روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام

روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام شاعر : صائب تبريزي چون نگاه آشنا از چشم يار افتاده‌ام روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام چون گل پژمرده بر روي مزار افتاده‌ام دست رغبت کس نمي‌سازد به سوي من دراز نبض موجم، در تپيدن بيقرار افتاده‌ام اختيارم نيست چون گرداب در سرگشتگي در چمن بيکار چون دست چنار افتاده‌ام عقده‌اي هرگز نکردم باز از کار کسي گوييا آيينه‌ام در زنگبار افتاده‌ام نيستم يک چشم زد ايمن ز آسيب شکست دور از مژگان ابر نوبهار افتاده‌ام همچو...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام
روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام
روزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام

شاعر : صائب تبريزي

چون نگاه آشنا از چشم يار افتاده‌امروزگاري شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام
چون گل پژمرده بر روي مزار افتاده‌امدست رغبت کس نمي‌سازد به سوي من دراز
نبض موجم، در تپيدن بيقرار افتاده‌اماختيارم نيست چون گرداب در سرگشتگي
در چمن بيکار چون دست چنار افتاده‌امعقده‌اي هرگز نکردم باز از کار کسي
گوييا آيينه‌ام در زنگبار افتاده‌امنيستم يک چشم زد ايمن ز آسيب شکست
دور از مژگان ابر نوبهار افتاده‌امهمچو گوهر گر دلم از سنگ گردد، دور نيست
در ميان مردم عالم چه کار افتاده‌ام؟من که صائب کار يکرو کرده‌ام با کاينات


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.