اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق

اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق شاعر : خواجوي کرماني دل غرق خون ديده ز مهر رخت شفق اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق ريحان درآب شسته ز شرم خطت ورق خورشيد بر زمين زده پيش رخت کلاه وانگاه از درست رخم کرده سکه دق دينار جسته از زر و رخسار من طلا يا روي تست يا گل خود روي برطبق اشک منست يا مي گلرنگ در قدح با جبهه‌ي پرآبله و روي پر بهق مه را بهيچ وجه نگويم که مثل تست ابر از حياي ديده‌ي ما مي‌کند عرق داني که چيست قطره باران نوبهار مارا گر آب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق
اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق
اي برده عارضت به لطافت ز مه سبق

شاعر : خواجوي کرماني

دل غرق خون ديده ز مهر رخت شفقاي برده عارضت به لطافت ز مه سبق
ريحان درآب شسته ز شرم خطت ورقخورشيد بر زمين زده پيش رخت کلاه
وانگاه از درست رخم کرده سکه دقدينار جسته از زر و رخسار من طلا
يا روي تست يا گل خود روي برطبقاشک منست يا مي گلرنگ در قدح
با جبهه‌ي پرآبله و روي پر بهقمه را بهيچ وجه نگويم که مثل تست
ابر از حياي ديده‌ي ما مي‌کند عرقداني که چيست قطره باران نوبهار
مارا گر آب ديده بماند برين نسقمن بعد ازين ديار به کشتي گذر کنند
در باب آب ديده روان مي‌کند سبقپيوسته بيتو مردم بحرين چشم من
در پيش منطق تو نيارد زدن نطقخواجو خرد که واضع قانون حکمتست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط