دلا ديدي که جانانم نيامد

دلا ديدي که جانانم نيامد شاعر : عطار به درد آمد به درمانم نيامد دلا ديدي که جانانم نيامد لب لعلش به دندانم نيامد به دندان مي‌گزم لب را که هرگز که جوي خون به مژگانم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلا ديدي که جانانم نيامد
دلا ديدي که جانانم نيامد
دلا ديدي که جانانم نيامد

شاعر : عطار

به درد آمد به درمانم نيامددلا ديدي که جانانم نيامد
لب لعلش به دندانم نيامدبه دندان مي‌گزم لب را که هرگز
که جوي خون به مژگانم نيامدنديديم هيچ روزي تير مژگانش
که خود از چشم گريانم نيامدنديديم هيچ وقتي لعل خندانش
که آن صد بار در جانم نيامدچه تابي بود در زلف چو شستش
سر زلفش به دستانم نيامدبسي دستان بکردم ليک در دست
ولي يک ره به پايانم نيامدسر زلفش بسي دارد ره دور
که آن ره جز پريشانم نيامدچگونه آن همه ره پيش گيرم
يکي زانها مسلمانم نيامدبسي هندوست زلف کافرش را
که با عطار آسانم نيامدبه آساني ز زلفش سر نپيچم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط