نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا

نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا شاعر : سنايي غزنوي نيست بي‌گفتار تو در دل توانايي مرا نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا کرد هجران تو صفرايي و سودايي مرا در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهي چون تو بگريزي و بگذاري به تنهايي مرا عشق تو هر شب برانگيزد ز جانم رستخيز نيست گويي ذره‌اي درديده بينايي مرا چشمه‌ي خورشيد را از ذره نشناسم همي نيست جاي ناله از معشوق هر جايي مرا از تو هر جايي ننالم تو هر جايي شدي آنچه پنهان بود در دل گاه برنايي مرا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا
نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا
نيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا

شاعر : سنايي غزنوي

نيست بي‌گفتار تو در دل توانايي مرانيست بي ديدار تو در دل شکيبايي مرا
کرد هجران تو صفرايي و سودايي مرادر وصالت بودم از صفرا و از سودا تهي
چون تو بگريزي و بگذاري به تنهايي مراعشق تو هر شب برانگيزد ز جانم رستخيز
نيست گويي ذره‌اي درديده بينايي مراچشمه‌ي خورشيد را از ذره نشناسم همي
نيست جاي ناله از معشوق هر جايي مرااز تو هر جايي ننالم تو هر جايي شدي
آنچه پنهان بود در دل گاه برنايي مراگاه پيري آمد از عشق تو بر رويم پديد
با بلاي تو چه سود از عقل و دانايي مراکرد معزولم زمانه گاه دانايي و عقل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط