سلام من که رساند به پهلوان جهان

سلام من که رساند به پهلوان جهان شاعر : خاقاني جز آفتاب که چون من درم خريده‌ي اوست سلام من که رساند به پهلوان جهان که صورت کرم امروز آفريده‌ي اوست صبا کبوتر اين نامه شد بدان درگاه که چون غلام حبش داغ برکشيده‌ي اوست فلک چو طفل عرب طوق‌دار شد ز هلال که جان به قالب اميد در دميده‌ي اوست سخاش نور نخستين شناس و صور پسين حنوط جيفه‌ي ظلمي که سر بريده‌ي اوست ز زعفران رخ ظالمان کند گه عدل ز بخت بالغ بيدار خواب ديده‌ي اوست ششم عروس فلک را اميد دامادي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلام من که رساند به پهلوان جهان
سلام من که رساند به پهلوان جهان
سلام من که رساند به پهلوان جهان

شاعر : خاقاني

جز آفتاب که چون من درم خريده‌ي اوستسلام من که رساند به پهلوان جهان
که صورت کرم امروز آفريده‌ي اوستصبا کبوتر اين نامه شد بدان درگاه
که چون غلام حبش داغ برکشيده‌ي اوستفلک چو طفل عرب طوق‌دار شد ز هلال
که جان به قالب اميد در دميده‌ي اوستسخاش نور نخستين شناس و صور پسين
حنوط جيفه‌ي ظلمي که سر بريده‌ي اوستز زعفران رخ ظالمان کند گه عدل
ز بخت بالغ بيدار خواب ديده‌ي اوستششم عروس فلک را اميد دامادي
ثناي او که صف بخل بر دريده‌ي اوستشنيده‌اند ز من صفدران به حفظ الغيب
بسان بند دواتي که پيش ديده‌ي اوستبه پيش‌کاري مهرش همه تنم کمر است
زبان سياه‌تر از کلک سر کفيده‌ي اوستولي دل از سر سرسام غم به فرقت او
نگفته من به زبان از دلم شنيده‌ي اوستچه گويم از صفت آرزو که قصه‌ي حال


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط