هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست

هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست شاعر : خواجوي کرماني وانکه مجنون را بچشم عقل بيند عاقلست هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست عاشق ار معشوق را بي وصل بيند واصلست قرب صوري در طريق عشق بعد معنويست وانکه اين صورت نمي‌بندد ز معني غافلست اهل معني را از او صورت نمي‌بندد فراق ترک هستي در ره مستي نخستين منزلست کي بمنزل ره بري تا نگذري از خويش ازآنک هر که از ميخانه منعم مي‌کند بي حاصلست گر چه من بد نامي از ميخانه حاصل کرده‌ام کانکه دلداري ندارد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست
هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست
هرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست

شاعر : خواجوي کرماني

وانکه مجنون را بچشم عقل بيند عاقلستهرکه مجنون نيست از احوال ليلي غافلست
عاشق ار معشوق را بي وصل بيند واصلستقرب صوري در طريق عشق بعد معنويست
وانکه اين صورت نمي‌بندد ز معني غافلستاهل معني را از او صورت نمي‌بندد فراق
ترک هستي در ره مستي نخستين منزلستکي بمنزل ره بري تا نگذري از خويش ازآنک
هر که از ميخانه منعم مي‌کند بي حاصلستگر چه من بد نامي از ميخانه حاصل کرده‌ام
کانکه دلداري ندارد نزد ما دور از دلستايکه دل با خويش داري رو بدلداري سپار
زانکه اين معني نداند هر که او بر ساحلستياد ساحل کي کند مستغرق درياي عشق
کانکه سرعشق را عالم نباشد جاهلستعاشقانرا وعظ دانا عين ناداني بود
ترک جان سهلست از جانان صبوري مشکلستترک جانان گير خواجو يا برو جان برفشان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط