باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر

باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر شاعر : عطار وقت سحر ز عشق گل، بلبل نعره زن نگر باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر لاله‌ي سرخ روي را، سوخته‌دل چو من نگر سبزه‌ي تازه روي را، نو خط جويبار بين سنبل شاخ شاخ را، مروحه چمن نگر خيري سرفکنده را، در غم عمر رفته بين باد مشاطه فعل را، جلوه‌گر سمن نگر ياسمن دوشيزه را، همچو عروس بکر بين سوسن شيرخواره را، آمده در سخن نگر نرگس نيم مست را، عاشق زرد روي بين ناوک چرخ گلستان، غنچه‌ي بي دهن نگر لعبت شاخ ارغوان،...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر
باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر
باد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر

شاعر : عطار

وقت سحر ز عشق گل، بلبل نعره زن نگرباد شمال مي‌وزد، طره‌ي ياسمن نگر
لاله‌ي سرخ روي را، سوخته‌دل چو من نگرسبزه‌ي تازه روي را، نو خط جويبار بين
سنبل شاخ شاخ را، مروحه چمن نگرخيري سرفکنده را، در غم عمر رفته بين
باد مشاطه فعل را، جلوه‌گر سمن نگرياسمن دوشيزه را، همچو عروس بکر بين
سوسن شيرخواره را، آمده در سخن نگرنرگس نيم مست را، عاشق زرد روي بين
ناوک چرخ گلستان، غنچه‌ي بي دهن نگرلعبت شاخ ارغوان، طفل زبان گشاده بين
از پي ره زني او، طره‌ي ياسمن نگرتا که بنفشه باغ را، صوفي فوطه‌پوش کرد
لشکريان باغ را، خيمه‌ي نسترن نگرتا گل پادشاه وش، تخت نهاد در چمن
چند غم جهان خوري، شادي انجمن نگرخيز و دمي به وقت گل، باده بده که عمر شد
راح نسيم صبح بين، ابر گلاب زن نگرهين که گذشت وقت گل، سوي چمن نگاه کن
وين شکن زمانه را، پر بت سيم‌تن نگرني بگذر ازين همه، وز سر صدق فکر کن
زندگيي به دست کن، مردن مرد و زن نگراي دل خفته عمر شد، تجربه گير از جهان
ماتم دوستان مکن، رفتن خويشتن نگراز سر خاک دوستان، سبزه دميد خون گري
درنگر و ز خاکشان، حسرت تن به تن نگرجمله‌ي خاک خفتگان، موج دريغ مي‌زند
ريخته زير خاکشان، طره‌ي پرشکن نگرفکر کن و به چشم دل، حال گذشتگان ببين
چهره‌ي او ز خاک بين، قامتش از کفن نگرآنکه حرير و خز نسود، از سر ناز اين زمان
دلشده‌ي فراق بين، سوخته‌ي محن نگرسوختي اي فريد تو، در غم هجر خود بسي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما