اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت شاعر : عطار هستي کاملت را نه ابتدا نه غايت اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت اي هستي تو کامل باري زهي ولايت هستي هر دو عالم در هستي تو گمشد افتاده پست گشته موقوف يک عنايت اي صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش اي غير تو خيالي کرده ز تو سرايت غير تو در حقيقت يک ذره مينبينم ره پيش بيش ديدند بودند در بدايت چندان که سالکانت ره بيش پيش بردند آخر که يابد آخر اين راه را نهايت چون اين ره عجايب بس بي نهايت افتاد چون...