درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم شاعر : عطار ميان نفس و هوا دست و پاي چند زنم درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم ز دست چرخ فلک جامه پاره پاره کنم هزار بار برآمد مرا که يکباري هزار گونه گره در فتاده در سخنم گره چگونه گشايم ز سر خود که ز چرخ که جرم من ز من است و بلاي خويش منم ز هر کسي چه شکايت کنم چو ميدانم که هست دشمن من در ميان پيرهنم به هيچ روي مرا نيست رستگاري روي به هر حساب که هستم اسير خويشتنم حساب بر نتوانم گرفت بر خود از آنک به...