خوي او از خام‌کاري کم نکرد

خوي او از خام‌کاري کم نکرد شاعر : خاقاني سينه‌ي من سوخت چشمش نم نکرد خوي او از خام‌کاري کم نکرد آشتي رنگي کنند آنهم نکرد دشمنان با دشمنان از شرم خلق او هنوز از جور موئي کم نکرد از مکن گفتن زبانم موي شد جان غم پرورد را خرم نکرد روزي از روي خودم چون روي خود چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد سينه‌ام زان پس که چون گوهر بسفت آب خورد جانم الا غم نکرد عشق او تا بر سر من آب خورد آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد در جفا هم جنس عالم بود ليک وز پي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوي او از خام‌کاري کم نکرد
خوي او از خام‌کاري کم نکرد
خوي او از خام‌کاري کم نکرد

شاعر : خاقاني

سينه‌ي من سوخت چشمش نم نکردخوي او از خام‌کاري کم نکرد
آشتي رنگي کنند آنهم نکرددشمنان با دشمنان از شرم خلق
او هنوز از جور موئي کم نکرداز مکن گفتن زبانم موي شد
جان غم پرورد را خرم نکردروزي از روي خودم چون روي خود
چون صدف بشکافت پس مرهم نکردسينه‌ام زان پس که چون گوهر بسفت
آب خورد جانم الا غم نکردعشق او تا بر سر من آب خورد
آنچه او کرد از جفا، عالم نکرددر جفا هم جنس عالم بود ليک
وز پي برداشتن قد خم نکردخار غم در راه خاقاني نهاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط