مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم

مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم شاعر : صائب تبريزي ز هيچ چشمه‌ي ديگر اميد آب ندارم مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم اميد گوهر سيراب ازين سراب ندارم خوشم به وعده‌ي خشکي ز شيشه خانه‌ي گردون چو بازگشت به اين منزل خراب ندارم چرا خورم غم دنيا به اين دو روزه اقامت؟ همين بس است که پرواي انقلاب ندارم در آن جهان ندهد فقر اگر نتيجه، در اينجا درين بساط بجز پرده‌هاي خواب ندارم مبين به موي سفيدم، که همچو صبح بهاران که من ز دست تهي، روي ماهتاب ندارم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم
مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم
مکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم

شاعر : صائب تبريزي

ز هيچ چشمه‌ي ديگر اميد آب ندارممکش ز حسرت تيغ خودم که تاب ندارم
اميد گوهر سيراب ازين سراب ندارمخوشم به وعده‌ي خشکي ز شيشه خانه‌ي گردون
چو بازگشت به اين منزل خراب ندارمچرا خورم غم دنيا به اين دو روزه اقامت؟
همين بس است که پرواي انقلاب ندارمدر آن جهان ندهد فقر اگر نتيجه، در اينجا
درين بساط بجز پرده‌هاي خواب ندارممبين به موي سفيدم، که همچو صبح بهاران
که من ز دست تهي، روي ماهتاب ندارمترا که هست مي از ماهتاب روي مگردان
چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم؟ز فکر صائب من کاينات مست و خرابند


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما