اي پادشاه عالم، اي عالم خبير

اي پادشاه عالم، اي عالم خبير شاعر : سيف فرغاني يک وصف تست قدرت و يک اسم تو قدير اي پادشاه عالم، اي عالم خبير حکم تو بي‌منازع و ملک تو بي‌وزير فضل تو بر تواتر و فيض تو بر دوام بر گردن طبايع از حکم تست نير بر چهره‌ي کواکب از صنع تست نور کز زيت فيض تست چراغ قمر منير چون آفتاب بر دل هر ذره روشن است کورست آنکه مي‌نگرد ذره را حقير از آفتاب قدرت تو سايه پرتويست در روز ابر شعله زند آتش اثير از طشت آبگون فلک بر مثال برق نبود عجب که ذره ز گردون...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي پادشاه عالم، اي عالم خبير
اي پادشاه عالم، اي عالم خبير
اي پادشاه عالم، اي عالم خبير

شاعر : سيف فرغاني

يک وصف تست قدرت و يک اسم تو قديراي پادشاه عالم، اي عالم خبير
حکم تو بي‌منازع و ملک تو بي‌وزيرفضل تو بر تواتر و فيض تو بر دوام
بر گردن طبايع از حکم تست نيربر چهره‌ي کواکب از صنع تست نور
کز زيت فيض تست چراغ قمر منيرچون آفتاب بر دل هر ذره روشن است
کورست آنکه مي‌نگرد ذره را حقيراز آفتاب قدرت تو سايه پرتويست
در روز ابر شعله زند آتش اثيراز طشت آبگون فلک بر مثال برق
نبود عجب که ذره ز گردون کند سريربا امر نافذ تو چو سلطان آفتاب
بهر تنور صنع تو آدم بود خميربر خوان نان جود تو عالم بود طفيل
ميدان به سر همي سپرد چرخ مستديردر پيش صولجان قضاي تو همچو گوي
خلوت نشين فکر به بيغوله‌ي ضميرعلم ترا خبر که ز بهر چه منزوي‌ست
اين گويدت که مولي، و آن گويدت نصيراجزاي کاينات همه ذاکر تواند
از شرکت مشابه و از شبهت نظيردانستم از صفات که ذاتت منزه است
ذکر تو مي‌کند به زبان قلم صريردر دست من که قاصرم از شکر نعمتت
در وکر سينه مرغ دلم مي‌زند صفيرهر چند غافلم ز تو ليکن ز ذکر تو
از پر خويش طاير انديشه خورد تيراندر هواي وصف تو پرواز خواست کرد
باشد که نافع آيدم اين نظم دلپذيرمنظومه‌ي ثناي تو تاليف مي‌کنم
تا از هدايه‌ي تو شوم جامع کبيرتو هاديي، به فضلت تنبيه کن مرا
گر بنده حق آن نگزارد بر او مگيرکس را سزاي ذات تو مدحي نداد دست
لا احصي از چه گفتي پيغمبر بشيرگر کس حق ثناي تو هرگز گزاردي
عشق از رواق غيب ندا کرد کاي فقير!در آروزي فقر بسي بود جان من
رو ترک زر بگو و ازين سکه نام گيررو ترک سر بگير و ازين جيب سر برآر
بر بستر مجاهده پيش از اجل بميرگر زندگي خوهي چو شهيدان پس از حيات
وي دل! به عشق زنده شو و تا ابد مميراي جان! به نفس مرده شو و از فنا مترس
تغيير کاينات بفرمايد، اي قدير!روزي که حکمت از پي تحقيق وعدها
گردد در آن زمان ز فزع شيرخواره پير،گهواره‌ي زمين چو بجنبد به امر تو
کان قوم خورده‌اند ز پستان فضل شيربا اهل رحمتت تو برانگيز بنده را
و آنگه گذر بر آتش قهر تو ناگزيرمن جمع کرده هيزم افعال بد بسي
از دست دام دارم و از چشم آبگيراز بهر صيد ماهي عفو تو در دعا
کشت اميد تشنه و ابر کرم مطيرنوميد نيستم ز در رحمتت که هست
جرمي است، رحمتم کن و عذري‌ست، در پذيرتو عالمي که حاصل ايام عمر من
اي دستگير جمله! مرا نيز دست گير!فردا که هيچ حکم نباشد به دست کس


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط