من کيستم اي نگار چالاک من کيستم اي نگار چالاکشاعر : سنايي غزنوي تا جامه کنم ز عشق تو چاکمن کيستم اي نگار چالاکزير قدم سگ ترا خاککي زهره بود مرا که باشمآويخته سرنگون ز فتراکصد دل داري تو چون دل منوز دست تو زهر همچو ترياکدر عشق تو غم مرا چو شاديگر جان بدهم نيايدم باکدر راه رضاي تو به جانتبيزار شدستم از دل پاکاز هر چه برو نشان تو نيستشور دل مردم هوسناکشوريده سر دو زلف تو هستزين نيست ترا خبر هماناکدر کار تو شد سر سنايي