مرا سوداي تو جان مي بسوزد

مرا سوداي تو جان مي بسوزد شاعر : عطار چو شمعي زار و گريان مي‌بسوزد مرا سوداي تو جان مي بسوزد به يک ساعت دو چندان مي‌بسوزد غمت چندان که دوزخ سوخت عمري دلم زين درد بر جان مي‌بسوزد فکندي آتشم در جان و رفتي چو عودم بر سر آن مي‌بسوزد رخ تو آتشي دارد که هر دم که از سر تا به پايان مي‌بسوزد چو شمعم سر از آن آتش گرفته است ز بيدادي هجران مي‌بسوزد مکن، داديم ده کين نيم جانم که از گرميش پيکان مي‌بسوزد بترس از تير آه آتشينم گرم گردون حيران...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا سوداي تو جان مي بسوزد
مرا سوداي تو جان مي بسوزد
مرا سوداي تو جان مي بسوزد

شاعر : عطار

چو شمعي زار و گريان مي‌بسوزدمرا سوداي تو جان مي بسوزد
به يک ساعت دو چندان مي‌بسوزدغمت چندان که دوزخ سوخت عمري
دلم زين درد بر جان مي‌بسوزدفکندي آتشم در جان و رفتي
چو عودم بر سر آن مي‌بسوزدرخ تو آتشي دارد که هر دم
که از سر تا به پايان مي‌بسوزدچو شمعم سر از آن آتش گرفته است
ز بيدادي هجران مي‌بسوزدمکن، داديم ده کين نيم جانم
که از گرميش پيکان مي‌بسوزدبترس از تير آه آتشينم
گرم گردون حيران مي بسوزدمن حيران ز عشقت برنگردم
به دم گردون گردان مي‌بسوزددم گردون خورد آن کس که هرشب
قلم بشکست و ديوان مي‌بسوزدچو در کار تو عاجز گشت عطار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط