خانه ويران کن چو صحرا شد پديد | | قطره گم گردان چو دريا شد پديد |
هر که در قطره هويدا شد پديد | | گم نيارد گشت در دريا دمي |
قطره ماند گرچه دريا شد پديد | | گر کسي در قطره بودن بازماند |
کان که اينجا گم شد آنجا شد پديد | | گم شو اينجا از وجود خويش پاک |
کين چنين شد هر که فردا شد پديد | | ناپديد امروز شو از هرچه هست |
خاصه دايم روي زيبا شد پديد | | رويهاي زشت فاني محو به |
کان که پنهان گشت پيدا شد پديد | | دوشم از پيشان خطاب آمد به جان |
کان که از خود محو، از ما شد پديد | | ناپديد از خويش شو يکبارگي |
پر برآور هين که بالا شد پديد | | بستهي پستي مباش اي مرغ عرش |
لا چه وزن آرد چو الا شد پديد | | گم شدن فرض است هر دو کون را |
کز ثري تا بر ثريا شد پديد | | خرد مشمر لا که از لا بود و بس |
در عدد بنگر چه اسما شد پديد | | در احد چون اسم ما يک جلوه کرد |
در مسما رفت و تنها شد پديد | | ترک اسما کن که هر کو ترک کرد |
تا ابد در يک تماشا شد پديد | | از هزاران درد دايم باز رست |
سود وافر بود سودا شد پديد | | در چنين بازار چون عطار را |