تازگي جهل ز پژمردن اوست | | خواجه منصور بپژمرد ز مرگ |
زندگي همه در مردن اوست | | عالمي بستهي جهلند و کنون |
وي عفو تو ز غايت رحمت پناه دوست | | اي جود تو ز لذت بخشش سوال جوي |
يک شهر خواه دشمن من گير خواه دوست | | بيم و اميد بنده ز رد و قبول تست |
نبيره دوست من دشمن نه نيکوست | | به مادرم گفتم اي بد مهر مادر |
نباشد دشمن دشمن بجز دوست | | جوابم داد گفتا دشمن تست |
هر جا که نالهايست درديست | | هر جا که روضهايست ورديست |
قسم تو از آن گلوخ گرديست | | گيتي همه سر به سر کلوخي ست |
کم گوي که بختيار مرديست | | هر کز تو به خرقهاي فزونست |
هر کرا از خرد و هش ياريست | | به همه وقت دليري نکنند |
بد دلي بيش بود هشياريست | | زان که هر جاي بجز در صف حرب |