اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل

اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل شاعر : خواجوي کرماني وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل حلقه‌ي زلف شکن بر شکنت معدن دل چشمه‌ي نوش گهر پوش لبت چشمه‌ي جان ور کند ترک تو دل دست من و دامن دل گر کني قصد دلم دست من و دامن تو خون جان من دلسوخته در گردن دل جانم از دست دل ار غرقه‌ي خون جگرست تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دل پرتو روي تو شد شمع شبستان دلم ز آتش روي دل افروز تو خون در تن دل بده آن آب چو آتش که بجوش آمده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
اي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل

شاعر : خواجوي کرماني

وآتش هجر جگر سوز تو دود افکن دلاي غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
حلقه‌ي زلف شکن بر شکنت معدن دلچشمه‌ي نوش گهر پوش لبت چشمه‌ي جان
ور کند ترک تو دل دست من و دامن دلگر کني قصد دلم دست من و دامن تو
خون جان من دلسوخته در گردن دلجانم از دست دل ار غرقه‌ي خون جگرست
تا شبستان سر زلف تو شد مسکن دلپرتو روي تو شد شمع شبستان دلم
ز آتش روي دل افروز تو خون در تن دلبده آن آب چو آتش که بجوش آمده است
ورنه تير مژه‌ات بگذرد از جوشن دلچاره با ناوک چشمت سپر انداختنست
و اهل دلرا غم سوداي تو پيرامن دلدل شيدا همه پيرامن سودا گردد
دود آهي که برون مي‌رود از روزن دلآتشي در دل خواجوست که از شعله‌ي اوست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما