شما داده است، به خاطرش مغرور نگرديد. و هر كس كه بر گذشته تاسف نخورد و به آن چيزي كه به او روي مي آورد، خوشحال نشود دو طرف زهد را به دست آورده است».(3)
زهد، نوعي حالت رواني است كه در وجود آدمي حالت تاثير ناپذيري از رخدادها و اموري كه درگذشته اتفاق افتاده و يا در آينده اتفاق خواهد افتاد را به وجود مي آورد و موجب عدم توجه به دلبستگي به آنچه كه در زمان حال در اختيار انسان است، مي شود.
در قرآن كريم دو واژه «زهد و قناعت» به كار نرفته است. از مشتفات «زهد» كلمه «زاهدين» به كار رفته است: وَكانُوا فيهِ مِنَ الزّاهدينَ (4) و از مشتقات «قناعت» هم واژه «قانع» به كار رفته است: فَاذا وَجَبَتْ جُنوبُها فكُلوا مِنْها وَ اطْعِموُا القانِع وَ الْمُعْتَر، (5) كه هر دو واژه مرتبط با معناي اصلي اين دو واژه است اما در دو آيه ديگر به مفهوم زهد و قناعت اشاره شده است: (لِكَيْلا تَحْزَنوُا عَلي ما فاتَكُم ْ وَ لا ما اصابَكُمْ )؛ (6) «به خاطر آنچه از دست مي دهيد و يا به دست مي آوريد، غمگين نشويد».
همچنين (لِكَيْلا تَاسَوا عَلي ما فاتَكُم وَ لا تَفْرَحوا بِما آتاكُمْ) (7)
واژه زهد و قناعت در نهج البلاغه بيش از 15 بار به كار رفته است كه به برخي از آنها اشاره خواهيم كرد.
در فرهنگ غني اسلام، در ارتباط با موضوع «زهد و قناعت» مطالب فراواني را مي توان يافت كه امام علي عليه السلام در لابه لاي خطبه ها، نامه ها و كلمات قصارشان اشاره هاي ظريف به اين موضوع دارد.
وظيفه حاكمان
«الاَ و َ انَّ لِكُلِّ مامُوم اِماماً يَقْتَدي بِهِ وَ يَسْتَقضيءُ بِنورِ عِلمِهِ؛ الاَ و َ انَّ امامَكُمْ قَدِ اكتَفَي مِنْ دُنياهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرصَيْهِ؛ آگاه باش كه هر پيروي، پيشوايي دارد كه از او تبعيت مي كند و از نور دانش او روشني مي گيرد. آگاه باش كه امام شما از دنياي خودش به دو جامه فرسوده و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است».(8)
امام عليه السلام در اين عبارت، اين نكته را يادآوري مي كند كه حاكم و كارگزار، خوراك و پوشاكش بايستي به اندازه متعارف و معمولي باشد. و يادآوري شيوه رفتار خودش براي عثمان بن حنيف صرفاً يادآوري رفتار مناسب حاكم است و اين اكتفا كردن امام عليه السلام، همان قناعت و زهدي است كه به عنوان وظيفه از آن نام برديم و الا ايشان در همين نامه اشاره مي كند كه: « وَ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَيْتُ الطَّريقَ اِلي مُصفّي هذا الْعَسَلِ و لُبابِ هذَا الْقُمحِ، وَ نَسائِجِ هذا الْقَزِّ؛ من اگر مي خواستم، مي توانستم از عسل پاك و از مغز گندم و بافته هاي ابريشم براي خود غذا و لباس فراهم آورم».(9)
امام به عنوان الگوي حاكم اسلامي درباره وظيفه كارگزاران اشاره مي كند كه:«وَ انَّما هِي نَفْسي اروُضُها بِالتَّقوَي لِتَاتيَ آمِنَهَ يَوْمَ الْخَوْفَ الْاكبَرِ؛ البته من وجودم را به وسيله تقوا، تربيت و پرورش مي دهم تا در روز قيامت با حالت آرام به نزد پروردگار درآيد».(10)
اين برخورد امام عليه السلام اين نكته را به اثبات مي رساند كه بايستي مواظب رفتار كارگزار بود و كوچك ترين رفتار غير زاهدانه وي را كنترل كرد و اين كنترل، وظيفه مردم و زعماي جامعه است.
ما دو نمونه از رفتار زاهدانه امام عليه السلام را يادآوري مي كنيم تا راهگشاي زندگي حكمان و كارگزاران باشد.
الف) روزي براي امام عليه السلام فالوده آوردند. امام به خوبي و پاكيزه بودن آن نگاه كرد و چيزي از آن نخورد و فرمود: «حلال و پاكيزه است و حرام نيست؛ ولي خوش ندارم خودم را به چيزي كه عادت نداده ام، عادت دهم...».(11)
ب) روزي امام عليه السلام روزه بود و به جگر كباب شده ميل داشت. امام اين غذا را تهيه كرد اما هنگام افطار، فقيري به منزل امام عليه السلام آمد. امام فرمود: غذا را به فقير بده تا در قيامت در نامه ما خوانده نشود كه لذات بهشتي را در زندگي دنيا از بين برديد و از لذات دنيايي برخوردار و دل باخته آن بوديد».(12)
آثار فردي و اجتماعي زهد و قناعت
الف)ايثار
1. امام علي عليه السلام از دسترنج خود هزار برده را آزاد كرد.
2. امام علي عليه السلام شب ها به فقيران غذا مي رساند و اموال و باغ هاي خود را كه در مدينه احداث كرده بود، وقف عموم كرد. (13)
3. امام حسن عليه السلام دو بار تمام اموال خودش را به نيازمندان بخشيد.
4. امام سجاد عليه السلام شب ها به وضعيت نيازمندان رسيدگي مي كرد.
زهد و قناعت، دو اثر بر جاي مي گذارد:
1. اثر فردي، كه فرد هر آنچه را از دست مي دهد، نگران آن نيست.
2. اثر اجتماعي، كه افراد نيازمند نگراني خود را با به دست آوردن مقداري مال برطرف مي كنند.
ب)همدردي با نيازمندان
«اِنَّ اللهَ تَعالَي فَرَضَ عَلَي ائِمَّهِ الْعَدْلِ انْ يُقَدِّروا انْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النّاسِ، كَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقْرُهُ؛ خداوند بر پيشوايان عادل واجب كرده است كه خودشان را در حد ضعيف ترين مردم قرار دهند تا فقر و بيچارگي فقير، او را به سركشي وادار نسازد».(14)
ج) ترويج فرهنگ ديني
امام علي عليه السلام نقش زهد را آن چنان والا مي داند كه مي فرمايد:
«اَلزُّهْدُ اَصْلُ الدّينِ، اَلزُّهْدُ ثَمَرَهُ الدّينِ، اَلزُّهْدُ اساسُ الدّينِ؛ زهد، اصل و ميوه و اساس دين است ».(15)
د) جلب محبت مردم
«خداوند، مرا پيشواي مردم قرار داد و بر من واجب كرد كه در مورد خودم و غذا و آشاميدني و پوشاكم چون محرومان بر خود سخت گيرم تا فقير به فقر و سادگي من اقتدا كند».(16)
حضرت سليمان عليه السلام با توجه به اينكه حاكم بر تمام امور كشورش بود، پس از سان ديدن از بزرگان ارتش خود، نزد فقرا مي آمد و مي فرمود: «فقير با فقرا زندگي مي كند».
هـ)امنيت و آرامش جامعه
امام علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
«... وَ لا كَنْرَ اغنيَ مِنَ الْقَناَعَهِ، وَ لاَ مَالَ اذْهَبُ لِلْفَاقَهِ مِن الرِّضاَ بِالْقُوتِ. وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَي بُلْغَهِ الْكَفافِ فقَدِ انْتَظَمَ الرّاحَهَ؛
...و هيچ گنجي بي نياز كننده تر از قناعت و هيچ مالي در فقرزدايي از بين برنده تر از رضايت دادن به روزي نيست و كسي كه به اندازه كفايت زندگي از دنيا بردارد، به آسايش دست يابد».(17)
در اين حکمت، امام عليه السلام به عوامل ظاهري و باطني آرامش اشاره مي كند كه عبارت اند از:
1. قناعت، عامل آرامش بخش است.
2. رضايت به روزي، يكي از عوامل فقر زدايي در جامعه است.
3. اكتفا به اندازه نياز، آرامش خاطر فرد و جامعه را فراهم مي سازد.
و) تقويت روحيه آزادگي در جامعه
اگر جامعه به حالت زهد و قناعت برسدو در برابر فشارها مقاومت كرده و به خاطر برخورداري از موقعيت دنيايي، عزت و آزادگي و استقلال خود را از دست ندهد، به آنچه كه از اين موقعيت دنيوي دارد، اكتفا مي كند و با تلاش و كوشش سعي مي كند كه موقعيت هاي دنيوي بهتري را به دست آورد.
اگر كارگزار چنين روحيه اي داشته باشد، اين روحيه تقويت مي شود و اگر چنين روحيه اي نداشته باشد، بايستي او را به داشتن چنين روحيه اي وادار نمود. امام علي عليه السلام وقتي كه شنيد كه شريح قاضي خانه اي به 80 دينار خريده و براي اين خريدش گواه گرفته و امضا زده اند، امام با نگاه خشم آلودي به او فرمود:
«اما انَّكَ لَوْ كُنْتَ اَتَيْتَني عِنْدَ شِرائِكَ ما اشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتاباً عَلي هذِهِ النُّسخَهِ، فَلَمْ تَرْغَبْ في شِراءِ هذِهِ الدّارِ بِدِرْهَمِ فَما فَوْقَ؛ اما اگر در هنگام خريد، به نزد من آمده بودي، براي تو سندي مي نوشتم كه ديگر براي خريد آن به درهمي يا بيشتر رغبت نمي كردي».(18)
و امام در ادامه همين توبيخ، به نكته اي اشاره مي كند كه بيانگر خروج از كمند زهد و قناعت است و فرو افتادن در دام رغبت و حرص به اموري كه اين حالت را از جامعه مي زدايد و به نوعي، ويروس عزت فروشي را در جامعه سرايت مي دهد:
«اشْتَرَي هذَا الْمُغْتَرُّ بِالْامَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالَاجَلِ ، هذِهِ الدّارِ بِالْخُروجِ مِنْ عِزِّ الْقَناعَهِ، وَالدُّخولِ فِي ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّراعَهِ؛ اين خانه را فريب خورده آزمند از كسي كه از اين جهان رخت بر مي بندد، به قيمتي كه او را از قناعت خارج ساخته و به خواري دنيا پرستي كشانده، خريده است».(19)
ز) رشد توليد و پس انداز
زهد و قناعت كارگزاران و به تبع آن مردم، مصرف آنها را كاهش داده و پس انداز را در جامعه افزايش ميدهد. انسان زاهد و قانع چون كار و توليد را عبادت مي داند، با هدايت پس اندازهاي اندك جامعه به سوي توليد زمينه هاي اشتغال را فراهم مي كند. اشتغال، درآمد را به دنبال دارد و درآمد، مي تواند توليد بيشتر و در عين حال رسيدگي به حال نيازمندان را در پي داشته باشد و اين دو عمل، (توليد بيشتر و رسيدگي به حال محرومان)، وظيفه قطعي كارگزاران حكومتي است.
امام علي عليه السلام پس از اينكه قطعه زميني از«فيء»راكه پيامبر تقسيم كرده بود، به ايشان تعلق گرفت، درآن چشمه اي جاري ساخت و آن را «يَنْبُع» گذاشت و فرمود:«اين صدقه قطعي براي حجاج خانه خدا و رهگذران است، فروخته و بخشيده نمي شود و به ارث نمي رسد».(20)
ح) زهد و قناعت و تثبيت حكومت
رفتار زاهدانه و قانعانه كارگزار، بزرگ ترين عامل تثبيت حكومت خواهد بود؛ زيرا زمينه اصلاح فكري و تقويت مباني اعتقادي مردم را نسبت به حكومت فراهم مي نمايد. امام علي عليه السلام قناعت را براي تثبيت حكومت كافي مي داند و مي فرمايد:
«كَفَي بِالْقَناعَهِ مُلْكاً، وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعيماً؛ قناعت براي دولت مند شدن و خوش خلقي براي فراواني نعمت، كافي است».(21)
و حتي اما عليه السلام پويايي و بالندگي جامعه را وابسته به رفتار زاهدانه و قانعانه كارگزاران و مردم مي داند و در برابر اين سوال كه منظور از «حَياهً طَيِّبَهً» در آيه (فَلَنُحْييَنَّهُ حَياهً طَيِّبَهً)(22) چيست؟ مي فرمايد كه زندگاني پاك، همان قناعت و زهد است كه بايد در جامعه ساري و جاري باشد. (23)
پي نوشت ها :
1. مجمع البحرين، شيخ فخر الدين طريحي، ج3، ذيل لغت «زهد».
2. همان، ذيل لغت «قنع».
3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حكمت 439.
4. يوسف/20.
5. حج/43.
6. آل عمران/153.
7. حديد/23.
8. نهج البلاغه، نامه 45.
9. همان.
10. همان.
11. بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، ج40، ص327.
12. موسوعه الامام علي بن ابي طالب، محمد محمدي ري شهري، ج9، ص166.
13. بحار الانوار، ج41، ص240.
14. نهج البلاغه، خطبه 209.
15. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، ج4، ص250.
16. اصول كافي ، محمد بن يعقوب كليني ، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج2، ص371.
17. نهج البلاغه ،حکمت 371.
18. همان، نامه3.
19. همان.
20. بحار الانوار، ج41، ص39.
21. نهج البلاغه، حكمت 229.
22. نحل/97.
23. نهج البلاغه، حكمت، 229.