ما درد فروش هر خراباتيم شاعر : عطار نه عشوه فروش هر کراماتيم ما درد فروش هر خراباتيم وانگشتنماي اهل طاماتيم انگشتزنان کوي معشوقيم درديکش و کمزن خراباتيم حيلتگر و مهره دزد و اوباشيم در شيوهي دين خر خرافاتيم در شيوهي کفر پير و استاديم گه صومعهدار عزي و لاتيم گه مرد کليسياي و ناقوسيم گه مستمعان التحياتيم گه معتکفان کوي لاهوتيم گه مست شراب عالم الذاتيم گه مست خراب دردي درديم ما کي ز مقام رسم و عاداتيم با عادت و رسم نيست...